گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۲ بخش۱۲: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۲۲: خط ۲۲:
و در تفسير قمى، در ذيل آيه «مَا نُنَزِّلُ المَلَائِكَةَ إلَّا بِالحَقِّ وَ مَا كَانُوا إذاً مُنظَرِين»، از معصوم نقل كرده كه فرمود: يعنى اگر ملائكه را نازل كنيم، ديگر مهلتشان نداده، هلاكشان مى كنيم.
و در تفسير قمى، در ذيل آيه «مَا نُنَزِّلُ المَلَائِكَةَ إلَّا بِالحَقِّ وَ مَا كَانُوا إذاً مُنظَرِين»، از معصوم نقل كرده كه فرمود: يعنى اگر ملائكه را نازل كنيم، ديگر مهلتشان نداده، هلاكشان مى كنيم.
<span id='link104'><span>
<span id='link104'><span>
«'''گفتارى در چند فصل در مصونيت قرآن از تحريف'''»
==گفتارى در چند فصل، در مصونيت قرآن از تحريف==


==فصل اول: در بيان اين كه قرآن عصر حاضر، همان قرآن نازل بر پيامبر اسلام «ص» است ==
* '''فصل اول''':


«'''فصل اول'''»:
يكى از ضروريات تاريخ، اين معناست كه تقريبا در ۱۴ قرن قبل، پيغمبرى از نژاد عرب، به نام محمّد «صلى الله عليه و آله و سلم» به نبوت مبعوث شد و دعوى نبوت كرده است و امتى از عرب و غير عرب، به وى ايمان آوردند. و نيز كتابى آورده كه آن را به نام «قرآن» ناميده و به خداى سبحان نسبتش داده است. و اين قرآن، متضمن معارف و كلياتى از شريعت است كه در طول حياتش، مردم را به آن شريعت دعوت مى كرده است.


يكى از ضروريات تاريخ اين معنا است كه تقريبا در ۱۴ قرن قبل پيغمبرى از نژاد عرب به نام محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) مبعوث به نبوت شد و دعوى نبوت كرده است و امتى از عرب و غير عرب به وى ايمان آوردند و نيز كتابى آورده كه آن را به نام «قرآن» ناميده و به خداى سبحان نسبتش داده است و اين قرآن متضمن معارف و كلياتى از شريعت است كه در طول حياتش مردم را به آن شريعت دعوت مى كرده است.
و نيز از مسلّمات تاريخ است كه آن جناب، با همين قرآن، تحدّى كرده و آن را معجزه نبوت خود خوانده. و نيز هيچ حرفى نيست در اين كه قرآن موجود در اين عصر، همان قرآنى است كه او آورده و براى بيشتر مردم معاصر خودش، قرائت كرده است.  


و نيز از مسلمات تاريخ است كه آن جناب با همين قرآن تحدى كرده و آن را معجزه نبوت خود خوانده ، و نيز هيچ حرفى نيست در اينكه قرآن موجود در اين عصر همان قرآنى است كه او آورده و براى بيشتر مردم معاصر خودش قرائت كرده است.
و مقصود ما از اين كه گفتيم «اين، همان است»، تكرار ادعا نيست، بلكه منظور اين است كه: به طور مسلّم، اين چنين نيست كه آن كتاب به كلّى از ميان رفته باشد و كتاب ديگرى نظير آن و يا غير آن، به دست اشخاص ديگرى، تنظيم و به آن جناب نسبت داده شده و در ميان مردم معروف شده باشد كه اين، آن قرآنى است كه به محمّد نازل شده است.
 
و مقصود ما از اينكه گفتيم اين همان است تكرار ادعا نيست بلكه منظور اين است كه بطور مسلم اين چنين نيست كه آن كتاب به كلى از ميان رفته باشد و كتاب ديگرى نظير آن و يا غير آن به دست اشخاص ديگرى تنظيم و به آن جناب نسبت داده شده و در ميان مردم معروف شده باشد كه اين ، آن قرآنى است كه به محمد نازل شده است.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۱۵۱ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۱۵۱ </center>
همه اينها كه گفتيم امورى است كه احدى در آن ترديد ندارد، مگر كسى كه فهمش آسيب ديده باشد حتى موافق و مخالف در مساله تحريف و عدم آن نيز در هيچ يك آنها احتمال خلاف نداده است.
همه اين ها كه گفتيم، امورى است كه احدى در آن ترديد ندارد، مگر كسى كه فهمش آسيب ديده باشد. حتى موافق و مخالف در مسأله تحريف و عدم آن نيز، در هيچ يك آن ها، احتمال خلاف نداده است.


