گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۵ بخش۱۲: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۸۰: خط ۸۰:
<span id='link94'><span>
<span id='link94'><span>


==اشكالاتى كه بر اين روايت نيز وارد است ==
==اشكالاتى كه بر روايات شیعه نيز وارد است ==
اما اولا: براى اينكه داستانى كه در اين روايات آمده با آيات افك منطبق نمى شود، مخصوصا با آيه «ان الّذين جاءوا بالافك عصبه منكم ...» و آيه «و لولا اذ سمعتموه ظن المؤمنون و المؤمنات بانفسهم خيرا» و آيه «اذ تلقونه بالسنتكم و تقولون بافواهكم ما ليس لكم به علم ...».  
اما اولا: براى اين كه داستانى كه در اين روايات آمده با آيات «إفك» منطبق نمى شود، مخصوصا با آيه: «إنَّ الَّذِينَ جَاءُوا بِالإفكِ عُصبَةٌ مِنكُم...»، و آيه: «وَ لَولَا إذ سَمِعتُمُوهُ ظَنّ المُؤمِنُونَ وَ المُؤمِنَاتِ بِأنفُسِهِم خَيراً»، و آيه: «إذ تَلَقَّونَهُ بِألسِنَتِكُم وَ تَقُولُونَ بِأفوَاهِكُم مَا لَيسَ لَكُم بِهِ عِلمٌ...».  


زيرا حاصل اين آيات اين است كه در اين داستان جماعتى با هم دست داشته اند، و داستان را اشاعه مى دادند تا رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله) را رسوا كنند، و مردم هم آن را دهان به دهان مى گرداندند و در نتيجه قضيه ، منتشر شده ، و مدتى طولانى در بين مردم باقى مانده ، و اين جماعت هيچ حرمتى را براى رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله) رعايت نكردند، اين مطالب كجا و مضمون حديث فوق كجا؟!
زيرا حاصل اين آيات، اين است كه در اين داستان، جماعتى با هم دست داشته اند، و داستان را اشاعه مى دادند تا رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله» را رسوا كنند، و مردم هم، آن را دهان به دهان مى گرداندند و در نتيجه، قضيه منتشر شده، و مدتى طولانى در بين مردم باقى مانده، و اين جماعت هيچ حرمتى را براى رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله» رعايت نكردند، اين مطالب كجا و مضمون حديث فوق كجا؟!


خدا مى داند، مگر اينكه بگوييم در روايات در شرح مفصل داستان ، كوتاهى شده . و اما ثانيا: مقتضاى براءت ماريه قبطيه اين است كه حد خداى را بر عايشه جارى كرده باشند، و حال آنكه جارى نكردند، و هيچ مفرى از اين اشكال نيست ، جز اينكه بگوييم اين قصه قبل از نزول حكم قذف واقع شده ، و آيه قذف بعد از مدت زمانى نازل شده است .  
خدا مى داند! مگر اين كه بگوييم: در روايات در شرح مفصل داستان ، كوتاهى شده.  


ولى آنچه در حل اشكال حد بر هر دو صنف از روايات بايد گفت - همان طور كه گذشت - اين است كه بگوييم آيات افك قبل از آيه حد قذف نازل شده و با نزول آيه افك هم غير از براءت مقذوف در صورت اقامه نشدن شاهد و غير از حرمت اين عمل چيزى تشريع نشد، يعنى حد قاذف در آن آيه تشريع نشد، چون اگر حد قاذف قبل از داستان افك تشريع شده بود، هيچ مجوزى براى تاءخير آن ، و به انتظار وحى نشستن نبود، و هيچ يك از قاذف ها هم از حد رهايى نمى يافتند، و اگر هم با خود آيات افك تشريع شده بود، بايد در آنها اشاره اى به آن شده بود، و لااقل آيات افك متصل به آيات قذف مى شد، و كسى كه عارف به اسلوبهاى كلام است هيچ شكى نمى كند در اينكه آيه «ان الّذين جاءوا بالافك» تا آخر آيات ، هيچ گونه اتصالى با ما قبل خود ندارد.
و اما ثانيا: مقتضاى برائت «ماريه قبطيه» اين است كه حدّ خداى را بر عايشه جارى كرده باشند، و حال آن كه جارى نكردند، و هيچ مفرّى از اين اشكال نيست، جز اين كه بگوييم اين قصه قبل از نزول حكم قذف واقع شده، و آيه قذف، بعد از مدت زمانى نازل شده است.  


