۱۶٬۲۶۳
ویرایش
برچسبها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه |
برچسبها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه |
||
(۶ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۱۱۵: | خط ۱۱۵: | ||
==نادرستى اعتقاد به صرف == | ==نادرستى اعتقاد به صرف == | ||
ولى اين حرف فاسد و نادرست | ولى اين حرف فاسد و نادرست است، و با آيات تحدّى هيچ قابل انطباق نيست. چون ظاهر آيات تحدّى، مانند آيه: «'''قل فأتوا بعشر سور مثله مفتريات، و ادعوا من استطعتم من دون اللّه، إن كنتم صادقين، فإن لم يستجيبوا لكم فاعلموا أنّما أنزل بعلم اللّه'''» اين است كه خود بشر نمى تواند چنين قالبى بسازد. نه اين كه خدا نمى گذارد. زيرا جملۀ آخرى آيه كه مى فرمايد: «'''فاعلموا أنّما أنزل بعلم اللّه'''»، ظاهر در اين است كه استدلال به تحدّى، استدلال بر اين است كه قرآن از ناحيه خدا نازل شد، نه اين كه رسول خدا(ص) آن رااز خود تراشيده باشد. | ||
و صرفى كه آقايان مى | |||
و نيز بر اين است كه قرآن به علم خدا نازل شده، نه به انزال شيطان ها. همچنان كه در آن آيه ديگر مى فرمايد: «'''أم يقولون تقوّله، بل لا يؤمنون، فليأتوا بحديث مثله'''»، إن كانوا صادقين: (و يا می گويند قرآن را خود او به هم بافته، بلكه چنين نيست، ايشان ايمان ندارند؛ نه اين كه قرآن از ناحيه خدا نيامده باشد. اگر جز اين است، و راست می گويند، خود آنان نيز، يك داستان مثل آن بياورند). | |||
و نيز مى فرمايد: «'''و ما تنزّلت به الشياطين و ما ينبغى لهم و ما يستطيعون، إنّهم عن السمع لمعزولون'''»: (به وسيله شيطان ها نازل نشده، چون نه شيطان ها سزاوار چنين كارى هستند و نه مى توانند بكنند، چون آن ها از شنيدن اسرار آسمان ها رانده شده اند). | |||
و صرفى كه آقايان مى گويند، تنها دلالت دارد بر اين كه رسالت خاتم الانبياء «صلوات اللّه عليه» صادق است، به خاطر معجزه صرف، و اين كه خدا كه زمام دل ها دست اوست، تاكنون نگذاشته كه دل ها بر آوردن كتابى چون قرآن تصميم بگيرند؛ و امّا بر اين معنا دلالت ندارد، كه قرآن كلام خداست، و از ناحيه او نازل شده. | |||
<span id='link130'><span> | <span id='link130'><span> | ||
==آياتى از قرآن كريم كه ظهور در خلاف اعتماد بر صرف دارد == | ==آياتى از قرآن كريم كه ظهور در خلاف اعتماد بر صرف دارد == | ||
نظير آيات بالا آيه : «'''قل | نظير آيات بالا آيه: «'''قل فأتوا بسورة مثله، و ادعوا من استطعتم من دون اللّه إن كنتم صادقين، بل كذّبوا بما لم يحيطوا بعلمه، و لمّا يأتهم تأويله'''» است، كه ترجمه اش گذشت. و ديديم كه ظاهر در اين معنا بود كه آنچه باعث شده آوردن مثل قرآن را بر بشر، فرد فرد بشر و دسته جمعى آنان، محال نموده، و قدرتش را بر اين كار نارسا بسازد، اين بوده كه قرآن مشتمل بر تأويلى است كه چون بشر به آن احاطه نداشته، آن را تكذيب كرده، و از آوردن نظيرش نيز عاجز مانده. چون تا كسى چيزى را درك نكند، نمى تواند مثل آن را بياورد، چون جز خدا كسى علمى بان ندارد، لاجرم احدى نمى تواند به معارضه خدا برخيزد. نه اين كه خداى سبحان، دل هاى بشر را از آوردن مثل قرآن منصرف كرده باشد، به طوری كه اگر منصرف نكرده بود، مى توانستند بياورند. | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱ صفحه : ۱۱۱ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱ صفحه : ۱۱۱ </center> | ||
و نيز آيه : «''' | و نيز آيه: «'''أفلا يتدبّرون القرآن، و لو كان من عند غير اللّه، لوجدوا فيه اختلافا كثيرا'''»، كه به نبودن اختلاف در قرآن تحدّى كرده است. چه، ظاهرش اين است كه تنها چيزى كه بشر را از آوردن مثل قرآن عاجز كرده، اين است كه خود قرآن، يعنى الفاظ و معانيش، اين خصوصيت رادارد كه: اختلافى در آن نيست، نه اين كه خداى تعالى، دل ها را از اين كه در مقام پيدا كردن اختلاف هاى آن برآيند، منصرف نموده باشد، به طوری كه اگر اين صرف نبود، اختلاف در آن پيدا می كردند. | ||
پس اين كه جمعى از مفسّرين، اعجاز قرآن را از راه «صرف و تصرّف در دل ها» معجزه دانسته اند، حرف صحيحى نزده اند و نبايد بدان اعتنا كرد. | |||
<span id='link131'><span> | <span id='link131'><span> | ||
==پاسخ به دو شبهه ياد شده و توضيح | |||
بعد از | ==پاسخ به دو شبهه ياد شده و توضيح اين كه چگونه بلاغت قرآن معجزه است == | ||
