گمنام

تفسیر:المیزان جلد۲۰ بخش۵: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۱۱۶: خط ۱۱۶:
«'''فَآمَنَّا بِهِ وَ لَن نُّشرِك بِرَبِّنَا أَحَداً'''»:
«'''فَآمَنَّا بِهِ وَ لَن نُّشرِك بِرَبِّنَا أَحَداً'''»:


اين جمله از ايمان جنيان به قرآن و تصديق آن به اينكه حق است خبر مى دهد، و جمله «'''و لن نشرك بربنا احدا'''»، ايمانشان به قرآن را تاءكيد مى كند و مى فهماند كه ايمان جنيان به قرآن همان ايمان به خدايى است كه قرآن را نازل كرده ، در نتيجه رب ايشان هم همان خداست ، و ايمانشان به خداى تعالى ايمان توحيدى است ، يعنى احدى را ابدا شريك خدا نمى گيرند.
اين جمله از ايمان جنّيان به قرآن و تصديق آن به اين كه حق است، خبر مى دهد. و جمله «وَ لَن نُشرِك بِرَبّنَا أحداً»، ايمانشان به قرآن را تأكيد مى كند و مى فهماند كه ايمان جنّيان به قرآن، همان ايمان به خدايى است كه قرآن را نازل كرده.، در نتيجه، ربّ ايشان هم همان خداست، و ايمانشان به خداى تعالى، ايمان توحيدى است. يعنى احدى را ابدا شريك خدا نمى گيرند.


«'''وَ أَنَّهُ تَعَلى جَدُّ رَبِّنَا مَا اتخَذَ صحِبَةً وَ لا وَلَداً'''»:
«'''وَ أَنَّهُ تَعَالى جَدُّ رَبِّنَا مَا اتخَذَ صاحِبَةً وَ لا وَلَداً'''»:


مفسرين كلمه «'''جد'''» را به عظمت و بعضى به بهره معنا كرده اند. و آيه شريفه در معناى تاكيدى است براى جمله «'''و لن نشرك بربنا احدا'''» و قرائت مشهور، كلمه «'''انه '''» را به فتحه همزه خوانده ، و بعضى آن را و آيات بعدش را كه دوازده آيه است به كسر همزه خوانده اند، و درست هم همين است ، چون سياق ظهور در اين دارد كه آيات حكايت كلام جن است .
مفسران كلمه «جَدّ» را به عظمت و بعضى به بهره معنا كرده اند. و آيه شريفه در معناى تأكيدى است براى جمله «وَ لَن نُشرِكَ بِرَبّنا أحداً». و قرائت مشهور، كلمه «أنّه» را به فتحه همزه خوانده، و بعضى آن را و آيات بعدش را - كه دوازده آيه است - به كسر همزه خوانده اند، و درست هم همين است. چون سياق، ظهور در اين دارد كه آيات حكايت كلام جنۀ است.


و اما قرائت به فتحه وجه روشنى ندارد، بعضى ها آن را توجيه كرده اند به اينكه جمله «'''وانه ...'''» عطف است بر ضمير مجرور در جمله «'''امنا به '''» و تقدير كلام «'''امنا به و بانه تعالى جد ربنا...'''» است ، مى خواهد از جنيان خبر دهد به اينكه نسبت به نفى صاحب و ولد براى خدا كه بت پرستان بدان معتقدند ايمان دارند.
و اما قرائت به فتحه وجه روشنى ندارد. بعضى ها آن را توجيه كرده اند به اين كه جمله «وَ أنّهُ...» عطف است بر ضمير مجرور در جملۀ «آمَنّا بِهِ»، و تقدير كلام «آمَنّا بِهِ وَ بِأنّهَ تَعالى جَدّ رَبّنَا...» است، مى خواهد از جنّيان خبر دهد به اين كه نسبت به نفىِ «صاحب» و «وَلَد» براى خدا - كه بت پرستان بدان معتقدند - ايمان دارند.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۶۲ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۶۲ </center>
ليكن اين توجيه بر اساس عقيده نحويين كوفى درست در مى آيد، كه عطف بر ضمير متصل مجرور را جائز دانسته اند، و اما بنا بر مذهب بصريها كه آن را جائز نمى دانند، بعضى از قبيل فراء و زجاج و زمخشرى - به طورى كه از ايشان حكايت شده - گفته اند كه : كلمه و «'''انه '''» عطف است بر محل جار و مجرور، و محل جار و مجرور «'''امنا'''» به نصب است ، چون اين جمله در معناى «'''تصديق داريم آن را'''» مى باشد كه كلمه آن را مفعول ايمان به معناى تصديق است ، و تقدير كلام «'''و صدقنا انه تعالى جد ربنا...'''» مى باشد. ولى خواننده خود مى داند كه اين توجيه ، توجيه درستى نيست .
ليكن اين توجيه بر اساس عقيده نحويين كوفى درست در مى آيد، كه عطف بر ضمير متصل مجرور را جائز دانسته اند. و اما بنابر مذهب بصری ها، كه آن را جائز نمى دانند، بعضى از قبيل فرّاء و زجاج و زمخشرى - به طورى كه از ايشان حكايت شده - گفته اند كه: كلمه «وَ أنّهُ» عطف است بر محل جار و مجرور، و محل جار و مجرور «آمَنّا» به نصب است. چون اين جمله در معناى «تصديق داريم آن را» مى باشد، كه كلمه «آن را» مفعول ايمان به معناى تصديق است، و تقدير كلام «و صدقنا أنّهُ تَعَالى جَدُّ رَبّنَا...» مى باشد. ولى خواننده خود مى داند كه اين توجيه، توجيه درستى نيست.


