۱۶٬۲۹۹
ویرایش
(۵ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۱۳۷: | خط ۱۳۷: | ||
<span id='link72'><span> | <span id='link72'><span> | ||
اگر حكم را به دوران پيرى پدر و مادر اختصاص داده، از اين جهت بوده كه پدر و مادر، در آن دوران سخت ترين حالات را دارند، و بيشتر احساس احتياج به كمك فرزند مى نمايند. زيرا از بسيارى از واجبات زندگى خود ناتوانند، و همين معنا يكى از آمال پدر و مادر است كه همواره از فرزندان خود آرزو مى كنند. | |||
اگر حكم را | |||
آرى، روزگارى كه پرستارى از فرزند را مى كردند و روزگار ديگرى كه مشقات آنان را تحمل مى نمودند، و باز در روزگارى كه زحمت تربيت آن ها را به دوش مى كشيدند، در همه اين ادوار كه فرزند از تأمين واجبات خود عاجز بود، آن ها اين آرزو را در سر مى پروراندند كه در روزگار پيرى از دستگيرى فرزند برخوردار شوند. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه :۱۱۰ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه :۱۱۰ </center> | ||
پس آيه شريفه نمى خواهد حكم را منحصر در دوران پيرى پدر | پس آيه شريفه نمى خواهد حكم را منحصر در دوران پيرى پدر و مادر كند، بلكه مى خواهد وجوب احترام پدر و مادر و رعايت احترام تامّ در معاشرت و سخن گفتن با ايشان را بفهماند. حال چه در هنگام احتياجشان به مساعدات فرزند و چه در هر حال ديگر، و معناى آيه روشن است. | ||
<span id='link73'><span> | <span id='link73'><span> | ||
==امر به تواضع و خضوع در برابر والدين و دعا براى آن ها == | |||
اين در صورتى است كه | «'''وَ اخْفِض لَهُمَا جَنَاحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ وَ قُل رَبِّ ارْحَمْهُمَا كَمَا رَبَّيَانى صَغِيراً'''»: | ||
در مجمع البيان مى گويد: اين آيه دلالت دارد بر | كلمۀ «خفض جناح» (پر و بال گستردن)، كنايه است از مبالغه در تواضع و خضوع زبانى و عملى. و اين معنا، از همان صحنه اى گرفته شده كه جوجه بال و پر خود را باز مى كند تا مِهر و محبت مادر را تحريك نموده و او را به فراهم ساختن غذا وادار سازد. و به همين جهت كلمۀ «جناح» را مقيد به ذلّت كرده و فرمود: «جَنَاحَ الذُّل». | ||
و معناى آيه، اين است كه: «انسان بايد در معاشرت و گفتگوى با پدر و مادر، طورى روبرو شود كه پدر و مادر، تواضع و خضوع او را احساس كنند، و بفهمند كه او خود را در برابر ايشان خوار مى دارد، و نسبت به ايشان مِهر و رحمت دارد». | |||
اين در صورتى است كه «ذُلّ» به معناى خوارى باشد، و اگر به معناى مطاوعه باشد، از گستردن بال مرغان جوجه دار مأخوذ شده كه از درِ مِهر و محبّت، بال خود را براى جوجه هاى خود باز مى كنند، تا آن ها را زير پر خود جمع آورى نمايند، و از سرما و شكار شدن حفظ كنند. | |||
و در اين كه فرمود: «و بگو پروردگارا! ايشان را رحم كن، آن چنان كه ايشان مرا در كوچكی ام تربيت كردند»، دوران كوچكى و ناتوانى فرزند را به يادش مى آورد، و به او خاطرنشان مى سازد، در اين دوره كه پدر و مادر ناتوان شده، تو به ياد دوره ناتوانى خود باش و از خدا بخواه كه خداى سبحان، ايشان را رحم كند، آن چنان كه ايشان تو را رحم نموده و در كوچكی ات، تربيت كردند. | |||
در مجمع البيان مى گويد: اين آيه دلالت دارد بر اين كه دعاى فرزند براى پدر و مادرش كه از دنيا رفته اند، مسموع است. زيرا اگر مسموع نبود و براى آن ها اثرى نداشت، معنا نداشت كه در اين آيه، امر به دعا كند. | |||
