۱۷٬۰۰۸
ویرایش
خط ۱۶۵: | خط ۱۶۵: | ||
در خلال بحث هاى نبوت، و چگونگى نشو و نماى شرايع آسمانى در ميان بشر - كه ما در اين كتاب گذرانديم - اين معنا گذشت كه: | در خلال بحث هاى نبوت، و چگونگى نشو و نماى شرايع آسمانى در ميان بشر - كه ما در اين كتاب گذرانديم - اين معنا گذشت كه: | ||
هر نوعى از انواع موجودات براى خود هدف و غايتى از كمال دارد كه از بدو | هر نوعى از انواع موجودات براى خود هدف و غايتى از كمال دارد كه از بدو پيدايش، به سوى آن حد از كمال سير مى كند و با حركت وجودی اش، آن كمال را جستجو مى كند، و لذا همه حركاتش طورى است كه با آن كمال متناسب است، و تا خود را به آن حد نرساند، آرام نمى گيرد، مگر آن كه مانعى در سرِ راهش در آيد و او را از سير باز بدارد و قبل از رسيدن به هدف، او را از بين ببرد. مثلا درخت به خاطر آفاتى كه به آن حمله ور مى شود، از رشد و نمو باز بايستد. | ||
و | و نيز، اين معنا گذشت كه: محروميت از رسيدن به هدف، مربوط به افراد مخصوصى از هر نوع است، نه نوعيت نوع، كه همواره محفوظ است، و تصور ندارد كه تا آخرين فردش دچار آفت گردد. | ||
يكى از انواع موجودات، آدمى است كه او | يكى از انواع موجودات، آدمى است كه او نيز، غايتى وجودى دارد كه به آن نمى رسد، مگر آن كه به طور اجتماع و مدنيت زندگى كند. دليل و شاهدش هم، اين است كه به چیزهایی مجهز است كه به خاطر آن ها از همنوع خود بى نياز نيست. مانند: نر و مادگى، و عواطف و احساسات، و كثرت حوائج و تراكم آن ها. | ||
و همين اجتماع و مدنيت، آدميان را به احكام و قوانينى محتاج مى كند كه با احترام نهادن به آن و به كار بستن آن، امور مختلف زندگى را منظم ساخته و اختلافات خود را كه | و همين اجتماع و مدنيت، آدميان را به احكام و قوانينى محتاج مى كند كه با احترام نهادن به آن و به كار بستن آن، امور مختلف زندگى را منظم ساخته و اختلافات خود را كه غيرقابل اجتناب است، بر طرف سازند. | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۲۹۴ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۲۹۴ </center> | ||
و هر فردى در | و هر فردى در جایى قرار بگيرد كه سزاوار آن است، و به همين وسيله، سعادت و كمال وجودى خود را در يابد، و اين احكام و قوانين عملى، در حقيقت ناشى از حوائجى است كه خصوصيت وجودى انسان و خلقت مخصوصش، يعنى تجهيزات بدنى و روحی اش آن را ايجاب مى كند، همچنان كه همين خصوصيات وجودى و خلقتی اش، مرتبط با خصوصيات علل و اسبابى است كه در ميان نظام عمومى عالَم، مثل او موجودى را پديد بياورد. | ||
و اين | و اين معنا، همان معناى فطرى بودن دين خداست. زيرا «دين خدا» عبارت است از: مجموعه احكام و قوانينى كه وجود خود انسان، انسان را به سوى آن ارشاد مى كند. | ||
و يا به تعبير ديگر: فطرى بودن دين | و يا به تعبير ديگر: فطرى بودن دين خدا، به اين معنا است كه دين خدا مجموعه سنت هايى است كه وجود و كون عمومى عالَم، آن را اقتضاء مى كند، به طورى كه اگر آن سنت ها اقامه شود، مجتمع بشر اصلاح شده و افراد به هدف وجودى و نهايت درجه كمال خود مى رسند. باز به طورى كه اگر آن سنّت ها را باطل و بى اعتبار كنند، عالَم بشريت رو به تباهى نهاده، آن وقت مزاحم نظام عمومى جهان مى گردد. | ||
و اين احكام و | و اين احكام و قوانين، چه مربوط به معاملات اجتماعى باشد، كه حال مجتمع را اصلاح و منظم كند، و چه مربوط به عبادات باشد، كه آدمى را به كمال معرفتش برساند و او را فردى صالح در اجتماعى صالح قرار دهد، مى بايستى از طريق نبوت الهى و وحى آسمانى به آدمى برسد، و انسان، تنها بايد به چنين قانونى تن در دهد و لاغير. | ||
<span id='link201'><span> | <span id='link201'><span> | ||
ویرایش