گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۸ بخش۱۲: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۱۵۹: خط ۱۵۹:
<span id='link111'><span>
<span id='link111'><span>


==وصف حال كور دلان روى گردان از ذكر خدا، كه قرين شيطانى دارند و در عين ضلالت خود را راه يافته مى پندارند ==
==وصف حال كوردلان روى گردان از ذكر خدا، كه قرين شيطانى دارند و در عين ضلالت خود را راه يافته مى پندارند ==
بعد از آنكه گفتار به ذكر متقين منتهى شد كه آخرت نزد خدا خاص ايشان است ، اين موقعيت پيش آمد كه چيزى از سرانجام معرضين از حق كه خود را از ياد رحمان به كورى مى زنند بگويد، و به مال امر آنان اشاره نمايد، و بفرمايد اينكه خود را از ياد خدا به كورى مى زنند، باعث مى شود كه قرين هايى از شيطان ملازمشان گردند كه هيچگاه از ايشان جدا نشوند، تا در آخر با خود وارد عذاب آخرتشان كنند.
بعد از آن كه گفتار به ذكر متقين منتهى شد كه آخرت نزد خدا خاص ايشان است، اين موقعيت پيش آمد كه چيزى از سرانجام معرضين از حق - كه خود را از ياد رحمان به كورى مى زنند - بگويد، و به مآل امر آنان اشاره نمايد، و بفرمايد: اين كه خود را از ياد خدا به كورى مى زنند، باعث مى شود كه قرين هايى از شيطان ملازمشان گردند كه هيچ گاه از ايشان جدا نشوند، تا در آخر با خود وارد عذاب آخرتشان كنند.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۱۵۱ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۱۵۱ </center>
پس معناى آيه چنين مى شود: كسى كه از ياد خداى رحمان خود را به كورى بزند، و به اين مساءله به نظر شبكورها بنگرد، ما شيطانى برايش مى آوريم . و در جاى ديگر تعبير به ارسال كرده مى فرمايد: ((الم ترانا ارسلنا الشياطين على الكافرين توزهم ازا(( و در آيه مورد بحث كلمه ((ذكر(( را به كلمه ((رحمان (( اضافه نموده تا اشاره باشد به اينكه ياد خدا خود رحمتى است از خدا.
پس معناى آيه چنين مى شود: كسى كه از ياد خداى رحمان خود را به كورى بزند، و به اين مسأله به نظر شبكورها بنگرد، ما شيطانى برايش مى آوريم. و در جاى ديگر تعبير به ارسال كرده، مى فرمايد: «ألَم تَرَ أنّا أرسَلنَا الشّيَاطِينَ عَلَى الكَافِرينَ تَؤُزّهُم أزّاً». و در آيه مورد بحث، كلمه «ذكر» را به كلمه «رحمان» اضافه نموده، تا اشاره باشد به اين كه ياد خدا، خود رحمتى است از خدا.


و معناى قرين در جمله ((فهو له قرين (( مصاحبى است كه هرگز از شخص شبكور جدا نمى شود.
و معناى قرين در جملۀ «فَهُو لَهُ قَرِين»، مصاحبى است كه هرگز از شخص شبكور جدا نمى شود.
و انهم ليصدونهم عن السبيل و يحسبون انهم مهتدون


ضمير در ((انهم (( به شياطين و بقيه ضميرهاى جمع به آنهايى كه از ذكر خدا كورند بر مى گردد. و اگر در آيه قبل ضمير آنان را مفرد آورد و فرمود: ((كسى كه از ذكر رحمان خود را به كورى زند شيطانى برايش ‍ قرار مى دهيم (( و در اين آيه ضمير را جمع آورده ، به اعتبار معناى ((من يعش (( مى باشد، و كلمه ((يصدونهم (( از مصدر ((صد(( است كه به معناى برگرداندن و منصرف كردن است . و منظور از ((السبيل (( راه خدا است كه عبارت است از دين توحيد كه ذكر، بشر را به سويش ‍ دعوت مى كند.
«'''وَ إنّهُم لَيَصُدّونَهُم عَنِ السّبِيل وَ يَحسَبُونَ أنّهُم مُهتَدُون'''»:
و معناى آيه اين است كه : شيطانها اينگونه افراد را كه از ياد خدا خود را به كورى مى زنند از ذكر منصرف مى كنند، و آن وقت است كه مى پندارند به سوى حق راه يافته اند.