تنها چيزى كه بعضى از مخالفين و موافقين احتمال داده اند اين است كه جملات مختصرى و يا آيه اى در آن زياد و يا از آن كم شده و يا جا به جا و يا تغييرى در كلمات و يا اعراب آن رخ داده باشد و اما اصل كتاب الهى ، به همان وضع و اسلوبى كه در زمان رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) بوده باقى مانده است ، و به كلى از بين نرفته است.
تنها چيزى كه بعضى از مخالفان و موافقان احتمال داده اند، اين است كه: جملات مختصرى و يا آيه اى در آن، زياد و يا از آن كم شده و يا جا به جا و يا تغييرى در كلمات و يا اعراب آن رُخ داده باشد. و اما اصل كتاب الهى، به همان وضع و اسلوبى كه در زمان رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم» بوده، باقى مانده است، و به كلّى از بين نرفته است.


از سوى ديگر مى بينيم كه قرآن كريم با اوصاف و خواصى كه نوع آياتش واجد آن هاست تحدى كرده يعنى بشر را از آوردن كتابى مشتمل بر آن اوصاف عاجز دانسته است و ما تمامى آيات آن را مى بينيم كه آن اوصاف را دارد بدون اينكه آيه اى از آن ، آن اوصاف را از دست داده باشد.
از سوى ديگر، مى بينيم كه قرآن كريم، با اوصاف و خواصى كه نوع آياتش واجد آن هاست، تحدّى كرده. يعنى بشر را از آوردن كتابى مشتمل بر آن اوصاف عاجز دانسته است و ما تمامى آيات آن را مى بينيم كه آن اوصاف را دارد، بدون اين كه آيه اى از آن، آن اوصاف را از دست داده باشد.


مثلا اگر به فصاحت و بلاغت تحدى نموده مى بينيم كه تمامى آيات همين قرآنى كه در دست ماست آن نظم بديع و عجيب را دارد و گفتار هيچ يك از فصحاء و بلغاى عرب مانند آن نيست ، و هيچ شعر و نثرى كه تاريخ از اساتيد ادبيات عرب ضبط نموده و هيچ خطبه و يا رساله و يا محاوره اى از آنان چنان نظم و اسلوبى را ندارد و اين نظم و اسلوب و اين امتيازات در تمامى آيات قرآنى مشهود است و همه رامى بينيم كه در تكان دادن جسم و جان آدمى مثل هم اند.
مثلا اگر به فصاحت و بلاغت تحدّى نموده، مى بينيم كه تمامى آيات همين قرآنى كه در دست ماست، آن نظم بديع و عجيب را دارد، و گفتار هيچ يك از فصحاء و بلغاى عرب، مانند آن نيست، و هيچ شعر و نثرى كه تاريخ از اساتيد ادبيات عرب ضبط نموده و هيچ خطبه و يا رساله و يا محاوره اى از آنان، چنان نظم و اسلوبى را ندارد، و اين نظم و اسلوب و اين امتيازات، در تمامى آيات قرآنى مشهود است، و همه را مى بينيم كه در تكان دادن جسم و جان آدمى، مثل هم اند.