بعضى ديگر اين قرائت را توجيه كرده اند به اينكه : در جمله عطف شده حرف جرى در تقدير است ، و چنين تقديرى در دو حرف «'''ان '''» و «'''ان '''» شايع است ، و تقدير كلام «'''امنا به و بانه تعالى جد ربنا...'''» مى باشد.
بعضى ديگر اين قرائت را توجيه كرده اند به اين كه: در جملۀ عطف شده، حرف جرّى در تقدير است، و چنين تقديرى در دو حرف «أنّ» و «إنّ» شايع است، و تقدير كلام «آمَنّا بِهِ وَ بِأنّهُ تَعالى جَدُّ رَبّنَا...» مى باشد.


يك اشكال به همه اين وجوه وارد است ، چه آن وجهى كه مى گفت جمله و «'''انه ...'''» عطف به ضمير مجرور است ، و چه آن كه مى گفت عطف به محل آن است ، و چه آن كه مى گفت حرف جرى در جمله معطوف در تقدير است . و آن اشكال اين است كه با اين سه وجه تنها مى توان دو آيه «'''و انه تعالى جد ربنا...'''»، و «'''و انه كان يقول سفيهنا على الله '''» را توجيه كرد، و اما براى بقيه آياتى كه كلمه «'''ان '''» در اول آن آمده ، مانند آيه «'''و انا ظننا ان لن تقول ...'''»، و آيه «'''و انه كان رجال من الانس ...'''»، و آيه «'''و انا لمس نا السماء...'''»، قطعا چاره ساز نيست ، چون معنا ندارد جان بگويند ما ايمان آورديم و يا تصديق كرديم كه گمان كرديم انس و جن عليه خدا حرف زشت نخواهند گفت . و باز معنا ندارد گفته باشند ما ايمان آورديم و تصديق كرديم كه رجالى از انس همواره به رجالى از جن پناه مى بردند، و يا گفته باشند: ما ايمان آورديم و تصديق كرديم كه ما به آسمان نزديك شديم ، و ديديم كه چنين و چنان بود.
يك اشكال به همه اين وجوه وارد است. چه آن وجهى كه مى گفت جمله «و أنّهُ...» عطف به ضمير مجرور است، و چه آن كه مى گفت عطف به محل آن است، و چه آن كه مى گفت حرف جرّى در جمله معطوف در تقدير است. و آن اشكال اين است كه: با اين سه وجه، تنها مى توان دو آيه «وَ أنّهَ تَعالى جَدُّ رَبّنَا...»، و «وَ أنّهَ كَانَ يَقُولُ سَفِيهُنَا عَلَى الله» را توجيه كرد. و اما براى بقيه آياتى كه كلمه «أنّ» در اول آن آمده، مانند آيه: «وَ أنّا ظَنَنّا أن لَن تَقُولُ...»، و آيه: «وَ أنّهُ كَانَ رِجَالٌ مِنَ الإنس...»، و آيه: «وَ أنّا لَمَسنَا السّمَاءَ...»، قطعا چاره ساز نيست. چون معنا ندارد «جانّ» بگويند: ما ايمان آورديم و يا تصديق كرديم كه گمان كرديم انس و جن عليه خدا حرف زشت نخواهند گفت. و باز معنا ندارد گفته باشند: ما ايمان آورديم و تصديق كرديم كه رجالى از انس همواره به رجالى از جن پناه مى بردند، و يا گفته باشند: ما ايمان آورديم و تصديق كرديم كه ما به آسمان نزديك شديم، و ديديم كه چنين و چنان بود.


