گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۱ بخش۳: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۶۵: خط ۶۵:
<span id='link22'><span>
<span id='link22'><span>


==وجوه ديگرى كه درباره «تحديد خلود»، در آيه شريفه ذكر شده است ==
==بررسی وجوه ديگر، درباره معنای «خلود»، در آيه شريفه==
البته در روايات و در كلمات مفسرين توجيهات ديگرى براى آيه مورد بحث آمده كه ما آنچه را كه بدان برخورد نموده ايم در اينجا ذكر مى كنيم : وجه اولش همان بود كه ما خود اختيار نموده ايم.
البته در روايات و در كلمات مفسران، توجيهات ديگرى براى آيه مورد بحث آمده، كه ما آنچه را كه بدان برخورد نموده ايم، در اين جا ذكر مى كنيم.  


وجه دوم اين است كه منظور از «سماوات» و «ارض» آسمانهاى بهشت و جهنم و زمين آن دو است ، و مقصود از آن نه آسمان و زمين متبادر است ، بلكه منظور از آسمان بالاى آن دو و منظور از زمين محل آن دو است ، چون در لغت هر چه را كه بر انسان سايه بيفكند آسمان ، و هر چه را كه در زير پاى آدمى باشد و انسان بر آن قرار گيرد زمين نامند. و به عبارت ديگر منظور از آسمان و زمين ، بالا و پايين آن دو است.
* وجه اولش، همان بود كه ما خود اختيار نموده ايم.
 
* وجه دوم، اين است كه:
 
منظور از «سماوات» و «ارض»، آسمان هاى بهشت و جهنم و زمين آن دو است، و مقصود از آن، نه آسمان و زمين متبادر است، بلكه منظور از آسمان، بالاى آن دو و منظور از زمين، محل آن دو است. چون در لغت، هرچه را كه بر انسان سايه بيفكند، «آسمان»، و هرچه را كه در زير پاى آدمى باشد و انسان بر آن قرار گيرد، «زمين» نامند. و به عبارت ديگر، منظور از آسمان و زمين، بالا و پايين آن دو است.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۳۳ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۳۳ </center>
اين آن وجهى است كه زمخشرى در آخر كلامش كه ما نقل كرديم ذكر كرده ، و اشكالش هم از نظر خواننده گذشت. و صرفنظر از آن اشكال ، اين وجه همانطور كه قبلا هم گفتم جوابگوى اين سؤال «كه چرا آسمان را به لفظ جمع آورده نيست».
اين، آن وجهى است كه زمخشرى، در آخر كلامش كه ما نقل كرديم، ذكر كرده، و اشكالش هم از نظر خواننده گذشت. و صرف نظر از آن اشكال، اين وجه، همان طور كه قبلا هم گفتم، جوابگوى اين سؤال «كه چرا آسمان را به لفظ جمع آورده» نيست.
 
* وجه سوم اين كه:


وجه سوم اينكه منظور از اينكه فرمود: «'''مادام كه آسمان و زمين باقى باشند'''» اين است: مادام كه آخرت باقى باشد. و آخرت هم دائمى و ابدى است همچنانكه دوام آسمان و زمين دنيا هم به قدر دوام خود دنيا است ، و بعيد نيست كه اصلا آوردن آسمان و زمين به عنوان تشبيه باشد، مثل اينكه بگويى: «گفتار او حرف زدن استهزاءگران مسخره است» يعنى مثل حرف زدن ايشان است.
منظور از اين كه فرمود: «مادام كه آسمان و زمين باقى باشند»، اين است: مادام كه آخرت باقى باشد، و آخرت، هم دائمى و ابدى است، همچنان كه دوام آسمان و زمين دنيا هم، به قدر دوام خود دنيا است، و بعيد نيست كه اصلا آوردن آسمان و زمين به عنوان تشبيه باشد. مثل اين كه بگويى: «گفتار او، حرف زدن استهزاءگران مسخره است». يعنى مثل حرف زدن ايشان است.


در اين وجه نيز اشكال مى شود كه اگر همانطور كه ما گفتيم مقصودشان تشبيه باشد خلاف مقصود يعنى انقطاع را مى رساند، و اگر بخواهد دوام را برساند لفظ از آن قاصر است.
در اين وجه نيز، اشكال مى شود كه: اگر همان طور كه ما گفتيم، مقصودشان تشبيه باشد، خلاف مقصود يعنى انقطاع را مى رساند، و اگر بخواهد دوام را برساند، لفظ از آن قاصر است.