مؤلف: ليكن آيه بيش از اين دلالت ندارد كه دعاى فرزند در مظنّه اجابت است و چنين دعایى بى خاصيت نيست. زيرا هم گفتيم كه ممكن است به اجابت رسد و هم اين كه ادبى است دينى كه فرزند از آن استفاده مى برد، و لو در موردى مستجاب نشود، و پدر و مادر از آن بهره مند نگردند. | |||
علاوه بر اين، مرحوم طبرسى، دعا را مختص به حال بعد از مرگ پدر و مادر دانسته، و حال آن كه آيه شريفه مطلق است. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۱۱۱ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۱۱۱ </center> | ||
«''' | «'''رَّبُّكُمْ أَعْلَمُ بِمَا فى نُفُوسِكُمْ إِن تَكُونُوا صَالِحِينَ فَإِنَّهُ كَانَ لِلاَوَّابِينَ غَفُوراً'''»: | ||
سياق آيات حكم مى كند كه اين آيه نيز، متعلق به مطالب آيات قبل (در باره پدر و مادر) باشد. بنابراين بايد گفت اين آيه، متعرض آن حالى است كه احيانا از فرزند حركت ناگوارى سر زده، كه پدر و مادر از وى رنجيده و متأذّى شده اند، و اگر صريحا اسم فرزند را نياورده و اسم آن عمل را هم نبرده، براى اين بوده است كه بفهماند همان طور كه مرتكب شدن به اين اعمال سزاوار نيست، بيان آن نيز مصلحت نبوده و نبايد بازگو شود. | |||
پس اين كه فرمود: «رَبُّكُم أعلَمُ بِمَا فِى نُفُوسِكُم» معنايش اين است كه: پروردگار شما از خود شما بهتر مى داند كه چه حركتى كرديد، و اين مقدمه است براى بعدش كه مى فرمايد: «إن تَكُونُوا صَالِحِين»، و مجموعا معنايش اين مى شود كه: اگر شما صالح باشيد و خداوند هم اين صلاح را در نفوس و ارواح شما ببيند، او نسبت به توبه كاران آمرزنده است. | |||
و در جمله «فَإنَّهُ كَانَ لِلأوّابِينَ غَفُوراً»، كلمه «أوّابِين» به معناى برگشت كنندگان به سوى خداست، كه در هر گناهى كه مى خواهند انجام دهند، به ياد خدا افتاده و بر مى گردند. و اين تعبير، از قبيل بيان عام در مورد خاص است. | |||
و معنايش اين است كه: اگر شما صالح باشيد و خداوند هم اين صلاح را در روح شما ببيند و شما در يك لغزشى كه نسبت به والدين خود مرتكب شديد، به سوى خدا بازگشت كرده و توبه نموديد، خداوند شما را مى آمرزد. براى اين كه او همواره در باره أوّابِين (و بازگشت كنندگان)، غفور و بخشنده بوده است. | |||
«'''وَ | «'''وَ آتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ وَ الْمِسكِينَ وَ ابْنَ السَّبِيلِ'''»: | ||
در مباحث | در مباحث گذشته، در نظائر اين آيه شريفه، مطالب مربوط به آن گذشت، و از همين آيه معلوم مى شود كه انفاق به ذى القربى و مسكينان و در راه ماندگان از احكامى است كه قبل از هجرت واجب شده است. براى اين كه اين آيه مكّى است و در سوره مكّى قرار دارد. | ||
«'''وَ لاتُبَذِّرْ تَبْذِيراً * إِنَّ الْمُبَذِّرِينَ كانُوا | «'''وَ لاتُبَذِّرْ تَبْذِيراً * إِنَّ الْمُبَذِّرِينَ كانُوا إِخْوَانَ الشَّيَاطِينِ وَ كَانَ الشَّيْطانُ لِرَبِّهِ كَفُوراً'''»: | ||
صاحب مجمع البيان فرموده است | صاحب مجمع البيان فرموده است: «تبذير»، به معناى پاشيدن با اسراف است، ودر واقع از بذرافشانى گرفته شده است. منتهى فرقى كه با آن دارد، اين است كه افشاندن در آن جا به منظور استفاده است و در اسراف به منظور افساد، و به همين جهت در هر جا كه به منظور اصلاح باشد «تبذير» گفته نمى شود، هر چند كه زياد باشد. | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۱۱۲ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۱۱۲ </center> | ||
