گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۷ بخش۴۷: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۱۶۱: خط ۱۶۱:
<span id='link397'><span>
<span id='link397'><span>


==توضيح آيه : ولو جعلناه قرآنا اعجميا... ==
==توضيح آيه: وَ لَو جَعَلنَاهُ قَرآنا أعجميّاً... ==
«'''وَ لَوْ جَعَلْنَهُ قُرْءَاناً أَعجَمِيًّا لَّقَالُوا لَوْ لا فُصلَت ءَايَتُهُ ءَ اعجَمِىُّ وَ عَرَبىُّ'''»:
«'''وَ لَوْ جَعَلْنَاهُ قُرْآناً أَعجَمِيًّا لَّقَالُوا لَوْلا فُصّلَت آيَاتُهُ ءَأعجَمِىُّ وَ عَرَبىُّ'''»:
راغب مى گويد كلمه ((عجمه (( در مقابل ((ابانه - روشن گويى است (( (كه به فارسى آن را كلام گنگ مى گويند). و نيز مى گويد: ((عجم (( به معناى غير عرب است ، و غير عرب را عجمى مى گويند، و اعجم به كسى مى گويند كه در زبانش لكنت باشد، حال چه اينكه عرب باشد يا غير عرب ، چون عرب همان طور كه زبان غير عربى را نمى فهمد، زبان چنين كسى را هم دير مى فهمد، و لو اينكه عربى حرف بزند. پس كلمه ((اعجمى (( به معناى غير عربى و غير بليغ است ، چه اينكه اصلا عرب نباشد، يا آنكه عرب باشد ولى لكنتى در زبانش باشد. پس كلمه أ عجمى صفت چنين شخصى است ، نه صفت كلام ، و اگر در آيه شريفه بر كلام اطلاق شده ، مانند اطلاق عربى بر كلام ، مجازى است .


پس معناى آيه اين است كه : اگر ما قرآن را أ عجمى مى كرديم ، يعنى كلامى بود كه مقاصدش را نمى رساند، و نظمش بليغ نبود كفار از قوم تو مى گفتند چرا آياتش را روشن و مبين نكردى ، و چرا مطالبش را از هم جدا نساختى ، آيا كتابى أ عجمى و گنگ بر مردمى عربى نازل مى شود؟ و اين دو با هم منافات دارد.
راغب مى گويد: كلمه «عجمه»، در مقابل «إبانه - روشن گويى» است، (كه به فارسى، آن را كلام گنگ مى گويند). و نيز مى گويد: «عجم»، به معناى غيرعرب است، و غيرعرب را عجمى مى گويند، و «أعجم»، به كسى مى گويند كه در زبانش لكنت باشد. حال چه اين كه عرب باشد، يا غيرعرب. چون عرب - همان طور كه زبان غيرعربى را نمى فهمد - زبان چنين كسى را هم دير مى فهمد، و لو اين كه عربى حرف بزند.  
و اگر فرمود ((عربى (( و نفرمود ((عربيون (( و يا ((عربية (( با اينكه كتاب به جمعيتى كه همان عرب باشد نازل شده ، براى اين بود كه منظور صرف عربيت بود، و كارى به يك نفر و چند نفر نداشت ، بلكه تنها منظور بيان اين نكته است كه نبايد بين كلام و مخاطب به آن تنافى باشد، حال چه مخاطب يكى باشد و چه بسيار.


در كشاف گفته : اگر بپرسى چطور ممكن است منظور از كلمه ((عربى (( مردمى باشد كه قرآن براى آنان نازل شده و اين صحيح نيست كه كلمه ((عربى (( بر امت عرب اطلاق شود، در جواب مى گوييم : اين اطلاق در اين مقام بايد همينطور باشد، چون در مقامى كه منكر مى خواهد نامهاى گنگ و غير مفهوم را انكار و مذمت كند، هر چند كه نامه به قومى از عرب نوشته شده باشد، مى گويد: آيا براى خواننده عربى نامهاى أ عجمى مى نويسد؟ براى اينكه مقام ، مقام نامناسب بودن حال نامه با حال خواننده آن است ، نه بيان اينكه خواننده يك نفر است يا يك جمعيت ، و به همين جهت بايد عبارت از هر خصوصيت ديگرى كه ممكن است ذهن شنونده را متوجه آن كند، و از غرض باز بدارد مجرد سازد.
پس كلمه «أعجمى»، به معناى غيرعربى و غير بليغ است. چه اين كه اصلا عرب نباشد، يا آن كه عرب باشد، ولى لكنتى در زبانش باشد. پس كلمه «أعجمى»، صفت چنين شخصى است، نه صفت كلام. و اگر در آيه شريفه، بر كلام اطلاق شده، مانند اطلاق عربى بر كلام، مجازى است.
 
