گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۵ بخش۶: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۸۳: خط ۸۳:
وَ أَعُوذُ بِك رَب أَن يحْضرُونِ(۹۸)
وَ أَعُوذُ بِك رَب أَن يحْضرُونِ(۹۸)
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۷۴ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۷۴ </center>
«'''ترجمه آيات'''»


و او است خدايى كه براى شما گوش و چشم و قلب آفريد، عده بسيار كمى از شما شكر او را به جا مى آوريد (۷۸)
<center>«'''ترجمه آيات'''»</center>
و او است خدايى كه شما را در زمين پديد آورد و باز رجوع شما به سوى او خواهد بود (۷۹)
 
و او است خدايى كه خلق را زنده مى گرداند و مى ميراند و حركت شب و روز به امر او است آيا باز هم عقل خود را به كار نمى گيريد (۸۰)
و اوست خدايى كه براى شما گوش و چشم و قلب آفريد، عده بسيار كمى از شما شكر او را به جا مى آوريد. (۷۸)
اين مردم كافر هم همان سخن كافران پيش را گفتند (۸۱)
 
كه گفتند از كجا كه چون مرديم و استخوان ما پوسيده و خاك شد باز زنده شويم (۸۲)
و اوست خدايى كه شما را در زمين پديد آورد و باز رجوع شما به سوى او خواهد بود. (۷۹)
از اين وعده ها بسيار به ما و پيش از اين به پدران ما داده شد ولى همه اش افسانه هاى كهنه قديم بود (۸۳)
 
اى پيغمبر ما به آنها بگو كه زمين و هر ك س كه در آن است بگوييد از كيست ؟ اگر شما فهم و دانش داريد (۸۴)
و اوست خدايى كه خلق را زنده مى گرداند و مى ميراند و حركت شب و روز به امر او است، آيا باز هم عقل خود را به كار نمى گيريد. (۸۰)
البته جواب خواهند داد از خداست ، بگو چرا پس متذكر نمى شويد (۸۵)
 
باز به آنان بگو پروردگار آسمانهاى هفتگانه و خداى عرش بزرگ كيست ؟ (۸۶)
اين مردم كافر هم، همان سخن كافران پيش را گفتند. (۸۱)
البته خواهند گفت : از آن خداست ، پس بگو چرا خدا ترس نمى شويد (۸۷)
 
باز اى رسول بگو آن كيست كه ملك و ملكوت همه عالم به دست اوست و او به همه پناه دهد و كسى حمايت او نتواند كرد اگر مى دانيد بگوييد (۸۸)
كه گفتند از كجا كه چون مُرديم و استخوان ما پوسيده و خاك شد، باز زنده شويم. (۸۲)
محققا خواهند گفت از آن خدا است پس بگو چرا به فريب و فسون مفتون شده ايد (۸۹)
 
با آنكه حق را به ايشان فرستاديم باز دروغ مى گويند (۹۰)
از اين وعده ها بسيار به ما و پيش از اين به پدران ما داده شد، ولى همه اش افسانه هاى كهنه قديم بود. (۸۳)
خدا هرگز فرزندى اتخاذ نكرده و هرگز خدايى با او شريك نبوده كه اگر شريكى بود در اين صورت هر خدايى به سوى مخلوق خود روى كردى و بعضى از خدايان بر بعضى ديگر علو و برترى جستى خدا از آنچه مشركان مى گويند پاك و منزه است (۹۱)
 
او داناى به عالم غيب و شهود است و ذات پاكش از شرك و شريك برتر و والاتر است (۹۲)
اى پيغمبر ما! به آن ها بگو كه زمين و هر كس كه در آن است، بگوييد از كيست؟ اگر شما فهم و دانش داريد. (۸۴)
اى رسول ما (در دعا) بگو بار الها اميد است و عده هاى عذاب اين كافران را به من بنمايى (۹۳)
 