<span id='link74'><span> | <span id='link74'><span> | ||
== | ==وجه اين كه فرمود: «اسراف كاران، برادران شياطين هستند» == | ||
و جملۀ «إنَّ المُبَذِّرِينَ كَانُوا إخوَانَ الشَّيَاطِين»، تعليلى است بر نهى از تبذير، و معنايش اين است كه اسراف مكن، زيرا كه اگر اسراف كنى، از مبذّرين - كه برادران شيطان اند - خواهى شد. | |||
و گويا وجه برادرى مبذّرين و اسراف كنندگان با شيطان ها، اين باشد كه اسراف كاران و شيطان از نظر سنخيّت و ملازمت، مانند دو برادر مهربان هستند كه هميشه با هم اند، و ريشه و اصلشان هم، يك پدر و مادر است، همچنان كه آيه شريفه «وَ قَیَّضنَا لَهُم قُرَنَاءَ»، و آيه «أحشُرُوا الَّذِينَ ظَلَمُوا وَ أزوَاجَهُم»، كه مقصود از «أزواج» در اين جا، همان «قُرَنَاء» در آيه قبلى است)، و آيه «وَ إخوَانُهُم يَمُدُّونَهُم فِى الغَىِّ ثُمَّ لَا يُقصِرُون»، همين معنا را مى رساند. | |||
و از همين جا معلوم مى شود كه تفسير آن مفسّر كه آيه را به «قرين و دوستان شيطان ها»، تفسير كرده، بهتر است از تفسيرى كه ديگرى به معناى «اتباع و پيروان شيطان» گرفته است. | |||
و مراد از كلمۀ «شيطان» در جملۀ «وَ كَاَنَ الشَّيطَانُ لِرَبِّهِ كَفُوراً»، همان ابليس است كه پدر شيطان ها است، و شيطان ها، ذرّيه و قوم و قبيله او هستند. بنابراين، «لام» شيطان، «لام» عهد ذهنى است، و همچنين مى شود «لام» را «لام جنس» بگيريم، كه مراد از شيطان، جنس شيطان باشد. | |||
و به هر حال، كفر ورزيدن شيطان نسبت به پروردگار خود، از اين جهت است كه او، نعمت هاى خدا را كفران نموده و آنچه از قوّه و قدرت و ابزار بندگى از جانب خدا به او داده شده، همه را در راه اغواء و فريب بندگان خدا و وادار كردن آنان به نافرمانى و دعوتشان به خطاكارى و كفران نعمت مصرف مى كند. | |||
و از آنچه گذشت، اين معنا روشن گرديد كه چرا اول شيطان را به صيغه جمع (شياطين)، و بعدا به صيغه مفرد (شيطان) آورد. آيه كريمه، ابتدا خواسته بفهماند كه هر اسراف كننده اى، برادر شيطان خويش است، پس همه اسراف كاران، برادران شيطان هايند. و اما در تعبير دوم كه مفرد آورد، گفتيم مقصود از آن، يا پدر شيطان ها است، كه نامش «ابليس» است، و يا مقصود جنس شيطان است. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۱۱۳ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۱۱۳ </center> | ||
«'''وَ إِمَّا تُعْرِضنَّ عَنهُمُ ابْتِغَاءَ رَحْمَةٍ | «'''وَ إِمَّا تُعْرِضنَّ عَنهُمُ ابْتِغَاءَ رَحْمَةٍ مِن رَبِّك تَرْجُوهَا فَقُل لَّهُمْ قَوْلاً مَيْسُوراً'''»: | ||
جملۀ «إمّا تُعرِضَنَّ»، در اصل «إن تُعرِض» بوده و «ماى» زائده بر سر «إن» شرطى در آمد، تا نون تأكيد بتواند بر سر «تُعرِض» در آيد. | |||
شهادت سياق دليل بر اين است كه گفتار در باره انفاق مالى | |||
شهادت سياق دليل بر اين است كه گفتار در باره انفاق مالى بوده، پس مراد از جملۀ «إمَّا تُعرِضَنَّ عَنهُم»، اعراض از كسى است كه مالى درخواست كرده تا در سدّ جوع و رفع حاجتش مصرف كند، و مقصود از آن، هر اعراضى آن هم به هر صورت كه باشد، نيست، بلكه تنها آن قسم اعراضى است كه دستش تهى است و نمى تواند مساعدتى به وى بكند، ولى مأيوس هم نيست، احتمال مى دهد كه بعدا پولدار شود، و وى را كمك كند. | |||