و اين پندار غلط - كه وقتى از راه حق منحرف مى شوند گمان مى كنند هدايت يافته اند خود نشانه تقييض قرين است ، يعنى نشانه آن است كه از تحت ولايت خدا در آمده ، و در تحت ولايت شيطان قرار گرفته اند، براى اينكه انسان به طبع اولى خود مفطور بر اين است كه متمايل به حق باشد، و به حكم فطرتش مى خواهد هر چيزى را كه به وى عرضه مى شود بشناسد، ولى اگر سخن حقى بر او عرضه شود و او به پيروى هواى نفسش از پذيرفتن آن سرباز زند و همين روش را ادامه دهد، خداوند مهر بر دلش زده ، چشم دلش را كور مى كند، و قرينى برايش ‍ مقدر مى كند، آن وقت ديگر با هر حقى كه مواجه شود آن را بر باطل منطبق مى كند، با اينكه فطرتا متمايل به آن است ، ولى شيطانش او را به اين تطبيق دعوت مى كند، در نتيجه مى پندارد كه راه همين است ، و نمى فهمد كه در بيراهه است ، مى پندارد كه بر حق است ، و احتمال هم نمى دهد كه راه باطل را مى رود.
ضمير در «إنّهُم» به شياطين و بقيه ضميرهاى جمع به آن هايى كه از ذكر خدا كورند، بر مى گردد. و اگر در آيه قبل، ضمير آنان را مفرد آورد و فرمود: «كسى كه از ذكر رحمان خود را به كورى زند، شيطانى برايش قرار مى دهيم»، و در اين آيه ضمير را جمع آورده، به اعتبار معناى «مَن يَعشُ» مى باشد. و كلمۀ «يَصُدُّونَهُم» از مصدر «صدّ» است، كه به معناى برگرداندن و منصرف كردن است. و منظور از «السّبِيل»، راه خدا است، كه عبارت است از: دين توحيد كه «ذكر»، بشر را به سويش دعوت مى كند.
 
و معناى آيه اين است كه: شيطان ها، اينگونه افراد را كه از ياد خدا خود را به كورى مى زنند، از ذكر منصرف مى كنند، و آن وقت است كه مى پندارند به سوى حق راه يافته اند.
 
و اين پندار غلط - كه وقتى از راه حق منحرف مى شوند، گمان مى كنند هدايت يافته اند، خود نشانه تقييض قرين است. يعنى نشانۀ آن است كه از تحت ولايت خدا در آمده، و در تحت ولايت شيطان قرار گرفته اند. براى اين كه انسان، به طبع اولى خود، مفطور بر اين است كه متمايل به حق باشد، و به حكم فطرتش مى خواهد هر چيزى را كه به وى عرضه مى شود، بشناسد. ولى اگر سخن حقى بر او عرضه شود و او به پيروى هواى نفسش از پذيرفتن آن سر باز زند و همين روش را ادامه دهد، خداوند مُهر بر دلش زده، چشم دلش را كور مى كند، و قرينى برايش مقدّر مى كند. آن وقت، ديگر با هر حقى كه مواجه شود، آن را بر باطل منطبق مى كند. با اين كه فطرتا متمايل به آن است، ولى شيطانش او را به اين تطبيق دعوت مى كند. در نتيجه، مى پندارد كه راه همين است و نمى فهمد كه در بيراهه است. مى پندارد كه بر حق است، و احتمال هم نمى دهد كه راه باطل را مى رود.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۱۵۲ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۱۵۲ </center>
و اين حالت همان غطائى است كه خداى تعالى مى فرمايد: در دنيا بر جلو ديده هايشان مى اندازد و به زودى در قيامت آن را از پيش رويشان برمى دارد: ((الذين كانت اعينهم فى غطاء عن ذكرى ... قل هل ننبئكم بالاخسرين اعمالا الذين ضل سعيهم فى الحيوه الدنيا و هم يحسبون انهم يحسنون صنعا((.
و اين حالت، همان غطائى است كه خداى تعالى مى فرمايد: در دنيا بر جلو ديده هايشان مى اندازد و به زودى در قيامت آن را از پيش رويشان بر مى دارد: «الّذِينَ كَانَت أعيُنُهُم فِى غِطَاءٍ عَن ذِكرِى... قُل هَل نُنَبِئُكُم بِالأخسَرِينَ أعمَالاً الّذِينَ ضَلّ سَعيُهُم فِى الحَيَوةِ الدُّنيَا وَ هُم يَحسَبُونَ أنّهُم يُحسِنُونَ صُنعاً».