و نيز مى بينيم كه در آيه «افلا يتدبرون القرآن و لو كان من عند غير الله لوجدوا فيه اختلافا كثيرا» به اختلاف نداشتن قرآن تحدى نموده و اين خصوصيت در قرآن عصر ما نيز هست ، هيچ ابهام و يا خللى در آيه اى ديده نمى شود مگر آن كه آيه اى ديگر آن را بر طرف مى سازد، و هيچ تناقض و اختلافى كه در بدو نظر تناقض و اختلاف باشد، پيش نمى آيد، مگر آنكه آياتى آن را دفع مى سازد.
و نيز مى بينيم كه در آيه «أفَلَا يَتَدَبَّرُونَ القُرآنَ وَ لَو كَانَ مِن عِندِ غَيرِ اللهِ لَوَجَدُوا فِيهِ إختِلَافاً كَثِيراً»، به اختلاف نداشتن قرآن تحدّى نموده و اين خصوصيت، در قرآن عصر ما نيز هست. هيچ ابهام و يا خللى در آيه اى ديده نمى شود، مگر آن كه آيه اى ديگر آن را بر طرف مى سازد. و هيچ تناقض و اختلافى كه در بدو نظر تناقض و اختلاف باشد، پيش نمى آيد، مگر آن كه آياتى آن را دفع مى سازد.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۱۵۲ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۱۵۲ </center>
باز مى بينيم كه با معارف حقيقى و كليات شرايع فطرى و جزئيات فضائل عقلى كه مبتكر آن است تحدى نموده ، و عموم دانشمندان عالم را نه تنها اهل لغت و ادبيات را به آوردن مانند آن دعوت كرده و از آن جمله فرموده است : «قل لئن اجتمعت الانس و الجن على ان ياتوا بمثل هذا القرآن لا ياتون بمثله و لو كان بعضهم لبعض ظهيرا» و نيز فرموده: «انه لقول فصل و ما هو بالهزل».
باز مى بينيم كه با معارف حقيقى و كليات شرايع فطرى و جزئيات فضائل عقلى كه مبتكر آن است، تحدّى نموده، و عموم دانشمندان عالَم را، نه تنها اهل لغت و ادبيات را، به آوردن مانند آن دعوت كرده، و از آن جمله فرموده است: «قُل لَئِن اجتَمَعَتِ الإنسُ وَ الجِنُّ عَلَى أن يَأتُوا بِمِثلِ هَذَا القُرآن لَا يَأتُونَ بِمِثلِهِ وَ لَو كَانَ بَعضُهُم لِبَعضٍ ظَهِيراً». و نيز فرموده: «إنَّهُ لَقَولٌ فَصلٌ * وَ مَا هُوَ بِالهَزلِ».


اين تحدى قرآن است و مامى بينيم كه همين قرآن عصر ما بيان حق صريحى را كه جاى هيچ ترديد نباشد و دادن نظريهاى را كه آخرين نظريه باشد كه عقل بشر بدان دست يابد، چه در اصول معارف حقيقى و چه در كليات شرايع فطرى و چه در جزئيات فضائل اخلاقى استيفاء مى كند، بدون اينكه در هيچ يك از اين ابواب نقيصه و يا خللى و يا تناقض و لغزشى داشته باشد بلكه تمامى معارف آن را با همه وسعتى كه دارد مى بينيم كانه به يك حيات زنده اند و يك روح در كالبد همه آنها جريان دارد و آن روح واحد مبدأ تمامى معارف قرآنى است و اصلى است كه همه بدان منتهى مى گردند و به آن بازگشت مى كنند، و آن اصل توحيد است كه اگر يك يك معارف آن را تحليل كنيم سر از آن اصل در مى آوريم و اگر آن اصل را تركيب نماييم به يك يك آن معارف بر مى خوريم.
اين تحدّى قرآن است و ما مى بينيم كه همين قرآن عصر ما، بيان حق صريحى را كه جاى هيچ ترديد نباشد و دادن نظريه اى را كه آخرين نظريه باشد كه عقل بشر بدان دست يابد، چه در اصول معارف حقيقى و چه در كليات شرايع فطرى و چه در جزئيات فضائل اخلاقى استيفاء مى كند، بدون اين كه در هيچ يك از اين ابواب، نقيصه و يا خللى و يا تناقض و لغزشى داشته باشد، بلكه تمامى معارف آن را با همه وسعتى كه دارد، مى بينيم كأنّه به يك حيات زنده اند و يك روح در كالبد همه آن ها جريان دارد و آن روح واحد مبدأ تمامى معارف قرآنى است، و اصلى است كه همه بدان منتهى مى گردند و به آن بازگشت مى كنند، و آن «اصل توحيد» است، كه اگر يك يك معارف آن را تحليل كنيم، از آن اصل سر در مى آوريم، و اگر آن اصل را تركيب نماييم، به يك يك آن معارف بر مى خوريم.


