۱۶٬۲۶۹
ویرایش
خط ۱۰۵: | خط ۱۰۵: | ||
<span id='link208'><span> | <span id='link208'><span> | ||
==بحث روایتی: (رواياتى در ذيل برخى آيات گذشته ) == | ==بحث روایتی: (رواياتى در ذيل برخى آيات گذشته) == | ||
در | در الدرّ المنثور است كه سعيد بن منصور و ابن منذر و ابن ابى حاتم، از على روايت كرده اند كه وى، آيه: «لَقَد عَلِمتَ» را «عَلِمتُ» مى خواند، و چنين توجيه مى فرمود: كه به خدا سوگند، فرعون دشمن خدا، ندانست كه نازل كننده، پروردگار آسمان ها و زمين بود، بلكه خود موسى بود كه اين حقيقت را مى دانست. | ||
مؤلف : اين قرائتى است كه به آن جناب نسبت داده شده. | مؤلف: اين قرائتى است كه به آن جناب نسبت داده شده. | ||
و در | و در كافى، از على بن محمّد، به سندش روايت كرده كه گفت: شخصى از امام صادق «عليه السلام» پرسيد: كسى كه در پيشانى ناراحتى و جراحتى دارد و نمى تواند با آن سجده كند، چه بايد بكند...؟ حضرت فرمود: چانه خود را به زمين نهد، زيرا خداى تعالى فرموده: «وَ يَخِرُّونَ لِلأذقَانِ سُجّداً». | ||
مؤلف : در اين | مؤلف: در اين معنا، روايات ديگرى نيز هست. | ||
و در | و در الدرّ المنثور آمده كه: ابن جرير و ابن مردويه، از ابن عباس روايت كرده اند كه گفت: روزى رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» در مكه نماز مى گزارد، در نمازش دعا كرد و گفت: «يَا اللهُ يَا رَحمَنُ»، مشركان گفتند: به اين بى دين نگاه كنيد كه ما را از پرستش دو خدا نهى مى كند، در حالى كه خودش، دو معبود را مى خواند. در اين جا بود كه آيه: «قُل ادعُوا اللّهَ أو ادعُوا الرَّحمَن...» نازل گرديد. | ||
مؤلف : در سبب نزول اين | مؤلف: در سبب نزول اين آيه، روايات ديگرى، مخالف اين روايت رسيده، كه علت هایى غير علت مذكور را بيان نموده، اما از همه آن ها بهتر، همين روايت است و با مفاد آيه انطباق بيشترى دارد. | ||
<span id='link209'><span> | <span id='link209'><span> | ||
و در | و در توحيد، به طور مسند و در احتجاج، به طور مرسل (بدون ذكر سند)، از هشام بن حكم روايت شده كه گفت: من از امام صادق «عليه السلام» در باره اسماء خدا - عزوجل - و از اشتقاق آن ها پرسيده. (گفتم: كلمه: «اللّه» از چه مشتق شده؟) فرمود: اى هشام! «اللّه»، مشتق از إله است و إله، مألوه مى خواهد و اسم غير مسمّى است. | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۳۱۵ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۳۱۵ </center> | ||
پس هر كس اسم را بدون معنا | پس هر كس اسم را بدون معنا بپرستد، كافر شده و چيزى نپرستيده و كسى كه اسم و معنا را بپرستد، باز كافر شده، چون دو چيز را پرستيده، و كسى كه معنا را بپرستد، بدون اسم او، خدا را به يگانگى پرستيده. آيا فهميدى اى هشام؟ | ||
هشام مى گويد: عرض كردم : بيش از اين | هشام مى گويد: عرض كردم: بيش از اين بفرمایيد. | ||
فرمود: براى خداى تبارك و تعالى، نود و نُه اسم است. پس اگر بنا باشد كه اسم همان مسمّى باشد، بايد هر اسمى براى خود، الهى باشد، وليكن چنين نيست، بلكه خداى تعالى، معنا و مسمّاى واحدى است كه اين اسامى بر آن دلالت مى كنند، و همه اين اسامى باز غير اويند. | |||
و | اى هشام! اسم نان، غير از نان است، و آدمى را سير نمى كند، ولى به آن دلالت مى كند. و همچنين آب، كه اسم نوشيدنى است، و لباس، كه اسم پوشيدنى است و آتش، كه اسم سوزاننده است. | ||
خداى تبارك | و نيز در توحيد، به سند خود، از ابن رئاب، از عده اى، از امام صادق «عليه السلام» روايت آورده كه فرمود: | ||
