۱۷٬۰۵۲
ویرایش
خط ۱۰۲: | خط ۱۰۲: | ||
«'''لَو كَانُوا يَعلَمُون'''» - بعضى گفته اند: «يعنى اگر مى دانستند كه مَثَل شان در گرفتن اولياء، مَثَل عنكبوت است». | «'''لَو كَانُوا يَعلَمُون'''» - بعضى گفته اند: «يعنى اگر مى دانستند كه مَثَل شان در گرفتن اولياء، مَثَل عنكبوت است». | ||
«'''إِنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ مَا يَدْعُونَ مِن دُونِهِ مِن شئٍ وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكيمُ'''»: | |||
ممكن است بگوييم كلمۀ «مَا»، در جملۀ «مَا يَدعُونَ»، موصوله است. يعنى آنچه مى خوانند. و ممكن است بگوييم نافيه است. يعنى «و نمى خوانند». و نيز ممكن است آن را استفهامى يا مصدرى بگيريم. و كلمۀ «مِن»، بنابر احتمال دوم، زايد است، كه صرفا براى تأكيد آورده شده، و بنابر سه احتمال ديگر، بيانى است. و از اين چهار احتمال، دو احتمال اول، قوى تر است و از آن دو، اولى قوى تر است. | |||
و بنابر احتمال دوم، معنا چنين مى شود كه: خدا مى داند مشركان هيچ چيزى به جاى او نمى خوانند. يعنى آنچه به عنوان آلهه به جز خدا مى پرستند، هيچ حقيقتى ندارد. در نتيجه، به قول صاحب كشّاف، آيه شريفه تأكيد همان مَثَل است و زيادتى است براى اين كه در آن مَثَل، آن آلهه را حداقل چون خانه عنكبوت دانست، ولى در اين جمله مى فرمايد بلكه خانۀ عنكبوت هم نيست، چون عدم محض است. | |||
و بنابر احتمال | و بنابر احتمال اول، معناى آيه چنين مى شود: خدا مى داند آن چيزهايى را كه به جاى او مى پرستند، و جاهل به آن نيست. و بنابراين جملۀ مورد بحث، كنايه مى شود از اين كه آن مَثَلى كه زديم، مَثَلى به جا بود. چون براى اولياى آنان از ولايت، چيزى به جز اسم نيست. | ||
و | اين معنا - همان طور كه گفتيم - از همه احتمالات قوى تر است. چون دو كلمۀ «عزيز» و «حكيم»، آن را تأكيد مى كند، و مى فهماند كه وقتى خدايان مشركان از ولايت چيزى به جز اسم نداشتند، پس در نتيجه تنها «عزيزى» كه هيچ چيز بر او غلبه نمى كند، و در تدبير مُلكش شريك نيست، و نيز در خلقت و ايجاد شركت ندارد، خدا است. | ||
و نيز، تنها «حكيمى» كه هرچه مى كند و هر تدبيرى كه به كار مى بندد، متقن و محكم است، خدا است. و چون تنها او، «عزيز» و «حكيم» است، هيچ وقت تدبير خلق خود را به كسى واگذار نمى نمايد. | |||
(فراموش نشود كه واگذارى، غير از دادن ولايت به انبياء و اولياء است. چون گفتيم ولايت انبياء در طول ولايت خدا است، نه به عنوان واگذارى و تفويض. مترجم). آن وقت آيه مورد بحث، به منزلۀ زمينه اى مى شود براى بيان بعد كه مى فرمايد «خَلَقَ اللهُ السَّمَاوَاتِ وَ الأرضِ بِالحَقّ». | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۱۹۶ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۱۹۶ </center> | ||
«'''وَ تِلْك الاَمْثَالُ نَضرِبُهَا لِلنَّاسِ وَ مَا يَعْقِلُهَا | «'''وَ تِلْك الاَمْثَالُ نَضرِبُهَا لِلنَّاسِ وَ مَا يَعْقِلُهَا إِلّا الْعَالِمُونَ'''»: | ||
اين | اين جمله، به مَثَل هايى كه در قرآن زده شده، اشاره مى كند، و مى فرمايد كه: هر چند آن ها را همه مردم مى شنوند، وليكن حقيقت معانى آن و لبّ مقاصدش را، تنها اهل دانش درك مى كنند. آن كسانى كه حقايق امور را مى فهمند، و بر ظواهر هر چيزى جمود نمى كنند. | ||
دليل بر اين | دليل بر اين معنا، جملۀ «لَا يَعقِلُهَا» است. براى اين كه ممكن بود بفرمايد: «وَ لَا يُؤمِنُ بِهَا»، و يا تعبيرى نظير آن بياورد. پس اين كه فرمود: «لَا يَعقِلُهَا»، دليل بر آن است كه منظور درك حقيقت و مغز آن مَثَل ها است، و گرنه بسيارى از غير دانايان هستند كه به ظواهر آن مَثَل ها ايمان دارند. | ||
پس درك | پس درك مَثَل هايى كه در كلام خدا زده شده، نسبت به فهم و شعور مردم مختلف است. بعضى از شنوندگان هستند كه به جز شنيدن الفاظ آن و تصور معانى ساده اش، هيچ بهره اى از آن نمى برند. چون در آن تعمق نمى كنند. بعضى ديگر هستند كه علاوه بر آنچه كه دسته اول مى شنوند و مى فهمند، در مقاصد آن تعمق هم مى كنند، و حقايق باريك و دقيقش را درك مى نمايند. | ||
در اين | در اين آيه، اشاره است به اين كه مَثَل زدن بت پرستى به تار تنيدن عنكبوت، صرف مَثَل شعرى و ادعاى خالى از دليل نيست، بلكه پايه اى از حجت و برهان عقلى دارد، و حقيقت حقّه و ثابته اى دارد، كه آيه بعد به آن اشاره مى كند. | ||
<span id='link117'><span> | <span id='link117'><span> | ||
ویرایش