۱۶٬۳۳۸
ویرایش
خط ۱۲۹: | خط ۱۲۹: | ||
<span id='link148'><span> | <span id='link148'><span> | ||
==افضل بودن | ==افضل بودن اطاعت، از جهت كشف صفاى باطن و حُسن سريره اوست == | ||
پس حق مطلب اين است كه صرف امكان فعل | پس حق مطلب اين است كه: صرف امكان فعل و ترك و اين كه انسان به طور مساوى به آن دو قدرت دارد، ملاك اصلى فضيلت و بهترى اطاعت او نيست، بلكه اطاعت بشر از اين جهت افضل است كه از صفاى طينت و حُسن سريرۀ او كشف مى كند. به دليل اين كه مى بينيم عبادت و اطاعت كسى كه مى دانيم داراى خبث سريره و پليدى نفس است، هيچ قيمتى ندارد، هر چند در تصفيه عمل و بذل منتهاى قدرت نهايت درجه سعى را كرده باشد. | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۲۲۶ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۲۲۶ </center> | ||
مانند اطاعت منافق | مانند اطاعت منافق و آن ها كه دچار مرض درونى مى باشند كه عملشان نزد خداى سبحان حبط است و خداوند حسناتشان را از ديوان اعمالشان محو مى كند. پس ملاك ارزش و فضيلت اطاعت، صفاى نفس مطيع و جمال ذات او و خلوصش در عبوديت است. و همين است كه او را از معصيت به سوى اطاعت مى كشاند، و وادارش مى سازد تا در راه خدا و اطاعت او و ترك معصيت او مشقت ها تحمل نموده، در نتيجه عمل و اطاعتش ارزش و نفاست پيدا كند. | ||
بنابراين، ذات ملائكه كه قوامش بر طهارت و كرامت است و اعمالش جز ذلت عبوديت و خلوص نيت حكمى ندارد، از جنس و ذات انسان كه با كدورت هاى هوا و تيرگى هاى غضب و شهوت مشوب و مكدر است، افضل و شريف تر است. | |||
آرى، كمتر اعمال انسانى از قضاياى شرك و شآمت نفس و دخالت طمع خالى است. | |||
به همين جهت، قوام ذات فرشتگان، از قوام ذات انسان افضل و اعمال فرشته، خالص تر و خدایى تر از اعمال انسان است. اعمال فرشتگان همرنگ ذات آنان و اعمال آدمى، همرنگ ذات اوست، و كمالى كه انسان آن را براى ذات خود هدف قرار داده و در پرتو اطاعت خدا جستجويش مى كند، اين كمال را ملائكه به بيانى كه گذشت، در ابتداى وجودشان دارا هستند. | |||
البته اين هم هست كه ممكن است همين انسان كه كمال ذاتى خود را به تدريج يا به سرعت و يا به كندى از راه به دست آوردن استعدادهاى تازه كسب مى كند، در اثر آن استعدادهاى حاصله به مقامى از قرب و به حدّى از كمال برسد، كه مافوق حدّى باشد كه ملائكه با نور ذاتی اش در ابتداى وجودش رسيده، ظاهر كلام خداى تعالى هم اين امكان را تأييد مى كند. | |||
براى اين كه در داستان خلق كردن خليفه براى زمين، برترى انسان را براى ملائكه بيان كرده و فرمود: اين موجود در تحمل علم به اسماء، قدرتى دارد كه شما نداريد. او مى تواند علم به تمامى اسماء را تحمل كند، و همين تحمل، مقامى است از كمال، كه مقام تسبيح ملائكه به حمد خدا و تقديس شان به آن پايه نمى رسد، و مقامى است كه باطن انسان را از فساد و سفك دماء پاك مى كند. | |||
و لذا مى بينيم كه ملائكه به اين قانع شدند، همچنان كه فرمود: «وَ إذ قَالَ رَبُّكَ لِلمَلَائِكَةِ إنّى جَاعِلٌ فِى الأرضِ خَلِيفَةً قَالُوا أتَجعَلُ فِيهَا مَن يُفسِدُ فِيهَا وَ يَسفِكُ الدِّمَاءَ وَ نَحنُ نُسَبِّحُ بِحَمدِكَ وَ نُقَدِّسُ لَكَ قَالَ إنِّى أعلَمُ مَا لَا تَعلَمُون»، و ما تفصيل بحث آن را در جلد اول اين كتاب گذرانديم. | |||