پس معناى آيه اين است كه: اگر ما قرآن را أعجمى مى كرديم، يعنى كلامى بود كه مقاصدش را نمى رساند، و نظمش بليغ نبود، كفار از قوم تو مى گفتند چرا آياتش را روشن و مبين نكردى، و چرا مطالبش را از هم جدا نساختى؟ آيا كتابى أعجمى و گنگ بر مردمى عربى نازل مى شود؟ و اين دو با هم منافات دارد.
 
و اگر فرمود: «عربى»، و نفرمود: «عربيّون»، و يا «عربيّة»، با اين كه كتاب به جمعيتى كه همان عرب باشد، نازل شده، براى اين بود كه: منظور صرف عربيت بود، و كارى به يك نفر و چند نفر نداشت، بلكه تنها منظور، بيان اين نكته است كه نبايد بين كلام و مخاطب به آن تنافى باشد. حال چه مخاطب يكى باشد و چه بسيار.
 
در كشاف گفته: اگر بپرسى چطور ممكن است منظور از كلمه «عربى»، مردمى باشد كه قرآن براى آنان نازل شده و اين صحيح نيست كه كلمه «عربى»، بر امت عرب اطلاق شود.
 
در جواب مى گوييم: اين اطلاق، در اين مقام بايد همين طور باشد. چون در مقامى كه منكر مى خواهد نام هاى گنگ و غير مفهوم را انكار و مذمت كند، هرچند كه نامه به قومى از عرب نوشته شده باشد، مى گويد: آيا براى خواننده عربى، نام هاى أعجمى مى نويسد؟ براى اين كه مقام، مقام نامناسب بودن حال نامه با حال خواننده آن است. نه بيان اين كه خواننده يك نفر است، يا يك جمعيت. و به همين جهت، بايد عبارت از هر خصوصيت ديگرى، كه ممكن است ذهن شنونده را متوجه آن كند، و از غرض باز بدارد، مجرد سازد.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۶۰۷ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۶۰۷ </center>
و لذا مى بينى كه اشخاص وقتى لباس بلند بر تن زنى كوتاه قامت مى بينند، مى گويند ((لباس بلند و لابس قصير است ((. و اگر بگويند لباس بلند و لابسه قصيره است ، در حقيقت لكنتى در كلام آورده اند، و به اصطلاح زيادى حرف زده اند، براى اينكه گفتگو درباره مذكر بودن لابس يا مؤ نث بودن او نبود، بلكه گفتگو درباره غرضى بود ماوراى آن .
و لذا مى بينى كه اشخاص، وقتى لباس بلند بر تن زنى كوتاه قامت مى بينند، مى گويند: «لباس بلند و لابس قصير است». و اگر بگويند: «لباس بلند و لابسه قصيره است»، در حقيقت لكنتى در كلام آورده اند، و به اصطلاح زيادى حرف زده اند. براى اين كه گفتگو در باره مذكر بودن لابس يا مؤنث بودن او نبود، بلكه گفتگو درباره غرضى بود ماوراى آن.
 