و بار الها مرا در ميان قوم ستمكار وامگذار (۹۴)
البته جواب خواهند داد از خداست، بگو چرا پس متذكر نمى شويد؟ (۸۵)
و البته ما قادريم كه وعده عذاب كافران را به تو بنمايانيم (۹۵)
 
باز به آنان بگو پروردگار آسمان هاى هفتگانه و خداى عرش بزرگ، كيست؟ (۸۶)
 
البته خواهند گفت: از آنِ خداست، پس بگو چرا خدا ترس نمى شويد؟ (۸۷)
 
باز اى رسول! بگو آن كيست كه ملك و ملكوت همۀ عالَم به دست اوست و او به همه پناه دهد و كسى حمايت او نتواند كرد، اگر مى دانيد بگوييد. (۸۸)
 
محققا خواهند گفت: از آنِ خدا است، پس بگو چرا به فريب و فسون مفتون شده ايد؟ (۸۹)
 
با آن كه حق را به ايشان فرستاديم، باز دروغ مى گويند. (۹۰)
 
خدا هرگز فرزندى اتخاذ نكرده و هرگز خدايى با او شريك نبوده كه اگر شريكى بود، در اين صورت هر خدايى به سوى مخلوق خود روى كردى و بعضى از خدايان بر بعضى ديگر علو و برترى جستى، خدا از آنچه مشركان مى گويند، پاك و منزه است. (۹۱)
 
او داناى به عالم غيب و شهود است و ذات پاكش از شرك و شريك، برتر و والاتر است. (۹۲)
 
اى رسول ما (در دعا) بگو: بار الها! اميد است وعده هاى عذاب اين كافران را به من بنمايى. (۹۳)
 
و بار الها! مرا در ميان قوم ستمكار وامگذار. (۹۴)
 
و البته ما قادريم كه وعده عذاب كافران را به تو بنمايانيم. (۹۵)
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۷۵ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۷۵ </center>
اى رسول ما تو آزار و بديهاى امت را به آنچه نيكوتر است دفع كن ما جزاى گفتار آنها را بهتر مى دانيم (۹۶)
اى رسول ما! تو آزار و بدی هاى امت را به آنچه نيكوتر است، دفع كن. ما جزاى گفتار آن ها را بهتر مى دانيم. (۹۶)
اى رسول ما (در دعا) بگو بار الها من از وسوسه و فريب شيطان به تو پناه مى آورم (۹۷)
 
و هم به تو پناه مى آورم از اينكه شيطانها به مجلسم حاضر شوند (۹۸)
اى رسول ما (در دعا) بگو: بار الها! من از وسوسه و فريب شيطان به تو پناه مى آورم. (۹۷)
بيان آيات
 
بعد از آنكه كفار را به عذاب شديدى بيم داد كه مفرى از آن نيست ، و همه عذرهاى آنان را كه ممكن بود بدان اعتذار جويند رد نمود، و بيان نمود كه تنها سبب كفر ايشان به خدا و روز قيامت پيروى هواى نفس و كراهت پيروى از حق است ، اينك در اين فصل از آيات همان بيان را با اقامه حجت بر توحيد خدا در ربوبيت ، و بر بازگشت خلق به سوى او و ارائه آياتى روشن و غير قابل انكار تتميم فرموده .
و هم به تو پناه مى آورم از اين كه شيطان ها، به مجلسم حاضر شوند. (۹۸)
پس از آن ، به رسولش اعلام مى دارد كه به خدا پناه ببرد از اينكه مشمول آن عذاب هايى گردد كه كفار از آن بيم داده شده اند. و نيز از وساوس ‍ شيطانها و اينكه به سر وقت او آيند همانطور كه به سر وقت كفار رفتند به خدا پناه برد.
 
