۱۴٬۵۵۷
ویرایش
خط ۹۴: | خط ۹۴: | ||
==چون دليل و برهان نتيجه نبخشيد، گواهى را به خدا واگذار == | ==چون دليل و برهان نتيجه نبخشيد، گواهى را به خدا واگذار == | ||
«'''قُلْ كفَى بِاللَّهِ | «'''قُلْ كفَى بِاللَّهِ شَهِيدَا بَيْنى وَ بَيْنَكُمْ إِنَّهُ كانَ بِعِبَادِهِ خَبِيرَا بَصِيراً'''»: | ||
بعد از | بعد از آن كه احتجاج مزبور را پايان برده و نيز بعد از آن كه معجزه رسالت آن جناب را، كه همان قرآن كريم و تحدّى آن است، خاطرنشان ساخت، و ايشان همچنان بر كفر و انكار خود پافشارى نموده، اعتنایى نكردند، و همچنان بر اقتراح و پيشنهادات خرافى خود پافشارى نموده، هيچ حقى را نپذيرفته و از حرف باطل خود دست برنداشتند، اينك به رسول گرامى خود دستور مى دهد كه مسأله را به گواهى خدا واگذار نمايد. | ||
چون كه خداى تعالى، آنچه را كه از او و از ايشان سر مى زند، شاهد است و مى داند كه پيغمبرش، رسالت او را ابلاغ نموده و دعوت و احتجاج را به نهايت رسانده و عذرى باقى نگذاشت، و ايشان هم شنيدند و حجت بر آنان تمام شد، و همچنان استكبار و عناد به خرج دادند. | |||
بنابراين، برگشت معناى جمله مورد بحث، به اين مى شود كه: اى پيامبر من! ديگر حجت و مجادله با ايشان را بس كن و امر را به مالك امور واگذار، تا او، هر طور كه مى خواهد، حكم نمايد. | |||
بعضى ها گفته اند: مراد از اين آيه، شاهد گرفتن خدا است بر حقانيت دعوت و صحت رسالت. گويا مى گويد: همين براى حجت و دليل بس كه خدا شاهد بر رسالت من است و اين كلام او است كه بر رسالت من تصريح مى كند. | |||
مطلب ديگرى كه بايد | و اگر بگویيد: از كجا كه اين قرآن كلام خدا باشد و از افترائات تو نباشد؟ | ||
در پاسخ مى گويم: اگر از افترائات من كه يك فرد مانند شمايم، بوده باشد، بايد شما هم بتوانيد مثل من آن را بياوريد، ولى هرگز نخواهيد توانست، هرچند كه جنّ و انس، يار و مددكار شما باشند. | |||
و اين حرف، هرچند حرف خوبى است، وليكن ذيل آيه، يعنى جملۀ «بَينِى وَ بَينَكُم»، و همچنين جملۀ «إنَّهُ كَانَ بِعِبَادِهِ خَبِيراً بَصِيراً»، به طورى كه ديگران هم گفته اند، با آن نمى سازد. زيرا اگر مقصود از آيه، اين معنا بود، جا داشت بفرمايد: «شَهِيداً لِى عَلَيكُم: خدا شاهد من بر عليه شما است». و يا بفرمايد: «شَهِيداً عَلى رِسَالَتِى: خدا گواه رسالت من است»، و يا عبارتى ديگر نظير آن. | |||
مطلب ديگرى كه بايد خاطرنشان ساخت، اين است كه: آيه مورد بحث و دو آيه قبل از آن، مسجّع به كلمۀ «رَسُولاً» است. يعنى: آخر سه آيه اين كلمه آمده و اين در همه قرآن، تنها موردى است كه سه آيه، پى در پى، در سجع و قافيه متحد باشند. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۲۸۹ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۲۸۹ </center> | ||
«'''وَ مَن | «'''وَ مَن يَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ وَ مَن يُضلِلْ فَلَن تَجِدَ لهَُمْ أَوْلِيَاءَ مِن دُونِهِ...'''»: | ||
اين آيه به طورى كه از سياق كلام بر مى | اين آيه به طورى كه از سياق كلام بر مى آيد، تتمۀ خطاب اخير رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» است، كه به وى مى فرمود: «قُل كَفَى بِاللّهِ شَهِيداً بَينِى وَ بَينَكُم: بگو خدا گواه ميان من و شما است»، و در نتيجه معلوم مى شود آيه مورد بحث، كنايه از اين است كه ديگر حجت بر ايشان تمام شده و ضلالتشان حتمى گشته و ديگر اميدى به هدايتشان نيست. | ||
