گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۴ بخش۲۰: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۴۰: خط ۴۰:
==وجوه گفته شده درباره مقصود از نگرانی موسى «ع»، بعد از مشاهده سحر ساحران==
==وجوه گفته شده درباره مقصود از نگرانی موسى «ع»، بعد از مشاهده سحر ساحران==


پس بنا به گفته راغب : ايجاس خيفه در نفس ، احساس آن است ، البته آن احساسى كه خفيف و پنهانى باشد، يعنى آثارش در رنگ پوست آدمى بروز نكند، و بدنبال پيدايش آن در نفس به طور ناخودآگاه خاطره هاى سوئى در دل پيدا مى شود، بدون اينكه توجهى به تحذر و تحرز از آن داشته باشد، زيرا اگر پروا و ترسى در او حاصل شود به طور قطع اثرش در قيافه و پوست و نيز در رفتار آدمى ظاهر مى شود، و اينكه مى بينيم كلمه ((خيفه (( را نكره آورده به اين معنا اشاره دارد، گويا فرموده : در نفس خود نوعى ترس احساس نمود كه خيلى قابل اعتناء نبود
پس بنا به گفته راغب: «إيجاس خيفه در نفس»، احساس آن است. البته آن احساسى كه خفيف و پنهانى باشد. يعنى آثارش در رنگ پوست آدمى بروز نكند، و به دنبال پيدايش آن در نفس به طور ناخودآگاه، خاطره هاى سوئى در دل پيدا مى شود، بدون اين كه توجهى به تحذّر و تحرّز از آن داشته باشد. زيرا اگر پروا و ترسى در او حاصل شود، به طور قطع، اثرش در قيافه و پوست و نيز در رفتار آدمى ظاهر مى شود. و اين كه مى بينيم كلمۀ «خِيفَة» را نكره آورده، به اين معنا اشاره دارد. گويا فرموده: در نفس خود، نوعى ترس احساس نمود كه خيلى قابل اعتناء نبود.


تعجب از بعضى از مفسرين است كه گفته اند: نكره آوردن خيفه به منظور تعظيم است ، چون ترس او ترسى عظيم بوده ، و اين اشتباه بزرگى است ، زيرا اگر اينطور بود اثرش در ظاهر بشره آن جناب هويدا مى شد و ديگر وجهى نمى ماند كه ترس را ترسى درونى معرفى كند.
تعجب از بعضى از مفسران است كه گفته اند: نكره آوردن «خيفة» به منظور تعظيم است. چون ترس او ترسى عظيم بوده، و اين اشتباه بزرگى است. زيرا اگر اين طور بود، اثرش در ظاهر بشره آن جناب هويدا مى شد و ديگر وجهى نمى ماند كه ترس را، ترسى درونى معرفى كند.


پس معلوم شد خيفه اى كه موسى در نفس خود احساس كرد، ترسى بود آنى و زودگذر، نظير خاطره اى كه گفتيم بعد از ترس به دل مى افتد، در دل موسى (عليه السلام ) هم عظمت سحر آنان خطور كرد، و چنين تصور كرد كه سحر ايشان هم دست كمى از معجزه او ندارد و به خاطر همين خطور، احساس ترس كرد، اما ترسى كه مانند خود خاطره اش اثرى نداشت .
پس معلوم شد خيفه اى كه موسى در نفس خود احساس كرد، ترسى بود آنى و زودگذر. نظير خاطره اى كه گفتيم بعد از ترس به دل مى افتد. در دل موسى «عليه السلام» هم، عظمت سحر آنان خطور كرد، و چنين تصور كرد كه سحر ايشان هم، دست كمى از معجزه او ندارد و به خاطر همين خطور، احساس ترس كرد. اما ترسى كه مانند خود خاطره اش اثرى نداشت.


بعضى ديگر از مفسرين گفته اند: موسى (عليه السلام ) ترسيد امر بر مردم مشتبه شود و نتوانند ميان معجزه او و سحر ساحران فرق بگذارند، چون خيلى شبيه به هم بودند، در نتيجه به شك افتاده و ايمان نياورند و از او پيروى ننمايند، چون مردم هنوز نديده بودند كه عصاى موسى تمامى سحر ساحران را مى بلعد.
بعضى ديگر از مفسران گفته اند: موسى «عليه السلام» ترسيد امر بر مردم مشتبه شود و نتوانند ميان معجزه او و سحر ساحران فرق بگذارند، چون خيلى شبيه به هم بودند، در نتيجه به شك افتاده و ايمان نياورند و از او پيروى ننمايند. چون مردم هنوز نديده بودند كه عصاى موسى تمامى سحر ساحران را مى بلعد.


و ليكن اين معنا با اطمينانى كه او به خدا و وثوقى كه به امر او داشت منافات دارد، چرا كه خداى تعالى قبل از اين به او فرموده بود: ((باياتنا انتما و من اتبعكما الغالبون ((
وليكن اين معنا با اطمينانى كه او به خدا و وثوقى كه به امر او داشت، منافات دارد. چرا كه خداى تعالى، قبل از اين به او فرموده بود: «بِآيَاتِنَا أنتُمَا وَ مَنِ اتَّبَعَكُمَا الغَالِبُون».
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۲۴۸ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۲۴۸ </center>
و بعضى ديگر گفته اند: ترس آن حضرت از اين بوده كه مردم بعد از ديدن سحر ساحران متفرق شده و فرار كنند، و ديگر نايستند تا وى عصاى خود را بيندازد، آن وقت فرعون تساوى دو گروه را ادعا كند و در نتيجه زحمات بى اثر بماند.
و بعضى ديگر گفته اند: ترس آن حضرت از اين بوده كه مردم بعد از ديدن سحر ساحران، متفرق شده و فرار كنند، و ديگر نايستند تا وى عصاى خود را بيندازد. آن وقت، فرعون تساوى دو گروه را ادعا كند و در نتيجه زحمات بى اثر بماند.


