۱۶٬۳۶۵
ویرایش
(۴ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۸۰: | خط ۸۰: | ||
<span id='link105'><span> | <span id='link105'><span> | ||
==رواياتى كه بر عدم وقوع تحريف | ==فصل دوم: رواياتى كه بر عدم وقوع تحريف قرآن دلالت دارند == | ||
علاوه بر آنچه گذشت، اخبار بسيارى هم كه از رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم»، از طريق شيعه و سنى نقل شده كه فرموده: «در هنگام بروز فتنه ها و براى حل مشكلات به قرآن مراجعه كنيد»، دليل بر تحريف نشدن قرآن است. | |||
دليل ديگر آن، حديث شريف «ثقلين» است كه از طريق شيعه و سنّى، به حدّ تواتر نقل شده كه رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم» فرمود: «إنِّى تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَينِ كِتَابَ اللهِ وَ عِترَتِى أهلِ بَيتِى مَا إن تَمَسَّكتُم بِهِمَا لَن تَضِلُّوا بَعدِى أبَداً»: | |||
«به درستى كه من در ميان شما دو چيز گرانقدر باقى مى گذارم: كتاب خدا و عترتم، اهل بيتم، مادام كه به آن دو تمسك جوييد، هرگز گمراه نخواهيد شد». چون اگر بنا بود قرآن كريم دستخوش تحريف شود، معنا نداشت آن جناب، مردم را به كتابى دستخورده و تحريف شده ارجاع دهد و با اين شدت تأكيد بفرمايد «تا ابد هر وقت به آن دو تمسك جوييد، گمراه نمى شويد». | |||
و | و همچنين، اخبار بسيارى كه از طريق رسول خدا و ائمه اهل بيت «عليهم السلام» رسيده، دستور داده اند اخبار و احاديث شان را به قرآن عرضه كنند، زيرا اگر كتاب الهى تحريف شده بود، معنايى براى اين گونه اخبار نبود. | ||
و اين كه بعضى گفته اند | و اين كه بعضى گفته اند: «مقصود از اين دستور، تنها در اخبار فقهى است كه بايد به آيات احكام عرضه شود و ممكن است قبول كنيم كه آيات احكام تحريف نشده، اما دليل بر اين نيست كه اصل قرآن تحريف نشده باشد»، صحيح نيست. زيرا دستور مذكور، مطلق است و زيرنويسى ندارد كه تنها اخبار فقهى را به قرآن عرضه كنيد، و اختصاص دادنش به اخبار فقهى، تخصيص بدون مخصص است. | ||
علاوه بر اين كه زبان اخبار عرضه به قرآن صريح و يا دست كم نزديك به صريح است در | علاوه بر اين كه زبان اخبار عرضه به قرآن صريح و يا دست كم نزديك به صريح است در اين كه دستور عرضه مزبور، به منظور تشخيص راست از دروغ و حق از باطل است. | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۱۵۶ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۱۵۶ </center> | ||
و معلوم است كه اگر در روايات دسيسه و دستبردى شده | و معلوم است كه اگر در روايات دسيسه و دستبردى شده باشد، تنها در اخبار مربوط به فقه و احكام نبوده، بلكه اگر دشمن داعى به دسيسه در اخبار داشته، داعی اش در اخبار مربوط به اصول و معارف اعتقادى و قصص انبياء و امم گذشته، و همچنين اوصاف مبدأ و معاد قوی تر و بيشتر بوده است. | ||
و لذا مى بينيم روايات اسرائيلى كه | و لذا مى بينيم روايات اسرائيلى كه يهود، در روايات ما داخل كرده اند و همچنين نظائر آن، غالبا در مسائل اعتقادى است، نه فقهى. | ||
دليل ديگر عدم تحريف از نظر | دليل ديگر عدم تحريف از نظر روايات، رواياتى است كه در آن ها، خود امامان اهل بيت «عليهم السلام» آيات كريمه قرآن را در هر باب موافق و عين آنچه در اين قرآن موجود در عصر ماست، قرائت كرده اند. حتى در آن روايات، اخبار آحادى كه مى خواهند قرآن را تحريف شده معرفى كنند، آيه را آن طور كه در قرآن عصر ماست، تلاوت كرده اند و اين، بهترين شاهد است بر اين كه مراد در بسيارى از آن ها كه دارد آيه فلان جور نازل شده است، تفسير بر حسب تنزيل و در مقابل بطن و تأويل است. | ||