يادآورى نعمت شنوايى و بينايى (مشترك بين انسان و حيوان ) و خردمندى (متخصص به انسان )
<center>«'''بیان آيات'''»</center>
وَ هُوَ الَّذِى أَنشأَ لَكمُ السمْعَ وَ الاَبْصرَ وَ الاَفْئِدَةَ قَلِيلاً مَّا تَشكُرُونَ
 
در اين آيه خداى سبحان در شمردن نعمت هايى كه بر كفار انعام نموده از نعمت ايجاد سمع و بصر شروع كرده است ، چون اين دو نعمت از نعمت هايى است كه در ميان همه موجودات تنها حيوانات از آن بهره مند شده اند و اين دو نعمت در حيوانات به طور انشاء و ابداع خلق شده : يعنى خداى تعالى در ايجاد آنها از جاى ديگرى نقشه و الگو نگرفت ، چون هيچ موجودى از موجودات ساده كه قبل از حيوان در عالم هست يعنى نبات و جماد و عناصر اين چنين چيزى نداشتند.
بعد از آن كه كفار را به عذاب شديدى بيم داد كه مفرى از آن نيست، و همه عذرهاى آنان را كه ممكن بود بدان اعتذار جويند، رد نمود، و بيان نمود كه تنها سبب كفر ايشان به خدا و روز قيامت، پيروى هواى نفس و كراهت پيروى از حق است، اينك در اين فصل از آيات، همان بيان را با اقامه حجت بر توحيد خدا در ربوبيت، و بر بازگشت خلق به سوى او و ارائه آياتى روشن و غير قابل انكار، تتميم فرموده.
دارندگان اين دو حس ، در يك موقف جديد و خاصى قرار گرفتند، و داراى مجال و ميدان فعاليت وسيع ترى شدند. وسعتى كه هيچ حد و مرزى نمى شناسد و با هيچ تقديرى نمى توان اندازه گيرى اش كرد. آرى ، دارنده اين حس خير و شر و نفع و ضرر خود را درك مى كند. و با اين دو حس است كه حركات و سكنات دارنده آن ارادى است ، آن چه را مى خواهد از آنچه كه نمى خواهد جدا مى كند و در عالم جديدى قرار مى گيرد كه در آن لذت و عزت و غلبه و محبت و امثال آن جلوه مى كند. جلوه اى كه در عوالم قبل از حيوان هيچ اثرى
 
پس از آن، به رسولش اعلام مى دارد كه به خدا پناه ببرد از اين كه مشمول آن عذاب هايى گردد كه كفار از آن بيم داده شده اند. و نيز از وساوس شيطان ها و اين كه به سر وقت او آيند، همان طور كه به سرِ وقت كفار رفتند، به خدا پناه برد.
 
==يادآورى نعمت شنوايى و بينايى و خردمندى انسان==
«'''وَ هُوَ الَّذِى أَنشأَ لَكمُ السمْعَ وَ الاَبْصرَ وَ الاَفْئِدَةَ قَلِيلاً مَّا تَشكُرُونَ'''»:
 
در اين آيه، خداى سبحان در شمردن نعمت هايى كه بر كفار انعام نموده، از نعمت ايجاد سمع و بصر شروع كرده است. چون اين دو نعمت، از نعمت هايى است كه در ميان همه موجودات، تنها حيوانات از آن بهره مند شده اند و اين دو نعمت، در حيوانات به طور انشاء و ابداع خلق شده. يعنى خداى تعالى در ايجاد آن ها، از جاى ديگرى نقشه و الگو نگرفت. چون هيچ موجودى از موجودات ساده كه قبل از حيوان در عالم هست، يعنى نبات و جماد و عناصر، اين چنين چيزى نداشتند.
 