و اينكه هر كس به يكى از زنان رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله) نسبت ناروا دهد دو بار حد دارد، بايد در خلال آيات افك كه آن همه تشديد و نص تهديد به عذاب در آنها هست به اين مساءله اشاره مى شد، و نشده .
ولى آنچه در حل اشكال حد بر هر دو صنف از روايات، بايد گفت - همان طور كه گذشت - اين است كه بگوييم: آيات إفك قبل از آيه حدّ قذف نازل شده و با نزول آيه إفك هم غير از برائت، مقذوف در صورت اقامه نشدن شاهد و غير از حرمت اين عمل چيزى تشريع نشد. يعنى حد قاذف در آن آيه تشريع نشد.  


و اين اشكال در صورتى كه آيه قذف با آيات افك نازل شده باشد شديدتر است ، براى اينكه لازمه چنين فرضى اين است كه مورد ابتلاء حكم دو حد باشد آن وقت حكم يك حد نازل شود.
چون اگر حد قاذف قبل از داستان إفك تشريع شده بود، هيچ مجوزى براى تأخير آن، و به انتظار وحى نشستن نبود، و هيچ يك از قاذف ها هم، از حد رهايى نمى يافتند، و اگر هم با خود آيات إفك تشريع شده بود، بايد در آن ها اشاره اى به آن شده بود، و لااقل آيات إفك متصل به آيات قذف مى شد، و كسى كه عارف به اسلوب هاى كلام است، هيچ شكى نمى كند در اين كه آيه: «إنَّ الَّذِينَ جَاءُوا بِالإفك» تا آخر آيات، هيچ گونه اتصالى با ماقبل خود ندارد.
 
و اين كه هر كس به يكى از زنان رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله» نسبت ناروا دهد، دو بار حد دارد، بايد در خلال آيات إفك كه آن همه تشديد و نص تهديد به عذاب در آن ها هست، به اين مسأله اشاره مى شد، و نشده.
 
و اين اشكال در صورتى كه آيه قذف با آيات إفك نازل شده باشد، شديدتر است. براى اين كه لازمۀ چنين فرضى اين است كه مورد ابتلاء حكم دو حد باشد، آن وقت حكم يك حد نازل شود.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۱۴۸ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۱۴۸ </center>
روايات ديگرى در ذيل آيات مربوط به افك، قذف و آيه: «الزانى لا ينكح ...»
روايات ديگرى در ذيل آيات مربوط به افك، قذف و آيه: «الزانى لا ينكح ...»


و در كافى از على بن ابراهيم از پدرش از ابن ابى عمير از بعضى اصحابش از امام صادق (عليه السلام) روايت شده كه فرمود: هر كس درباره مؤمنين چيزى بگويد كه با دو چشم خود ديده و با دو گوش خود شنيده باشد، تازه از كسانى خواهد بود كه دوست دارند فحشاء در بين مؤ منين منتشر شود.
و در كافى، از على بن ابراهيم، از پدرش، از ابن ابى عُمَير، از بعضى اصحابش، از امام صادق «عليه السلام» روايت شده كه فرمود: هر كس درباره مؤمنان چيزى بگويد كه با دو چشم خود ديده و با دو گوش خود شنيده باشد، تازه از كسانى خواهد بود كه دوست دارند فحشاء در بين مؤمنان منتشر شود.


مؤ لف: اين روايت را قمى هم در تفسير خود از پدرش از ابن ابى عمير از هشام از آن جناب، و نيز صدوق در امالى به سند خود از ابن ابى عمير، از محمد بن حمران، از آن جناب، و همچنين مفيد در اختصاص از آن جناب به طور مرسل نقل كرده. باز در همان كتاب به سند خود از اسحاق بن عمار، از امام صادق (عليه السلام) روايت كرده كه فرمود: رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله) فرمود: هر كس عمل زشتى را اشاعه دهد، مثل كسى مى ماند كه آن را باب كرده باشد.
مؤلف: اين روايت را قمى هم، در تفسير خود، از پدرش، از ابن ابى عُمَير، از هشام، از آن جناب، و نيز صدوق، در امالى، به سند خود، از ابن ابى عُمَير، از محمد بن حمران، از آن جناب، و همچنين مفيد در اختصاص، از آن جناب، به طور مرسل نقل كرده.  