دليل ديگر، رواياتى است كه از | دليل ديگر، رواياتى است كه از اميرالمؤمنين و سائر ائمه معصومين «عليهم السلام» وارد شده كه قرآن موجود در دست مردم، همان قرآنى است كه از ناحيه خدا نازل شده، اگرچه غير آن قرآنى است كه على «عليه السلام» آن را به خط خود تنظيم نموده است، و در زمان ابوبكر و همچنين در زمان عثمان، كه به تنظيم و كتابت قرآن پرداختند، آن حضرت را مشاركت ندادند. و از همين باب است اين كه به شيعيان خود فرموده اند: «اقرَؤُا كَمَا قَرَءَ النَّاسُ: قرآن را همان طور كه مردم مى خوانند، بخوانيد». | ||
و مقتضاى اين | و مقتضاى اين روايات، اين است كه: اگر در آن روايات ديگر آمده كه قرآن على «عليه السلام» مخالف قرآن موجود در دست مردم است، معنايش اين است كه از نظر ترتيب بعضى سوره ها يا آيات تفاوت دارد، آن هم سوره يا آياتى كه به هم خوردن ترتيبش، كمترين اثرى در اختلال معناى آن ندارد، و آن اوصافى را كه گفتيم خداوند قرآن را به اين اوصاف توصيف نموده، از بين نمى برد. | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۱۵۷ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۱۵۷ </center> | ||
پس مجموع اين اخبار - | پس مجموع اين اخبار - هرچند كه مضامين آن ها با يكديگر مختلف است - دلالت قطعى دارد بر اين كه قرآنى كه امروز در دست مردم است، همان قرآنى است كه از ناحيه خداى تعالى، بر خاتم انبياء «صلى الله عليه و آله و سلم» نازل شده است، بدون اين كه چيزى از اوصاف كريمه اش و آثار و بركاتش از بين رفته باشد. | ||
<span id='link106'><span> | <span id='link106'><span> | ||
==استدلالاتى بر عدم وقوع زياده و نقص و تغيير در قرآن == | ==فصل سوم: استدلالاتى بر عدم وقوع زياده و نقص و تغيير در قرآن == | ||
عده اى از محدثين شيعه و حشويه و جماعتى از محدثين اهل سنت را عقيده بر اين است كه قرآن كريم تحريف | عده اى از محدثين شيعه و حشويه و جماعتى از محدثين اهل سنت را عقيده بر اين است كه قرآن كريم تحريف شده، به اين معنا كه چيزى از آن افتاده و پاره اى الفاظ آن تغيير يافته، و ترتيب آيات آن به هم خورده. و اما تحريف به معناى زياد شدن چيزى در آن، فرضيه ای است كه احدى از علماى اسلام، بدان قائل نشده است. | ||
محدثين مذكور بر عدم وقوع زيادت در | محدثين مذكور بر عدم وقوع زيادت در قرآن، به وسيله اجماع امت و بر وقوع نقص و تغيير در آن، به وجوه زيادى احتجاج كرده اند: | ||
۱ - در اخبار بسيارى از طريق شيعه و | ۱ - در اخبار بسيارى از طريق شيعه و سنّى روايت شده كه يا دلالت دارند بر سقوط بعضى از سوره ها، و يا بعضى آيات، و يا بعضى جملات، و يا قسمتى از جملات و يا كلمات و يا حروف آن، كه در همان ابتدا در موقع جمع آورى آن در زمان ابوبكر، و همچنين در موقع جمع آورى بار دوم آن، در زمان عثمان اتفاق افتاده. و نيز دلالت دارند بر تغيير و جابجا شدن آيات و جملات. | ||
و اين روايات بسيار است كه محدثين | و اين روايات بسيار است كه محدثين شيعه، آن ها را در جوامع حديث و ساير كتب معتبر خود آورده اند و بعضى از ايشان، عدد آن ها را بالغ بر دو هزار حديث دانسته اند. | ||