وجه چهارم اينكه ، منظور از آن صرف افاده طولانى و ابدى بودن آنست ، نه اينكه بخواهد بقاى آن را محدود به بقاى آسمانها و زمين كند.  
* وجه چهارم اين كه: منظور از آن، صرف افاده طولانى و ابدى بودن آن است، نه اين كه بخواهد بقاى آن را به بقاى آسمان ها و زمين محدود كند.  


آرى ، عرب براى افاده ابديت هر چيزى الفاظ و عبارات بسيارى دارد، كه آنها را استخدام مى كند، بدون اينكه معناى تحت اللفظى آنها منظور باشد، مثل اينكه مى گويد: «فلان مطلب همچنان ادامه دارد تا زمانى كه شب و روز در پى هم درآيند» و «تا زمانى كه آفتاب طلوع و غروب كند'''» و «'''تا زمانى كه ستاره اى از افق سر برآورد» و «تا زمانى كه نسيمى بوزد» و «تا زمانى كه آسمانها بر جاى باشند».
آرى، عرب براى افادۀ ابديت هر چيزى الفاظ و عبارات بسيارى دارد، كه آن ها را استخدام مى كند، بدون اين كه معناى تحت اللفظى آن ها منظور باشد. مثل اين كه مى گويد: «فلان مطلب همچنان ادامه دارد تا زمانى كه شب و روز در پى هم درآيند» و «تا زمانى كه آفتاب طلوع و غروب كند»، و «تا زمانى كه ستاره اى از افق سر برآورد»، و «تا زمانى كه نسيمى بوزد»، و «تا زمانى كه آسمان ها بر جاى باشند».


البته اين مثالها را بدان جهت مى آورند كه پنداشته اند امور نامبرده يعنى طلوع خورشيد و ستاره ، و وزش باد و اختلاف شب و روز،دائمى و هميشگى است ، و بعد از اين پندار مثالهاى نامبرده را موضوع براى تبعيد و تاييد قرار داده اند.
البته اين مثال ها را بدان جهت مى آورند كه پنداشته اند امور نامبرده، يعنى طلوع خورشيد و ستاره، و وزش باد و اختلاف شب و روز، دائمى و هميشگى است، و بعد از اين پندار، مثال هاى نامبرده را موضوع براى تبعيد و تأييد قرار داده اند.


جواب اين حرف اين است كه اگر عرب چنين عباراتى را مثال و موضوع تابيد (هميشگى ) قرار داد براى آن پندار غلطى بوده كه درباره ابدى بودن آن امور داشته است ، اما خداى سبحان كه در كلام خود موقت و فانى بودن آن امور را تصريح كرده و ايمان به فانى بودن عالم را يكى از فرايض اعتقادى قرار داده ، از او پسنديده نيست كه ابديت بهشت و دوزخ را به آسمانها و زمين مثل بزند، او چطور ممكن است چنين كارى بكند با اينكه خود فرموده: «ما خلقنا السماوات و الارض و ما بينهما الا بالحق و اجل مسمى».
جواب اين حرف، اين است كه: اگر عرب چنين عباراتى را مثال و موضوع تأبيد (هميشگى) قرار داد، براى آن پندار غلطى بوده كه درباره ابدى بودن آن امور داشته است، اما خداى سبحان، كه در كلام خود موقت و فانى بودن آن امور را تصريح كرده و ايمان به فانى بودن عالم را، يكى از فرايض اعتقادى قرار داده، از او پسنديده نيست كه ابديت بهشت و دوزخ را، به آسمان ها و زمين مَثَل بزند. او چطور ممكن است چنين كارى بكند، با اين كه خود فرموده: «مَا خَلَقنَا السَّمَاوَاتِ وَ الأرضَ وَ مَا بَينَهُمَا إلّا بِالحَقّ وَ أجَلٍ مُسَمّى».
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۳۴ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۳۴ </center>
و با اين حال چگونه ممكن است بفرمايد بهشت و دوزخ جاودانه باقيند مادام كه آسمانها و زمين پا برجايند.
و با اين حال، چگونه ممكن است بفرمايد بهشت و دوزخ جاودانه باقی اند، مادام كه آسمان ها و زمين پا برجايند.