و نيز اگر برايمان ثابت شده كه قرآن نازل شده بر پيامبر خاتم (صلوات الله عليه) متعرض داستان امتهاى گذشته بوده ، قرآن عصر خود رامى بينيم كه در اين باره بياناتى دارد كه لايقترين بيان و مناسب ترين كلام است كه شايسته طهارت دين و نزاهت ساحت انبياء (عليهم السلام) مى باشد، بطورى كه انبياء را افرادى خالص در بندگى و اطاعت خدا معرفى مى كند و اين معنا وقتى براى ما محسوس مى شود كه داستان قرآنى هر يك از انبياء را با داستان همان پيغمبر كه در تورات و انجيل آمده مقايسه نماييم آن وقت به بهترين وجهى دستگيرمان مى شود كه قرآن ما چقدر با كتب عهدين تفاوت دارد.  
و نيز اگر برايمان ثابت شده كه قرآن نازل شده بر پيامبر خاتم «صلوات الله عليه» متعرض داستان امت هاى گذشته بوده، قرآن عصر خود را مى بينيم كه در اين باره بياناتى دارد كه لايق ترين بيان و مناسب ترين كلام است، كه شايسته طهارت دين و نزاهت ساحت انبياء «عليهم السلام» مى باشد، به طورى كه انبياء را افرادى خالص در بندگى و اطاعت خدا معرفى مى كند، و اين معنا، وقتى براى ما محسوس مى شود كه داستان قرآنى هر يك از انبياء را با داستان همان پيغمبر كه در تورات و انجيل آمده، مقايسه نماييم. آن وقت به بهترين وجهى، دستگيرمان مى شود كه قرآن ما، چقدر با كتب عهدين تفاوت دارد.  


و نيز اگر می دانيم كه در قرآن كريم اخبار غيبى بسيارى بوده ، در قرآن عصر خود نيز مى بينيم كه بسيارى از آيات آن بطور صريح و يا تلويح از حوادث آينده جهان خبر مى دهد.
و نيز اگر می دانيم كه در قرآن كريم اخبار غيبى بسيارى بوده، در قرآن عصر خود نيز مى بينيم كه بسيارى از آيات آن، به طور صريح و يا تلويح، از حوادث آينده جهان خبر مى دهد.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۱۵۳ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۱۵۳ </center>
و نيز مى بينيم كه خود را به اوصاف پاك و زيبا از قبيل نور، و هادى به سوى صراط مستقيم، و به سوى ملتى اقوم - يعنى تواناترين قانون و آيين در اداره امور جهان - ستوده. و قرآن عصر خود را نيز مى يابيم كه فاقد هيچ يك از اين اوصاف نيست، و در امر هدايت و دلالت از هيچ دقتى فروگذار نكرده است.
و نيز مى بينيم كه خود را به اوصاف پاك و زيبا از قبيل نور، و هادى به سوى صراط مستقيم، و به سوى ملتى اقوم - يعنى تواناترين قانون و آيين در اداره امور جهان - ستوده. و قرآن عصر خود را نيز مى يابيم كه فاقد هيچ يك از اين اوصاف نيست، و در امر هدايت و دلالت، از هيچ دقتى فروگذار نكرده است.


و از جامع ترين اوصافى كه براى خود قائل شده صفت يادآورى خداست و اينكه در راهنمايى به سوى خدا هميشه زنده است ، و همه جا از اسماى حسنى و صفات علياى خدا اسم مى برد، و سنت او را در صنع و ايجاد وصف مى كند، و اوصاف ملائكه و كتب و رسل خدا را ذكر مى نمايد، شرايع و احكام خدا را وصف مى كند، منتهى اليه و سرانجام امر خلقت يعنى معاد و برگشت به سوى خدا و جزئيات سعادت و شقاوت و آتش و بهشت را بيان مى كند.
و از جامع ترين اوصافى كه براى خود قائل شده، صفت يادآورى خداست و اين كه در راهنمايى به سوى خدا هميشه زنده است، و همه جا از اسماى حُسنَى و صفات عُلياى خدا اسم مى برد، و سنّت او را در صنع و ايجاد وصف مى كند، و اوصاف ملائكه و كتب و رُسُل خدا را ذكر مى نمايد، شرايع و احكام خدا را وصف مى كند، منتهى اليه و سرانجام امر خلقت، يعنى معاد و برگشت به سوى خدا و جزئيات سعادت و شقاوت و آتش و بهشت را بيان مى كند.


و همه اينها ذكر و ياد خداست ، و همانست كه قرآن كريم به قول مطلق ، خود را بدان ناميده است.
و همه اين ها، ذكر و ياد خداست، و همان است كه قرآن كريم، به قول مطلق، خود را بدان ناميده است.