البته آنچه گفته | و همچنين محدثين اهل سنّت در صحاح خود، مانند صحيح بخارى و صحيح مسلم، و سنن ابى داوود، و نسائى و احمد، و ساير جوامع حديث و كتب تفسير و غير آن نقل كرده اند. و آلوسى در تفسير خود، عدد آن ها را بيش از حد شمار دانسته است. | ||
البته آنچه گفته شد، غير موارد اختلافى است كه ميان مصحف عبدالله بن مسعود با مصحف معروف است، كه اين خود بالغ بر شصت و چند مورد است. و نيز غير از موارد اختلاف مصحف ابى بن كعب با مصحف عثمانى است، كه آن نيز بالغ بر سى و چند مورد است. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۱۵۸ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۱۵۸ </center> | ||
و همچنين اختلاف ميان خود | و همچنين اختلاف ميان خود مصحف هاى عثمانى كه خود او نوشته و به اقطار بلاد اسلامى آن روز فرستاده است كه به قول ابن طاووس - در سعد السعود - بالغ بر پنجاه و چند مورد، و به قول ديگران چهل و پنج مورد است. چون عثمان، پنج و يا هفت مصحف نوشته، به شام، مكه، بصره، كوفه، يمن و بحرين فرستاده و يكى را در مدينه نگه داشته است. | ||
و نيز آنچه نقل | و نيز آنچه نقل شد، غير اختلافى است كه از نظر ترتيب ميان مصحف هاى عثمانى و مصحف هاى دوره اول (زمان ابوبكر) وجود دارد. زيرا سوره «انفال» در جمع بار اول، جزو سوره هاى مثانى و سوره «برائت»، جزو سوره هاى مئين قرار داشت، و حال آن كه در جمع دوم، هر دو سوره جزو سوره هاى طوال قرار گرفته، و روايتش به زودى از نظر خواننده مى گذرد. | ||
باز آنچه تاكنون گفته | باز آنچه تاكنون گفته شد، غير اختلافى است كه در ترتيب سوره ها وجود دارد. چون بر حسب روايات، ترتيب سوره ها در مصحف عبدالله بن مسعود و مصحف ابى بن كعب، غير ترتيبى است كه در مصحف عثمان است. | ||
و همچنين غير اختلافى است كه در ميان قرائت ها وجود | و همچنين غير اختلافى است كه در ميان قرائت ها وجود دارد. زيرا قرائت هاى غير معروفى است كه از صحابه و تابعين روايت شده، كه با قرائت معروف اختلاف دارد ،كه اگر همه آن ها را حساب كنيم، به هزار يا بيش از آن بالغ مى شود. | ||
۲ - دليل دوم | ۲ - دليل دوم ايشان، اعتبار عقلى است. به اين بيان كه عقل بعيد مى داند قرآنى به دست غير معصوم جمع آورى شود و هيچ اشتباه و غلطى در آن وجود نداشته باشد و عينا موافق واقع از كار در آيد. | ||
۳ - روايتى است از عامه و خاصه كه: على | ۳ - روايتى است از عامه و خاصه كه: على «عليه السلام» بعد از رحلت رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم» از مردم كناره گيرى كرد، و بيرون نمى آمد، مگر براى نماز، تا آن كه قرآن را جمع آورى نمود. آنگاه آن را به مردم ارائه داد، و اعلام كرد كه اين، همان قرآنى است كه خداوند بر پيغمبرش نازل فرموده و من آن را جمع آورى كردم. | ||
مردم او را رد كردند و قرآن او را نپذيرفتند، و به قرآنى كه | مردم او را رد كردند و قرآن او را نپذيرفتند، و به قرآنى كه «زيد بن ثابت» جمع كرده بود، اكتفاء كردند. و اگر اين دو قرآن، عين هم بودند، اين حرف معنا نداشت و اصلا معنا نداشت كه آن جناب قرآن را آورده، اعلام كند كه اين، همان قرآنى است كه خداى تعالى بر پيغمبر اكرم نازل نموده، | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۱۵۹ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۱۵۹ </center> | ||
