۱۶٬۲۶۹
ویرایش
خط ۲۲۲: | خط ۲۲۲: | ||
==سؤال خداوند از ملائكه و بيزارى جستن ملائكه از عبادت مشركان == | ==سؤال خداوند از ملائكه و بيزارى جستن ملائكه از عبادت مشركان == | ||
«'''وَ يَوْمَ | «'''وَ يَوْمَ يَحْشُرُهُمْ جَمِيعاً ثمَّ يَقُولُ لِلْمَلَائكَةِ أَهَؤُلاءِ إِيَّاكُمْ كانُوا يَعْبُدُونَ'''»: | ||
مراد از «هُم جَمِيعاً» - به شهادت سياق - عابدها و معبودهايند. و يا به عبارت ديگر، بت ها و بت پرستان اند. | مراد از «هُم جَمِيعاً» - به شهادت سياق - عابدها و معبودهايند. و يا به عبارت ديگر، بت ها و بت پرستان اند. | ||
و در جمله | و در جمله «ثُمَّ يَقُولُ لِلمَلَائِكَةٍ أهَؤُلَاءِ إيَّاكُم كَانُوا يَعبُدُون» كه خداى تعالى سؤال مى كند، منظور سؤال از اصل فرشته پرستى نيست، و از ملائكه نمى پرسد كه آيا بت پرستان، شما را پرستش مى كردند يا نه. چون اگر سؤال اين بود، ديگر معنا نداشت ملائكه آن را انكار كنند، بگويند: «سُبحَانَكَ أنتَ وَلِيُّنَا...». چون در اين كه مشركان، ملائكه را مى پرستند، هيچ حرفى نيست، بلكه مراد، سؤال از رضايت ملائكه است، كه آيا شما به پرستش مشركان و خضوع عبادتى ايشان در برابر شما راضى بوديد، يا خير؟ | ||
همان طور كه در آيه: «ءأنتَ قُلتَ لِلنَّاسِ اتَّخِذُونِى وَ أُمِّى إلَهَين مِن دُونِ الله»، از حضرت مسيح «عليه السلام» نمى پرسد كه آيا تو چنين دستورى داده اى؟ چون هرچند ظاهر عبارت همين معنا را مى رساند، اما مى دانيم كه منظور اين نيست. | |||
چون خداى تعالى مى داند كه مسيح «عليه السلام» چنين دستورى نمى دهد، بلكه مراد اين است كه آيا تو راضى بودى كه امتت، تو را به عنوان خداى دوم بپرستند؟ | |||
خواهى گفت: اين را هم خدا مى دانست كه نه ملائكه، به شرك مشركان راضى بودند، و نه مسيح «عليه السلام» به شرك نصارا؟ | |||
ملائكه در پاسخى كه به | در جواب مى گوييم: بله، درست است، كه خدا اين را هم مى دانست، اما منظور از اين عبارت، اين است كه به هر دو طايفه بفهماند كه اميدى كه به شفاعت ملائكه و شفاعت حضرت مسيح «عليه السلام» داشتند، بى جا بوده، و براى هميشه از اين شفاعت نااميد باشند، و هرچه در دنيا به اين منظور عبادت كردند، همه هدر رفته، و بى فايده است. | ||
«'''قَالُوا سُبْحَانَك أَنت وَلِيُّنَا مِن دُونِهِم بَلْ كانُوا يَعْبُدُونَ الْجِنَّ أَكثرُهُم بهِم مُّؤْمِنُونَ'''»: | |||
ملائكه در پاسخى كه به سؤال خداى تعالى داده اند، تمامى مراسم ادب را رعايت كرده اند. | |||
نخست، او را به طور مطلق و بدون قيد و شرط، منزّه از اين دانسته اند كه كسى غير از او سزاوار پرستش باشد. | |||
دوم اين كه: رضايت خود را از اين كه معبود مشركان واقع شوند، نفى نموده و عرضه داشته اند كه: ما به چنين خطايى راضى نبوده ايم. | |||
سوم اين كه: همين معنا را صريح نگفته اند، و نخواسته اند كه حتى چنين خطايى را به زبان بياورند. نگفتند: ما به عبادت آنان راضى نبوديم، و اصلا نامى از عبادت آن ها نبردند، تا مقام تخاطب و گفتگوى با خداى را به مطلبى كه گوش خراش باشد، آلوده نكرده باشند. نه با تصور آن، و نه با تصديقش. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۵۸۲ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۵۸۲ </center> | ||
بلكه در پاسخ گفتند كه : ما به غير از | بلكه در پاسخ گفتند كه: ما به غير از تو، وليّى براى خود نمى شناسيم، و ولىّ ما، تنها تويى. و با نفى ولايت غير از خدا، عدم رضايت خود را به طور كنايه رساندند. | ||
چون اگر به پرستش مشركان راضى مى شدند، قهرا بين آنان و مشركان موالاتى مى بود، و اين موالات با انحصار ولايت در خدا منافات دارد. بعد از آن كه ولايت را منحصر در خداى تعالى كردند، ديگر معنا ندارد بين آنان و پرستندگانشان موالاتى باشد، و وقتى موالاتى نبود، رضايت به پرستش آنان نيز نخواهد بود. | |||
ویرایش