وجه پنجم اينكه ، بهشتيان در بهشت و دوزخيان در دوزخ باقيند به بقاى آسمانها و زمين كه خدا خودش مى داند چه وقت اجل آن سر مى رسد، و بعد از آنكه عمر آسمانها و زمين تمام شد، خداوند عمر بهشتيان و دوزخيان را تمديد نموده و در آندو جاودانشان مى سازد و اين تعبير مثل آنست كه كسى بگويد ايشان در بهشت و دوزخ تا پنجاه سال خالد و جاودانند و بعد از پنجاه سال خداوند مدتشان را به زمانى غير متناهى تمديد مى كند. همچنان كه همين حرف در معناى آيه «لابثين فيها احقابا» گفته شده است : يعنى پس از چند حقب (هفتاد سال ) مدّتشان تمديد مى شود.
* وجه پنجم اين كه: بهشتيان در بهشت و دوزخيان در دوزخ باقی اند، به بقاى آسمان ها و زمين كه خدا خودش مى داند چه وقت اجل آن سر مى رسد، و بعد از آن كه عمر آسمان ها و زمين تمام شد، خداوند عمر بهشتيان و دوزخيان را تمديد نموده و در آن دو جاودانشان مى سازد، و اين تعبير، مثل آن است كه كسى بگويد: ايشان در بهشت و دوزخ تا پنجاه سال خالد و جاودانند، و بعد از پنجاه سال، خداوند مدتشان را به زمانى غيرمتناهى تمديد مى كند. همچنان كه همين حرف در معناى آيه «لَابِثِينَ فِيهَا أحقَاباً» گفته شده است. يعنى: پس از چند حقب (هفتاد سال)، مدّتشان تمديد مى شود.


اين وجه نيز اشكال دارد، و آن اينكه على الظاهر مبنى بر اين است كه قسمت متناهى از زمان از جمله «مادامت السماوات و الارض» استفاده شود، و قسمت غير متناهى آن از جمله «الا ماشاء ربك» و دلالت آيه شريفه بر اين دو قسمت مختلف از زمان ، متوقف است بر تقدير امورى كه لفظ آيه دلالتى بر آنها ندارد.
اين وجه نيز اشكال دارد، و آن، اين كه: على الظاهر، مبنى بر اين است كه قسمت متناهى از زمان از جملۀ «مَادَامَتِ السَّمَاوَاتُ وَ الأرض» استفاده شود، و قسمت غيرمتناهى آن، از جملۀ «إلّا مَا شَاءَ رَبُّكَ»، و دلالت آيه شريفه بر اين دو قسمت مختلف از زمان، متوقف است بر تقدير امورى كه لفظ آيه دلالتى بر آن ها ندارد.


وجه ششم اينكه ، منظور از دوزخ و بهشت ، دوزخ و بهشت برزخى است ، و اين بهشت و دوزخ ، خالد و هميشگى هستند، مادام كه آسمانها و زمين پابر جايند، و وقتى مدت بقاى آسمانها و زمين تمام شد و قيامت قيام نمود از آن بهشت و دوزخ براى داورى و رسيدگى به نامه هاى عملشان ، بيرون مى آيند.
* وجه ششم اين كه: منظور از دوزخ و بهشت، دوزخ و بهشت برزخى است، و اين بهشت و دوزخ، خالد و هميشگى هستند، مادام كه آسمان ها و زمين پا برجايند، و وقتى مدت بقاى آسمان ها و زمين تمام شد و قيامت قيام نمود، از آن بهشت و دوزخ، براى داورى و رسيدگى به نامه هاى عملشان، بيرون مى آيند.