با اين كه | با اين كه می دانيم على «عليه السلام» بعد از رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم»، داناترين مسلمانان به كتاب الله بود، و لذا رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم» در حديث «ثقلين»، مردم را به او ارجاع داده و علاوه در حق آن جناب فرموده: «على، با حق است و حق، با على است». | ||
<span id='link107'><span> | <span id='link107'><span> | ||
در صحيح | ۴ - رواياتى است كه مى گويد: در اين امت نيز آنچه در بنى اسرائيل واقع شده، واقع مى شود و طابق النعل بالنعل، رُخ مى دهد و يكى از چیزهایی كه در بنى اسرائيل اتفاق افتاد، تحريف كتابشان بود كه قرآن و روايات ما بدان تصريح دارد، ناگزير بايد در اين امت هم اتفاق بيفتد و كتاب اين امت، يعنى قرآن كريم هم، بايد تحريف شود. ( و گرنه آن روايات درست در نمى آيد). | ||
در صحيح بخارى، از ابوسعيد خدرى روايت كرده كه رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم» فرمود: به زودى سنت هاى اقوام گذشته را وجب به وجب، و ذراع به ذراع پيروى خواهيد كرد. حتى اگر آن ها به سوراخ سوسمار رفته باشند، شما هم مى رويد. | |||
گفتيم يا رسول الله! پدر و مادران يهود و نصارای خود را پيروى مى كنيم؟ فرمود: پس چه كسى را؟ | |||
اين روايت مستفيض است و در جوامع حديث از عده اى از صحابه | اين روايت مستفيض است و در جوامع حديث از عده اى از صحابه ،مانند ابوسعيد خدرى - كه قبلا روايتش نقل شد - و ابوهريره، عبدالله عمر، ابن عباس، حذيفه، عبدالله بن مسعود سهل بن سعد، عمر بن عوف، و عمرو بن عاص، شداد بن اوس و مستورد بن شداد، در عباراتى قريب المعنى نقل كرده اند. | ||
و نيز اين روايت | و نيز اين روايت به طور مستفيض، از طرق شيعه، از عده اى امامان اهل بيت «عليهم السلام»، از رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم» روايت شده. همچنان كه قمى در تفسير خود، از آن جناب آورده كه فرموده: | ||
راهى كه پيشينيان | راهى كه پيشينيان رفتند، شما نيز طابق النعل بالنعل و مو به مو خواهيد رفت و حتى راه آنان را يك وجب و يك ذراع و يك «باع» هم تخطى نمى كنيد، تا آن جا كه اگر آن ها به سوراخ سوسمارى رفته باشند، شما هم خواهيد رفت. | ||
پرسيدند يا رسول الله! مقصود شما از | پرسيدند: يا رسول الله! مقصود شما از گذشتگان، يهود و نصارا است؟ فرمود: پس كيست؟ به زودى عروه و دستاويزهاى اسلام را، يكى پس از ديگرى پاره خواهيد كرد و اولين چيزى كه آن را از دست مى دهيد، امانت و آخرين آن ها، نماز است. | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۱۶۰ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۱۶۰ </center> | ||
<span id='link108'><span> | <span id='link108'><span> | ||
اما جواب از استدلال ايشان به | اما جواب از استدلال ايشان به «اجماع امت» بر عدم تحريف به زياده، اين است كه اجماع امت، حجتى است مدخوله، براى اين كه حجت بودنش، مستلزم دور است. | ||
توضيح اين كه: «اجماع»، به خودى خود حجت عقلى يقينى نيست، بلكه آن كسانى كه اجماع را به عنوان يك حجت شرعى معتبر مى دانند، قائل اند به اين كه در صورتى كه برای انسان اعتقاد آور باشد، فقط اعتقادى ظنّى خواهد بود (نه قطعى)، و در اين مسأله، اجماع منقول و محصّل، يكسان مى باشد. | |||