دارندگان اين دو حس، در يك موقف جديد و خاصى قرار گرفتند، و داراى مجال و ميدان فعاليت وسيع ترى شدند. وسعتى كه هيچ حد و مرزى نمى شناسد و با هيچ تقديرى نمى توان اندازه گيرى اش كرد. آرى، دارنده اين حس، خير و شر و نفع و ضرر خود را درك مى كند. و با اين دو حس است كه حركات و سكنات دارنده آن ارادى است. آنچه را مى خواهد، از آنچه كه نمى خواهد، جدا مى كند و در عالم جديدى قرار مى گيرد كه در آن لذت و عزت و غلبه و محبت و امثال آن جلوه مى كند. جلوه اى كه در عوالم قبل از حيوان هيچ اثرى از آن دیده نمی شود.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۷۶ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۷۶ </center>
از آن ديده نمى شود.
و اگر غير از سمع و بصر را ذكر نكرد - به طورى كه بعضى گفته اند - براى اين بوده كه استدلال متوقف بر آن بوده و با آن ها تمام مى شده و احتياجى به ذكر غير آن دو نبوده.
و اگر غير از سمع و بصر را ذكر نكرد - به طورى كه بعضى گفته اند - براى اين بوده كه استدلال متوقف بر آن بوده و با آنها تمام مى شده و احتياجى به ذكر غير آن دو نبوده .
 
آنگاه «'''فوآد'''» را ذكر كرد كه مراد از آن ، آن مبداى است كه آدمى به وسيله آن تعقل مى كند. و به عبارت ديگر آن مبداى است از انسان كه تعقل مى كند و اين نعمت در ميان همه حيوانات تنها مخصوص انسان است و مرحله به دست آمدن فواد يك مرحله وجودى جديدى است كه باز از مرحله حيوانيت كه همان عالم حس است وسيعتر و مقامى شامخ ‌تراست ، چون به خاطر داشتن همين قوه عاقله است كه همان حواس كه در ساير حيوانات هست در انسان آنقدر وسيعتر مى شود كه به هيچ مقياس و تقديرى ممكن نيست اندازه گيرى شود، زيرا به وسيله آن آدمى چيرهايى را درك مى كند كه در محضرش و در برابرش نيست و يا الان نيست . ولى در گذشته بوده يا بعدها خواهد آمد و نيز آثار و اوصاف آن را - با واسطه و يا بى واسطه - درك مى كند.
آنگاه «فؤآد» را ذكر كرد كه مراد از آن، آن مبدئى است كه آدمى به وسيله آن تعقل مى كند. و به عبارت ديگر: آن مبدئى است از انسان كه تعقل مى كند و اين نعمت در ميان همه حيوانات، تنها مخصوص انسان است و مرحله به دست آمدن «فؤاد»، يك مرحله وجودى جديدى است كه باز از مرحله حيوانيت كه همان عالم حس است، وسيع تر و مقامى شامخ ‌تر است. چون به خاطر داشتن همين قوه عاقله است كه همان حواس كه در ساير حيوانات هست، در انسان آن قدر وسيع تر مى شود، كه به هيچ مقياس و تقديرى ممكن نيست اندازه گيرى شود. زيرا به وسيله آن، آدمى چيزهايى را درك مى كند كه در محضرش و در برابرش نيست و يا الآن نيست. ولى در گذشته بوده يا بعدها خواهد آمد و نيز آثار و اوصاف آن را - با واسطه و يا بى واسطه - درك مى كند.
انسان كه داراى اين قوه عاقله است با اين قوه پا به فراز ماوراى محسوسات و جزئيات نهاده ، كليات را درك مى كند، و به قوانين كلى پى مى برد و در نتيجه در علوم نظرى و معارف حقيقى غور مى كند و با قدرت تدبرش در اقطار آسمانها و زمين نفوذ مى كند و در تمام اينها از عجايب تدبير الهى ، با ايجاد سمع و بصر و افئده ، نعمتهايى است كه به هيچ وجه آدمى نمى تواند شكر آن را به جاى آورد.
 