و نيز اين معنا را در جاى ديگر كه خطابش در آن به اينگونه افراد است كه در دنيا قرينى از شيطان داشتند، و روز قيامت ايشان را مخاطب به آن مى كند، فرموده : ((لقد كنت فى غفله من هذا فكشفنا عنك غطاءك فبصرك اليوم حديد... قال قرينه ربنا ما اطغيته و لكن كان فى ضلال بعيد((.
و نيز اين معنا را در جاى ديگر كه خطابش در آن به اين گونه افراد است كه در دنيا قرينى از شيطان داشتند، و روز قيامت ايشان را مخاطب به آن مى كند، فرموده: «لَقَد كُنتَ فِى غَفلَةٍ مِن هَذَا فَكَشفنَا عَنكَ غِطَاءَكَ فَبَصَرُكَ اليَومَ حَدِيد... قَالَ قَرِينُهُ رَبّنَا مَا أطغَيتُهُ وَلَكِن كَانَ فِى ضَلَالٍ بَعِيدٍ».


«'''حَتى إِذَا جَاءَنَا قَالَ يَا لَيْت بَيْنى وَ بَيْنَك بُعْدَ الْمَشرِقَينِ فَبِئْس الْقَرِينُ'''»:
«'''حَتّى إِذَا جَاءَنَا قَالَ يَا لَيْت بَيْنى وَ بَيْنَك بُعْدَ الْمَشرِقَينِ فَبِئْس الْقَرِينُ'''»:


كلمه ((حتى (( غايتى است براى فعل مستمرى كه آيه قبلى بر آن دلالت داشت ، يعنى فعل ((يعبدونهم ((. و معناى جمله ((يحسبون (( اين است كه اين قرينان شيطانى مدام ايشان را از راه خدا باز مى داشتند، و مدام مى پنداشتند كه راه همان است كه ايشان مى پيمايند، تا آنكه مرگ يكى از ايشان برسد.
كلمه «حتّى»، غايتى است براى فعل مستمرى كه آيه قبلى بر آن دلالت داشت. يعنى فعل «يَعبُدُونَهُم». و معناى جمله «يَحسَبُونَ»، اين است كه» اين قرينان شيطانى مدام ايشان را از راه خدا باز مى داشتند، و مدام مى پنداشتند كه راه همان است كه ايشان مى پيمايند، تا آن كه مرگ يكى از ايشان برسد.


و منظور از اينكه فرمود ((تا نزد ما بيايد(( روز قيامت است . و ضمير در ((جاء(( به موصول ((من يعش (( بر مى گردد، و چون لفظ موصول مفرد بود ((جاء(( نيز مفرد آمده . و مراد از ((مشرقين (( مشرق و مغرب است كه در آن جانب مشرق غلبه داده شده .
و منظور از اين كه فرمود: «تا نزد ما بيايد»، روز قيامت است. و ضمير در «جاَءَ»، به موصول «مَن يَعشُ» بر مى گردد. و چون لفظ موصول مفرد بود، «جَاءَ» نيز مفرد آمده. و مراد از «مَشرِقَين»، مشرق و مغرب است كه در آن، جانب مشرق غلبه داده شده.
<span id='link112'><span>
<span id='link112'><span>
==بيزارى جستن كافر كور دل از قرين شيطانى خود در قيامت ==
==بيزارى جستن كافر كور دل از قرين شيطانى خود در قيامت ==
و معنايش اين است كه : اينان همچنان بر جلوگيرى از راه خدا ادامه مى دهند و آنان هم كه از ذكر ما كور صفتى مى كنند همچنان بر پندار غلطشان - كه گمان مى كنند راه يافتگانند ادامه مى دهند تا آنكه مرگ يكى از ايشان برسد و نزد ما آيد، در حالى كه قرينش هم با او باشد، آن وقت برايش كشف مى شود كه عمرى گمراه بوده ، و اينك عواقب و آثار گمراهى يعنى عذاب قيامت فرا مى رسد، آن وقت قرين خود را مخاطب قرار داده ، با لحنى كه مى رساند از او متاذى و بيزار است مى گويد: اى كاش بين من و تو به مقدار فاصله بين مغرب و مشرق دورى مى بود و من همنشين تو نمى شدم ، كه چه بد همنشينى هستى .
و معنايش اين است كه : اينان همچنان بر جلوگيرى از راه خدا ادامه مى دهند و آنان هم كه از ذكر ما كور صفتى مى كنند همچنان بر پندار غلطشان - كه گمان مى كنند راه يافتگانند ادامه مى دهند تا آنكه مرگ يكى از ايشان برسد و نزد ما آيد، در حالى كه قرينش هم با او باشد، آن وقت برايش كشف مى شود كه عمرى گمراه بوده ، و اينك عواقب و آثار گمراهى يعنى عذاب قيامت فرا مى رسد، آن وقت قرين خود را مخاطب قرار داده ، با لحنى كه مى رساند از او متاذى و بيزار است مى گويد: اى كاش بين من و تو به مقدار فاصله بين مغرب و مشرق دورى مى بود و من همنشين تو نمى شدم ، كه چه بد همنشينى هستى .
۱۶٬۸۸۰

ویرایش