گمنام

تفسیر:المیزان جلد۹ بخش۲۱: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
خط ۱۲۰: خط ۱۲۰:
از طرفى، به رسول خدا «صلى الله عليه و آله» دستور مى دهد در صورتى كه خوف خيانت از مشركان دارد، عهدشان را بشكند، و از طرفى هم مى فرمايد كه بايد قبلا به ايشان اطلاع دهد و اعلام بدارد، و همين دستور را چنين تعليل مى كند كه خداوند خيانت را دوست نمى دارد.
از طرفى، به رسول خدا «صلى الله عليه و آله» دستور مى دهد در صورتى كه خوف خيانت از مشركان دارد، عهدشان را بشكند، و از طرفى هم مى فرمايد كه بايد قبلا به ايشان اطلاع دهد و اعلام بدارد، و همين دستور را چنين تعليل مى كند كه خداوند خيانت را دوست نمى دارد.


==گفتارى درباره انتساب اعمال به اسباب، در ذيل آیه: «قاتلوهم يعذبهم الله بايديكم» ==
==گفتارى درباره انتساب اعمال به اسباب ==
در چند جاى از اين كتاب گذشت كه بحثهاى عقلى اين معنا را نتيجه مى دهد كه حوادث همانطور كه با اسباب نزديك و متصل به خود نسبتى دارند همچنين به اسباب دور يعنى اسبابى كه سبب وجود اسباب نزديكند نيز نسبتى دارند، و حوادث همچنانكه افعال و آثار اين اسبابند افعال و آثار آنها نيز هستند.  
در چند جاى از اين كتاب گذشت كه بحث هاى عقلى اين معنا را نتيجه مى دهد كه حوادث همان طور كه با اسباب نزديك و متصل به خود نسبتى دارند، همچنين به اسباب دور، يعنى اسبابى كه سبب وجود اسباب نزديك اند، نيز نسبتى دارند، و حوادث همچنان كه افعال و آثار اين اسباب اند، افعال و آثار آن ها نيز هستند.  


مثلا فعل مانند حركت محتاج است به فاعلى كه محرك باشد و آن را ايجاد كند، و نيز احتياج دارد به محركى كه محركش را تحريك كند، و احتياجش به محرك عينا مانند احتياجش به محرك محرك است ، مانند چرخى كه چرخ ديگر را و آن چرخ چرخ سومى را حركت مى دهد.
مثلا فعل مانند حركت محتاج است به فاعلى كه محرك باشد و آن را ايجاد كند، و نيز احتياج دارد به محركى كه محركش را تحريك كند، و احتياجش به محرك، عينا مانند احتياجش به محرك محرك است. مانند چرخى كه چرخ ديگر را و آن چرخ، چرخ سومى را حركت مى دهد.


پس فعل ، يك نسبتى به فاعلش دارد، و يك نسبتى به عين همان نسبت (نه به نسبتى ديگر مستقل و جداى از آن ) به فاعل فاعلش ، چيزى كه هست وقتى فعل به فاعل فاعلش نسبت داده شود فاعل نزديكش به منزله آلت و ابزار براى فاعل فاعل مى شود، و به عبارت ديگر واسطه صرفى مى شود كه در صدور فعل استقلالى ندارد به اين معنا كه در تاثيرش از فاعل فاعل بى نياز نيست ، چون فرض نبود فاعل فاعل مساوى است با فرض نبود فاعل ، و مؤ ثر نبودن آن.
پس فعل، يك نسبتى به فاعلش دارد، و يك نسبتى به عين همان نسبت (نه به نسبتى ديگر مستقل و جداى از آن) به فاعل فاعلش. چيزى كه هست، وقتى فعل به فاعل فاعلش نسبت داده شود، فاعل نزديكش، به منزله آلت و ابزار براى فاعل فاعل مى شود. و به عبارت ديگر، واسطه صرفى مى شود كه در صدور فعل استقلالى ندارد. به اين معنا كه در تأثيرش از فاعل فاعل بى نياز نيست. چون فرض نبود فاعل فاعل، مساوى است با فرض نبود فاعل، و مؤثر نبودن آن.