و نيز داستان مأمور شدن ملائكه به سجده كردن بر آدم و اين كه همه آنان وى را سجده كردند، يادآور شده و مى فرمايد: «فَسَجَدَ المَلَائِكَةُ كُلُّهُم أجمَعُون». و ما در تفسير آياتى كه راجع به اين داستان در سوره «اعراف» آمده، روشن كرديم كه سجده ملائكه بر آدم، از باب خضوع ايشان در برابر مقام كمال انسانى بوده، و آدم جنبۀ قبله را براى ايشان داشته، وى با وجود خود، انسانيت را در برابر ايشان مجسم نموده بود. | |||
اين بود آنچه كه از ظاهر آيات مورد بحث و ساير آياتى كه آورديم، استفاده مى شد، و البته در روايات هم، گوشه ها واشاراتى كه اين معنا را تأييد كند، ديده مى شود، و چون اين بحث غير از جنبه قرآنی اش، جنبه عقلانى نيز دارد، تفصيل آن را بايد در مباحث عقلى جستجو كرد. | |||
«'''يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُنَاسِ بِإِمَامِهِمْ'''»: | |||
و نيز لوح محفوظ را امام خوانده و فرمود: | مقصود از اين «يوم»، روز قيامت است، و ظرف «يَوم»، متعلق به مقدّر است، و تقدير كلام چنين است: «أُذكُر يَومَ فُلَانٍ: به ياد آور روزى را كه». | ||
==مراد از «امام» در جملۀ «يَومَ نَدعُوا كُلَّ أُنَاسٍ بِإمَامِهِم»== | |||
و كلمۀ «امام»، به معناى مقتداء است، و خداى سبحان، افرادى از بشر را به اين نام ناميده، كه جامع آنان، اين است كه بشر را با امر خدا هدايت مى كنند، همچنان كه در باره ابراهيم «عليه السلام»، اين اسم را به كار برده و فرمود: «إنِّى جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إمَاماً». و در باره سايرين فرموده: «وَ جَعَلنَاهُم أئِمَّةً يَهدُونَ بِأمرِنَا»، و افراد ديگرى را كه مقتدا و رهبر گمراهانند، ائمه كفر خوانده و فرمود: «فَقَاتِلُوا أئِمَّةَ الكُفر». و نيز تورات را امام خوانده و فرمود: «وَ مِن قَبلِهِ كِتَابُ مُوسَى إمَاماً وَ رَحمَةً»، و چه بسا از آن استفاده شود كه كتاب هاى آسمانى كه مشتمل بر دين تازه و شريف اند، مانند كتاب نوح و ابراهيم و عيسى و محمّد «صلوات اللّه عليهم»، همه امام باشند. | |||
و نيز لوح محفوظ را امام خوانده و فرمود: «وَ كُلَّ شَئِ أحصَينَاهُ فِى إمَامٍ مُبِين». | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۲۲۸ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۲۲۸ </center> | ||
و وقتى از ظاهر آيه استفاده مى شود كه براى هر | و وقتى از ظاهر آيه استفاده مى شود كه براى هر طایفه اى از مردم امامى است، غير از امام طایفه ديگر. - چون امام را به جمعيت ها نسبت داده و فرمود: «إمَامِهِم» - لذا نمى شود مراد از «امام»، همان امام در آيه لوح باشد. براى اين كه در آن جا لوح محفوظ را يك امام ناميده كه دومى ندارد، و مخصوص به طایفه معينى نيست. | ||
و نيز ظاهر آيه، اين است كه: آيه مورد بحث، تمامى مردم - اعم از اولين و آخرين - را شامل است. در سابق هم، در تفسير آيه: «كَانَ النَّاسُ أمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَ مُنذِرِينَ وَ أنزَلَ مَعَهُمُ الكِتَاب» گفتيم كه اولين كتاب آسمانى كه مشتمل بر شريعتى تازه بود، كتاب نوح است، كه كتاب ديگرى قبل از آن نبوده. و از اين جا معلوم مى شود كه نمى توان مراد از «امام» در آيه مورد بحث را كتاب گرفت. براى اين كه لازمه اش اين مى شود كه امت هاى قبل از نوح، امام نداشته باشند، چون كتاب نداشتند، و حال آن كه ظاهرش اين است كه آن ها هم امام داشته اند. | |||
پس نتيجه اين مى شود كه بگویيم: | |||
