گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۴ بخش۱۴: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۱۰۱: خط ۱۰۱:
مثال ديگر اسلحه است ، كه اين اسم در ابتدائى كه سلاح پيدا شد اسم بود براى تبرهاى مسى و يا سپر، ولى امروز به طور حقيقت اطلاق مى شود بر توپ و تانك و بمب هاى اتمى ، و اين قسم تحول و تطور در بسيارى از وسائل زندگى ، و اعمالى كه انسان در زندگى خود دارد ديده مى شود.
مثال ديگر اسلحه است ، كه اين اسم در ابتدائى كه سلاح پيدا شد اسم بود براى تبرهاى مسى و يا سپر، ولى امروز به طور حقيقت اطلاق مى شود بر توپ و تانك و بمب هاى اتمى ، و اين قسم تحول و تطور در بسيارى از وسائل زندگى ، و اعمالى كه انسان در زندگى خود دارد ديده مى شود.
<span id='link141'><span>
<span id='link141'><span>
==نقد روش اكثر صحابه و تابعين و پيروانشان كه به نفى جهات نقص از خدا اكتفا كرده در آيات متشابه سكوت مى نموده اند ==
و كوتاه سخن اينكه صحابه وقتى در معارف دينى ، آنهائى كه مربوط به احكام نبود، يعنى آنچه مربوط به اسماء و صفات و افعال خداى تعالى بود گفتگو مى كردند، همان مفاهيمى را از آن مى فهميدند كه لغت براى آن اسماء و صفات اثبات كرده ، چيزى كه هست به خاطر آياتى كه در باره منزه بودن خدا از تشبيه وارد شده لوازم تشبيه را از آن حذف مى كردند، و درباره آنچه بعد از حذف آن لوازم باقى مى مانده سكوت مى كردند، مثلا وقتى مى خواندند ((الرحمن على العرش استوى (( مى گفتند: استواء به معناى قرار گرفتن جسمى است در مكانى كه تكيه اش به آن مكان است و اينچنين استواء درباره خداى تعالى صادق نيست ، و بعد از نفى اين معنا چه باقى مى ماند؟ نمى دانيم ، خود خدا داناتر به مقصودش از كلام خويش است ، و اين امر واگذار به او است .  
و كوتاه سخن اينكه صحابه وقتى در معارف دينى ، آنهائى كه مربوط به احكام نبود، يعنى آنچه مربوط به اسماء و صفات و افعال خداى تعالى بود گفتگو مى كردند، همان مفاهيمى را از آن مى فهميدند كه لغت براى آن اسماء و صفات اثبات كرده ، چيزى كه هست به خاطر آياتى كه در باره منزه بودن خدا از تشبيه وارد شده لوازم تشبيه را از آن حذف مى كردند، و درباره آنچه بعد از حذف آن لوازم باقى مى مانده سكوت مى كردند، مثلا وقتى مى خواندند ((الرحمن على العرش استوى (( مى گفتند: استواء به معناى قرار گرفتن جسمى است در مكانى كه تكيه اش به آن مكان است و اينچنين استواء درباره خداى تعالى صادق نيست ، و بعد از نفى اين معنا چه باقى مى ماند؟ نمى دانيم ، خود خدا داناتر به مقصودش از كلام خويش است ، و اين امر واگذار به او است .  


خط ۱۱۲: خط ۱۱۱:
بله اكثر صحابه و تابعين و تابعين تابعين ، يعنى طبقه بعد از ايشان ، اين طريقه را داشته اند، و غزالى آن را به چهار امام يعنى ابو حنيفه و مالك و شافعى و احمد و نيز بخارى و ترمذى و ابى داوود و سجستانى صاحبان صحاح و نيز به بزرگان علماى گذشته نسبت داده .
بله اكثر صحابه و تابعين و تابعين تابعين ، يعنى طبقه بعد از ايشان ، اين طريقه را داشته اند، و غزالى آن را به چهار امام يعنى ابو حنيفه و مالك و شافعى و احمد و نيز بخارى و ترمذى و ابى داوود و سجستانى صاحبان صحاح و نيز به بزرگان علماى گذشته نسبت داده .
<span id='link142'><span>
<span id='link142'><span>
==تاءملى در وجه سكوت صحابه از اثبات صفات براى خدا ==
==تاءملى در وجه سكوت صحابه از اثبات صفات براى خدا ==
علت اينكه ايشان از اثبات صفات براى خدا سكوت كرده اند - به طورى كه جمعى گفته اند - اين بوده كه گفته اند، ثابت بعد از منفى خلاف ظاهر لفظ است ، و چون چنين است اثبات صفات مصداق تاءويلى است كه آيه ((و ابتغاء تاويله و ما يعلم تاويله الا اللّه (( آن را حرام كرده ، البته اين اشخاص ، آيه آل عمران را در كلمه ((الا اللّه (( وقف كرده اند، در نتيجه علم به تاءويل كتاب را منحصر در خدا دانسته اند، بلكه بعضى از ايشان ، از تاءويل تجاوز كرده مطلق تفسير را منع كرده - و به طورى كه آلوسى نقل كرده - گفته اند: هر كس قرآن را تفسير كند او نيز آن را تاءويل كرده ، چون تاءويل همان تفسير است .
علت اينكه ايشان از اثبات صفات براى خدا سكوت كرده اند - به طورى كه جمعى گفته اند - اين بوده كه گفته اند، ثابت بعد از منفى خلاف ظاهر لفظ است ، و چون چنين است اثبات صفات مصداق تاءويلى است كه آيه ((و ابتغاء تاويله و ما يعلم تاويله الا اللّه (( آن را حرام كرده ، البته اين اشخاص ، آيه آل عمران را در كلمه ((الا اللّه (( وقف كرده اند، در نتيجه علم به تاءويل كتاب را منحصر در خدا دانسته اند، بلكه بعضى از ايشان ، از تاءويل تجاوز كرده مطلق تفسير را منع كرده - و به طورى كه آلوسى نقل كرده - گفته اند: هر كس قرآن را تفسير كند او نيز آن را تاءويل كرده ، چون تاءويل همان تفسير است .
۱۶٬۲۶۹

ویرایش