و شرط واسطه اين نيست كه فاقد شعور باشد، و در فعلش شاعر و مختار نباشد، زيرا شعورى كه فاعل شاعر بوسيله آن در فعل خود اثرى مى كند و در نتيجه فعل از او سرمى زند خود فعل يك فاعل ديگرى است ، چون او خودش شعور خودش را ايجاد نكرده بلكه فاعل ديگرى خود او و شعور او را ايجاد كرده ، و همچنين اختيار او را خود او براى خود درست نكرده ، بلكه فاعلى كه او را ايجاد كرده اختيارش را نيز به وجود آورده است ، و همچنانكه فعل در غير موارد شعور و اختيار محتاج به فاعل خود بود و به عين همين توقف و احتياج متوقف بر فاعل فاعل خود بود، همچنين در موارد شعور يعنى افعال شعورى و اختيارى محتاج است به فاعلش و به عين اين احتياج و توقف موقوف و محتاج است به فاعل فاعلش كه شعور و اختيار براى فاعلش ايجاد كرده .
و شرط واسطه اين نيست كه فاقد شعور باشد، و در فعلش شاعر و مختار نباشد. زيرا شعورى كه فاعل شاعر به وسيله آن در فعل خود اثرى مى كند و در نتيجه فعل از او سر مى زند، خود فعل يك فاعل ديگرى است. چون او خودش شعور خودش را ايجاد نكرده، بلكه فاعل ديگرى، خود او و شعور او را ايجاد كرده، و همچنين اختيار او را خود او براى خود درست نكرده، بلكه فاعلى كه او را ايجاد كرده، اختيارش را نيز به وجود آورده است، و همچنان كه فعل در غير موارد شعور و اختيار، محتاج به فاعل خود بود و به عين همين توقف و احتياج متوقف بر فاعل فاعل خود بود، همچنين در موارد شعور، يعنى افعال شعورى و اختيارى، محتاج است به فاعلش و به عين اين احتياج و توقف، موقوف و محتاج است به فاعل فاعلش، كه شعور و اختيار براى فاعلش ايجاد كرده.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۲۵۵ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۲۵۵ </center>
پس فاعل فاعلى كه شاعر و مختار است ، از آنجائى كه شعور و اختيار برايش ايجاد كرده مى فهميم كه از فاعل شاعر و مختار خواسته است از طريق شعورش فعلى چنين و چنان انجام دهد، و يا با اختيار خود فلان كار را بكند،. پس هم فعل را از او خواسته است و هم اينكه اين فعل را به اختيار انجام دهد، نه اينكه تنها فعل را خواسته و اختيار را كه فاعل آن بوسيله همان ظهور يافته مهمل گذاشته باشد - دقت فرمائيد كه ممكن است لغزشى رخ دهد -.
پس فاعل فاعلى كه شاعر و مختار است، از آن جایى كه شعور و اختيار برايش ايجاد كرده، مى فهميم كه از فاعل شاعر و مختار خواسته است از طريق شعورش، فعلى چنين و چنان انجام دهد، و يا با اختيار خود فلان كار را بكند،. پس هم فعل را از او خواسته است و هم اين كه اين فعل را به اختيار انجام دهد. نه اين كه تنها فعل را خواسته و اختيار را كه فاعل آن به وسيله همان ظهور يافته، مهمل گذاشته باشد - دقت فرمایيد كه ممكن است لغزشى رُخ دهد.


مردم بحسب فهم غريزى خودشان همينطور درك مى كنند، و هر فعلى را همچنانكه به فاعل مباشر و نزديكش نسبت مى دهند به فاعل دور و با واسطه اش هم نسبت مى دهند، و فعل را از ترشحات آن نيز مى دانند، مثلا مى گويند: فلانى خانه ساخت ، و چاه كند. در حاليكه بنا و مقنى ساخته و مباشر در عمل بوده است.
مردم به حسب فهم غريزى خودشان، همين طور درك مى كنند، و هر فعلى را همچنان كه به فاعل مباشر و نزديكش نسبت مى دهند، به فاعل دور و با واسطه اش هم نسبت مى دهند، و فعل را از ترشحات آن نيز مى دانند. مثلا مى گويند: فلانى خانه ساخت، و چاه كند، در حالی كه بنا و مقنّى ساخته و مباشر در عمل بوده است.


و يا مى گويند: امير، فلانى را اعدام كرد، و فلانى را دستگير و اسير كرد، و يا با فلان مملكت جنگيد. در حالى كه خود امير مباشر هيچ يك از اين كارها نبوده ، بلكه اعدام بدست جلاد و دژخيم ، و دستگيرى به دست گارد مخصوص ، و جنگ به دست لشكريان صورت گرفته است.  
و يا مى گويند: امير، فلانى را اعدام كرد، و فلانى را دستگير و اسير كرد، و يا با فلان مملكت جنگيد. در حالى كه خود امير، مباشر هيچ يك از اين كارها نبوده، بلكه اعدام به دست جلاد و دژخيم، و دستگيرى به دست گارد مخصوص، و جنگ به دست لشكريان صورت گرفته است.  


