گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۲ بخش۲۲: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
خط ۱۰۲: خط ۱۰۲:
<span id='link198'><span>
<span id='link198'><span>


==چند روايت درباره علنى شدن دعوت پيامبر(ص ) و نيز درباره پنج تن مستهزئين آنحضرت ==
و در معانى الاخبار به سند خود از عبدالله بن على حلبى روايت كرده كه گفت: من از امام صادق (عليه السلام) شنيدم كه مى فرمود: رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) بعد از آن كه وحى الهى شروع شد سيزده سال در مكه ماند، در سه سال اولش مخفيانه دعوت مى كرد و از ترس، اظهار نمى نمود، تا آن كه خداى عزوجل با فرستادن «فاصدع بما تؤمر» مامورش فرمود تا علنى دعوت بفرمايد و از آن روز دعوت علنى شروع شد.
و در معانى الاخبار به سند خود از عبد الله بن على حلبى روايت كرده كه گفت : من از امام صادق (عليه السلام ) شنيدم كه مى فرمود: رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) بعد از آنكه وحى الهى شروع شد سيزده سال در مكه ماند، در سه سال اولش مخفيانه دعوت مى كرد و از ترس ، اظهار نمى نمود، تا آنكه خداى عز و جل با فرستادن «'''فاصدع بما تؤ مر'''» مامورش فرمود تا علنى دعوت بفرمايد و از آن روز دعوت علنى شروع شد.
 
و در الدر المنثور است كه : ابن جرير از ابى عبيده نقل كرده كه گفت : عبد الله بن مسعود گفت : دائم رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) پنهانى دعوت مى نمود، تا آنكه آيه «'''فاصدع بما تؤ مر'''» نازل شد با ياران خود از مخفيگاهش بيرون گشته دعوت خود را علنى نمود.
و در الدر المنثور است كه: ابن جرير از ابى عبيده نقل كرده كه گفت: عبدالله بن مسعود گفت: دائم رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) پنهانى دعوت مى نمود، تا آن كه آيه «فاصدع بما تؤمر» نازل شد با ياران خود از مخفيگاهش بيرون گشته دعوت خود را علنى نمود.
و در تفسير عياشى از محمد بن على حلبى از ابى عبد الله امام صادق (عليه السلام ) روايت كرده كه فرمود: رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) در مكه سالها پنهانى دعوت مى كرد، و تنها على و خديجه به او ايمان آورده بودند، آنگاه خداى سبحان مامورش كرد تا دعوت خود را علنى سازد، پس رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) آشكار شده و در قبائل عرب خود را عرضه مى كرد و به هر قبيله كه مى رفت مى گفتند: دروغگو، از نزد ما بيرون شو، (و بر ما طمع مبند).
 
و در تفسير عياشى از ابان بن عثمان احمر روايت كرده كه او بدون ذكر سند گفته است : آنهايى كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) را استهزاء مى كردند، پنج نفر از قريش بودند ۱ - وليد بن مغيره مخزومى ۲ - عاص بن وائل سهمى ۳ - حارث بن حنظله (و در بعضى نسخ حارث بن طلاطله ) ۴ - اسود بن عبد يغوث بن وهب زهرى ۵ - اسود بن مطلب بن اسد، و چون خداى عز و جل وعده داد كه : «'''ما مستهزئين را از تو كفايت كنيم '''» رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) يقين كرد كه خدا خوارشان كرده و چيزى نگذشت كه خدا همه شان را به بدترين مرگى كشت .
و در تفسير عياشى از محمد بن على حلبى از ابى عبدالله امام صادق (عليه السلام) روايت كرده كه فرمود: رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) در مكه سال ها پنهانى دعوت مى كرد، و تنها على و خديجه به او ايمان آورده بودند، آنگاه خداى سبحان مامورش كرد تا دعوت خود را علنى سازد، پس رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) آشكار شده و در قبائل عرب خود را عرضه مى كرد و به هر قبيله كه مى رفت مى گفتند: دروغگو، از نزد ما بيرون شو، (و بر ما طمع مبند).
 
و در تفسير عياشى از ابان بن عثمان احمر روايت كرده كه او بدون ذكر سند گفته است: آن هايى كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) را استهزاء مى كردند، پنج نفر از قريش بودند:
 
۱ - وليد بن مغيره مخزومى. ۲ - عاص بن وائل سهمى. ۳ - حارث بن حنظله (و در بعضى نسخ حارث بن طلاطله). ۴ - اسود بن عبد يغوث بن وهب زهرى. ۵ - اسود بن مطلب بن اسد.
 