پس با آن سه توجيه هيچ دردى دوا نمى شود، تنها چاره در همان است كه بعضى از مفسرين ابراز داشته اند، و آن اين است كه اگر دو آيه اول با تقدير گرفتن ايمان و يا تصديق توجيه شد، قهرا بايد هر يك از بقيه آيات را با تقدير گرفتن فعلى كه متناسب با مفاد آن باشد توجيه نمود.
پس با آن سه توجيه، هيچ دردى دوا نمى شود. تنها چاره در همان است كه بعضى از مفسران ابراز داشته اند، و آن اين است كه اگر دو آيه اول با تقدير گرفتن ايمان و يا تصديق توجيه شد، قهرا بايد هر يك از بقيه آيات را با تقدير گرفتن فعلى كه متناسب با مفاد آن باشد، توجيه نمود.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۶۳ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۶۳ </center>
بعضى ديگر از مفسرين مفتوح بودن كلمه «'''انه '''» در آيه مورد بحث را اينطور توجيه كرده اند كه اين آيه و همه آياتى كه كلمه «'''ان '''» در آغاز آن آمده عطف است بر جمله «'''انه استمع نفر...'''»، و فساد اين توجيه بر كسى پوشيده نيست ، براى اينكه در اين صورت بايد بگوييم همه آيات در مقام خبر دادن از مطالبى است كه به رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) وحى شده ، كه جنى ها چنين و چنان گفتند: «'''قل اوحى الى انه استمع ... '''» به مردم بگو كه به من وحى شده كه چند نفر از جنيان به صداى تلاوت قرآن گوش دادند، و نزد قوم خود رفته گفتند كه : چنين و چنان شده و نيز به من وحى شده كه «'''انه جد ربنا'''» كه او پروردگار عظيم ما است ، و نيز به من وحى شده كه بعضى از سفيهان ما عليه خدا حرفهاى بدى مى گفتند.
بعضى ديگر از مفسران مفتوح بودن كلمه «أنّهُ» در آيه مورد بحث را اين طور توجيه كرده اند كه: اين آيه و همه آياتى كه كلمه «أنّ» در آغاز آن آمده، عطف است بر جمله «أنّهُ استَمَعَ نَفَرٌ...»، و فساد اين توجيه بر كسى پوشيده نيست. براى اين كه در اين صورت بايد بگوييم همه آيات در مقام خبر دادن از مطالبى است كه به رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» وحى شده، كه جنى ها چنين و چنان گفتند:


آن وقت اين سؤ ال پيش مى آيد كه كلمه «'''انه '''» و «'''انهم '''» و «'''انا'''» اگر جزو كلام جنيان نبوده ، و قرآن آن را زياد كرده كه اين يك زيادى مخل است ، و نظم كلام را بر هم مى زند، و اگر جزو كلمات خود جنيان است ، كه قرآن حكايتش كرده ، آن وقت مجموع «'''ان '''» و ما بعد آن كلام تامى نخواهد بود، و بايد چيزى در تقدير گرفته شود تا حكايت آن صحيح باشد، و اگر چيزى در تقدير نگيريم عطف شدنش بر جمله «'''انه استمع ...'''» دردى را دوا نمى كند. دقت فرماييد و از اين نكته غفلت نورزيد.
«قُل أوحِىَ إلىَّ أنّهُ استَمَع...». به مردم بگو كه به من وحى شده كه چند نفر از جنّيان به صداى تلاوت قرآن گوش دادند، و نزد قوم خود رفته گفتند كه: چنين و چنان شده و نيز به من وحى شده كه: «أنّهَ جَدُّ رَبّنَا» كه او پروردگار عظيم ما است، و نيز به من وحى شده كه بعضى از سفيهان ما، عليه خدا حرف هاى بدى مى گفتند.
 
آن وقت اين سؤال پيش مى آيد كه كلمه «أنّهُ» و «أنّهُم» و «أنّا» اگر جزو كلام جنّيان نبوده، و قرآن آن را زياد كرده كه اين يك زيادى مخلّ است، و نظم كلام را بر هم مى زند. و اگر جزو كلمات خود جنّيان است، كه قرآن حكايتش كرده، آن وقت مجموع «أنّ» و ما بعد آن، كلام تامى نخواهد بود، و بايد چيزى در تقدير گرفته شود تا حكايت آن صحيح باشد. و اگر چيزى در تقدير نگيريم، عطف شدنش بر جمله «أنّهُ استَمَعَ ...» دردى را دوا نمى كند. دقت فرماييد و از اين نكته غفلت نورزيد.


«'''وَ أَنَّهُ كانَ يَقُولُ سفِيهُنَا عَلى اللَّهِ شططاً'''»:
«'''وَ أَنَّهُ كانَ يَقُولُ سفِيهُنَا عَلى اللَّهِ شططاً'''»:


كلمه «'''سفه '''» - به طورى كه راغب گفته - به معناى خفت نفس ‍ است ، كه از كمى عقل ناشى مى شود. و كلمه شطط به معناى سخن دور از حقيقت است .
كلمه «سَفَه» - به طورى كه راغب گفته - به معناى خفت نفس است، كه از كمى عقل ناشى مى شود. و كلمه «شَطَط» به معناى سخن دور از حقيقت است.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۶۴ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۶۴ </center>
اين آيه هم در مقام تاءكيد جمله «'''لن نشرك بربنا احدا'''» است ، و منظورشان از جمله «'''سفيه ما'''» مشركينى است كه قبل از ايشان در ميان جنيان بوده اند. بعضى هم گفته اند: منظور ابليس است كه او نيز از جنيان بوده . ليكن اين احتمال از سياق آيه بعيد است .
اين آيه هم، در مقام تأكيد جمله «لَن نُشرِكَ بِرَبّنَا أحداً» است، و منظورشان از جمله «سفيه ما»، مشركانى است كه قبل از ايشان در ميان جنّيان بوده اند. بعضى هم گفته اند: منظور ابليس است كه او نيز از جنّيان بوده. ليكن اين احتمال از سياق آيه بعيد است.