و نيز مى گويند: فلانى لباسهاى فلانى را سوزاند. با اينكه آتش سوزانده . و يا فلان دكتر مريض را معالجه كرد. و حال آنكه دوا و شربتى كه او داده بود معالجه اش كرده و بهبودش بخشيد.
و نيز مى گويند: فلانى، لباس هاى فلانى را سوزاند، با اين كه آتش سوزانده. و يا فلان دكتر، مريض را معالجه كرد، و حال آن كه دوا و شربتى كه او داده بود، معالجه اش كرده و بهبودش بخشيد.


در همه اين مثالها مردم را مى بينيم كه براى امر كارفرما و ما فوق ، و يا توسل متوسل تاثيرى در فاعليت فاعل نزديك قائلند، و به همين جهت فعل منسوب به فاعل قريب را به فاعل بعيد هم نسبت مى دهند، و اين دو نسبت دو جور نسبت نيست كه يكى حقيقى و ديگرى مجازى باشد بلكه هر دو حقيقت و اصولا يك نسبت است.
در همه اين مثال ها، مردم را مى بينيم كه براى امر كارفرما و مافوق، و يا توسل متوسل تأثيرى در فاعليت فاعل نزديك قائل اند، و به همين جهت، فعل منسوب به فاعل قريب را، به فاعل بعيد هم نسبت مى دهند، و اين دو نسبت، دو جور نسبت نيست كه يكى حقيقى و ديگرى مجازى باشد، بلكه هر دو حقيقت و اصولا يك نسبت است.


و اگر بعضى از علماى ادب و يا ديگر علما مى گويند همه اين نسبت ها مجازى است ، به شهادت اينكه مى بينيم صحيح است بگوئيم فاعل بعيد اين فعل را انجام نداده چون او خشتى روى خشت نگذاشته ، بلكه بنا بوده كه اين كار را كرده ، منظورشان از مجاز بودن ، مجاز در كلمه «بنا كرد» نيست بلكه منظورشان مجاز در كلمه: «به دست خود و به مباشرت خود بنا كرد» است ، و صحيح هم هست، چون مسلم است كه مباشرت در عمل ، كار فاعل نزديك است ، و ما در عمل مباشرى حرفى نداريم، بلكه كلام ما در خود فعل است بدون خصوصيت صدورش از فاعل مباشر و اينكه وجود فعل محتاج است به فاعل ، و اين معنا همچنانكه قائم است به وجود فاعل نزديك و مباشر، همچنين قائم است بوجود فاعل فاعل .
و اگر بعضى از علماى ادب و يا ديگر علما مى گويند همه اين نسبت ها مجازى است، به شهادت اين كه مى بينيم صحيح است بگویيم فاعل بعيد اين فعل را انجام نداده، چون او خشتى روى خشت نگذاشته، بلكه بنّا بوده كه اين كار را كرده، منظورشان از مجاز بودن، مجاز در كلمه «بنا كرد» نيست، بلكه منظورشان مجاز در كلمه: «به دست خود و به مباشرت خود بنا كرد» است، و صحيح هم هست. چون مسلّم است كه مباشرت در عمل، كار فاعل نزديك است، و ما در عمل مباشرى حرفى نداريم، بلكه كلام ما در خود فعل است، بدون خصوصيت صدورش از فاعل مباشر و اين كه وجود فعل محتاج است به فاعل، و اين معنا همچنان كه قائم است به وجود فاعل نزديك و مباشر، همچنين قائم است به وجود فاعل فاعل.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۲۵۶ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۲۵۶ </center>
و اعتبار همين نكته موجب شده كه ميان افعال فرق گذاشته و بعضى از آنها را، هم به فاعل نزديك نسبت دهند و هم به فاعل دور، و بعضى ديگر را جز به فاعل مباشر و نزديك نسبت ندهند، آن افعالى كه از قبيل خوردن يعنى لقمه گرفتن و بلعيدن و يا آشاميدن به معناى مكيدن و قورت دادن و يا از قبيل نشستن است ، و وقتى شنونده اى آن را مى شنود خصوصيت مباشرت را از خود كلمه مى فهمد چنين فعلى را جز به فاعلى مباشر نسبت نمى دهند، و اگر آقائى به نوكرش بگويد: فلان غذا را بخور، و يا فلان شربت را بياشام و يا بنشين روى صندلى . مى گويند خادم ، خودش ‍ خورد و آشاميد و نشست ، و عمل را به آقا و آمر نسبت نمى دهند و نمى گويند آمر، خورد و آشاميد و بر صندلى نشست ، ولى تصرف در آن غذا و آب ، و استعمال آن صندلى را به او نسبت مى دهند و مى گويند: فلان آقا (يعنى آمر) تصرف و استعمال كرد و يا فلان پول را داد.
و اعتبار همين نكته موجب شده كه ميان افعال فرق گذاشته و بعضى از آن ها را، هم به فاعل نزديك نسبت دهند و هم به فاعل دور، و بعضى ديگر را جز به فاعل مباشر و نزديك نسبت ندهند. آن افعالى كه از قبيل خوردن، يعنى لقمه گرفتن و بلعيدن و يا آشاميدن به معناى مكيدن و قورت دادن و يا از قبيل نشستن است، و وقتى شنونده اى آن را مى شنود خصوصيت مباشرت را از خود كلمه مى فهمد، چنين فعلى را جز به فاعلى مباشر نسبت نمى دهند، و اگر آقایى به نوكرش بگويد: فلان غذا را بخور، و يا فلان شربت را بياشام و يا بنشين روى صندلى، مى گويند خادم، خودش ‍ خورد و آشاميد و نشست، و عمل را به آقا و آمر، نسبت نمى دهند و نمى گويند آمر، خورد و آشاميد و بر صندلى نشست، ولى تصرف در آن غذا و آب، و استعمال آن صندلى را به او نسبت مى دهند و مى گويند: فلان آقا (يعنى آمر)، تصرف و استعمال كرد و يا فلان پول را داد.