اشكال اين وجه اين است كه مخالف با سياق آيات مورد بحث است ، زيرا اين آيات با ذكر روز قيامت و توصيف آن به اوصافى كه در آن آمده افتتاح شده ، و بعيد است كه بعد از آنكه كلام را با اوصاف قيامت افتتاح بكند و بفرمايد: «روزيست كه مردم براى آن جمع مى شوند، و يا بفرمايد روزيست مشهود، و روزيست كه وقتى فرا مى رسد هيچ نفسى بدون اذن او تكلم نمى كند». آنگاه در آخر كه به اخص اوصاف آن كه همان جزاى خالد است مى رسد، ناگهان رشته سخن را قطع نموده به عالم برزخ و بهشت و دوزخ برزخى بپردازد.
اشكال اين وجه، اين است كه: مخالف با سياق آيات مورد بحث است. زيرا اين آيات با ذكر روز قيامت و توصيف آن به اوصافى كه در آن آمده، افتتاح شده، و بعيد است كه بعد از آن كه كلام را با اوصاف قيامت افتتاح بكند و بفرمايد: «روزی است كه مردم براى آن جمع مى شوند»، و يا بفرمايد: «روزی است مشهود»، و «روزی است كه وقتى فرا مى رسد، هيچ نفسى بدون اذن او تكلم نمى كند». آنگاه در آخر كه به اخص اوصاف آن، كه همان جزاى خالد است مى رسد، ناگهان رشته سخن را قطع نموده، به عالَم برزخ و بهشت و دوزخ برزخى بپردازد.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۳۵ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۳۵ </center>
علاوه بر اينكه خداى سبحان عذاب اهل برزخ را عبارت مى داند از عرضه شدن بر آتش ، نه وارد شدن در آن ، زيرا مى فرمايد: «و حاق بال فرعون سوء العذاب النار يعرضون عليها غدوا و عشيا و يوم الساعة ادخلوا آل فرعون اشد العذاب».
علاوه بر اين كه خداى سبحان، عذاب اهل برزخ را عبارت مى داند از عرضه شدن بر آتش، نه وارد شدن در آن. زيرا مى فرمايد: «وَ حَاقَ بِألِ فِرعَونَ سُوءُ العَذَابِ * النَّارُ يُعرَضُونَ عَلَيهَا غُدُوّاً وَ عَشِيّاً وَ يَومَ تَقُومَُ  السَّاعَةُ أدخِلُوا آلَ فِرعَونَ أشَدَّ العَذَابِ».
 
وجه هفتم اين كه: منظور از داخل شدن در آتش، دخول در ولايت شيطان، و منظور از بودن در بهشت، بودن در ولايت خداست. زيرا ولايت خدا است كه در قيامت به صورت بهشت ظاهر گشته، نيك بختان بدان متنعم مى شوند، و ولايت شيطان است كه در آن روز، به صورت آتش در آمده، مجرمان در آن معذّب مى شوند. اين وجه، از آياتى كه دلالت بر تجسم اعمال مى كنند، نيز به دست مى آيد.


وجه هفتم اينكه منظور از داخل شدن در آتش ، دخول در ولايت شيطان ، و منظور از بودن در بهشت ، بودن در ولايت خداست ، زيرا ولايت خدا است كه در قيامت به صورت بهشت ظاهر گشته ، نيك بختان بدان متنعم مى شوند، و ولايت شيطان است كه در آن روز به صورت آتش در آمده مجرمين در آن معذّب مى شوند. اين وجه ، از آياتى كه دلالت بر تجسم اعمال مى كنند نيز بدست مى آيد.
پس اشقياء به خاطر شقاوتشان داخل آتش مى شوند، و اگر عنايت الهى و توفيق او شاملشان شود، از آتش رهايى مى يابند. مانند اين كه كافر بعد از كفر، ايمان آورد و مجرم پس از جرم، توبه كند.  


پس اشقياء به خاطر شقاوتشان داخل آتش مى شوند، و اگر عنايت الهى و توفيق او شاملشان شود از آتش رهايى مى يابند مانند اينكه كافر بعد از كفر ايمان آورد و مجرم پس از جرم توبه كند. و همچنين سعداء به خاطر سعادتشان داخل بهشت مى شوند و اگر شيطان گمراهشان كند و به زمين (پستى ) بگرايند و هواى نفس را پيروى نمايند از آن بيرون مى شوند مثلا اگر مؤ من و يا صالحند كافر و طالح گردند.
و همچنين، سُعَداء، به خاطر سعادتشان داخل بهشت مى شوند و اگر شيطان گمراهشان كند و به زمين (پستى) بگرايند و هواى نفس را پيروى نمايند، از آن بيرون مى شوند. مثلا اگر مؤمن و يا صالح اند، كافر و طالح گردند.


اين وجه نيز صحيح نيست ، زيرا همان اشكال كه بر وجه قبلى وارد بود بر اين نيز وارد است ، چون اين نيز با مفادى كه از آيه و سياق آن استفاده مى شود مخالف است.
اين وجه نيز صحيح نيست. زيرا همان اشكال كه بر وجه قبلى وارد بود، بر اين نيز وارد است. چون اين نيز با مفادى كه از آيه و سياق آن استفاده مى شود، مخالف است.


