گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۲ بخش۱۵: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
خط ۱۲۳: خط ۱۲۳:
معناى جمله: «كذلك نسلكه فى قلوب المجرمين»
معناى جمله: «كذلك نسلكه فى قلوب المجرمين»


و معناى آيه اين است كه: وضع رسالت تو و دعوتت به ذكرى كه بر تو نازل شده شبيه به وضع رسالت هاى قبل از تو است، همان طور كه در آن رسالت ها عكس العمل مردم اين بود كه رسالت ما را رد نموده، استهزاء كنند، و ما اين چنين ذكر (قرآن) را در دل هاى اين مجرمين نفوذ داده و داخل مى كنيم. خداى تعالى با اين جمله رسول گراميش را خبر مى دهد كه مجرمين به ذكر ايمان نمى آورند، و اين روش در امت هاى گذشته نيز سابقه داشته است ، چون سنت آنها نيز اين بود كه حق را استهزاء كنند و پيروى ننمايند.  
و معناى آيه اين است كه: وضع رسالت تو و دعوتت به ذكرى كه بر تو نازل شده شبيه به وضع رسالت هاى قبل از تو است، همان طور كه در آن رسالت ها عكس العمل مردم اين بود كه رسالت ما را رد نموده، استهزاء كنند، و ما اين چنين ذكر (قرآن) را در دل هاى اين مجرمين نفوذ داده و داخل مى كنيم.  
 
خداى تعالى با اين جمله رسول گراميش را خبر مى دهد كه مجرمين به ذكر ايمان نمى آورند، و اين روش در امت هاى گذشته نيز سابقه داشته است ، چون سنت آنها نيز اين بود كه حق را استهزاء كنند و پيروى ننمايند.  


پس هر دو آيه از نظر معنى قريب المعنى با آيه «فما كانوا ليؤمنوا بما كذبوا من قبل» مى باشد. و چه بسا مفسرينى كه گفته اند: دو ضمير مذكور به شرك و يا استهزائى كه از آيات قبل استفاده مى شود بر مى گردد، و حرف «باء» در «به» باء سببيت ، و معناى آيه اين است كه : ما اين چنين شرك و استهزاء را در دلهاى مجرمين نفوذ مى دهيم ، و بجهت همين شرك يا استهزاء ديگر ايمان نمى آورند...».
پس هر دو آيه از نظر معنى قريب المعنى با آيه «فما كانوا ليؤمنوا بما كذبوا من قبل» مى باشد. و چه بسا مفسرينى كه گفته اند: دو ضمير مذكور به شرك و يا استهزائى كه از آيات قبل استفاده مى شود بر مى گردد، و حرف «باء» در «به» باء سببيت ، و معناى آيه اين است كه : ما اين چنين شرك و استهزاء را در دلهاى مجرمين نفوذ مى دهيم ، و بجهت همين شرك يا استهزاء ديگر ايمان نمى آورند...».
خط ۱۳۱: خط ۱۳۳:
و چه بسا مفسرين ديگرى كه گفته اند: ضمير اولى به استهزاى مفهوم از كلام سابق بر مى گردد، و ضمير دومى به ذكر كه سابقا اسمش برده شده، و معناى آيه اين است: نظير استهزائى كه ما در دل هاى شيع اولين سلوك داديم، استهزائى در دل هاى مجرمين اين دوره كه به ذكر ايمان نمى آورند نفوذ دهيم.
و چه بسا مفسرين ديگرى كه گفته اند: ضمير اولى به استهزاى مفهوم از كلام سابق بر مى گردد، و ضمير دومى به ذكر كه سابقا اسمش برده شده، و معناى آيه اين است: نظير استهزائى كه ما در دل هاى شيع اولين سلوك داديم، استهزائى در دل هاى مجرمين اين دوره كه به ذكر ايمان نمى آورند نفوذ دهيم.


اين تفسير عيبى ندارد، جز اين كه مستلزم تفرقه ميان دو ضمير از جهت مرجع است ، با اينكه قاعدتا وقتى دو ضمير پهلوى هم قرار مى گيرند بايد به يك مرجع برگردند مگر آنكه قرينه اى در بين باشد، و در مورد بحث ما قرينه هست، و آن جمله «لا يؤمنون به» است كه مى دانيم . ضمير در آن نمى شود به استهزاء برگردد، (زيرا معنا ندارد بگوييم ايمان نمى آورند به استهزاء) و همين كافى است كه قرينه باشد بر تفرقه.  
اين تفسير عيبى ندارد، جز اين كه مستلزم تفرقه ميان دو ضمير از جهت مرجع است ، با اينكه قاعدتا وقتى دو ضمير پهلوى هم قرار مى گيرند بايد به يك مرجع برگردند مگر آن كه قرينه اى در بين باشد، و در مورد بحث ما قرينه هست، و آن جمله «لا يؤمنون به» است كه مى دانيم. ضمير در آن نمى شود به استهزاء برگردد، (زيرا معنا ندارد بگوييم ايمان نمى آورند به استهزاء) و همين كافى است كه قرينه باشد بر تفرقه.  