و در مجمع البيان است كه بعضى گفته اند: آيه «و لا ياتل اولوا الفضل منكم و السعه ...» درباره ابى بكر و مسطح بن اثاثه و پسر خاله وى نازل شده و او از مهاجرين، و از جمله بدريين و مردى فقير بود، و ابوبكر زندگى اش را تاءمين مى كرد و خرجى اش را مى داد، همين كه در قضيه افك شركت جست ، ابوبكر نفقه اش را قطع كرد، و سوگند خورد كه تا ابد كمترين نفعى به او نرساند، ولى وقتى آيه فوق نازل شد، به روش نخست خود برگشت و گفت به خدا سوگند من دوست مى دارم خدا مرا بيامرزد، و به خدا تا زنده ام اين مرسوم را از او قطع نمى كنم ، (نقل از ابن عباس و عايشه و ابن زيد)
باز در همان كتاب، به سند خود، از اسحاق بن عمار، از امام صادق «عليه السلام» روايت كرده كه فرمود: رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله» فرمود: هر كس عمل زشتى را اشاعه دهد، مثل كسى مى ماند كه آن را باب كرده باشد.


باز در مجمع البيان است كه بعضى گفته اند: درباره جماعتى از صحابه نازل شده ، كه سوگند خورده بودند به هيچ يك از كسانى كه در داستان افك حرفى زدند چيزى انفاق و صدقه ندهند، و با ايشان مواسات :نكنند، (نقل از ابن عباس و غير او).
و در مجمع البيان است كه بعضى گفته اند: آيه «وَ لَا يَأتَلِ أُولُوا الفَضلِ مِنكُم وَ السَّعَة...» درباره ابوبكر و مسطح بن اثاثه و پسر خالۀ وى نازل شده و او از مهاجران، و از جمله بدريين و مردى فقير بود، و ابوبكر زندگى اش را تأمين مى كرد و خرجى اش را مى داد.
 
همين كه در قضيه إفك شركت جست، ابوبكر، نفقه اش را قطع كرد، و سوگند خورد كه تا ابد، كمترين نفعى به او نرساند. ولى وقتى آيه فوق نازل شد، به روش نخست خود برگشت و گفت: به خدا سوگند، من دوست مى دارم خدا مرا بيامرزد، و به خدا تا زنده ام، اين مرسوم را از او قطع نمى كنم. (نقل از ابن عباس و عايشه و ابن زيد).
 
باز در مجمع البيان است كه بعضى گفته اند: درباره جماعتى از صحابه نازل شده، كه سوگند خورده بودند به هيچ يك از كسانى كه در داستان إفك حرفى زدند، چيزى انفاق و صدقه ندهند، و با ايشان مواسات نكنند. (نقل از ابن عباس و غير او).


مؤلف: اين روايت را الدرالمنثور هم از ابن جرير و ابن مردويه ، از ابن عباس روايت كرده .
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۱۴۹ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۱۴۹ </center>
و در تفسير قمى و در روايت ابى الجارود، از امام باقر (عليه السلام) آمده كه درباره آيه «و لا ياتل اولوا الفضل منكم و السعه ان يوتوا اولى القربى» فرمود: منظور از «اولى القربى» خويشاوندان رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله) مى باشد، و در آيه «و المساكين و المهاجرين فى سبيل اللّه و ليعفوا و ليصفحوا» فرمود: بعضى از شما از بعضى ديگر گذشت كند و از يكديگر درگذريد. و اگر چنين كنيد رحمت خداوند بر شماست. خداوند مى فرمايد: «الا تحبون ان يغفر اللّه لكم و اللّه غفور رحيم».
مؤلف: اين روايت را الدرالمنثور هم، از ابن جرير و ابن مردويه، از ابن عباس روايت كرده.
 
و در تفسير قمى و در روايت ابى الجارود، از امام باقر «عليه السلام» آمده كه درباره آيه: «وَ لَا يَأتَلِ أُولُوا الفَضلِ مِنكُم وَ السَّعَة أن يُؤتُوا أُولِى القُربَى» فرمود:  
 
منظور از «أُولِى القُربى»، خويشاوندان رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله» مى باشد، و در آيه: «وَ المَسَاكِين وَ المُهَاجِرِين فِى سَبِيلِ اللّهِ وَليَعفُوا وَليَصفَحُوا» فرمود: بعضى از شما از بعضى ديگر گذشت كند و از يكديگر درگذريد. و اگر چنين كنيد، رحمت خداوند بر شماست. خداوند مى فرمايد: «ألَا تُحِبُّونَ أن يَغفِرَ اللّهُ لَكُم وَ اللّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ».