«'''قُل هُوَ لِلّذِينَ آمَنُوا هُدىً وَ شِفَاءٌ'''» - اين جمله، اين نكته را بيان مى كند كه اثر و خاصيت قرآن، دائر مدار واژه عربی اش نيست، بلكه اين مردم اند، كه در مقابل آن دو جورند: طايفه اى با ايمان و طايفه اى ديگر بى ايمان اند. و گرنه قرآن، هدايت و شفاء است براى هر كس كه داراى ايمان باشد، و او را به سوى حق هدايت مى كند. و بيماری هاى درونى را، از قبيل شك و ريب ، شفا مى دهد. و در عين حال، براى كسانى كه ايمان نمى آورند، ضلالت و كورى است، و باعث آن است كه حق و راه رشاد را تشخيص ندهند.
 
و در اين كه مردم بى ايمان را چنين توصيف كرده كه در گوش هايشان «وقر» و سنگينى دارند، اشاره است به اعترافى كه خود آنان كرده بودند، و در اول همين سوره از ايشان حكايت كرد كه گفتند: «وَ فِى آذَانِنَا وَقرٌ».
 
«'''أولئِكَ يُنَادَونَ مِن مَكَانٍ بَعِيدٍ'''» - منظور از ندا شدن شان از محلى دور، اين است كه نه صدايى را مى شنوند، و نه صاحب صدا را مى بينند و اين، خود تمثيلى است از حال كفار، كه نه موعظتى را مى پذيرند، و نه حجتى را تعقل مى كنند.


((قل هو للذين آمنوا هدى و شفاء(( - اين جمله اين نكته را بيان مى كند كه اثر و خاصيت قرآن دائر مدار واژه عربيش نيست ، بلكه اين مردمند كه در مقابل آن دو جورند، طايفه اى با ايمان و طايفه اى ديگر بى ايمانند، و گرنه قرآن هدايت و شفاء است براى هر كس كه داراى ايمان باشد، و او را به سوى حق هدايت مى كند. و بيماريهاى درونى را، از قبيل شك و ريب ، شفا مى دهد. و در عين حال براى كسانى كه ايمان نمى آورند ضلالت و كورى است ، و باعث آن است كه حق و راه رشاد را تشخيص ندهند.
«'''وَ لَقَدْ آتَيْنَا مُوسَى الْكِتَاب فَاخْتُلِف فِيهِ ...'''»:


و در اينكه مردم بى ايمان را چنين توصيف كرده كه در گوشهايشان ((وقر((و سنگينى دارند، اشاره است به اعترافى كه خود آنان كرده بودند، و در اول همين سوره از ايشان حكايت كرد كه گفتند ((و فى آذاننا وقر((.
اين آيه شريفه، رسول خدا «صلّى اللّه عليه و آله و سلّم» را، از اين كه قومش لجبازى مى كنند و به كتابش كفر مى ورزند، تسليت مى دهد.
((اولئك ينادون من مكان بعيد(( - منظور از ندا شدنشان از محلى دور اين است كه نه صدايى را مى شنوند، و نه صاحب صدا را مى بينند، و اين خود تمثيلى است از حال كفار كه نه موعظتى را مى پذيرند، و نه حجتى را تعقل مى كنند.


وَ لَقَدْ ءَاتَيْنَا مُوسى الْكِتَب فَاخْتُلِف فِيهِ ...
«'''وَ لَولا كَلِمَةٌ سَبَقَت مِن رَبّكَ لَقُضِىَ بَينَهُم'''» - منظور از اين كلمه كه اگر از ناحيه پروردگار متعال قبلا نگذشته بود به زندگى كفار خاتمه داده مى شد، همان جملۀ «وَ لَكُم فِى الأرضِ مُستَقَرّ وَ مَتَاعٌ إلى حِين» است، كه در آغاز خلقت، خطاب به بنى نوع آدم فرموده بود.


اين آيه شريفه رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) را از اينكه قومش ‍ لجبازى مى كنند و به كتابش كفر مى ورزند، تسليت مى دهد.
«'''وَ إنّهُم لَفِى شَكّ مِنهُ مُرِيبٌ'''» - يعنى قوم حضرت موسى «عليه السلام»، نسبت به كتاب موسى، در شكى ريب آور بودند. اين را بدان جهت مى فرمايد، تا خاطر خطير رسول خدا «صلّى اللّه عليه و آله و سلّم» را نسبت به آنچه از قوم خود مى بيند، تسليت دهد.