و جمله «'''قيلا ما تشكرون '''» در عين اينكه حقيقتى را مى رساند، بويى هم از عتاب و مذمت دارد، زيرا كلمه «'''قيلا'''» وصف است براى مفعول مطلق كه حذف شده و معنايش اين است كه : «'''تشكرون شكرا قيلا'''» - شما در مقابل اين نعمتهاى بزرگ شكر اندكى به جاى مى آوريد.
انسان كه داراى اين قوه عاقله است، با اين قوه پا به فراز ماوراى محسوسات و جزئيات نهاده، كليات را درك مى كند، و به قوانين كلّى پى مى برد و در نتيجه، در علوم نظرى و معارف حقيقى غور مى كند و با قدرت تدبرش در اقطار آسمان ها و زمين، نفوذ مى كند و در تمام اين ها، از عجايب تدبير الهى، با ايجاد سمع و بصر و افئده، نعمت هايى است كه به هيچ وجه، آدمى نمى تواند شكر آن را به جاى آورد.
وَ هُوَ الَّذِى ذَرَأَكمْ فى الاَرْضِ وَ إِلَيْهِ تحْشرُونَ
 
راغب مى گويد: كلمه «'''ذرء'''» به معناى ايجاد خدا است موجوداتى را كه هستى بخشيده . وقتى مى گويند: «'''ذرء الله الخلق '''» معنايش اين است كه خدا اشخاص و افراد موجودات را ايجاد فرمود و درباره كلمه «'''حشر'''» گفته : حشر به معناى بيرون كردن ، و از جاى
و جمله «قيلاً ما تَشكُرُون»، در عين اين كه حقيقتى را مى رساند، بويى هم از عتاب و مذمت دارد. زيرا كلمه «قَيلاً»، وصف است براى مفعول مطلق كه حذف شده و معنايش اين است كه: «تَشكُرُون شُكراً قيلاً» - شما در مقابل اين نعمت هاى بزرگ، شكر اندكى به جاى مى آوريد.
 
«'''وَ هُوَ الَّذِى ذَرَأَكمْ فى الاَرْضِ وَ إِلَيْهِ تحْشرُونَ'''»:
 
راغب مى گويد: كلمه «ذَرَءَ»، به معناى ايجاد خدا است، موجوداتى را كه هستى بخشيده. وقتى مى گويند: «ذَرَءَ اللهُ الخَلقَ»، معنايش اين است كه: خدا، اشخاص و افراد موجودات را ايجاد فرمود. و درباره كلمه «حَشر» گفته: حشر، به معناى بيرون كردن، و از جاى کنَدن جماعتی است برای جنگ و امثال آن.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۷۷ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۷۷ </center>
كندن جماعتى است براى جنگ و امثال آن
پس معناى آيه اين مى شود كه: خداى تعالى، به اين منظور شما را داراى حس و عقل كرده و هستى شما را در زمين ايجاد نموده - و يا بگو: هستى شما را متعلق به زمين كرد - تا دوباره شما را جمع نموده و به لقاء خود بازگشت دهد.
پس ، معناى آيه اين مى شود كه : خداى تعالى به اين منظور شما را داراى حس و عقل كرده و هستى شما را در زمين ايجاد نموده - و يا بگو: هستى شما را متعلق به زمين كرد - تا دوباره شما را جمع نموده و به لقاء خود بازگشت دهد.
 
وَ هُوَ الَّذِى يحْىِ وَ يُمِيت وَ لَهُ اخْتِلَف الَّيْلِ وَ النَّهَارِ أَ فَلا تَعْقِلُونَ
«'''وَ هُوَ الَّذِى يُحْیىِ وَ يُمِيت وَ لَهُ اخْتِلَف اللَّيْلِ وَ النَّهَارِ أَ فَلا تَعْقِلُونَ'''»:
معناى آيه روشن است . و جمله «'''و هو الّذى يحيى و يميت '''» از نظر معنا مترتب بر جمله قبل است ، و معناى مجموع آن دو جمله اين مى شود: وقتى خدا شما را داراى چشم و گوش و قلب و بالاخره داراى علم ، خلق كرد، و هستى شما را در زمين پديد آورد تا به سوى او محشور شويد، پس لازمه آن اين مى شود كه زنده كردن و ميراندن ، سنتى هميشگى باشد، چون علم متوقف بر زنده كردن ، و حشر متوقف بر ميراندن است .
 