و در كافى به سند خود از محمد بن سالم از امام باقر (عليه السلام) نقل كرده كه در ضمن حديثى فرمود: آيه «و الّذين يرمون المحصنات ثم لم ياتوا باربعة شهداء فاجلدوهم ثمانين جلده و لا تقبلوا لهم شهادة ابدا و اولئك هم الفاسقون الا الّذين تابوا من بعد ذلك و اصلحوا فان اللّه غفور رحيم»، در مدينه نازل شد.
و در كافى، به سند خود، از محمد بن سالم، از امام باقر «عليه السلام» نقل كرده كه در ضمن حديثى فرمود: آيه: «وَ الَّذِينَ يَرمُونَ المُحصَنَاتِ ثُمَّ لَم يَأتُوا بِأربَعَةِ شُهَدَاء فَاجلِدُوهُم ثَمَانِينَ جَلدَة وَ لَا تَقبَلُوا لَهُم شَهَادَةً أبَداً وَ أُولَئِكَ هُمُ الفَاسِقُونَ إلّا الَّذِينَ تَابُوا مِن بَعدِ ذَلِكَ وَ أصلَحُوا فَإنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ»، در مدينه نازل شد.


و خداى تعالى از ناميدن چنين كسانى در صورتى كه به عمل افتراء ادامه دهند به نام مؤ من دريغ نموده و فرموده است: «افمن كان مؤمنا كمن كان فاسقا لا يستوون» و در جاى ديگر فاسق را از اولياى شيطان خوانده، و فرموده: «الا ابليس كان من الجن ففسق عن امر ربه» و در جاى ديگر رامى محصنات را ملعون خوانده و فرموده: «ان الّذين يرمون المحصنات الغافلات المؤمنات لعنوا فى الدنيا و الاخرة ، ولهم عذاب عظيم، يوم تشهد عليهم السنتهم و ايديهم و ارجلهم بما كانوا يعملون».
و خداى تعالى، از ناميدن چنين كسانى در صورتى كه به عمل افتراء ادامه دهند، به نام مؤمن دريغ نموده و فرموده است: «أفَمَن كَانَ مُؤمِناً كَمَن كَانَ فَاسِقاً لَا يَستَوُون».  


و البته جوارح عليه مؤمن شهادت نمى دهد، بلكه عليه كسى شهادت مى دهد كه كلمه عذاب درباره اش حتمى شده ، و اما مؤمن نامه اش را به دست راستش مى دهند، همچنان كه خداى عزوجل فرموده: «فاما من اوتى كتابه بيمينه فاولئك يقرون كتابهم و لا يظلمون فتيلا» و در مجمع البيان در ذيل آيه «الخبيثات للخبيثين و الخبيثون للخبيثات ...» آمده كه در معناى آن اقوالى گفته اند، تا آنجا كه مى گويد: سوم اينكه زنان پليد مال مردان پليد، و مردان پليد مال
و در جاى ديگر، «فاسق» را از اولياى شيطان خوانده و فرموده: «إلّا إبلِيسَ كَانَ مِنَ الجِنِّ فَفَسَقَ عَن أمرِ رَبِّهِ».
 
و در جاى ديگر، «رامى محصنات» را ملعون خوانده و فرموده: «إنَّ الَّذِينَ يَرمُونَ المُحصَنَاتِ الغَافِلَاتِ المُؤمِنَاتِ لُعِنُوا فِى الدُّنيَا وَ الآخِرَة وَ لَهُم عَذَابٌ عَظِيمٌ يَومَ تَشهَدُ عَلَيهِم ألسِنتُهُم وَ أيدِيهِم وَ أرجُلُهُم بِمَا كَانُوا يَعمَلُون».
 
و البته جوارح عليه مؤمن شهادت نمى دهد، بلكه عليه كسى شهادت مى دهد كه كلمۀ عذاب درباره اش حتمى شده. و اما مؤمن، نامه اش را به دست راستش مى دهند، همچنان كه خداى عزوجل فرموده: «فَأمّا مَن أُوتِىَ كِتَابَهُ بِيَمِينِهِ فَأُولَئِكَ يَقرَؤُنَ كِتَابَهُم وَ لَا يُظلَمُونَ فَتِيلاً».
 