«'''و انا ظننا ان لن تقول الانس و الجن على اللّه كذبا'''»
«'''وَ أنّا ظَنَنّا أن لَن تَقُولَ الإنسُ وَ الجِنُّ عَلَى اللّه كَذِباً'''»:


اين آيه اعترافى است از جنيان به اينكه خيال كرده بودند انس و جن هر چه مى گويند راست است ، و هرگز عليه خدا دروغ نمى گويند در نتيجه وقتى به مشركين برخوردند و از ايشان شنيدند كه نسبت داشتن زن و فرزند به خدا مى دهند باور كردند، و آن وقت به آن نسبتهاى ناروا ايمان آورده در نتيجه مثل خود آنان مشرك شدند، و همچنان در شرك بودند تا اينكه قرآن را شنيدند، و حقيقت برايشان روشن گرديد، و اين اعتراف جنيان در حقيقت تكذيب مشركين انسى و جنى است .
اين آيه اعترافى است از جنيان به اين كه خيال كرده بودند انس و جن، هرچه مى گويند، راست است، و هرگز عليه خدا دروغ نمى گويند. در نتيجه، وقتى به مشركان برخوردند و از ايشان شنيدند كه نسبت داشتن زن و فرزند به خدا مى دهند، باور كردند، و آن وقت به آن نسبت هاى ناروا ايمان آورده، در نتيجه مثل خود آنان مشرك شدند، و همچنان در شرك بودند، تا اين كه قرآن را شنيدند، و حقيقت برايشان روشن گرديد. و اين اعتراف جنّيان، در حقيقت تكذيب مشركان انسى و جنّى است.


مراد از پناهنده شدن مردانى از انس به مردانى از جنّ در آيه : «'''و انّه كانرجال من النس يعوذون برجال من الجنّ'''»
==مراد از پناهنده شدن مردانى از انس به مردانى از جنّ==
«'''وَ أَنَّهُ كانَ رِجَالٌ مِّنَ الإنسِ يَعُوذُونَ بِرِجَالٍ مِّنَ الجِْنِّ فَزَادُوهُمْ رَهَقاً'''»:


«'''وَ أَنَّهُ كانَ رِجَالٌ مِّنَ الانسِ يَعُوذُونَ بِرِجَالٍ مِّنَ الجِْنِّ فَزَادُوهُمْ رَهَقاً'''»:
راغب مى گويد: كلمه «عَوذ» به معناى ملتجى شدن به غير است. و جمله «رَهَقَهُ الأمر»، معنايش اين است كه: قهر فلان امر بر او احاطه كرد. كلمه «رَهَق» به گناه و طغيان هم تفسير شده. بعضى هم آن را به ترس و شر معنا كرده اند. بعضى ديگر گفته اند: به معناى ذلت و ضعف است. و همه اين معانى لازمه معناى اصلى كلمه است.


راغب مى گويد: كلمه «'''عوذ'''» به معناى ملتجى شدن به غير است و جمله «'''رهقه الامر'''» معنايش اين است كه قهر فلان امر بر او احاطه كرد كلمه «'''رهق '''» به گناه و طغيان هم تفسير شده . بعضى هم آن را به ترس و شر معنا كرده اند. بعضى ديگر گفته اند: به معناى ذلت و ضعف است . و همه اين معانى لازمه معناى اصلى كلمه است .
و مراد از پناه بردن انس به جن - به طورى كه گفته اند - اين است كه در عرب رسم بوده كه وقتى در مسافرت در شب به بيابانى بر مى خوردند، از شرّ جانوران و شرّ سفيهان جنّى، به عزيز آن بيابان كه سرپرست جنّيان است، پناه مى بردند و مى گفتند: من پناه مى برم به عزيز اين وادى از شرّ سُفَهاى قومش. و از مقاتل نقل شده كه گفته: اولين كسى كه به جن پناهنده شد، طايفه اى از يمن، و سپس قبيله بنى حنيفه بودند، و آنگاه در همه عرب شايع گرديد.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۶۵ </center>
و بعيد نيست مراد از «پناهنده شدن به جن» اين باشد كه براى رسيدن به مقاصدشان به كاهنى مراجعه نموده، از او بخواهند جنّ را به كمك دعوت كند. و اين كه گفته اند: رسم بوده هرگاه از اذيت و مضرّت جن مى ترسيدند، به مردانى از انس مراجعه مى كردند، به همين معنا برگشت مى كند.


