۱۶٬۲۶۹
ویرایش
(۳ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۱۳۸: | خط ۱۳۸: | ||
<span id='link8'><span> | <span id='link8'><span> | ||
== | ==بیان جلوه هايى از تجسم اعمال، در شب معراج == | ||
فرمود: آنگاه فرشته اى از فرشتگان را ديدم كه خداوند امر او را عجيب كرده بود. بدين صورت كه نصفى از جسد او را از آتش و نصف ديگرش را از يخ آفريده بود، كه نه آتش يخ را آب مى كرد و نه يخ آتش را خاموش، و او با صداى بلند مى گفت: «منزه است خدایى كه حرارت اين آتش را گرفته، نمى گذارد اين يخ را آب كند، و برودت يخ را گرفته، نمى گذارد اين آتش را خاموش سازد. بار الها! اى خدایى كه ميان آتش و آب را سازگارى دادى، ميان دل هاى بندگان با ايمانت الفت قرار ده». | فرمود: آنگاه فرشته اى از فرشتگان را ديدم كه خداوند امر او را عجيب كرده بود. بدين صورت كه نصفى از جسد او را از آتش و نصف ديگرش را از يخ آفريده بود، كه نه آتش يخ را آب مى كرد و نه يخ آتش را خاموش، و او با صداى بلند مى گفت: «منزه است خدایى كه حرارت اين آتش را گرفته، نمى گذارد اين يخ را آب كند، و برودت يخ را گرفته، نمى گذارد اين آتش را خاموش سازد. بار الها! اى خدایى كه ميان آتش و آب را سازگارى دادى، ميان دل هاى بندگان با ايمانت الفت قرار ده». | ||
خط ۱۶۲: | خط ۱۶۲: | ||
<span id='link9'><span> | <span id='link9'><span> | ||
== | ==عروج پیامبر «ص»، به آسمان هاى هفتگانه == | ||
سپس به آسمان دوم صعود كرديم | سپس به آسمان دوم صعود كرديم. در آن جا ناگهان به دو مرد برخورديم كه شكل هم بودند. از جبرئيل پرسيدم: اين دو تن كيانند؟ جبرئيل گفت: اينان دو پسر خاله هاى تو، يحيى و عيسى بن مريم «عليهما السلام» هستند. | ||
من بر آن دو سلام كردم. ايشان نيز بر من سلام كردند، و برايم طلب مغفرت نموده، من هم براى ايشان طلب مغفرت كردم. به من گفتند: مرحبا به برادر صالح و پيغمبر صالح. در اين ميان نگاهم به ملائكه اى افتاد كه در حال خشوع بودند. خداوند چهره هايشان را آن طور كه خواسته، قرار داده بود. احدى از ايشان نبود مگر اين كه خداى را با صوت هاى مختلف حمد و تسبيح مى كردند. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۱۱ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۱۱ </center> | ||
آنگاه به آسمان سوم صعود | آنگاه به آسمان سوم صعود كرديم، در آن جا به مردى برخوردم كه صورتش آن قدر زيبا بود كه از هر خلق ديگرى زيباتر بود، آن چنان كه ماه شب چهارده از ستارگان زيباتر است. از جبرئيل پرسيدم: اين كيست؟ گفت: اين برادرت يوسف است. من بر او سلام كردم و جهتش استغفار نمودم. او هم به من سلام كرده، برايم طلب مغفرت نمود، و گفت: مرحبا به پيغمبر صالح و برادر صالح و مبعوث در زمان صالح. | ||
در اين بين ملائكه اى را ديدم كه در حال خشوع | در اين بين ملائكه اى را ديدم كه در حال خشوع بودند، به همان نحوى كه در باره ملائكه آسمان دوم توصيف كردم. جبرئيل همان حرف هایى را كه در آسمان دوم در معرفى من زد، اين جا نيز همان را تكرار نمود. ايشان هم، همان عكس العمل را نشان دادند. | ||
<span id='link10'><span> | <span id='link10'><span> | ||
آنگاه به سوى آسمان چهارم صعود نموديم، در آن جا مردى را ديدم. از جبرئيل پرسيدم: اين مرد كيست؟ گفت: اين ادريس است كه خداوند به مقام بلندى رفعتش داده. من به او سلام كرده، برايش طلب مغفرت نمودم، او نيز جواب سلامم داد، و برايم طلب مغفرت نمود و از ملائكه در حال خشوع همان را ديدم كه در آسمان هاى قبل ديده بوديم. همه مرا و امتم را بشارت به خير دادند. | |||
آنگاه به سوى آسمان چهارم صعود | |||
به علاوه آن ها، در آن جا فرشته اى ديدم كه بر تخت نشسته، هفتاد هزار فرشته زير فرمان داشت، كه هر يك از آن ها، هفتاد هزار ملك زير فرمان داشتند. در اين جا به خاطر مبارك رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» خطور كرد كه نكند اين همان باشد. پس جبرئيل با صيحه و فرياد به او گفت: بايست و او اطاعتش نموده، بپا خاست و تا قيامت همچنان خواهد ايستاد. | |||