و در مجمع البيان، در ذيل آيه: «الخَبِيثَاتُ لِلخَبِيثِينَ وَ الخَبِيثُونَ لِلخَبِيثَات...» آمده كه در معناى آن اقوالى گفته اند، تا آن جا كه مى گويد: سوم اين كه زنان پليد مال مردان پليد، و مردان پليد مال زنان پليدند. (نقل از ابى مسلم و جبائى).
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه :۱۵۰ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه :۱۵۰ </center>
زنان پليدند، (نقل از ابى مسلم و جبائى).


از امام باقر و امام صادق (عليه السلام) روايت شده كه اين آيه مثل آيه «الزانى لا ينكح الا زانية او مشركة» مى باشد، چيزى كه هست بعضى تصميم گرفتند كه از زنان پليد بگيرند، خدا از اين كار نهيشان كرد، و آن رابراى ايشان نپسنديد.
از امام باقر و امام صادق «عليهما السلام» روايت شده كه اين آيه، مثل آيه: «الزَّانِى لَا يَنكِحُ إلّا زَانِيَةٌ أو مُشرِكة» مى باشد. چيزى كه هست، بعضى تصميم گرفتند كه از زنان پليد بگيرند، خدا از اين كار نهيشان كرد، و آن را براى ايشان نپسنديد.


و در خصال از عبداللّه بن عمر و ابو هريره روايت كرده كه گفتند: رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله) فرمود: وقتى قلب كسى پاك باشد، جسدش هم پاك مى شود، و چون قلب پليد شد، بدن هم به سوى پليدى مى گرايد.
و در خصال، از عبداللّه بن عُمَر و ابوهريره روايت كرده كه گفتند: رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله» فرمود: وقتى قلب كسى پاك باشد، جسدش هم پاك مى شود، و چون قلب پليد شد، بدن هم به سوى پليدى مى گرايد.


و در احتجاج ، از حسن بن على (عليه السلام) روايت كرده كه در ضمن گفتارى كه با معاويه و اصحاب او داشت و آنان به على (عليه السلام) ناسزا گفتند، فرمود: «الخبيثات للخبيثين و الخبيثون للخبيثات» و به خدا سوگند اى معاويه اين مردان و زنان خبيث ، تو هستى و اصحاب تو و شيعيان تواند، «و الطيبات للطّيبين و الطّيّبون للطّيّبات ...» و اين مردان و زنان پاك ، على بن ابيطالب و اصحاب و شيعيان اويند.
و در احتجاج ، از حسن بن على «عليه السلام» روايت كرده كه در ضمن گفتارى كه با معاويه و اصحاب او داشت و آنان به على «عليه السلام» ناسزا گفتند، فرمود: «الخَبِيثَاتُ لِلخَبِيثِينَ وَ الخَبِيثُونَ لِلخَبِيثَات»، و به خدا سوگند اى معاويه، اين مردان و زنان خبيث، تو هستى و اصحاب تو و شيعيان تواند، «وَ الطَّيِّبَاتُ لِلطّيِّبِينَ وَ الطَّيِّبُونَ لِلطَّيّبَات...»، و اين مردان و زنان پاك، على بن ابی طالب و اصحاب و شيعيان اويند.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه :۱۵۱ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه :۱۵۱ </center>
<span id='link96'><span>
<span id='link96'><span>
==آيات ۲۷ - ۳۴، سوره نور ==
==آيات ۲۷ - ۳۴، سوره نور ==
يَا أَيهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا لا تَدْخُلُوا بُيُوتاً غَيرَ بُيُوتِكمْ حَتى تَستَأْنِسوا وَ تُسلِّمُوا عَلى أَهْلِهَا ذَلِكُمْ خَيرٌ لَّكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ(۲۷)
يَا أَيهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا لا تَدْخُلُوا بُيُوتاً غَيرَ بُيُوتِكمْ حَتى تَستَأْنِسوا وَ تُسلِّمُوا عَلى أَهْلِهَا ذَلِكُمْ خَيرٌ لَّكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ(۲۷)
۱۶٬۳۴۰

ویرایش