«'''و له اختلاف الليل و النهار'''» - اين جمله نيز مترتب بر جمله قبل است ، چون زندگى و سپس مردن صورت نمى گيرد، مگر با مرور زمان و آمدن شب پس از روز و روز پس از شب ، تا عمر تمام شود و اجل فرا رسد. اين در صورتى است كه مقصود از اختلاف شب و روز، آمدن يك شب بعد از يك روز باشد. و اما اگر مراد از آن ، كوتاهى و بلندى شبها و روزها باشد، در آن صورت مقصود از جمله مذكور اشاره به فصول چهارگانه سال خواهد بود كه زاييده كوتاهى و بلندى شبها و روزها است و با پديد آمدن چهار فصل امر روزى دادن حيوانات و تدبير معاش آنها تمام مى شود، همچنان كه در جاى ديگر فرموده : «'''و قدر فيها اقواتها فى اربعه ايام سواء للسائلين '''»
معناى آيه روشن است. و جمله «وَ هُوَ الّذِى يُحيِى وَ يُمِيت»، از نظر معنا مترتب بر جمله قبل است، و معناى مجموع آن دو جمله، اين مى شود: وقتى خدا شما را داراى چشم و گوش و قلب و بالاخره داراى علم، خلق كرد و هستى شما را در زمين پديد آورد، تا به سوى او محشور شويد، پس لازمۀ آن اين مى شود كه زنده كردن و ميراندن، سنتى هميشگى باشد. چون «علم»، متوقف بر زنده كردن، و «حشر»، متوقف بر ميراندن است.
پس مضامين آيات سه گانه همه به هم مترتب است ، و هر يك مترتب بر ما قبل خويش است چون انشاء سمع و بصر و فواد كه همان حس و عقل انسانى است جز با حيات و زندگى مادى و سكونت در زمين تا مدتى معين صورت نمى گيرد، و آنگاه بازگشت به سوى خدا كه آن هم مترتب بر زندگى و مرگ است ، لازمه اش عمرى است كه با انقضاى زمان منقضى شود، و نيز رزقى كه با آن ارتزاق كند.
 
پس اين سه آيه به يك دوره كامل از تدبير انسانها، از روزى كه خلق مى شوند تا روزى كه به سوى پروردگار خود باز مى گردند اشاره دارد. و نتيجه اش اثبات اين معنا است
«'''وَ لَهُ اختلافُ اللّيلِ وَ النّهَارِ'''» - اين جمله نيز مترتب بر جمله قبل است. چون زندگى و سپس مُردن صورت نمى گيرد، مگر با مرور زمان و آمدن شب پس از روز و روز پس از شب، تا عمر تمام شود و اَجَل فرا رسد. اين در صورتى است كه مقصود از اختلاف شب و روز، آمدن يك شب بعد از يك روز باشد. و اما اگر مراد از آن، كوتاهى و بلندى شب ها و روزها باشد، در آن صورت مقصود از جمله مذكور، اشاره به فصول چهارگانه سال خواهد بود كه زاييده كوتاهى و بلندى شب ها و روزها است و با پديد آمدن چهار فصل، امر روزى دادن حيوانات و تدبير معاش آن ها تمام مى شود. همچنان كه در جاى ديگر فرموده: «وَ قَدَّرَ فِيهَا أقوَاتَها فِى أربَعَة أيّامٍ سَواءً لِلسّائِلين».
 
پس مضامين آيات سه گانه، همه به هم مترتب است، و هر يك مترتب بر ما قبل خويش است. چون انشاء سمع و بصر و فواد كه همان حس و عقل انسانى است، جز با حيات و زندگى مادى و سكونت در زمين تا مدتى معين صورت نمى گيرد. و آنگاه بازگشت به سوى خدا، كه آن هم مترتب بر زندگى و مرگ است، لازمه اش عمرى است كه با انقضاى زمان منقضى شود، و نيز رزقى كه با آن ارتزاق كند.
 