بنابراين، خلاصه معناى آيه اين مى شود كه: | |||
اى رسول من! به مخالفان اعلام كن كه ديگر حرفى با ايشان ندارى و ديگر عليه ايشان احتجاج و استدلال نخواهى داشت. زيرا هدايت كار خدا است، كه هيچ كس در آن شركت ندارد. پس هر كس كه خدا هدايتش كند، تنها او راه را يافته است و بس، و كسى كه خدا گمراهش كرده باشد و به راهش نينداخته باشد، تو اى رسول من، هرگز ياورى به غير خدا برايش نخواهى يافت و خدا هم كه ايشان را هدايت نمى كند. پس نه خدا ايشان را هدايت مى كند و نه غير خدا ياوران ديگرى دارند. ديگر چه جاى بگومگوى با ايشان است؟ پس بيش از اين خود را به اميد هدايت شدن ايشان، به زحمت نينداز. | |||
از همين جا مى توان فهميد كه اين كه بعضى گفته اند: «آيه مورد بحث، كلامى جداگانه و ابتدایى است و كلمۀ «بگو» ى ديگرى از اول آن حذف شده»، گفتار صحيحى نيست. | |||
و | و اگر يار و ياور را به طور جمع آورده و فرموده: «أولِيَاء»، با اين كه اگر مفرد آورده بود، مبالغه بيشترى را داشت، براى اشاره به اين بود كه اگر به غير خدا ياور ديگرى داشته باشند، ناگزير اين ياور، يا همان بت هاى ايشان است، كه خود بسيار زيادند، و يا ساير اسباب مادى عالَم است، كه آن ها نيز زيادند. | ||
و در | و در اين كه فرمود: «وَ مَن يَهدِ اللّهُ فَهُوَ المُهتَد»، التفات از تكلم با غير (ما) به غيبت (او) را به كار برده، و گرنه جا داشت بفرمايد: «وَ مَن نَهدِهِ فَهُوَ المُهتَد: هر كه ما او را هدايت كنيم، راه يافته است». چون هم قبل از اين جمله سياق، سياق تكلم بود و مى فرمود: ما از آسمان ملكى رسول مى فرستاديم، و هم سياق جمله بعد كه مى فرمايد «وَ نَحشُرُهُم: و ما ايشان را كر و كور محشور مى كنيم». | ||
و | و در وسط اين دو سياق، ناگهان سياق را به غيبت تبديل نموده، فرمود: «و هر كه خدا او را هدايت كند»، و جهت اين تبديل سياق، شايد اين باشد كه اگر تبديل نمى كرد و مى فرمود: «هر كه ما هدايتش كنيم، و هر كه ما گمراهش سازيم»، باعث مى شد كه شنونده گمان كند ملائكه هم در هدايت و گمراهى بندگان دخالت دارند، و در اين دو امر، با خدا شريك اند، و آن وقت، آيه مشتمل بر تناقض گويى مى شد. براى اين كه دنبال همين جمله دارد: «فَلَن تَجِدَ لَهُم أولِيَاءَ مِن دُونِهِ: به غير از خدا، هرگز ولىّ و ياورى براى ايشان نخواهى يافت». يعنى خواهى ديد ايشان كه ملائكه را اولياى خود مى پندارند و آن ها را معبود خود خيال كرده و مى پرستند، به غير خدا، اولياى ديگرى ندارند. | ||
و جملۀ «وَ نَحشُرُهُم يَومَ القِيَامَةِ عَلَى وُجُوهِهِم»، تا آخر دو آيه، معنايش روشن است. زيرا كلمۀ «عُمى» و «بُكم» و «صُم»، جمع «أعمَى» و «أبكَم» و «أصَم»، به معناى كوران و لالان و كران است، و كلمۀ «خَبَت»، از «خبو النار»، به معناى سكونت و آرام شدن شراره آتش است. كلمۀ «سَعِير» هم، به معناى زبانه آتش است. پس معناى آيه، اين است كه: هرگاه زبانه هاى آتش فرو نشست، دوباره افروخته ترش مى كنيم. | |||
==معناى جمله: «قادر على ان يخلق مثلهم»== | ==معناى جمله: «قادر على ان يخلق مثلهم»== |
ویرایش