((و لو لا كلمة سبقت من ربك لقضى بينهم (( - منظور از اين كلمه كه اگر از ناحيه پروردگار متعال قبلا نگذشته بود به زندگى كفار خاتمه داده مى شد همان جمله ((و لكم فى الاءرض مستقر و متاع الى حين (( است كه در آغاز خلقت خطاب به بنى نوع آدم فرموده بود.
«'''مَّنْ عَمِلَ صالِحاً فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ أَساءَ فَعَلَيْهَا ...'''»:
((و انهم لفى شك منه مريب (( - يعنى قوم حضرت موسى (عليه السلام ) نسبت به كتاب موسى در شكى ريب آور بودند، اين را بدان جهت مى فرمايد تا خاطر خطير رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) را نسبت به آنچه از قوم خود مى بيند تسليت دهد.


مَّنْ عَمِلَ صلِحاً فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ أَساءَ فَعَلَيْهَا ...
يعنى عمل، قائم به صاحب عمل است، و بيانگر حال او است.
يعنى عمل ، قائم به صاحب عمل است ، و بيانگر حال او است .
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۶۰۸ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۶۰۸ </center>
اگر عمل صالح و مفيد باشد خود او هم از آن سود مى برد، و اگر مضر و بد باشد، خودش از آن متضرر مى گردد. پس اين رفتار خداى تعالى كه نفع عمل صالح را به صاحبش مى رساند و او را ثواب مى دهد، و ضرر عمل بد را نيز به صاحبش مى رساند و عقابش مى كند، اصلا ظلمى نيست ، و چنان نيست كه وضع شى ء در غير موضعش باشد.
اگر عمل صالح و مفيد باشد، خود او هم از آن سود مى برد، و اگر مضر و بد باشد، خودش از آن متضرر مى گردد. پس اين رفتار خداى تعالى، كه نفع عمل صالح را به صاحبش مى رساند و او را ثواب مى دهد، و ضرر عمل بد را نيز به صاحبش مى رساند و عقابش مى كند، اصلا ظلمى نيست، و چنان نيست كه وضع شئ در غير موضعش باشد.
 
و اگر اين روش از خداى تعالى ظلم باشد، بايد در ثواب دادن ميليون ها بنده و عقاب كردن ميليون ها ديگر، در برابر ميلياردها عمل نيك و بد، ظلّام بندگان باشد. ولى از آن جايى كه گفتيم اين روش ظلم نيست، پس ‍ خداى تعالى ظلّام بندگان نمى باشد. و با اين بيان روشن مى شود كه چرا فرمود: «پروردگار تو، ظلّام بندگان نيست»، و نفرمود: «پروردگار تو، ظالم به بندگان نيست».
 
«'''إِلَيْهِ يُرَدُّ عِلْمُ السّاعَةِ ... إِلّا بِعِلْمِهِ'''»:


و اگر اين روش از خداى تعالى ظلم باشد، بايد در ثواب دادن ميليونها بنده و عقاب كردن ميليونها ديگر، در برابر ميلياردها عمل نيك و بد، ظلام بندگان باشد، ولى از آنجايى كه گفتيم اين روش ظلم نيست ، پس ‍ خداى تعالى ظلام بندگان نمى باشد، و با اين بيان روشن مى شود كه چرا فرمود ((پروردگار تو ظلام بندگان نيست (( و نفرمود: ((پروردگار تو ظالم به بندگان نيست ((.
برگشتن علم به قيامت به سوى خدا، به معناى آن است كه اين علم مختص به او است، و احدى به جز او، اطلاعى از آن ندارد. و اين معنا در كلام مجيدش مكرر آمده.
إِلَيْهِ يُرَدُّ عِلْمُ الساعَةِ ... إِلا بِعِلْمِهِ
برگشتن علم به قيامت به سوى خدا، به معناى آن است كه اين علم مختص به او است ، و احدى به جز او اطلاعى از آن ندارد. و اين معنا در كلام مجيدش مكرر آمده .