پس اين سه آيه، به يك دوره كامل از تدبير انسان ها، از روزى كه خلق مى شوند، تا روزى كه به سوى پروردگار خود باز مى گردند، اشاره دارد. و نتيجه اش، اثبات اين معنا است که:
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۷۸ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۷۸ </center>
كه پس خداى سبحان مالك و مدبر امر انسان است ، چون اين تدبير، تدبير تكوينى است كه از خلقت و ايجاد جدا نيست و اين تدبير عبارت است از فعل و انفعالى كه به خاطر روابطى مختلف كه در ميان آنها تكوين شده جريان دارد، پس تنها خداى سبحان رب و مدبر انسانها در امور ايشان است ، و بازگشت ايشان به سوى او است . جمله «'''افلا تعقلون '''» توبيخ كفار و تحريك ايشان بر توجه و سپس ايمان آوردن است .
پس خداى سبحان، مالك و مدبّر امر انسان است. چون اين تدبير، تدبير تكوينى است كه از خلقت و ايجاد جدا نيست و اين تدبير، عبارت است از: فعل و انفعالى كه به خاطر روابطى مختلف كه در ميان آن ها تكوين شده جريان دارد. پس تنها خداى سبحان، ربّ و مدبّر انسان ها در امور ايشان است، و بازگشت ايشان به سوى او است. جمله «أفَلا تَعقِلُون»، توبيخ كفار و تحريك ايشان بر توجه و سپس ايمان آوردن است.
بَلْ قَالُوا مِثْلَ مَا قَالَ الاَوَّلُونَ
 
اضراب از نفى سابق است ، آن نفيى كه استفهام قبلى ، آن را مى رسانيد، و معنايش اين است كه : آيا نمى خواهيد بف هميد؟ و در جواب مى فرمايد نفهميدند بلكه به جاى فهميدن همان حرفى را از سر گرفتند كه كفار گذشته مى گفتند. و در اينكه سخن كفار عصر قرآن را به سخن كفار گذشته تشبيه كرد اشاره به اين است كه تقليد از پدران ، ايشان را از پيروى حق باز مى دارد، و به وضعى دچار مى كند كه ديگر با آن وضع ، دين اثر خود را نمى بخشد و آن عبارت از انكار معاد، و ركون به زندگى مادى ، و فرورفتگى به ماديات است ، كه سنتى جارى در گذشتگان ايشان بوده ، و در خود ايشان نيز جريان دارد.
«'''بَلْ قَالُوا مِثْلَ مَا قَالَ الاَوَّلُونَ'''»:
 
اضراب از نفى سابق است. آن نفيى كه استفهام قبلى، آن را مى رسانيد، و معنايش اين است كه: آيا نمى خواهيد بفهميد؟ و در جواب مى فرمايد: نفهميدند، بلكه به جاى فهميدن، همان حرفى را از سر گرفتند كه كفار گذشته مى گفتند. و در اين كه سخن كفّار عصر قرآن را به سخن كفّار گذشته تشبيه كرد، اشاره به اين است كه تقليد از پدران، ايشان را از پيروى حق باز مى دارد، و به وضعى دچار مى كند كه ديگر با آن وضع، دين اثر خود را نمى بخشد؛ و آن، عبارت از انكار معاد، و ركون به زندگى مادى، و فرورفتگى به ماديات است، كه سنتى جارى در گذشتگان ايشان بوده، و در خود ايشان نيز جريان دارد.
<span id='link51'><span>
<span id='link51'><span>
==استبعاد و سپس انكار بعث و معاد از جانب كافران ==
==استبعاد و سپس انكار بعث و معاد از جانب كافران ==
قَالُوا أَ ءِذَا مِتْنَا وَ كنَّا تُرَاباً وَ عِظماً أَ ءِنَّا لَمَبْعُوثُونَ
قَالُوا أَ ءِذَا مِتْنَا وَ كنَّا تُرَاباً وَ عِظماً أَ ءِنَّا لَمَبْعُوثُونَ
۱۶٬۹۱۱

ویرایش