آرى ، آيات مورد بحث اوصافى ترسناك و دهشت آور مختص به روز قيامت را كه از شنيدنش دلها به تپش درآمده و عقلها زايل مى گردد برمى شمارد تا گردن كشان و كفار منكر، با تفكر در آن انذار شده و اهل معصيت از گناه دست بردارند.
آرى، آيات مورد بحث، اوصافى ترسناك و دهشت آور مختص به روز قيامت را كه از شنيدنش دل ها به تپش درآمده و عقل ها زايل مى گردد، بر مى شمارد، تا گردنكشان و كفار منكر، با تفكر در آن انذار شده و اهل معصيت از گناه دست بردارند.


و بسيار بعيد است كه در اين باره بفرمايد: قيامت روزيست كه مردم در آن جمع مى شوند و روزيست مشهود، و روزيست كه هيچ نفسى بدون اذن او تكلم نمى كند، آنگاه در چنين سياقى بفرمايد: كفار و اهل معصيت از اولين روز كفر و جرمشان تا روز قيامت در آتشند و اهل ايمان و عمل صالح از ابتداى ايمان و عمل صالحشان تا روز قيامت در بهشتند.  
و بسيار بعيد است كه در اين باره بفرمايد: قيامت، روزی است كه مردم در آن جمع مى شوند و روزی است مشهود، و روزی است كه هيچ نفسى بدون اذن او تكلم نمى كند. آنگاه در چنين سياقى بفرمايد: كفار و اهل معصيت، از اولين روز كفر و جرمشان تا روز قيامت در آتش اند، و اهل ايمان و عمل صالح، از ابتداى ايمان و عمل صالحشان تا روز قيامت، در بهشت اند.  


زيرا اولا همانطور كه گفتيم اين آيات اوصاف خاص روز قيامت را بيان مى كند نه قبل از آن را. و ثانيا سياق اين آيات سياق انذار و بشارت است ، و اين كفار و مجرمين گردنكش و ياغى بدين حقايق كه از حواس آنان مستور است اعتنايى نمى كنند و براى آن ارزشى قائل نيستند،
زيرا اولا: همان طور كه گفتيم، اين آيات، اوصاف خاص روز قيامت را بيان مى كند، نه قبل از آن را. و ثانيا: سياق اين آيات، سياق انذار و بشارت است، و اين كفار و مجرمان گردنكش و ياغى بدين حقايق كه از حواس آنان مستور است، اعتنايى نمى كنند و براى آن ارزشى قائل نيستند،
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۳۶ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۳۶ </center>
و هرگز نه از شقاوت دخول در ولايت شيطان بترس درمى آيند و نه به سعادت معنوى دخول در ولايت خدا اميدوار مى گردند، هر چند كه اين معنا از نظر باطن قرآن معنايى صحيح است.
و هرگز نه از شقاوت دخول در ولايت شيطان به ترس در مى آيند و نه به سعادت معنوى دخول در ولايت خدا اميدوار مى گردند. هرچند كه اين معنا از نظر باطن قرآن، معنايى صحيح است.


در اين ميان وجوه ديگرى را نيز ممكن است از نظريات مختلف مفسرين كه در تفسير آيه «'''الا ما شاء ربك '''» اظهار داشته اند استفاده كرد و ما متعرض آن نشديم ، زيرا رعايت اختصار را بهتر از تعرض آنها ديديم ، علاوه بر اينكه وجوه نامبرده همان وجوهى است كه ما بزودى در تفسير جمله مزبور نقل نموده و اشكالاتش هم همان اشكالاتى است كه ايراد خواهيم نمود.
در اين ميان، وجوه ديگرى را نيز ممكن است از نظريات مختلف مفسران كه در تفسير آيه: «إلّا مَا شَاءَ رَبُّكَ» اظهار داشته اند، استفاده كرد و ما متعرض آن نشديم. زيرا رعايت اختصار را بهتر از تعرض آن ها ديديم. علاوه بر اين كه وجوه نامبرده، همان وجوهى است كه ما به زودى، در تفسير جمله مزبور نقل نموده و اشكالاتش هم، همان اشكالاتى است كه ايراد خواهيم نمود.


==معناى استثناء: «الّا ما شاء ربّك» در دو آيه مربوط به بهشتيان و دوزخيان==
==معناى استثناء: «الّا ما شاء ربّك» در دو آيه مربوط به بهشتيان و دوزخيان==
۱۶٬۳۰۰

ویرایش