و اين كه بعضى ميان آن دو فرق گذاشته و گفته اند: «اجماع محصّل»، قطع آور است، اشتباه كرده اند. براى اين كه آنچه كه اجماع افاده مى كند، بيش از مجموع اعتقادهايى كه از يك يك اقوال حاصل مى شود، نيست، و آحاد اقوال در اين كه بيش از ظنّ افاده نمى كنند، مثل يكديگرند و انضمام اقوال به يكديگر بيش از اين اثر ندارد كه ظنّ را تقويت كند، نه اين كه قطع بياورد. زيرا قطع، اعتقاد مخصوصى است بسيط و مغاير با ظن، نه اين كه اعتقادى مركب از چند مظنه بوده باشد. | |||
تازه اين در «اجماع محصّل» است كه خود ما اقوال را تتبع نموده، يك قول و دو قول و سه قول موافق به دست آوريم، و همچنين تا معلوممان شود كه در مسأله قول مخالفى نيست. و همان طور كه گفتيم، اين تتبع بيش از اين اثر ندارد كه مظنّه آدمى را به قطع نزديك كند، ولى افاده قطع نمى كند. | |||
و اما اجماعى كه ديگران از اهل علم و بحث براى ما نقل كنند و بگويند «فلان مطلب اجماعى است» كه بى اعتباری اش، روشن تر است. زيرا به منزله يك روايت و خبر واحد است كه بيش از افاده ظنّ، اثرى ندارد. | |||
پس حاصل كلام اين شد كه | پس حاصل كلام اين شد كه: «اجماع»، حجتى است ظنّى و شرعى، كه دليل اعتبارش نزد اهل سنت، مثلا خبرى است كه نقل مى كنند كه رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم» فرموده: «امت من بر خطا و ضلالت اتفاق و اجماع نمى كند»، و نزد شيعه به اين است كه: يا قول معصوم «عليه السلام» در ميان اقوال مجمعين باشد، و يا از قول مجمعين به گونه اى كشف از قول معصوم شود. | ||
پس حجيت | پس حجيت «اجماع»، چه منقولش و چه محصّلش، موقوف بر قول معصوم (پيغمبر و امام) است، | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۱۶۱ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۱۶۱ </center> | ||
كه آن | كه آن نيز، موقوف بر نبوت، و صحت نبوت هم در اين عصر، متوقف بر سلامت قرآن و مصونيتش از تحريف است. آن تحريفى كه گفتيم صفات قرآن از قبيل هدايت و قول فصل و مخصوصا اعجاز را از بين ببرد. چون غير از قرآن كريم، معجزه زنده و جاويدى براى نبوت خاتم الانبياء «صلى الله عليه و آله و سلم» نيست، و تنها قرآن است كه معجزه آن جناب در اين عصر شمرده مى شود، و به احتمال تحريف به زياده و يا نقيصه و يا هر دگرگونى ديگرى، وثوقى به اين معجزه باقى نمى ماند. چون نمى دانيم كه آنچه در قرآن است، كلام خالص خداست، يا نه. | ||
پس در صورت | پس در صورت تحريف، قرآن از حجيت مى افتد، و با سقوط حجيت، اجماع هم از حجيت مى افتد. اين بود معناى آنچه كه گفتيم: «اجماع، حجتى است مدخوله، كه حجت بودنش مستلزم دور است». | ||
خواهيد گفت: شما در اول بحث گفتيد كه وجود قرآنى نازل بر پيغمبر اسلام در ميان ما | خواهيد گفت: شما در اول بحث گفتيد كه وجود قرآنى نازل بر پيغمبر اسلام در ميان ما مسلمانان، از ضروريات تاريخ است و با چنين اعترافى، ديگر حجيت اجماع، موقوف بر اثبات حجيت قرآن و نبوت خاتم النبيين نيست. | ||
در جواب مى گوييم : صرف | در جواب مى گوييم: صرف اين كه آنچه در دست ماست، مشتمل بر قرآن واقعى است، باعث نمى شود كه ديگر احتمال زياده و نقصان و تغيير را ندهيم، باز در هر آيه و يا جمله و يا سوره اى كه در اثبات مطلبى مانند: نبوت خاتم الانبياء و پس از آن اجماع و امثال آن محتاج به آن باشيم، احتمال تحريف را مى دهيم و قرآن به كلى از حجيت ساقط مى گردد. | ||
<span id='link109'><span> | <span id='link109'><span> | ||
==ضعف و قصور روايات دال بر وقوع تحريف در قرآن، از نظر سند و دلالت == | ==ضعف و قصور روايات دال بر وقوع تحريف در قرآن، از نظر سند و دلالت == | ||
و اما پاسخ از دليل اول اين كه | و اما پاسخ از دليل اول اين كه: | ||