و مراد از پناه بردن انس به جن - بطورى كه گفته اند اين است كه در عرب رسم بوده كه وقتى در مسافرت در شب به بيابانى بر مى خوردند از شر جانوران و شر سفيهان جنى به عزيز آن بيابان كه سرپرست جنيان است پناه مى بردند و مى گفتند: من پناه مى برم به عزيز اين وادى از شر سفهاى قومش . و از مقاتل نقل شده كه گفته : اولين كسى كه به جن پناهنده شد طايفه اى از يمن ، و سپس قبيله بنى حنيفه بودند، و آنگاه در همه عرب شايع گرديد.
بنابر اين، ضمير اولى از دو ضمير در «فَزَادُوهُم» به رجالى از انس، و دومى به رجالى از جن بر مى گردد. و معناى جمله اين است كه: رجال جن، گناه رجال انس و طغيان و يا ذلت و ترس آنان را زيادتر كردند.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۶۵ </center>
و بعيد نيست مراد از «'''پناهنده شدن به جن '''» اين باشد كه براى رسيدن به مقاصدشان به كاهنى مراجعه نموده ، از او بخواهند جن را به كمك دعوت كند، و اينكه گفته اند: رسم بوده هر گاه از اذيت و مضرت جن مى ترسيدند، به مردانى از انس مراجعه مى كردند، به همين معنا برگشت مى كند.
بنابر اين ، ضمير اولى از دو ضمير در «'''فزادوهم '''» به رجالى از انس ، و دومى به رجالى از جن بر مى گردد، و معناى جمله اين است كه رجال جن گناه رجال انس و طغيان و يا ذلت و ترس آنان را زيادتر كردند.


«'''وَ أَنهُمْ ظنُّوا كَمَا ظنَنتُمْ أَن لَّن يَبْعَث اللَّهُ أَحَداً'''»:
«'''وَ أَنهُمْ ظنُّوا كَمَا ظنَنتُمْ أَن لَّن يَبْعَث اللَّهُ أَحَداً'''»:


ضمير «'''انهم '''» به رجالى از انس بر مى گردد و خطاب در ظننتم متوجه قوم جنى ايشان است ، و مراد از بعث ، بعث رسول به رسالت است ، كه مشركين منكر آنند. بعضى گفته اند: مراد از بعث زنده كردن مردگان است ، ولى سياق آيات معناى اول را تاءييد مى كند. و از بعضى نقل شده كه گفته اند: اين آيه و آيه قبلش اصلا جزو كلام جنى ها نيست ، بلكه كلام خداى تعالى است كه در وسط آيات حاكى كلام جنيان به عنوان جمله معترضه قرار گرفته ، بنابر اين نظريه ، ضمير «'''انهم '''» به جنيان بر مى گردد، و خطاب در «'''ظننتم '''» به مردم است ، ولى اين نظريه از سياق آيات به دور است .
ضمير «أنّهُم» به رجالى از انس بر مى گردد و خطاب در «ظَنَنتُم»، متوجه قوم جنّى ايشان است، و مراد از بعث، بعث رسول به رسالت است، كه مشركان منكر آنند. بعضى گفته اند: مراد از بعث، زنده كردن مُردگان است، ولى سياق آيات معناى اول را تأييد مى كند. و از بعضى نقل شده كه گفته اند: اين آيه و آيه قبلش، اصلا جزو كلام جنى ها نيست، بلكه كلام خداى تعالى است كه در وسط آيات حاكى كلام جنّيان، به عنوان جمله معترضه قرار گرفته. بنابر اين نظريه، ضمير «أنّهُم» به جنيان بر مى گردد، و خطاب در «ظَنَنتُم» به مردم است، ولى اين نظريه از سياق آيات به دور است.
 
«'''وَ أَنَّا لَمَسنَا السمَاءَ فَوَجَدْنَهَا مُلِئَت حَرَساً شدِيداً وَ شُهُباً'''»:


«'''لمس سماء'''» به معناى نزديك شدن به آسمان به وسيله صعود بدان است ، و كلمه «'''حرس '''» - به طورى كه گفته اند - اسم جمع كلمه حارس است ، و به همين جهت با صفت مفرد توصيف شده ، و مراد از «'''حرس شديد'''»، نگهبانان قدرتمندى است كه نمى گذارند شيطانها در آسمانها استراق سمع كنند، و به همين جهت دنبالش فرمود: «'''وشهبا'''»، كه منظور از شهابها سلاح آن نگهبانان است .
«'''وَ أَنَّا لَمَسنَا السمَاءَ فَوَجَدْنَاهَا مُلِئَت حَرَساً شدِيداً وَ شُهُباً'''»:


مفاد آيه : «'''و انّا لمسنا السّماء...'''» و آيه : «'''و انّا كنّا نقعد منها...'''» كه از ممنوع شدنجنّيان از صعود به آسمان و استراق سمع ، همزمان با بعثت پيامبر اسلام (صلى اللّهعليه وآله ) خبر مى دهد
«لَمس سَماء» به معناى نزديك شدن به آسمان به وسيله صعود بدان است. و كلمه «حَرَس» - به طورى كه گفته اند - اسم جمع كلمه حارس است، و به همين جهت با صفت مفرد توصيف شده. و مراد از «حَرَس شَدِيد»، نگهبانان قدرتمندى است كه نمى گذارند شيطان ها در آسمان ها استراق سمع كنند، و به همين جهت دنبالش فرمود: «وَ شُهُباً»، كه منظور از شهاب ها، سلاح آن نگهبانان است.