اشكالى هم كه به دو وجه مزبور كرده اند (كه اگر ضمير نسلكه به استهزاء برگردد ديگر مشركين نمى توانند ايمان آورند، و اين مستلزم جبر است) وارد نيست، زيرا خداى تعالى سلوك را مقيد به مجرمين كرده، و مفادش اين مى شود كه اينان قبل از سلوك خدايى، خود مجرم بوده اند، پس اضلال ايشان اضلال به عنوان مجازات است كه هيچ عيب و اشكالى ندارد، آن اضلالى اشكال دارد و مستلزم جبر است كه ابتدايى باشد و در آيه شريفه دليلى بر ابتدايى بودن سلوك نيست، بلكه همان طور كه گفتيم دليل بر خلاف آن موجود است و آيه شريفه از قبيل آيه «يضل به كثيرا و يهدى به كثيرا و ما يضل به الا الفاسقين» كه تفصيل كلام در تفسير آن گذشت مى باشد.
اشكالى هم كه به دو وجه مزبور كرده اند (كه اگر ضمير نسلكه به استهزاء برگردد ديگر مشركين نمى توانند ايمان آورند، و اين مستلزم جبر است) وارد نيست، زيرا خداى تعالى سلوك را مقيد به مجرمين كرده، و مفادش اين مى شود كه اينان قبل از سلوك خدايى، خود مجرم بوده اند.
 
پس اضلال ايشان اضلال به عنوان مجازات است كه هيچ عيب و اشكالى ندارد، آن اضلالى اشكال دارد و مستلزم جبر است كه ابتدايى باشد و در آيه شريفه دليلى بر ابتدايى بودن سلوك نيست، بلكه همان طور كه گفتيم دليل بر خلاف آن موجود است و آيه شريفه از قبيل آيه «يضل به كثيرا و يهدى به كثيرا و ما يضل به الا الفاسقين» كه تفصيل كلام در تفسير آن گذشت مى باشد.


پس از آنچه گفتيم اين معنا روشن گرديد كه منظور از «سنة الاولين» سنتى است كه اولين آن را باب كردند، نه سنتى كه خدا در اولين جارى ميكرد، پس سنت سنت كفار است، نه سنت خدا در كفار كه بعضى از مفسرين پنداشته اند، چون بيان ما مناسب تر به مقام مذمت كفار و تسليت پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) است.
پس از آنچه گفتيم اين معنا روشن گرديد كه منظور از «سنة الاولين» سنتى است كه اولين آن را باب كردند، نه سنتى كه خدا در اولين جارى ميكرد، پس سنت سنت كفار است، نه سنت خدا در كفار كه بعضى از مفسرين پنداشته اند، چون بيان ما مناسب تر به مقام مذمت كفار و تسليت پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) است.
خط ۱۴۱: خط ۱۴۵:
عروج در سماء به معناى صعود به آسمان است. و «سكرت» از تسكير به معناى پوشاندن است.
عروج در سماء به معناى صعود به آسمان است. و «سكرت» از تسكير به معناى پوشاندن است.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۱۹۸ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۱۹۸ </center>
و منظور از اينكه فرمود: در آسمان را به روى ايشان بگشاييم، اين است كه راهى به آسمانها برايشان درست كنيم تا بتوانند به عالم بالا كه جاى ملائكه است راه يابند. و آنطور كه خيال كرده اند سقفى جرمانى نيست كه داراى دو لنگه در باشد، به روى بعضى باز، و به روى بعضى ديگر بسته شود، زيرا اگر اين طور بود خداى تعالى نمى فرمود «ففتحنا ابواب السماء بماء منهمر».
و منظور از اين كه فرمود: در آسمان را به روى ايشان بگشاييم، اين است كه راهى به آسمانها برايشان درست كنيم تا بتوانند به عالم بالا كه جاى ملائكه است راه يابند. و آنطور كه خيال كرده اند سقفى جرمانى نيست كه داراى دو لنگه در باشد، به روى بعضى باز، و به روى بعضى ديگر بسته شود، زيرا اگر اين طور بود خداى تعالى نمى فرمود «ففتحنا ابواب السماء بماء منهمر».
<span id='link130'><span>
<span id='link130'><span>
==تمسك به عجب آورترين معجزات در نظر كافران براى بيان حال درونى آنان ==
==تمسك به عجب آورترين معجزات در نظر كافران براى بيان حال درونى آنان ==
خداى تعالى در ميان معجزات و خوارق عادات كه احتمال مى رود به وسيله آنها رفع شبهه از دلهاى كفار گردد و از ترديد و شك بيرونشان كند، داستان باز كردن در آسمان و عروج دادنشان به آسمان را اختيار كرد، براى اينكه چنين معجزه اى در نظر آنان بزرگتر و عجب آورتر از ساير معجزات است.  
خداى تعالى در ميان معجزات و خوارق عادات كه احتمال مى رود به وسيله آنها رفع شبهه از دلهاى كفار گردد و از ترديد و شك بيرونشان كند، داستان باز كردن در آسمان و عروج دادنشان به آسمان را اختيار كرد، براى اينكه چنين معجزه اى در نظر آنان بزرگتر و عجب آورتر از ساير معجزات است.  
۱۶٬۸۸۰

ویرایش