اولاً، تمسك به اخبار براى اثبات تحريف قرآن، مستلزم حجت نبودن خود آن اخبار است، نظير دورى كه در اجماع بيان كرديم. (زيرا با تحريف شدن قرآن، دليلى بر نبوت خاتم الانبياء باقى نمی ماند، تا چه رسد به امامت امامان و حجيت اخبار ايشان). | |||
پس كسى كه به اخبار مذكور استدلال مى كند، تنها مى تواند به عنوان يكى از مصادر تاريخ به آن تمسك بجويد و در تاريخ هم، هيچ مصدر متواترى و يا مصدرى همراه با قرائن قطعى كه مفيد علم و يقين شود، وجود ندارد، و عقل در هيچ يك از آن مصادر، مجبور به قبول نيست. | |||
چون هرچه هست، همه اخبارى آحاد است كه يا ضعيف در سند است و يا قاصر در دلالت، و يا به فرض صحت سند و روشنى دلالت، كه در نايابى چون كبريت احمر است، تازه بيش از «ظنّ» افاده نمى كند. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۱۶۲ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۱۶۲ </center> | ||
چون اخبارى كه | زيرا گو اين كه سندش صحيح و دلالتش روشن است، ليكن از جعل و دسيسه در امان نيست، چون اخبارى كه به دست يهود در ميان اخبار ما دسيسه شد، آن قدر ماهرانه دسيسه شده كه از اخبار واقعى خود ما، قابل تميز نيست، و خبرى هم كه ايمن از جعل و دسيسه نباشد، قابل اعتماد نيست. | ||
از همه اين ها كه بگذريم، اخبار مذكور، آيه ها و سوره هايى را نشان مى دهد كه از قرآن افتاده كه به هيچ وجه شبيه به نظم قرآنى نيست. گذشته از اين كه به خاطر مخالفتش با قرآن، مردود است. | |||
و اما اين كه گفتيم: «سند بيشتر آن اخبار ضعيف است»، مراجعه به سندهاى آن ها، مصدّق گفتار ماست. زيرا اگر مراجعه كنيد، خواهيد ديد يا مُرسل اند و اصلا سند ندارند، و يا مقطوع و بريده سندند، و يا رجال سند ضعيف اند. آن هم كه سالم است، آن قدر كم و ناچيز است كه قابل اعتماد نيست. | |||
و | و اين هم كه گفتيم: «پاره اى از آن ها در دلالت قاصرند»، دليلش اين است كه: | ||
بسيارى از آن ها اگر آيه قرآن را آورده اند، آورده اند كه تفسير كنند، نه اين كه بگويند آيه اين طور نازل نشده. مانند روايتى كه در روضه كافى، از ابى الحسن اول «عليه السلام»، در ذيل آيه «أُولَئِكَ الَّذِينَ يَعلَمُ اللهُ مَا فِى قُلُوبِهِم فَأعرِض عَنهُم (فَقَد سَبَقَت عَلَيهِم كَلِمَةُ الشِّقَاءِ وَ سَبَقَ لَهُمُ العَذَابُ)، وَ قُل لَهُم فِى أنفُسِهِم قَولاً بَلِيغاً» است، كه جمله بين پرانتز، به عنوان تفسير آورده شده است. | |||
و مانند روايتى كه در | و مانند روايتى كه در كافى، از امام صادق «عليه السلام»، در تفسير آيه: «وَ إن تُلوُوا أو تُعرِضَوا» فرموده: «إن تَلوُوا (الأمرَ) وَ تُعرِضُوا (عَمَّا أمَرتُهُم بِهِ) فَإنَّ اللهَ كَانَ بِمَا تَعمَلُونَ خَبِيراً»، كه جملات بين پرانتز به عنوان تفسير و توضيح است، نه جزو آيه. و همچنين روايات تفسيرى ديگرى، كه آقايان جزو روايات تحريف شمرده اند. | ||
و ملحق به اين باب است روايات | و ملحق به اين باب است روايات بی شمارى كه سبب نزول آيات را بيان مى كند، و آقايان، آن ها را جزو ادله تحريف قرآن شمرده اند. مانند رواياتى كه مى فرمايد: اين آيه اين طور است: «يَا أيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغ مَا أُنزِلَ إلَيكَ (فِى عَلِىٍّ)»، و حال آن كه روايت نمى خواهد بگويد كلمۀ «فِى عَلِىٍّ»، جزو قرآن بوده، بلكه مى خواهد بفرمايد: آيه در حقّ آن جناب نازل شده است. | ||
ویرایش