«'''وَ أَنَّا كُنَّا نَقْعُدُ مِنهَا مَقَعِدَ لِلسمْع فَمَن يَستَمِع الاَنَ يجِدْ لَهُ شهَاباً رَّصداً'''»:
«'''وَ أَنَّا كُنَّا نَقْعُدُ مِنهَا مَقَاعِدَ لِلسمْع فَمَن يَستَمِع الاَنَ يجِدْ لَهُ شهَاباً رَّصداً'''»:


از صدر اين آيه اگر منضم با آيه قبلى در نظر گرفته شود اين معنا استفاده مى شود: پر شدن آسمان از حارسان شديد اخيرا پيش آمده ، و قبلا چنين نبوده ، بلكه جنيان آزادانه به آسمان بالا مى رفتند، و در جايى كه خبرهاى غيبى و سخنان ملائكه به گوششان برسد مى نشستند.
از صدر اين آيه، اگر منضم با آيه قبلى در نظر گرفته شود، اين معنا استفاده مى شود: پُر شدن آسمان از حارسان شديد اخيرا پيش آمده، و قبلا چنين نبوده؛ بلكه جنّيان آزادانه به آسمان بالا مى رفتند، و در جايى كه خبرهاى غيبى و سخنان ملائكه به گوششان برسد، مى نشستند.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۶۶ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۶۶ </center>
و از ذيل آيه كه با «'''فاء'''» تفريع فرموده «'''فمن ...'''» و ذيل آيه را متفرع بر همه مطالب گذشته نموده ، استفاده مى شود كه جنيان خواسته اند بگويند از امروز هر كس از ما بخواهد در آن نقطه هاى قبلى آسمان به گوش بنشيند، تيرهاى شهابى را مى يابد كه از خصوصياتش اين است كه تيراندازى در كمين دارد.
و از ذيل آيه كه با «فاء» تفريع فرموده: «فَمَن...» و ذيل آيه را متفرع بر همه مطالب گذشته نموده، استفاده مى شود كه جنيّان خواسته اند بگويند: از امروز، هر كس از ما بخواهد در آن نقطه هاى قبلى آسمان به گوش بنشيند، تيرهاى شهابى را مى يابد كه از خصوصياتش اين است كه تيراندازى در كمين دارد.


در نتيجه از مجموع دو آيه اين خبر به دست مى آيد كه : جنيان به يك حادثه آسمانى برخورده اند، حادثه اى جديد كه مقارن با نزول قرآن و بعثت خاتم الانبياء (صلوات اللّه عليه) رخ داده، و آن عبارت از اين است كه با بعثت آن جناب ، جنيان از تلقى اخبار غيبى آسمانى و استراق سمع براى به دست آوردن آن ممنوع شده اند.
در نتيجه، از مجموع دو آيه اين خبر به دست مى آيد كه: جنّيان به يك حادثه آسمانى برخورده اند، حادثه اى جديد كه مقارن با نزول قرآن و بعثت خاتم الانبياء «صلوات اللّه عليه» رُخ داده، و آن عبارت از اين است كه: با بعثت آن جناب، جنّيان از تلقى اخبار غيبى آسمانى و استراق سمع براى به دست آوردن آن، ممنوع شده اند.


در اينجا به استدلال عجيبى از بعضى از مفسرين بر مى خوريم ، و آن اين است كه اين دو آيه رد بر كسانى است كه معتقدند داستان رجم شيطانها از آسمان ، قبل از بعثت رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) هم بوده ، و آنچه بعد از بعثت رخ داده پر شدن آسمان از نگهبان است ، چون فرموده : «'''ملئت حرسا'''» و اين جمله ظهور دارد در اينكه اصل نگهبانان در آسمان بوده اند، آنچه بعد از بعثت رخ داده پر شدن آسمان از نگهبان است. و نيز جمله : «'''نقعد منها مقاعد للسمع '''»، ظهور دارد در اينكه مادر آسمان بعضى از نشيمنگاهها را خالى از حارس و شهب مى يافتيم ، و اما امروز هيچ جاى خالى نيست ، همه جا پر شده ، به طوريكه در هر نقطه بنشينى براى استراق سمع شهابى را در كمين مى بينى .
در اين جا به استدلال عجيبى از بعضى از مفسران بر مى خوريم، و آن اين است كه اين دو آيه، ردّ بر كسانى است كه معتقدند داستان رجم شيطان ها از آسمان، قبل از بعثت رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» هم بوده، و آنچه بعد از بعثت رُخ داده، پر شدن آسمان از نگهبان است. چون فرموده: «مُلِئَت حَرَساً» و اين جمله ظهور دارد در اين كه اصل نگهبانان در آسمان بوده اند، آنچه بعد از بعثت رُخ داده، پر شدن آسمان از نگهبان است. و نيز جمله: «نَقعُدُ مِنهَا مَقَاعِدَ لِلسِمعِ»، ظهور دارد در اين كه ما، در آسمان بعضى از نشيمنگاه ها را خالى از حارس و شُهُب مى يافتيم، و اما امروز هيچ جاى خالى نيست. همه جا پُر شده، به طوری كه در هر نقطه بنشينى براى استراق سمع، شهابى را در كمين مى بينى.


