۱۷٬۲۲۵
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
|||
خط ۴: | خط ۴: | ||
معناى | == معناى اين كه فرمود: «فَاتّقُوا الله مَا استَطَعتُم» == | ||
يعنى به مقدار استطاعتى كه | يعنى به مقدار استطاعتى كه داريد، از خدا پروا كنيد - چون سياق جمله، سياق دعوت و تشويق به اطاعت خدا و انفاق و مجاهده در راه اوست - و جمله مورد بحث، به خاطر حرف «فاء» تفريع شده بر جمله «إنّمَا أموَالُكُم ...». در نتيجه معناى آن چنين مى شود كه: | ||
به مقدار استطاعت تان، از خدا بترسيد و ذرّه اى از آن مقدار را از تقوا و ترس خدا كوتاه نياييد. در نتيجه آيه شريفه، همان مطلبى را مى رساند كه آيه شريفه «اتّقُوا اللَّه حَقّ تُقَاتِهِ» در مقام افاده آن است، نه اين كه بخواهد بفرمايد هرچه توانستيد، رعايت تقوا را بكنيد و هر مقدار كه نتوانستيد، تقوا را رها كنيد. چون خداى تعالى، به حكم آيه «وَ لَا تُحَمّلنَا مَا لَا طَاقَةَ لَنَا بِهِ»، به بيش از مقدار طاقت از ما نخواسته. آرى، هر چند اين معنا در جاى خود صحيح است، | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۵۱۸ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۵۱۸ </center> | ||
ليكن آيه مورد | ليكن آيه مورد بحث، ناظر به آن نيست. | ||
از آنچه | از آنچه گذشت، دو نكته روشن گرديد: | ||
نكته اول | نكته اول اين كه: ميان آيه «فَاتّقُوا اللَّه مَا استَطَعتُم» و آيه «اتّقُوا اللهَ حَقّ تُقَاتِهِ»، هيچ منافاتى نيست، و اختلافى كه بين آن دو هست، چيزى نظير اختلاف به مقدار و كيفيت است. در جملۀ اولى دستور مى دهد تقواى شما، همۀ مواردى را كه در سعه و قدرت شماست، فرا بگيرد. و در دومى دستور مى دهد تقواى شما در همه موارد متصف به حقيقت باشد، تقواى صورى و ظاهرى نباشد. اولى راجع به كميت و مقدار تقوا است، دومى مربوط به كيفيت آن است. | ||
نكته دوم | نكته دوم اين كه: سخن بعضى از مفسّران كه گفته اند: جملۀ «فَاتّقُوا اللّهَ مَا استَطَعتُم»، ناسخ جملۀ «اتّقُوا اللّهَ حَقّ تُقَاتِهِ» است، سخن درستى نيست، و فسادش روشن گرديد. | ||
«''' | «'''وَ اسمَعُوا وَ أطِيعُوا وَ أنفِقُوا خَيراً لِأنفُسِكُم '''» - این قسمت از آيه، جملۀ «فَاتّقُوا اَللّه مَا استَطَعتُم» را تأكيد مى كند، و كلمۀ «سمع»، به معناى استجابت و قبول پيشنهاد و دعوت است، كه مربوط به مقام التزام قلبى است. به خلاف طاعت، كه انقياد در مقام عمل است. | ||
معناى جمله : | == معناى جمله: «وَأنفِقُوا خَيراً لِأنفُسِكُم» == | ||
و | و كلمۀ «انفاق»، به معناى بذل مال در راه خداست (نه هر بذلى ديگر)، و كلمۀ «خَيراً»، اگر منصوب آمده، به گفته صاحب كشاف، به خاطر عاملى است كه حذف شده، و تقدير آن: «وَأنفِقُوا» و «آمِنُوا خَيراً لِأنفُسِكُم - انفاق كنيد و ايمان آوريد به چيزى كه براى خودتان خير است» مى باشد. | ||
و اگر فرمود: | احتمال هم دارد كلمۀ «أنفِقُوا» در عين دلالت بر انفاق، متضمن معناى «قَدّمُوا» و يا نظير آن هم باشد، و معنا چنين باشد: «وَ أنفِقُوا خَيراً لِأنفُسِكُم - انفاق كنيد و با انفاق، خيرى را براى خود از پيش بفرستيد» كه در عبارت داخل گيومه كلمۀ «انفاق»، متضمن معناى «از پيش بفرستيد» شده، شما مى توانيد چيز ديگرى را فرض كنيد كه مقام آيه بر آن دلالت كند. | ||
و اگر فرمود: «لِأنفُسِكُم» و نفرمود: «لَكُم»، براى اين بود كه مؤمنان را بيشتر خوشدل سازد، و بفهماند اگر انفاق كنيد، خيرش مال شماست، و به جز خود شما، كسى از آن بهره مند نمى شود. چون انفاق، دست و دل شما را باز مى كند، و در هنگام رفع نيازهاى جامعه خود، دست و دلتان نمى لرزد. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۵۱۹ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۵۱۹ </center> | ||