مراد از «امام هر طایفه»، همان اشخاصى هستند كه مردم هر طایفه به آن ها اقتداء و در راه حق و يا باطل از آن ها پيروى مى كرده اند، و قبلا هم گفتيم كه قرآن كريم، هر دو مقتداء را امام خوانده، و «امام حق» كسى را دانسته كه خداوند سبحان، او را در هر زمانى براى هدايت اهل آن زمان برگزيده است. حال چه اين كه پيغمبر بوده باشد، مانند ابراهيم و محمّد «صلوات اللّه عليهما»، و يا غير پيغمبر. | |||
و ما در تفسير آيه | و ما در تفسير آيه: «وَ إذ ابتَلَى إبرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأتَمَّهُنَّ قَالَ إنِّى جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إمَاماً قَالَ وَ مِن ذُرِّيَّتِى قَالَ لَا يَنَالُ عَهدِى الظَّالِمِين»، تفصيل اين بحث را مطرح كرديم. | ||
چيزى كه | چيزى كه هست، از آيه اى كه در باره فرعون - كه يكى از امامان ضلال و گمراهى است - بحث مى كند، يعنى از آيه: «يَقدُمُ قَومَهُ يَومَ القِيَامَةِ فَأورَدَهُمُ النَّار»، و همچنين از آيه: «لِيَمِيزَ اللّهُ الخَبِيثَ مِنَ الطَيِّبِ وَ يَجَعَلُ الخَبِيثَ بَعضَهُ عَلَى بَعضٍ فَيَركُمَهُ جَمِيعاً فَيَجعَلَهُ فِى جَهَنَّم» و غير اين ها از آيات بسيارى ديگر استفاده مى شود كه اهل ضلال، هيچ وقت از اوليايشان جدا نمى شوند، و لازمه اين سخن، آن است كه روز قيامت، ايشان به اتفاق پيشوايان خود فرا خوانده مى شوند. | ||
علاوه بر | علاوه بر اين، كلمۀ «بِإمَامِهِم» مطلق است، و مقيد به «امام حق»، كه خدا او را هادى به امر خود قرارش داده باشد، نشده، و مقتداى ضلالت، عين مقتداى هدايت امام خوانده شده، و سياق ذيل آيه و آيه دومى هم، مشعر بر اين است كه امامى كه روز قيامت خوانده مى شود، آن كسى است كه مردم او را امام خود گرفته باشند و به اواقتداء كرده باشند. | ||
نه آن كس كه خداوند به امامتش برگزيده باشد، | نه آن كس كه خداوند به امامتش برگزيده باشد، و براى هدايت به امرش انتخاب كرده باشد. چه اين كه مردم هم او را پيروى كرده باشند و يا كنارش زده باشند. | ||
پس ظاهر اين مى شود كه مراد از امام هر | پس ظاهر اين مى شود كه مراد از امام هر طایفه، آن كسى است كه مردم به پيشوای اش تن در داده باشند. حال چه اين كه امام حق باشد و چه امام باطل. | ||
و چنين نيست كه بعضى پنداشته اند كه روز قيامت مردم به اسم امامشان خوانده | و چنين نيست كه بعضى پنداشته اند كه روز قيامت مردم به اسم امامشان خوانده شوند. مثلا گفته شود: «اى امت ابراهيم» و «اى آل فرعون» و «اى آل فلان». براى اين كه اين معنا با ظاهر آيه نمى سازد. آيه شريفه، نتيجه و فرع جملۀ «نَدعُوا كُلَّ أُنَاسٍ بِإمَامِهِم» را، اين دو جمله، يعنى جملۀ «فَمَن أُوتِىَ كِتَابَهُ بِيَمِينِهِ» و جملۀ «وَ مَن كَانَ فِى هَذِهِ أعمَى...» قرار داده، و اگر دعوت به امام، معنايش آن باشد، نتيجه بودن آن دو جمله فرع براى جمله دعوت به امام روشن نيست، چه ربطى هست ميان اين كه مردم را به اسم امامشان بخوانند، و ميان به دست راست دادن نامه عمل، و يا به كورى در دنيا و آخرت. | ||
به خلاف | به خلاف اين كه مراد از «دعوت» را - به طورى كه از سياق بر مى آيد - احضار بگيريم كه هر طایفه اى با پيشواى خودشان احضار شده و هر كه به امام حقى اقتداء كرده و نامه عملش را به دست راستش مى دهند، و هر كه از معرفت امام حق در دنيا كور بوده، در آن جا هم كور خواهد بود. اين آن معنایى است كه از تدبر و دقت در آيه به دست مى آيد. | ||
==اقوال و وجوه مختلف درباره مراد از «امام» در آیه فوق== | ==اقوال و وجوه مختلف درباره مراد از «امام» در آیه فوق== |
ویرایش