هر كس خداى را با توهم عبادت كند، كافر شده، و هر كه اسم را بپرستد و معنا را رها كند، كافر گشته، و هر كس اسم و معنا هر دو را بپرستد، مشرك شده و هر كس معنا را بپرستد و اسم را عنوان و معرّف آن قرار دهد و با صفاتش او را توصيف كند و بر اين معنا اعتقاد قلبى داشته و زبانش هم همين را در پنهان و آشكار بگويد، چنين كسى از اصحاب اميرالمؤمنين «عليه السلام» است. | |||
و در حديث ديگر آمده: چنين كسانى، مؤمن حقيقی اند. | |||
و در توحيد بحارالانوار، در باب مغايرت بين اسم و معنا، از كتاب توحيد نقل كرده كه او، به سند خود، از ابراهيم بن عمر، از امام صادق «عليه السلام» روايت آورده كه فرمود: | |||
خداى تبارك و تعالى، اسمى خلق كرد كه با حروف توصيف نمى شود، و با الفاظ به زبان در نمى آيد و در پيكر شخصى مجسم نمى شود، و با هيچ چيز تشبيه نمى گردد و به هيچ رنگى در نمى آيد، در اقطار و مكان ها نمى گنجد، و از تعريف شدن برتر است و از حس هر متوهمى محجوب و پرده پوشيده است. آنگاه آن اسم را كلمۀ تامّه اى بر اساس چهار جزء با هم قرار داد، به طورى كه هيچ يك از آن ها قبل از ديگرى نبود. سپس سه چيز كه مورد حاجت خلق بود، از آن ظاهر ساخت و يك چيز از آن را محجوب گذاشت، و آن يك چيز، همان اسم مكنون مخزون است كه به وسيله همين سه اسم ظاهر مخزون گرديد. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۳۱۶ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۳۱۶ </center> | ||
و ظاهرا آن سه اسم | و ظاهرا آن سه اسم ظاهر، عبارتند از: اللّه و تبارك و سبحان، و براى هر كدام از اين سه اسم، اركانى چهارگانه است كه در مجموع دوازده ركن مى شود. پس آنگاه براى هر ركنى، سى اسم قرار داد كه هر يك فعلى و كارى منسوب به او است. پس اوست رحمان و رحيم، ملك و قدّوس و خالق و بارى و مصوّر و حىّ و قيّوم و لا تَأخُذُه سِنَةٌ وَ لَا نَومٌ و عليم و خبير و سميع و بصير و حكيم و عزيز و جبّار و متكبّر و علىّ و عظيم و مقتدر و قادر و سلام و مؤمن و مهيمن و منشئ و بديع و رفيع و جليل و كريم و رازق و محيى و مميت و باعث و وارث. | ||
پس اين اسماء | پس اين اسماء و آنچه كه از اسماء حُسنا هست، تا سيصد و شصت اسم تمام شود، همه از اين سه اسم منشعب مى گردد. و اين سه اسم، اركان و حجاب هایى هستند براى آن اسم واحد مكنون، كه به وسيله اين سه اسم مخزون شدند، و اين، همان مطلبى است كه آيه: «قُل ادعُوا اللّهَ أو ادعُوا الرَّحمَن أيّاً مَا تَدعُوا فَلَهُ الأسمَاءُ الحُسنَى» بيانش مى كند. | ||
مؤلف : اين حديث در كافى | مؤلف: اين حديث در كافى نيز، از آن جناب روايت شده. | ||
<span id='link210'><span> | <span id='link210'><span> | ||
==مطالب اتفاقى واختلافى درباره اسماء خدا واشاره به عقيده بت پرستان درباره آن == | ==مطالب اتفاقى واختلافى درباره اسماء خدا واشاره به عقيده بت پرستان درباره آن == | ||
در جلد هشتم اين كتاب در بحث اسماء حسنى گذشت كه گفتيم : اين اسماء كه اسماء حسنايش ناميده اند اسماء اسماء هستند، وآنچه از مصاديق كه اين اسماء بر آن دلالت واشاره مى كند يعنى ذات متصف به فلان وصف اسم حقيقى مى باشد. | در جلد هشتم اين كتاب در بحث اسماء حسنى گذشت كه گفتيم : اين اسماء كه اسماء حسنايش ناميده اند اسماء اسماء هستند، وآنچه از مصاديق كه اين اسماء بر آن دلالت واشاره مى كند يعنى ذات متصف به فلان وصف اسم حقيقى مى باشد. |
ویرایش