و اين استدلال همانطورى كه گفتيم عجيب است ، براى اينكه اگر اين دو آيه مى خواستند از پر شدن آسمان از حارسان و زياد شدن عدد آنان به حدى كه جاى خالى در آن نمانده خبر دهد، بايد نفى را متوجه شنيدن از تمامى نقاط كند، در قبال وضع گذشته كه جنيان مى توانستند در بعضى نقاط بنشينند، و اسرار را بشنوند، نه اينكه نفى را متوجه صرف شنيدن كند، و ما مى بينيم در آيه شريفه «'''فمن يستمع الان يجد له شهابا رصدا'''» سخنى از همه نقاط و بعضى نقاط نگفته ، تنها فرموده : هر كس از جنيان بخواهد چيزى بشنود شهابى را در كمين مى بيند.
و اين استدلال همان طورى كه گفتيم، عجيب است. براى اين كه اگر اين دو آيه مى خواستند از پُر شدن آسمان از حارسان و زياد شدن عدد آنان به حدى كه جاى خالى در آن نمانده خبر دهد، بايد نفى را متوجه شنيدن از تمامى نقاط كند، در قبال وضع گذشته كه جنّيان مى توانستند در بعضى نقاط بنشينند، و اسرار را بشنوند. نه اين كه نفى را متوجه صرف شنيدن كند، و ما مى بينيم در آيه شريفه: «فَمَن يَستَمِعِ الآن يَجد لَهُ شِهَاباً رَصَداً» سخنى از همه نقاط و بعضى نقاط نگفته. تنها فرموده: هر كس از جنيان بخواهد چيزى بشنود، شهابى را در كمين مى بيند.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۶۷ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۶۷ </center>
و بر فرض قبول كنيم كه از اين عبارت نفى كلى استفاده مى شود و مى خواهد سمع را على الاطلاق نفى كند و همين مقدار در نفى كلى كافى باشد، ليكن همينكه مى دانيم غرض خبر دادن از پر شدن آسمان از حارسان است ، با اينكه قبلا بعضى از نقاطش خالى بوده ، و همچنين اينكه جمله «'''فمن يستمع ...'''» را مقيد كرد به قيد «'''الان '''»، خود دليل بر اين است كه امر جديدى در باره رجم جن رخ داده ، و آن امر جديد اين است كه جنيان را از تمامى نقاط رحم مى كنند، و از بگوش ‍ نشستن آنان به طور مطلق جلو گيرى مى شود، در حالى كه قبلا اينطور نبوده ، و آنها مى توانسته اند در بعضى از نقاطا ستراق سمع كنند، و كسى جلوگيرى ننمايد، و اين مقدار براى اثبات ادعاى مدعى كافى است .
و بر فرض قبول كنيم كه از اين عبارت، نفى كلّى استفاده مى شود و مى خواهد سمع را على الاطلاق نفى كند و همين مقدار در نفى كلّى كافى باشد، ليكن همين كه مى دانيم غرض خبر دادن از پُر شدن آسمان از حارسان است، با اين كه قبلا بعضى از نقاطش خالى بوده، و همچنين اين كه جمله «فَمَن يَستَمِعِ...» را مقيد كرد به قيد «الآن»، خود دليل بر اين است كه امر جديدى در باره رجم جنّ رُخ داده، و آن امر جديد اين است كه جنيّان را از تمامى نقاط رحم مى كنند، و از به گوش نشستن آنان به طور مطلق جلوگيرى مى شود، در حالى كه قبلا اين طور نبوده، و آن ها مى توانسته اند در بعضى از نقاط استراق سمع كنند، و كسى جلوگيرى ننمايد، و اين مقدار براى اثبات ادعاى مدّعى كافى است.


و بايد اين را هم متوجه بود كه مفاد آيه رخ دادن رجم جن به وسيله شهاب رصد است ، نه پيدايش اصل شهاب آسمانى ، پس اين اشكال وارد نيست كه كسى بگويد شهابها قبل از زمان رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) و نزول قرآن هم بودند، چون آنچه از قرآن استفاده مى شود اين است كه در عهد رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) اين حادثه رخ داد، كه شيطانها به وسيله شهاب رجم شدند، و قرآن در هيچ موردى متعرض اصل شهابها نشده ، و ما در اول سوره صافات هم مطالبى مربوط به اين بحث ايراد كرديم.
و بايد اين را هم متوجه بود كه مفاد آيه، رُخ دادن رجم جنّ به وسيلۀ شهاب رصد است، نه پيدايش اصل شهاب آسمانى. پس اين اشكال وارد نيست كه كسى بگويد شهاب ها قبل از زمان رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» و نزول قرآن هم بودند، چون آنچه از قرآن استفاده مى شود، اين است كه در عهد رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» اين حادثه رُخ داد، كه شيطان ها به وسيله شهاب رجم شدند، و قرآن در هيچ موردى متعرض اصل شهاب ها نشده. و ما در اول سوره صافات هم، مطالبى مربوط به اين بحث ايراد كرديم.