چون از اسامى قرآن هيچ اسمى در دلالت بر آثار و شؤون قرآن به مثل اسم «ذكر» نيست ، به همين جهت در آياتى كه راجع به حفظ قرآن از زوال و تحريف صحبت مى كند آن را به نام ذكر ياد نموده، و از آن جمله مى فرمايد: «ان الذين يلحدون فى آياتنا لا يخفون علينا افمن يلقى فى النار خير ام من ياتى آمنا يوم القيمة اعملوا ما شئتم انه بما تعلمون بصير ان الذين كفروا بالذكر لما جاءهم و انه لكتاب عزيز لا ياتيه الباطل من بين يديه و لا من خلفه تنزيل من حكيم حميد» كه مى فرمايد: قرآن كريم از اين جهت كه ذكر است باطل بر آن غلبه نمى كند، نه روز نزولش و نه در زمان آينده ، نه باطل در آن رخنه مى كند و نه نسخ و تغيير و تحريفى كه خاصيت ذكريتش را از بين ببرد.
چون از اسامى قرآن، هيچ اسمى در دلالت بر آثار و شؤون قرآن به مثل اسم «ذكر» نيست. به همين جهت، در آياتى كه راجع به حفظ قرآن از زوال و تحريف صحبت مى كند، آن را به نام «ذكر» ياد نموده، و از آن جمله مى فرمايد: «إنَّ الَّذِينَ يُلحِدُونَ فِى آيَاتِنَا لَا يَخفَونَ عَلَينَا أفَمَن يُلقَى فِى النَّارِ خَيرٌ أم مَن يَأتِى آمِناً يَومَ القِيَامَةِ اعمَلُوا مَا شِئتُم إنَّهُ بِمَا تَعمَلُونَ بَصِيرٌ إنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا بِالذِّكرِ لَمَّا جَاءَهُم وَ إنَّهُ لَكِتَابٌ عَزِيزٌ لَا يَأتِيهِ البَاطِلُ مِن بَينِ يَدَيهِ وَ لَا مِن خَلفِهِ تَنزِيلٌ مِن حَكِيمٍ حَمِيدٍ»، كه مى فرمايد:  


و نيز در آيات مورد بحث ذكر را به طور مطلق بر قرآن كريم اطلاق نموده ،
قرآن كريم، از اين جهت كه «ذكر» است، باطل بر آن غلبه نمى كند، نه روز نزولش و نه در زمان آينده، نه باطل در آن رخنه مى كند و نه نسخ و تغيير و تحريفى كه خاصيت ذكريتش را از بين ببرد.
 
و نيز در آيات مورد بحث، «ذكر» را به طور مطلق بر قرآن كريم اطلاق نموده،
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۱۵۴ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۱۵۴ </center>
و نيز به طور مطلق آن را محفوظ به حفظ خداى تعالى دانسته و فرموده: «انا نحن نزلنا الذكر و انا له لحافظون» كه از آن دو اطلاق اين معنا استفاده مى شود كه گفتيم قرآن كريم از هر زياده و نقصان و تغيير لفظى و يا ترتيبى كه ذكر بودن آن را از بين ببرد محفوظ خواهد بود.
و نيز به طور مطلق آن را محفوظ به حفظ خداى تعالى دانسته و فرموده: «إنَّا نَحنُ نَزَّلنَا الذِّكرَ وَ إنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ»، كه از آن دو اطلاق اين معنا استفاده مى شود كه گفتيم: قرآن كريم، از هر زياده و نقصان و تغيير لفظى و يا ترتيبى كه ذكر بودن آن را از بين ببرد، محفوظ خواهد بود.
 
يكى از حرف هاى بى پايه اى كه در تفسير آيه مورد بحث زده اند، اين است كه ضمير «لَهُ» را به رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم» برگردانده و گفته اند: منظور از اين كه «ما او را حفظ مى كنيم، آن جناب است». ولى اين معنا با سياق آيه سازش ندارد. زيرا مشركان كه آن جناب را استهزاء كردند، به خاطر قرآن بود كه به ادعاى آن جناب بر او نازل شده، همچنان كه قبلا هم به اين نكته اشاره كرده و فرموده بود: «وَ قَالُوا يَا أيُّهَا الَّذِى نُزِّلَ عَلَيهِ الذِّكرُ إنَّكَ لَمَجنُونٌ».