و چون خداى عزوجل وعده داد كه: «ما مستهزئين را از تو كفايت كنيم»، رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) يقين كرد كه خدا خوارشان كرده و چيزى نگذشت كه خدا همه شان را به بدترين مرگى كشت.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۲۹۲ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۲۹۲ </center>
مؤ لف : اين روايت را صدوق نيز در كتاب معانى به سند خود از ابان نقل كرده و نيز او در «'''معانى '''»، و طبرسى در «'''احتجاج '''» از موسى بن جعفر از پدران بزرگوارش از على (عليه لسلام ) در اين معنا روايتى طولانى ، آورده اند، كه در آن ، تفصيل هلاكت هر يك از اين پنج نفر، آمده است - خدا لعنتشان كند - و نيز در روايتى از على (عليه السلام ) و ابن عباس پنج نفر را از قريش دانسته و سبب هلاكتشان را هم بيان كرده است .
مؤلف: اين روايت را صدوق نيز در كتاب معانى به سند خود از ابان نقل كرده و نيز او در «معانى»، و طبرسى در «احتجاج» از موسى بن جعفر از پدران بزرگوارش از على (عليه السلام) در اين معنا روايتى طولانى، آورده اند، كه در آن، تفصيل هلاكت هر يك از اين پنج نفر، آمده است - خدا لعنتشان كند - و نيز در روايتى از على (عليه السلام) و ابن عباس پنج نفر را از قريش دانسته و سبب هلاكتشان را هم بيان كرده است.
و رواياتى كه از طرق اهل سنت آمده اختلاف زيادى در عدد آنان و اسامى و سبب هلاكتشان دارند، تنها روايتى كه از طرق شيعه و سنى مطابق هم آمده روايتى است كه ما از هر دو طريق نقل كرديم .
 
رواياتى در ذيل آيه «'''واعبد ربك حتى ياتيك اليقين '''»
و رواياتى كه از طرق اهل سنت آمده اختلاف زيادى در عدد آنان و اسامى و سبب هلاكتشان دارند، تنها روايتى كه از طرق شيعه و سنى مطابق هم آمده روايتى است كه ما از هر دو طريق نقل كرديم.
و در الدر المنثور است كه ابن مردويه و ديلمى از ابى الدرداء روايت كرده كه گفت : از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) شنيدم كه مى فرمود: به من دستور نرسيده كه تاجر باشم و مال جمع كنم ، و يا به زيادى مال افتخار نمايم ، بلكه به من وحى شده كه پروردگارت را به حمد تسبيح كن ، و از ساجدان باش ، و پروردگارت را عبادت كن تا براى تو يقين آيد.
 
مؤ لف : در اين معنا روايتى نيز از ابن مردويه از ابن مسعود از آن جناب نقل شده است .
 
باز در همان كتاب است كه بخارى و ابن جرير از ام العلاء نقل كرده كه گفت : بعد از آنكه عثمان بن مظعون از دنيا رفت رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) وارد منزلش شد، من گفتم : خدا رحمتت كند ابا سائب ، من شهادت مى دهم بر اينكه خدا تو را احترام كرد، رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: از كجا برايت معلوم شد كه خدا او را گرامى داشته ؟ آگاه باش كه او به مرحله يقين رسيد و من براى او اميد خير دارم .
و در الدر المنثور است كه ابن مردويه و ديلمى از ابى الدرداء روايت كرده كه گفت: از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) شنيدم كه مى فرمود: به من دستور نرسيده كه تاجر باشم و مال جمع كنم، و يا به زيادى مال افتخار نمايم، بلكه به من وحى شده كه پروردگارت را به حمد تسبيح كن، و از ساجدان باش، و پروردگارت را عبادت كن تا براى تو يقين آيد.
و در كافى به سند خود از حفص بن غياث روايت كرده كه گفت : امام صادق (عليه السلام ) فرمود: هر كس صبر كرد كمى صبر كرد، و هر كه هم ناشكيبائى كرد كمى كرد (يعنى هر دو زودگذر است ).
 
آنگاه فرمود: بر تو باد كه در همه امورت خويشتن دار باشى ، زيرا خداى عز و جل محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) را مبعوث كرد و او را امر به صبر و مدارا نمود و فرمود: «'''و اصبر على ما يقولون و اهجرهم هجرا جميلا و ذرنى و المكذبين اولى النعمة : صبر كن بر آنچه مى گويند و به نحو خوبى از ايشان دورى كن و مكذبين نازپرورده را به من واگذار نما'''»
مؤلف: در اين معنا روايتى نيز از ابن مردويه از ابن مسعود از آن جناب نقل شده است.
 