ليكن اين حرف نيز صحيح نيست ، براى اينكه خلاف ظاهر آيه است ، چون ظاهر آيه شريفه اين است كه جمله ((فاوجس فى نفسه خيفه ...(( متفرع بر جمله ((فاذا حبالهم و عصيهم يخيل اليه ...(( باشد، و خلاصه ترس او از ناحيه همان ما ((خيل اليه (( بوده ، يعنى از آنچه به نظرش رسيده ترسيده نه از فرار و تفرقه مردم ، زيرا اگر ترسش از اين بود، هرگز راضى نمى شد كه ابتدا آنها سحر خود را ارائه دهند، علاوه بر اين ، اين وجه با تقويتى كه خداى تعالى از دل او كرد و فرمود: ((قلنا لا تخف انك انت الاعلى (( جور در نمى آيد و جا داشت بفرمايد: ((نترس ما نمى گذاريم متفرق شوند تا تو عصاى خود را بيفكنى ((
ليكن اين حرف نيز صحيح نيست. براى اين كه خلاف ظاهر آيه است. چون ظاهر آيه شريفه، اين است كه جملۀ «فَأوجَسَ فِى نَفسِهِ خِيفَةً...»، متفرع بر جملۀ «فَإذَا حِبَالُهُم وَ عِصِيُّهُم يُخَيَّلُ إلَيه...» باشد، و خلاصه ترس او، از ناحيه همان «مَا خُيِّلَ إلَيه» بوده.


و به هر حال از احساس ترس موسى (عليه السلام ) بر مى آيد كه ساحران سحرى نشان داده اند كه شبيه به معجزه و نزديك به آن بوده ، هر چند كه با همه عظمتش سحر و خالى از حقيقت بوده است ، ولى آنچه موسى (عليه السلام ) آورده بود معجزه و داراى حقيقت بود.
يعنى از آنچه به نظرش رسيده، ترسيده، نه از فرار و تفرقه مردم. زيرا اگر ترسش از اين بود، هرگز راضى نمى شد كه ابتدا آن ها سحر خود را ارائه دهند. علاوه بر اين، اين وجه با تقويتى كه خداى تعالى از دل او كرد و فرمود: «قُلنَا لَا تَخَف إنَّكَ أنتَ الأعلَى» جور در نمى آيد و جا داشت بفرمايد: «نترس ما نمى گذاريم متفرق شوند تا تو عصاى خود را بيفكنى».


و به همين جهت مى بينيم خداى تعالى سحر آنها را بزرگ شمرده و فرمود: ((فلما القوا سحروا اعين الناس و استرهبوهم وجاوا بسحر عظيم (( و لذا خداى تعالى موسى (عليه السلام ) را آنچنان تاءييدى كرد كه ديگر نقطه ابهام و كمترين اشتباهى براى مردم باقى نماند، آرى عصاى موسى از دم سحر ساحران را درو كرد و همه را بلعيد.
و به هر حال، از احساس ترس موسى «عليه السلام» بر مى آيد كه ساحران سحرى نشان داده اند كه شبيه به معجزه و نزديك به آن بوده، هر چند كه با همه عظمتش، سحر و خالى از حقيقت بوده است، ولى آنچه موسى «عليه السلام» آورده بود، معجزه و داراى حقيقت بود.


«'''قُلْنَا لا تخَف إِنَّك أَنت الاَعْلى ... حَيْث أَتى'''»:
و به همين جهت مى بينيم خداى تعالى، سحر آن ها را بزرگ شمرده و فرمود: «فَلَمَّا ألقُوا سَحَرُوا أعيُنَ النَّاسِ وَ استَرهَبُوهُم وَ جَاؤُا بِسِحرٍ عَظِيم». و لذا خداى تعالى، موسى «عليه السلام» را آن چنان تأييدى كرد كه ديگر نقطه ابهام و كمترين اشتباهى براى مردم باقى نماند. آرى عصاى موسى، از دم سحر ساحران را درو كرد و همه را بلعيد.


در اين جمله به منظور تاءييد و تقويت موسى (عليه السلام ) او را از ترسيدن نهى مى كند و نهى خود را تعليل مى كند به اينكه ((تو برنده و غالبى (( پس معنا اين مى شود كه : تو از هر جهت ما فوق آنهايى و چون چنين است ديگر هيچ يك از نقشه هاى شوم آنان و سحرشان به تو كارى نمى كند، پس ديگر موجبى نيست كه بترسى .
«'''قُلْنَا لا تخَف إِنَّك أَنت الاَعْلى ... حَيْثُ أَتى'''»:
 
در اين جمله، به منظور تأييد و تقويت موسى «عليه السلام» او را از ترسيدن نهى مى كند و نهى خود را تعليل مى كند به اين كه «تو برنده و غالبى». پس معنا اين مى شود كه: تو از هر جهت مافوق آن هايى و چون چنين است، ديگر هيچ يك از نقشه هاى شوم آنان و سحرشان به تو كارى نمى كند. پس ديگر موجبى نيست كه بترسى.
<span id='link188'><span>
<span id='link188'><span>


۱۶٬۲۹۹

ویرایش