يكى از حرف هاى بى پايه اى كه در تفسير آيه مورد بحث زده اند اين است كه ضمير «له» را به رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) برگردانده و گفته اند: منظور از اينكه «ما او را حفظ مى كنيم آن جناب است». ولى اين معنا با سياق آيه سازش ندارد، زيرا مشركين كه آن جناب را استهزاء كردند به خاطر قرآن بود كه به ادعاى آن جناب بر او نازل شده، همچنان كه قبلا هم به اين نكته اشاره كرده و فرموده بود: «و قالوا يا ايها الذى نزل عليه الذكر انك لمجنون».
پس از آنچه گذشت، اين معنا به دست آمد كه:  


پس از آنچه گذشت اين معنا به دست آمد كه : قرآنى كه خداى تعالى بر پيغمبر گراميش (صلى الله عليه و آله و سلم) نازل كرده و آن را به وصف ذكر توصيف نموده به همان نحو كه نازل شده ، محفوظ به حفظ الهى خواهد بود و خدا نخواهد گذاشت كه دستخوش زياده و نقص و تغيير شود.
قرآنى كه خداى تعالى، بر پيغمبر گرامی اش «صلى الله عليه و آله و سلم» نازل كرده و آن را به وصف «ذكر» توصيف نموده، به همان نحو كه نازل شده، محفوظ به حفظ الهى خواهد بود و خدا نخواهد گذاشت كه دستخوش زياده و نقص و تغيير شود.


و خلاصه دليل ما هم اين شد كه قرآنى كه خداى تعالى بر پيغمبرش نازل كرده و در آيات زيادى آن را به اوصاف مخصوصى توصيف نموده ، اگر بخواهد محفوظ نباشد و در يكى از آن اوصاف دچار دگرگونى و زياده و نقصان گردد آن وصف ديگر باقى نخواهد ماند و حال آن كه ما مى بينيم قرآن موجود در عصر ما تمامى آن اوصاف را به كاملترين و بهترين طرز ممكن داراست.  
و خلاصه دليل ما هم اين شد كه: قرآنى كه خداى تعالى بر پيغمبرش نازل كرده و در آيات زيادى آن را به اوصاف مخصوصى توصيف نموده، اگر بخواهد محفوظ نباشد و در يكى از آن اوصاف دچار دگرگونى و زياده و نقصان گردد، آن وصف ديگر باقى نخواهد ماند، و حال آن كه ما مى بينيم قرآن موجود در عصر ما، تمامى آن اوصاف را به كامل ترين و بهترين طرز ممكن داراست.  


از همين جا مى فهميم كه دستخوش تحريفى كه يكى از آن اوصاف را از بين برد نگشته است ، و قرآنى كه اكنون دست ما است همان است كه به رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) نازل شده است.
از همين جا مى فهميم كه دستخوش تحريفى كه يكى از آن اوصاف را از بين برد، نگشته است، و قرآنى كه اكنون دست ماست، همان است كه به رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم» نازل شده است.


پس اگر فرض شود كه چيزى از آن ساقط شده و يا از نظر اعراب و زير و زبر كلمات و يا ترتيب آيات دچار دگرگونى شده باشد، بايد قبول كرد كه دگرگونی اش به نحوى است كه كمترين اثرى در اوصاف آن از قبيل اعجاز، رفع اختلاف، هدايت، نوريت، ذكريت، هيمنه و قهاريت بر ساير كتب آسمانى و... ندارد.
پس اگر فرض شود كه چيزى از آن ساقط شده و يا از نظر اعراب و زير و زبر كلمات و يا ترتيب آيات دچار دگرگونى شده باشد، بايد قبول كرد كه دگرگونی اش، به نحوى است كه كمترين اثرى در اوصاف آن، از قبيل اعجاز، رفع اختلاف، هدايت، نوريت، ذكريت، هيمنه و قهاريت بر ساير كتب آسمانى و... ندارد.


پس اگر تغييرى در قرآن كريم پيدا شده باشد از قبيل سقوط يك آيه مكرر و يا اختلاف در يك نقطه و يا يك اعراب و زير و زبر و امثال آن است.
پس اگر تغييرى در قرآن كريم پيدا شده باشد، از قبيل سقوط يك آيه مكرر و يا اختلاف در يك نقطه و يا يك اعراب و زير و زبر و امثال آن است.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۱۵۵ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۱۵۵ </center>
<span id='link105'><span>
<span id='link105'><span>
۱۶٬۳۳۸

ویرایش