«''' | «'''وَ مَن يُوقَ شُحّ نَفسِهِ فَأولَئِكَ هُمُ المُفلِحُون '''» - تفسير اين جمله، در تفسير سوره «حشر» گذشت. | ||
«'''إِن تُقْرِضوا اللَّهَ قَرْضاً حَسناً يُضاعِفْهُ لَكُمْ وَ يَغْفِرْ لَكُمْ وَ اللَّهُ شكُورٌ حَلِيمٌ'''»: | |||
منظور از «اقراض خداى تعالى»، انفاق در راه خدا است، و اگر اين عمل را قرض دادن به خدا، و آن مال انقاق شده را «قرض حَسَن» خوانده، به اين منظور بوده كه مسلمين را به انفاق ترغيب كرده باشد. | |||
جمله «يُضَاعِفهُ لَكُم وَ يَغفِر لَكُم» اشاره است به حُسن جزايى كه خداى تعالى در دنيا و آخرت به انفاق گران مى دهد. و اسم هاى «شَكُور»، «حَلِيم»، «عَالِم غيب و شهادت»، «عزيز» و «حكيم»، پنج نام از اسماى حُسناى الهى هستند، كه شرحش و وجه مناسبتش، با «سمع» و «طاعت» و «انفاق» كه در آيه بدان سفارش شده است، روشن است. | |||
جمله | |||
<span id='link351'><span> | <span id='link351'><span> | ||
روايتى درباره | ==بحث روايتى: (روایتی درباره آيه: «إنّ مِن أزوَاجِكُم وَ أولَادِكُم عَدُوّاً لَكُم...»== | ||
در تفسير | در تفسير قمى، در روايت ابى الجارود، از امام باقر «عليه السلام» روايت شده كه در ذيل آيه: «إنّ مِن أزوَاجِكُم وَ أولَادِكُم عَدُوّاً لَكُم فَاحذَرُوهُم» فرموده: اين آيه راجع به مسلمانانى است كه وقتى مى خواستند از وطن كافرنشين خود به دار هجرت مهاجرت كنند، زن و فرزندشان دست به دامنشان انداخته، از رفتن بازشان مى داشتند، و مى گفتند: تو را به خدا سوگند مى دهيم كه از ما دست بر مدار، كه بعد از رفتنت، از بين خواهيم رفت. بعضى از مسلمانان تسليم خواستۀ زن و فرزند خود مى شدند، و در دارالكفر مى ماندند، و آيه شريفه، آنان را از چنين زن و فرزندانى بر حذر داشته، از اطاعت آنان نهى مى فرمايد. بعضى ديگر از مسلمانان تسليم نمى شدند، و راه خدا را پيش گرفته، از زن و فرزند دست بر مى داشتند و مى گفتند: به خدا سوگند، اگر شما با من هجرت نكنيد، و خداى تعالى روزى بين من و شما در دارالهجره جمع كرد، ديگر كارى به كارتان نخواهم داشت، و تا ابد سودى به شما نخواهم رساند. | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۵۲۰ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۵۲۰ </center> | ||
ولى خداى تعالى دستور داد بعد از | ولى خداى تعالى دستور داد بعد از آن كه در دار هجرت به زن و فرزند خود رسيدند، از سوگند خود صرف نظر نموده، به بهترين وجهى با آنان برخورد نمايند، و صله رحم را رعايت كنند. | ||
«وَ إن تَعفُوا وَ تَصفَحُوا وَ تَغفِرُوا فَإنّ اللَّه غَفُورٌ رَحِيمٌ». | |||
مؤلف: اين معنا، در الدر المنثور هم، از عده اى از صاحبان كتب حديث، از ابن عباس روايت شده. | |||
و در الدر المنثور است كه ابن | و در الدر المنثور است كه ابن مردويه، از عبادة بن صامت و عبداللّه بن ابى اوفى، از رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» نقل كرده اند كه در تفسير جملۀ: «إنّمَا أموَالُكُم وَ أولَادُكُم» فرموده اند: براى هر امتى، فتنه اى است، و فتنۀ امت من، كه به وسيله آن آزمايش مى شوند، مال است. | ||
مؤلف: نظير اين روايت را نيز، از ابن مردويه، از كعب بن عياض، از رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» نقل كرده. | |||
<span id='link352'><span> | <span id='link352'><span> | ||