باز در همان كتاب است كه بخارى و ابن جرير از ام العلاء نقل كرده كه گفت: بعد از آنكه عثمان بن مظعون از دنيا رفت رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) وارد منزلش شد، من گفتم: خدا رحمتت كند ابا سائب، من شهادت مى دهم بر اين كه خدا تو را احترام كرد، رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: از كجا برايت معلوم شد كه خدا او را گرامى داشته؟ آگاه باش كه او به مرحله يقين رسيد و من براى او اميد خير دارم.
 
و در كافى به سند خود از حفص بن غياث روايت كرده كه گفت: امام صادق (عليه السلام) فرمود: هر كس صبر كرد كمى صبر كرد، و هر كه هم ناشكيبائى كرد كمى كرد (يعنى هر دو زودگذر است).
 
آنگاه فرمود: بر تو باد كه در همه امورت خويشتن دار باشى، زيرا خداى عزوجل محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) را مبعوث كرد و او را امر به صبر و مدارا نمود و فرمود: «و اصبر على ما يقولون و اهجرهم هجرا جميلا و ذرنى و المكذبين اولى النعمة: صبر كن بر آنچه مى گويند و به نحو خوبى از ايشان دورى كن و مكذبين نازپرورده را به من واگذار نما».
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۲۹۳ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۲۹۳ </center>
و نيز فرمود: «'''ادفع بالتى هى احسن السيئة فاذا الذى بينك و بينه عداوة كانه ولى حميم و ما يلقيها الا الذين صبروا و ما يلقيها الا ذو حظ عظيم '''». رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) هم بر طبق دستور پروردگارش صبر كرد، تا آنجا كه شكنجه هاى سختى از دشمن بديد، و نسبتهاى ناروائى از ايشان شنيد، و در آخر ديگر كاسه صبرش لبريز شد، خداى تعالى فرمود: «'''و لقد نعلم انك يضيق صدرك بما يقولون فسبح بحمد ربك و كن من الساجدين '''».
و نيز فرمود: «ادفع بالتى هى احسن السيئة فاذا الذى بينك و بينه عداوة كانه ولى حميم و ما يلقيها الا الذين صبروا و ما يلقيها الا ذو حظ عظيم». رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) هم بر طبق دستور پروردگارش صبر كرد، تا آن جا كه شكنجه هاى سختى از دشمن بديد، و نسبت هاى ناروائى از ايشان شنيد، و در آخر ديگر كاسه صبرش لبريز شد، خداى تعالى فرمود: «و لقد نعلم انك يضيق صدرك بما يقولون فسبح بحمد ربك و كن من الساجدين».
<span id='link200'><span>
<span id='link200'><span>
==بحثى فلسفى در چگونگى تكليف و دوام آن ==
==بحثى فلسفى در چگونگى تكليف و دوام آن ==
در خلال بحثهاى نبوت ، و چگونگى نشو و نماى شرايع آسمانى در ميان بشر - كه ما در اين كتاب گذرانديم - اين معنا گذشت كه : هر نوعى از انواع موجودات براى خود هدف و غايتى از كمال دارد كه از بدو پيدايش ‍ بسوى آن حد از كمال سير مى كند و با حركت وجوديش آن كمال را جستجو مى كند و لذا همه حركاتش طورى است كه با آن كمال متناسب است ، و تا خود را به آن حد نرساند آرام نمى گيرد مگر آنكه مانعى در سر راهش در آيد و او را از سير باز بدارد و قبل از رسيدن به هدف او را از بين ببرد، مثلا درخت به خاطر آفاتى كه به آن حمله ور مى شود از رشد و نمو باز بايستد.
در خلال بحثهاى نبوت ، و چگونگى نشو و نماى شرايع آسمانى در ميان بشر - كه ما در اين كتاب گذرانديم - اين معنا گذشت كه : هر نوعى از انواع موجودات براى خود هدف و غايتى از كمال دارد كه از بدو پيدايش ‍ بسوى آن حد از كمال سير مى كند و با حركت وجوديش آن كمال را جستجو مى كند و لذا همه حركاتش طورى است كه با آن كمال متناسب است ، و تا خود را به آن حد نرساند آرام نمى گيرد مگر آنكه مانعى در سر راهش در آيد و او را از سير باز بدارد و قبل از رسيدن به هدف او را از بين ببرد، مثلا درخت به خاطر آفاتى كه به آن حمله ور مى شود از رشد و نمو باز بايستد.
۱۷٬۰۰۸

ویرایش