«'''وَ أَنَّا لا نَدْرِى أَ شرُّ أُرِيدَ بِمَن فى الاَرْضِ أَمْ أَرَادَ بهِمْ رَبهُمْ رَشداً'''»:
«'''وَ أَنَّا لا نَدْرِى أَ شرُّ أُرِيدَ بِمَن فى الاَرْضِ أَمْ أَرَادَ بهِمْ رَبهُمْ رَشداً'''»:


كلمه «'''رشد'''» با - دو فتحه - و كلمه «'''رشد'''» - با ضمه راء و سكون شين - به معناى رسيدن به واقع است ، بر خلاف كلمه «'''غى '''» كه به معناى خلاف آن است ، و نكره آوردن «'''رشدا'''» براى اين است كه بفهماند خداى تعالى نوع خاصى از رشد براى آنان خواسته .
كلمه «رَشَد» با - دو فتحه - و كلمه «رُشد» - با ضمه راء و سكون شين - به معناى رسيدن به واقع است، بر خلاف كلمه «غَىّ» كه به معناى خلاف آن است. و نكره آوردن «رَشَداً»، براى اين است كه بفهماند خداى تعالى، نوع خاصى از رشد براى آنان خواسته.


و اينكه جنيان گفتند ما نمى دانيم آيا خداى تعالى شر اهل زمين را خواسته يا رشد آنان را، براى جهل و تحيرى است كه نسبت به مساءله رجم و جلوگيرى از اطلاع يافتن شيطانها از اخبار آسمانى داشته اند، چيزى كه هست اين مقدار را فهميده بودند كه اين حادثه كه در آسمان رخ داده ، مربوط به اهل زمين است ، حال يا براى خير آنان است و يا شر آنان ، اگر خداى تعالى از پديد آوردن اين حادثه خير اهل زمين را خواسته باشد، قطعا آن خير يك نوع هدايت و سعادت اهل زمين خواهد بود، و به همين جهت در شق دوم احتمال خود كه جا داشت بگويند «'''و يا خير ايشان را'''» گفتند «'''و يا رشد ايشان را'''» مويد اين معنا جمله «'''او اراد بهم ربهم '''» است ، كه اشعار به رحمت و عنايت دارد.
و اين كه جنيان گفتند ما نمى دانيم آيا خداى تعالى، شرّ اهل زمين را خواسته، يا رشد آنان را، براى جهل و تحيّرى است كه نسبت به مسأله رجم و جلوگيرى از اطلاع يافتن شيطان ها از اخبار آسمانى داشته اند. چيزى كه هست، اين مقدار را فهميده بودند كه اين حادثه كه در آسمان رُخ داده، مربوط به اهل زمين است. حال يا براى خير آنان است و يا شر آنان. اگر خداى تعالى، از پديد آوردن اين حادثه، خير اهل زمين را خواسته باشد، قطعا آن خير يك نوع هدايت و سعادت اهل زمين خواهد بود، و به همين جهت در شقّ دوم احتمال خود كه جا داشت بگويند «و يا خير ايشان را»، گفتند «و يا رشد ايشان را»، مؤيد اين معنا جملۀ «أو أرَادَ بِهِم رَبّهُم» است، كه إشعار به رحمت و عنايت دارد.


جنيان در اين كلام خود فاعل اراده رشد را ذكر كردند ولى در جانب شر فاعل را ذكر نكردند و نگفتند: «'''اشر اراد بمن فى الارض '''» بلكه فعل اراده را به صيغه مجهول آوردند، تا هم رعايت ادب را نسبت به خداى تعالى كرده باشند، و هم فهمانده باشند خداى تعالى شرك سى را نمى خواهد، مگر آنكه خود انسان كارى كرده باشد كه مستحق شر خدايى شده باشد.
جنيان در اين كلام خود، فاعلِ ارادۀ رشد را ذكر كردند، ولى در جانب شرّ، فاعل را ذكر نكردند و نگفتند: «أشَرٌّ أرَادَ بِمَن فِى الأرض»، بلكه فعل اراده را به صيغه مجهول آوردند، تا هم رعايت ادب را نسبت به خداى تعالى كرده باشند، و هم فهمانده باشند خداى تعالى، شر كسى را نمى خواهد، مگر آن كه خود انسان كارى كرده باشد كه مستحق شرّ خدايى شده باشد.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۶۸ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۶۸ </center>


۱۷٬۰۵۲

ویرایش