((و ما تخرج من ثمرات من اكمامها(( - كلمه ((ثمرات (( در اين جمله فاعل ((تخرج (( است . و حرف ((من (( كه بر سر آن آمده زايده است و تنها خاصيت تاءكيد را دارد، مانند حرف ((باء(( در جمله ((و كفى باللّه شهيدا(( و كلمه ((أ كمام (( جمع ((كم (( است كه به معناى غلاف و پوسته روى ميوه است ، و معناى جمله اين است كه : هيچ ميوه اى از ظرف و غلافش بيرون نمى آيد و هيچ ماده اى حامله نمى شود و وضع حمل نمى كند، مگر با علم خدا، يعنى خداى تعالى به تمام جزئيات احوال هر چيزى دانا است .
«'''وَ مَا تَخرُجُ مِن ثَمَراتٍ مِن أكمَامِهَا'''» - كلمه «ثمرات» در اين جمله، فاعل «تَخرُجُ» است. و حرف «مِن» كه بر سرِ آن آمده، زايده است و تنها خاصيت تأكيد را دارد. مانند حرف «باء» در جمله «وَ كَفَى بِاللّهِ شَهِيداً»، و كلمه «أكمام»، جمع «كُمّ» است، كه به معناى غلاف و پوسته روى ميوه است. و معناى جمله اين است كه: هيچ ميوه اى از ظرف و غلافش بيرون نمى آيد و هيچ ماده اى حامله نمى شود و وضع حمل نمى كند، مگر با علم خدا. يعنى خداى تعالى، به تمام جزئيات احوال هر چيزى دانا است.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۶۰۹ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۶۰۹ </center>
پس خداى سبحان بدان جهت كه آفريدگار اشياء است ، و گرداننده احوال آنها است ، عالم به آنها و به جزئيات حالات آنها، و مراقب وضع آنها نيز هست ، و اين بهترين تدبير است و به همين جهت تنها او رب و معبود است .
پس خداى سبحان، بدان جهت كه آفريدگار اشياء است و گرداننده احوال آن ها است، عالِم به آن ها و به جزئيات حالات آن ها، و مراقب وضع آن ها نيز هست. و اين، بهترين تدبير است و به همين جهت، تنها او، ربّ و معبود است.
بنابراين ، آيه شريفه در مقام اشاره به يگانگى خداى تعالى در ربوبيت و الوهيت است ، و به همين جهت است كه در ذيل اين صدر فرموده : ((و يوم يناديهم أ ين شركائى ... ((.
 
بنابراين، آيه شريفه در مقام اشاره به يگانگى خداى تعالى در ربوبيت و الوهيت است، و به همين جهت است كه در ذيل اين صدر فرموده: «وَ يَومَ يُنَادِيهِم أينَ شُرَكَائى...».


((و يوم يناديهم أ ين شركائى قالوا اذناك ما منا من شهيد... من محيص ‍ ((
«'''وَ يَومَ يُنَادِيهِم أينَ شُرَكَائِى قَالُوا آذَنّاكَ مَا مِنّا مِن شَهِيدٍ... مِن مَحِيصٍ'''»:
ظرف ((يوم (( متعلق است به جمله ((قالوا((. بعضى گفته اند: ظرف است براى مطلبى تقديرى كه فعلا نمى شود بيان نمود و بدين جهت عمدا نام آن را نبرد تا اعلام كند كه آن قدر مهم است كه بيان ، قاصر از معرفى آن است ، همچنان كه در جمله ((يوم يجمع اللّه الرسل (( نيز ظرف ((يوم (( متعلق به چنين مظروفى است .