آنگاه به آسمان پنجم صعود كرديم، در آن جا مردى سالخورده و بزرگ چشم ديدم كه به عمرم، پيرمردى به آن عظمت نديده بودم. نزد او جمع كثيرى از امتش بودند. من از كثرت ايشان خوشم آمد. از جبرئيل پرسيدم: اين كيست؟ | |||
آنگاه به آسمان ششم صعود | گفت: اين پيغمبرى است كه امتش دوستش مى داشتند. اين، هارون پسر عمران است. من سلامش كردم. جوابم را داد. برايش طلب مغفرت كردم، او نيز براى من طلب مغفرت نمود. در همان آسمان، باز از ملائكه در حال خشوع همان را ديدم كه در آسمان هاى قبلى ديده بودم. | ||
آنگاه به آسمان ششم صعود نموديم، در آن جا مردى بلند بالا و گندم گون ديدم كه گویى از شنوه (قبيله معروف عرب) بود، | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۱۴ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۱۴ </center> | ||
و اگر هم | و اگر هم دو تا پيراهن روى هم مى پوشيد، باز موى بدنش از آن ها بيرون مى آمد، و شنيدم كه مى گفت: بنى اسرائيل گمان كردند كه من محترم ترين فرزندان آدم نزد پروردگار هستم و حال آن كه اين مرد گرامى تر از من است. | ||
از جبرئيل پرسيدم: اين كيست؟ گفت: اين برادر تو، موسى بن عمران است. پس او را سلام كردم، او نيز به من سلام كرد. سپس براى همديگر استغفار نموديم، و باز در آن جا از ملائكه در حال خشوع، همان ها را ديدم كه در آسمان هاى قبلى ديده بودم. | |||
رسول خدا | رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» سپس فرمود: آنگاه به آسمان هفتم صعود نموديم و در آن جا به هيچ فرشته از فرشتگان عبور نكرديم، مگر آن كه مى گفتند: اى محمّد! حجامت كن و به امتت بگو حجامت كنند. در ضمن در آن جا مردى ديدم كه سر و ريشش جو گندمى، و بر كرسى نشسته بود. از جبرئيل پرسيدم: اين كيست كه تا آسمان هفتم بالا آمده و كنار بيت المعمور، در جوار پروردگار عالم مقام گرفته؟ | ||
گفت : اى | گفت: اى محمّد، اين پدر تو ابراهيم است. در اين جا محل تو و منزل پرهيزكاران از امت تو است. آنگاه رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» اين آيه را تلاوت فرمود: «إنَّ أولَى النَّاسِ بِإبرَاهِيمَ لَلّذَّيِن َاتَّبَعُوهُ وَ هَذَا النَّبِىّ وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ اللّهُ وَلِىٌّ المُؤمِنِين». | ||
پس به وى سلام كردم | پس به وى سلام كردم. بعد از جواب سلامم گفت: مرحبا به پيغمبر صالح و فرزند صالح و مبعوث در روزگار صالح. در آن جا نيز از ملائكه در حال خشوع، همان را ديدم كه در ديگر آسمان ها ديده بودم. ايشان نيز مرا و امتم را به خير بشارت دادند. | ||
<span id='link11'><span> | <span id='link11'><span> | ||
رسول خدا | رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» اضافه كرد كه: در آسمان هفتم، درياها از نور ديدم كه آن چنان تلألؤ داشتند كه چشم ها را خيره مى ساخت و درياها از ظلمت و درياها از رنج ديدم كه نعره مى زد و هر وقت وحشت مرا مى گرفت، يا منظره هول انگيزى مى ديدم، از جبرئيل پرسش مى كردم، مى گفت: بشارت باد تو را اى محمّد، شكر اين كرامت الهى را بجاى آور و خداى را در برابر اين رفتارى كه با تو كرد، سپاسگزارى كن. خداوند هم، دل مرا با گفتار جبرئيل سكونت و آرامش مى داد. وقتى اين گونه تعجب ها و وحشت ها و پرسش هايم بسيار شد، جبرئيل گفت: | ||
اى | اى محمّد! آنچه مى بينى به نظرت عظيم و تعجب آور مى آيد، اين ها كه مى بينى، يك خلق از مخلوقات پروردگار تو است. پس فكر كن خالقى كه اين ها را آفريده، چقدر بزرگ است، با اين كه آنچه تو نديده اى، خيلى بزرگتر است از آنچه ديده اى. آرى، ميان خدا و خلقش هفتاد هزار حجاب است و از همه خلايق نزديك تر به خدا، من واسرافيلم و بين ما و خدا، چهار حجاب فاصله است. حجابى از نور، حجابى از ظلمت، حجابى از ابر و حجابى از آب. | ||
ویرایش