بخلاف كارهائى كه خصوصيت مباشرت و حركات مادى ، قائم به فاعل مباشرى در آن معتبر نيست از قبيل كشتن و دستگير كردن و زنده كردن و ميراندن و دادن و احسان و احترام كردن ، و مانند آن كه هم بطور مساوى بفاعل مباشر نسبت داده مى شود، و هم به فاعل دور، و آمر، بلكه چه بسا در پاره اى موارد نسبتش به فاعل بعيد قوى تر است تا به فاعل قريب و آن مواردى است كه فاعل بعيد وجودش قوى تر و قدرت و احاطه اش بيشتر باشد.
به خلاف كارهایى كه خصوصيت مباشرت و حركات مادى، قائم به فاعل مباشرى در آن معتبر نيست، از قبيل كشتن و دستگير كردن و زنده كردن و ميراندن و دادن و احسان و احترام كردن و مانند آن، كه هم به طور مساوى به فاعل مباشر نسبت داده مى شود، و هم به فاعل دور، و آمر، بلكه چه بسا در پاره اى موارد نسبتش به فاعل بعيد قوى تر است تا به فاعل قريب و آن مواردى است كه فاعل بعيد وجودش قوى تر و قدرت و احاطه اش بيشتر باشد.
<span id='link139'><span>
<span id='link139'><span>
==انتساب افعال به اسباب طولى در قرآن كريم ==
==انتساب افعال به اسباب طولى در قرآن كريم ==
اين آن معنائى است كه گفتيم هم بحث عقلى آن را دست مى دهد و هم فهم غريزى انسان آن را درك مى كند، اينك مى گوئيم قرآن كريم نيز اين معنا را تصديق كرده و در آيه «قاتلوهم يعذبهم الله بايديكم و يخزهم و ينصركم عليهم و يشف صدور قوم مؤ منين و يذهب غيظ قلوبهم...» عذاب را كه دست مومنين ، مباشر آن بوده بخداوند نسبت داده شده و دست مؤ منين به منزله آلت دست معرفى شده است.  
اين آن معنائى است كه گفتيم هم بحث عقلى آن را دست مى دهد و هم فهم غريزى انسان آن را درك مى كند، اينك مى گوئيم قرآن كريم نيز اين معنا را تصديق كرده و در آيه «قاتلوهم يعذبهم الله بايديكم و يخزهم و ينصركم عليهم و يشف صدور قوم مؤ منين و يذهب غيظ قلوبهم...» عذاب را كه دست مومنين ، مباشر آن بوده بخداوند نسبت داده شده و دست مؤ منين به منزله آلت دست معرفى شده است.  
۱۶٬۹۰۷

ویرایش