در كشاف گفته : | |||
به دليل اين كه دنبالش مى فرمايد: «ابتِغَاءِ رَحمَةٍ مِن رَبِّكََ تَرجُوهَا». يعنى اين كه تو از ايشان اعراض مى كنى، نه از اين باب است كه مال دارى و نمى خواهى بدهى، و نه از اين باب كه ندارى و از به دست آمدن آن هم مأيوسى، بلكه از اين باب است كه الآن ندارى، ولى اميدوار هستى كه به دستت بيايد، و به ايشان بدهى، و در طلب رحمت پروردگار خود هستى. | |||
و اين كه فرمود: «فَقُل لَهُم قَولاً مَيسُوراً»، بدين معنا است كه با ايشان به نرمى حرف بزن، سخن درشت و خشن مگو و اين سفارش را در جایى ديگر، به بيانى ديگر فرموده: «وَأمَّا السَّائِلَ فَلَا تَنهَر». | |||
در كشاف گفته: جملۀ «ابتِغَاءَ رَحمَةٍ مِن رَبِّك»، يا متعلق به جواب شرطی است كه مقدّم بر خود شرط مى باشد، و تقديرش اين است كه: «با آنان به آسانى و نرمى سخن بگو و با وعده هاى نيك، دلشان را خوش كن، و با اين گونه رحمت ها كه به ايشان مى كنى، رحمت پروردگارت را براى خود به دست آور». | |||
و يا آن كه متعلق است به خود شرط، و معنايش اين است كه: «و اگر به خاطر نرسيدن آن مالى كه اميدوار رسيدنش بودى از ايشان اعراض كردى - كه از «رزق» تعبير به «رحمت» شده باشد - در اين صورت ايشان را به نرمى و خوبى برگردان». | |||
بنابر اين معنا، كلمه «ابتغاء» به جاى «فقر و تهیدستى و نرسيدن مال» به كار رفته، به اين عنايت كه شخص بى روزى هميشه در طلب روزى است. پس «نداشتن» هميشه سبب درخواست و ابتغاء است و ابتغاء، مسبّب فقد مى باشد، و در اين آيه، مسبّب به جاى سبب آمده است. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۱۱۴ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۱۱۴ </center> | ||
<span id='link75'><span> | <span id='link75'><span> | ||
==نهى از افراط و تفريط در انفاق == | |||
«'''وَ لا تَجْعَلْ يَدَك مَغْلُولَةً إِلى عُنُقِك وَ لا تَبْسُطهَا كُلَّ الْبَسطِ فَتَقْعُدَ مَلُوماً مَحْسُوراً'''»: | |||
«دست به گردن بستن»، كنايه است از خرج نكردن و خسيس بودن و خوددارى از بخشش نمودن. درست مقابل «بسط يد» است، كه كنايه از بذل و بخشش مى باشد و اين كه هرچه به دستش آيد، از دست خود فرو بريزد، به طورى كه هيچ چيز براى خود باقى نمى گذارد. مانند كسى كه كاملا دست خود را در مقابل باران گشوده و حتى قطره اى از آن در دست وى باقى نمى ماند. و اين تعبير، بليغ ترين و رساترين تعبير در مورد نهى از افراط و تفريط در انفاق است. | |||
و جملۀ «فَتَقعُدَ مَلُوماً مَحسُوراً»، فرع جملۀ «وَ لَا تَبسُطهَا...» است، و كلمۀ «مَحسُور»، از مادۀ «حَسر» است، كه به معناى انقطاع و يا عريان شدن است، و در اين آيه، اين معنا را مى رساند كه دست خويش تا به آخر مگشاى و بيش از حد دست و دلباز نباش، كه ممكن است روزى زانوى غم بغل كرده و دستت از همه جا بريده شود و ديگر نتوانى خود را در اجتماع ظاهر ساخته و با مردم معاشرت كنى. | |||
از ظاهر سياق بر مى آيد كه اين آيه در مقام تعليل مطالب آيه قبل است كه از افراط | بعضى گفته اند كه: جملۀ «فَتَقعُدَ مَلُوماً مَحسُوراً»، متفرع است بر هر دو جملۀ «وَ لَا تَجعَل يَدَكَ...» و «وَ لَا تَبسُطهَا كُلَّ البَسط»، نه تنها به جمله آخرى «وَ لَا تَبسُطهَا كُلّ البَسط»، و معنايش اين است كه: اگر از خرج كردن خوددارى كنى و بخل بورزى، سرانجام ملامت و مذمت شده و در گوشه اى خواهى نشست، و اگر زياده روى كنى، حسرت خورده و مغموم و پشيمان خواهى شد. | ||