و باز در همان كتاب است كه ابن ابى | و باز در همان كتاب است كه ابن ابى شيبه، احمد، ابوداوود، ترمذى، نسایى، ابن ماجه، حاكم و ابن مردويه، همگى از بريد روايت كرده اند كه گفت: رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» مشغول خطابه بود كه حسن و حسين، با پيراهنى قرمز وارد شدند، و (به طرف آن جناب ) مى رفتند و مى افتادند. رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم»، از منبر پايين آمد و هر دو را بغل كرد. يكى را به اين طرف و يكى را به آن طرف و به منبر بالا رفت، و سپس فرمود: خداى تعالى درست فرموده: «إنّمَا أموَالُكُم وَ أولَادُكُم فِتنَةٌ»، من وقتى چشمم به اين دو پسر افتاد كه مى آيند و مى افتند، نتوانستم طاقت بياورم، و كلامم را قطع نكنم. بناچار براى گرفتن آن دو پايين آمدم. | ||
مؤلف: اين روايت بى اشكال نيست. براى اين كه درست است كه اموال و اولاد فتنه است، اما نه حتى براى رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم»، كه سيّد انبيا و سرآمد مخلصين و معصوم و مؤيّد به روح القدس است. | |||
روايت ديگرى هست كه لحنش از اين هم شنيع تر | روايت ديگرى هست كه لحنش از اين هم شنيع تر است، و آن روايتى است كه باز الدر المنثور از ابن مردويه، از عبداللّه عمر، نقل كرده كه گفت: رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم»، در حالى كه داشت بالاى منبر براى مردم ايراد خطبه مى كرد، چشمش به حسين بن على افتاد كه داشت مى آمد، پا بر دامن خود نهاد و افتاد و گريه كرد. ناگزير رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» از منبر پايين آمد. | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۵۲۱ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۵۲۱ </center> | ||
مردم چنين ديدند، دويدند و حسين را برداشتند، و او را دست به دست گردانيده تا به رسول خدا | مردم چنين ديدند، دويدند و حسين را برداشتند، و او را دست به دست گردانيده تا به رسول خدا رسانند. رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» آنگاه فرمود: خدا شيطان را بكشد كه فرزند چه فتنه اى است. به آن خدايى كه جانم به دست اوست، من متوجه نشدم كه از منبر پايين آمده ام. | ||
نظير اين روايت در شناعت | نظير اين روايت در شناعت لحن، روايتى است كه از ابن منذر، از يحيى بن ابى كثير نقل شده كه گفت : وقتى رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم»، صداى گريه حسن و حسين را شنيد، فرمود: اولاد فتنه است، براى این که گريه اين دو كودك، آن چنان مرا بى خود كرد كه برخاستم در حالى كه عقل از من سلب شده بود. بنابراين، يا بايد اين روايات را طرد نموده قبولش نكرد، و يا آن كه تأويل و توجيهش كرد. | ||
و در تفسير | و در تفسير برهان، از ابن شهرآشوب، از تفسير وكيع روايت شده كه گفت: سفيان بن مره همدانى، از عبد خير برايمان نقل كرد كه گفته بود، من از على بن ابى طالب، از اين كلام خداى تعالى پرسيدم كه مى فرمايد: «اتّقُوا اللهَ حَقّ تُقَاتِهِ». فرمود: به خدا سوگند، غير از اهل بيت كسى به اين دستور عمل نكرده، اين ماييم كه همواره به ياد خداييم، و هرگز فراموشش نمى كنيم، و ماييم كه شكرش را به جاى آورده، هرگز كفرانش نمى كنيم، و ماييم كه او را اطاعت نموده، هرگز نافرمانی اش نكرده ايم. | ||
و چون اين آيه نازل | و چون اين آيه نازل شد، اصحاب گفتند: ما توانايى چنين تقوايى را نداريم. خداى تعالى، آيه «فَاتّقُوا اللهَ مَا استَطَعتُم» را نازل فرمود، (تا آخر حديث). | ||
و در تفسير قمى آمده كه | و در تفسير قمى آمده كه پدرم، از فصل بن ابى مره برايم حديث كرد كه: من امام صادق «عليه السلام» را ديدم كه از اول شب تا صبح طواف مى كرد و مى گفت: بارالها! مرا از شرّ بخل نفسم نگه بدار. عرضه داشتم: فدايت شوم، من امشب از شما به غير از اين دعا را نشنيدم. فرمود: چه بلايى بالاتر از بخل نفس سراغ دارى؟ خداى تعالى مى فرمايد: «وَ مَن يُوقَ شُحّ نَفسِهِ فَأُولئِكَ هُمُ المُفلِحُون». | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۵۲۲ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۵۲۲ </center> | ||
ویرایش