بعضى ديگر گفته اند: متعلق است به چيزى كه حذف شده ، از قبيل ((بياد آر(( و امثال آن .
ظرف «يَوم»، متعلق است به جمله «قَالُوا». بعضى گفته اند: ظرف است براى مطلبى تقديرى كه فعلا نمى شود بيان نمود و بدين جهت، عمدا نام آن را نبرد تا اعلام كند كه آن قدر مهم است كه بيان، قاصر از معرفى آن است. همچنان كه در جملۀ «يَومَ يَجمَعُ اللّهُ الرّسُلَ» نيز، ظرف «يوم»، متعلق به چنين مظروفى است.
و بعيد نيست كه وجه اول با صدر آيه مناسبتر باشد، البته به شرطى كه صدر آيه را به همان معنايى بگيريم كه ما احتمالش را داديم كه در اين صورت آيه شريفه در مقام نفى شركاء خواهد بود، از اين راه كه تدبير عالم قائم به خداى تعالى است ، و خود مشركين هم در قيامت به آن اعتراف مى كنند.
كلمه ((آذناك (( از مصدر ((ايذان (( است كه به معناى اعلام مى باشد. و مراد از اينكه مى گويند: ما به تو اعلام مى كنيم كه هيچ يك شهيد نيستيم ، اين است كه هيچ يك از ما شهادت زبانى نمى دهد. و يا شهيد به معناى رؤ يت حضورى است كه بنا بر معناى دوم جمله ((و ضل عنهم ما كانوا يدعون من قبل (( عطف تفسيرى مى شود كه علت انتفاى شهادت را بيان مى كند.


((و ظنوا ما لهم من محيص (( - كلمه ((ظن (( به طورى كه مى گويند در اينجا به معناى يقين است . و كلمه ((محيص (( به معناى مفر و گريزگاه است .
بعضى ديگر گفته اند: متعلق است به چيزى كه حذف شده، از قبيل: «به ياد آر» و امثال آن.
 
و بعيد نيست كه وجه اول، با صدر آيه مناسب تر باشد. البته به شرطى كه صدر آيه را به همان معنايى بگيريم كه ما احتمالش را داديم، كه در اين صورت، آيه شريفه در مقام نفى شركاء خواهد بود، از اين راه كه تدبير عالَم، قائم به خداى تعالى است، و خود مشركان هم، در قيامت به آن اعتراف مى كنند.
 
كلمه «آذَنّاكَ»، از مصدر «إيذان» است، كه به معناى اعلام مى باشد. و مراد از اين كه مى گويند: ما به تو اعلام مى كنيم كه هيچ يك شهيد نيستيم، اين است كه: هيچ يك از ما شهادت زبانى نمى دهد. و يا «شهيد»، به معناى رؤيت حضورى است، كه بنابر معناى دوم، جملۀ «وَ ضَلّ عَنهُم مَا كَانُوا يَدعُونَ مِن قَبل»، عطف تفسيرى مى شود، كه علت انتفاى شهادت را بيان مى كند.
 
«'''وَ ظَنّوا مَا لَهُم مِن مَحِيص'''» - كلمه «ظن» - به طورى كه مى گويند - در اين جا، به معناى يقين است. و كلمه «محيص»، به معناى مفر و گريزگاه است.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۶۱۰ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۶۱۰ </center>
و معناى آيه اين است كه : روزى كه خداى تعالى مشركين را از دور صدا مى زند: كجا هستند شريكان من ؟ - يعنى آن سنگ و چوبهايى كه شما شريك من مى پنداشتيد؟ مى گويند: اينكه به تو اعلام مى كنيم كه احدى از ما نيست كه عليه تو به وجود شركايى شهادت و گواهى دهد. و يا اين است كه : احدى از ما نيست كه شركايى براى تو ببيند. آرى در آن روز آن خدايانى كه در دنيا به جاى خدا مى خواندند از نظر ايشان غايب مى شوند، و يقين مى كنند كه ديگر هيچ گريزگاهى از عذاب ندارند.
و معناى آيه اين است كه: روزى كه خداى تعالى، مشركان را از دور صدا مى زند: كجا هستند شريكان من؟ - يعنى آن سنگ و چوب هايى كه شما شريك من مى پنداشتيد؟ مى گويند: اينك به تو اعلام مى كنيم كه احدى از ما نيست كه عليه تو به وجود شركايى شهادت و گواهى دهد. و يا اين است كه: احدى از ما نيست كه شركايى براى تو ببيند.  
 
آرى، در آن روز، آن خدايانى كه در دنيا به جاى خدا مى خواندند، از نظر ايشان غايب مى شوند، و يقين مى كنند كه ديگر هيچ گريزگاهى از عذاب ندارند.




۱۷٬۰۰۸

ویرایش