اشكال اين حرف، اين است كه: معلوم نيست جملۀ «وَ لَا تَبسُطهَا...»، در مقام نهى از تبذير و اسراف باشد، و حتى معلوم نيست دادن تمامى اموال در راه خدا اسراف باشد، هر چند كه با همين آيه از آن نهى شده باشد. زيرا قبلا هم گفتيم كه در مفهوم «تبذير»، «إفساد» نهفته است و اسراف در راه خدا افساد نيست، و معنا ندارد كه چنين عملى، كه نه خودش فاسد مى شود و نه چيزى را فاسد مى كند، حسرت و اندوه در پى داشته باشد. | |||
«'''إِنَّ رَبَّك يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن يَشاءُ وَ يَقْدِرُ إِنَّهُ كانَ بِعِبَادِهِ خَبِيرَا بَصِيراً'''»: | |||
از ظاهر سياق بر مى آيد كه اين آيه در مقام تعليل مطالب آيه قبل است كه از افراط و تفريط در انفاق نهى مى كرد. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۱۱۵ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۱۱۵ </center> | ||
و معنايش اين است كه: اين دأب و سنّت پروردگار است كه بر هر كس بخواهد، روزى دهد، فراخ و گشايش دهد و براى هر كه نخواهد، تنگ بگيرد و سنّت او چنين نيست كه بى حساب و بى اندازه فراخ سازد و يا بكلّى قطع كند. | |||
بعضى ديگر در معناى تعليل | |||
آرى، او مصلحت بندگان را رعايت مى كند. چرا كه او به حال بندگان خود خبير و بينا است. تو نيز سزاوار است چنين كنى و متخلّق به اخلاق خدا گردى و راه وسط و اعتدال را پيش گرفته، از افراط و تفريط بپرهيزى. | |||
بعضى از مفسران گفته اند كه: آيه مورد بحث، آيه قبل را بدين نحو تعليل مى كند كه «بسط رزق» و «قبض آن»، كار خداست، و تو نبايد چنين كارى كنى، چرا كه اين كار از شؤون الوهيت و مختص به ذات پروردگار است، و اما تو بايد ميانه روى كنى، بدون اين كه از راه اعتدال به سوى افراط و يا تفريط بگرایى. | |||
بعضى ديگر در معناى تعليل مذكور، حرف هاى ديگرى زده اند كه وجوهى بعيد از اعتبار است. | |||
«'''وَ لا تَقْتُلُوا أَوْلَادَكُمْ خَشيَةَ إِمْلَاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَ إِيَّاكُمْ إِنَّ قَتْلَهُمْ كانَ خِطئاً كَبِيراً'''»: | |||
«إملاق»، به معناى فقر و ندارى است، و در مفردات گفته است كه: «خِطأةً» به معناى انحراف از جهت است و اين چند قسم تصور مى شود: | |||
۱ - تصميم به كارى بگيرد كه اراده و انجامش شايسته نيست و بلكه زشت مى باشد. خلاصه تصميم و اراده خطاء باشد، و اين، بارزترين مصداق «خطاء» است كه آدمى بدان مرتكب شده و دچار مى گردد. و در تعبير چنين خطایى گفته مى شود: «خطئ يَخطأُ و خِطأً»، و آيات زير به همين معنا است: «إنَّ قَتلَهُم كَانَ خِطأً كَبِيراً»، و «وَ إن كُنَّا لَخَاطِئِين». | |||
۲ - قسم ديگر خطاء اين است كه: «آدمى كارى را اراده كند كه انجامش خوب است، وليكن آن طور كه مى خواسته، انجام نشده باشد، و بر خلاف اراده اش از آب درآيد. در تعبير اين گونه «خطاء» مى گويند: «أخطأ إخطَاءً»، و آن شخص را مى گويند «مُخطِئ». پس چنين كسى در اراده اش اشتباه نكرده، عملش هم خطاء نبوده، ليكن خطاء از آب در آمده. در آيه شريفه «وَ مَن قَتَلَ مُؤمِناً خَطَأً فَتَحرِيرُ رَقَبةٍ»، اين معنا مقصود است. | |||
۲ - قسم ديگر خطاء اين است كه : | |||
ویرایش