پس در باب فصاحت و | بعد از آن كه اين مقدمه روشن شد، اينك در پاسخ از اصل شبهه هاى دوگانه مى گویيم: اين كه گفتيد: «معجزه بودن قرآن از نظر بلاغت محال است، چون مستلزم آن است كه انسان در برابر ساخته خودش عاجز شود»، جواب می گویيم كه: | ||
۱ ممكن است يك انسان | |||
آنچه از كلام مستند به قريحه آدمى است، اين مقدار است كه طورى كلام را تركيب كنيم كه از معناى درونى ما كشف كند. و امّا تركيب آن و چيدن و نظم كلماتش، به طوری كه علاوه بر كشف از معنا، جمال معنا را هم حكايت كند، و معنا را به عين همان هيأتى كه در ذهن دارد، به ذهن شنونده منتقل بسازد و يا نسازد، و عين آن معنا كه در ذهن گوينده است، به شنونده نشان بدهد و يا ندهد، و نيز خود گوينده، معنا را طورى در ذهن خود تنظيم كرده، و صورت علميه اش را رديف كرده باشد كه در تمامى روابطش و مقدماتش و مقارناتش، و لواحق آن، مطابق واقع باشد و يا نباشد، يا در بيشتر آن ها مطابق باشد، يا در بعضى از آن ها مطابق و در بعضى مخالف باشد، و يا در هيچ يك از آن ها رعايت واقع نشده باشد؛ امورى است كه ربطى به وضع الفاظ ندارد، بلكه مربوط به مقدار مهارت گوينده در فنّ بيان و هنر بلاغت است، و اين مهارت هم مولود قريحه ای است كه بعضى براى اين كار دارند، و يك نوع لطافت ذهنى است، كه به صاحب ذهن اجازه مى دهد كلمات و ادوات لفظى را به بهترين وضع رديف كند، و نيروى ذهنى او را به آن جريانی كه مى خواهد در قالب لفظ در آورد، احاطه مى دهد، به طوری كه الفاظ تمامى اطراف و جوانب آن، و لوازم و متعلّقات آن جريان را حكايت كند. | |||
پس در باب فصاحت و بلاغت، سه جهت هست كه ممكن است هر سه در كلامى جمع بشود، و ممكن است در خارج، از يكديگر جدا شوند: | |||
۱ - ممكن است يك انسان آن قدر به واژه هاى زبانى تسلّط داشته باشد، كه حتّى يك لغت از آن زبان برايش ناشناخته و نامفهوم نباشد، ولكن همين شخص كه خود يك لغتنامه متحرّك است، نتواند با آن زبان و لغت حرف بزند. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱ صفحه : ۱۱۲ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱ صفحه : ۱۱۲ </center> | ||
۲ و چه بسا مى شود كه | ۲ - و چه بسا مى شود كه انسانى، نه تنها عالم به لغت هاى زبانى است، بلكه مهارت سخنورى به آن زبان را هم دارد. يعنى مى تواند خوب حرف بزند، اما حرف خوبى ندارد كه بزند. در نتيجه، از سخن گفتن عاجز می ماند. نمى تواند سخنى بگويد، كه حافظ جهات معنا، و حاكى از جمال صورت آن معنا، آن طور كه هست، باشد. | ||
۳ و چه بسا كسى باشد كه هم آگاهى | |||
و از اين امور سه | ۳ - و چه بسا كسى باشد كه هم آگاهى به واژه هاى يك زبان داشته باشد، و هم در يك سلسله از معارف و معلومات تبحّر و تخصص داشته باشد، و لطف قريحه و رقّت فطرى نيز داشته، اما نتواند آنچه از معلومات دقيق كه در ذهن دارد، با همان لطافت و رقت در قالب الفاظ بريزد. در نتيجه از حكايت كردن آنچه در دل دارد، باز بماند. خودش از مشاهده جمال و منظره زيباى آن معنا لذّت مى برد، امّا نمى تواند معنا را به عين آن زيبایى و لطافت به ذهن شنونده منتقل سازد. | ||
و از اين امور سه گانه، تنها اوّلى مربوط به وضع الفاظ است، كه انسان با قريحه اجتماعى خود، آن ها را براى معانى كه در نظر گرفته وضع مى كند، و امّا دوّمى و سوّمى، ربطى به وضع الفاظ ندارد، بلكه مربوط به نوعى لطافت در قوّۀ مُدركه آدمى است. | |||
<span id='link132'><span> | <span id='link132'><span> | ||
==در محدوديت | |||
و اين هم خيلى واضح است | ==در محدوديت قوّۀ مُدركه انسان == | ||
هيچ خطيب ساحر بيان | و اين هم خيلى واضح است كه: قوّۀ مُدركه آدمى محدود و مقدر است، و نمى تواند به تمامى تفاصيل و جزیيات حوادث خارجى و امور واقعى، با تمامى روابط و علل و اسبابش، احاطه پيدا كند. و به همين جهت، ما در هيچ لحظه اى به هيچ وجه از خطا ایمن نيستيم. افزون بر اين كه استكمال ما تدريجى است و هستى ما، به تدريج رو به كمال مى رود، و اين خود باعث شده كه معلومات ما نيز اختلاف تدريجى داشته باشد، و از نقطۀ نقص به سوى كمال برود. | ||
و بر اين | |||
هيچ خطيب ساحر بيان و هيچ شاعر سخندان، سراغ نداريم كه سخن و شعرش در اوائل امرش و اواخر كارش، يكسان باشد. | |||
و بر اين اساس، هر كلام انسانى كه فرض شود و گوينده اش هر كس باشد، بارى ايمن از خطا نيست. چون گفتيم: اولا، انسان به تمامى اجزا و شرائط واقع، اطلاع و احاطه ندارد. و ثانيا كلام، اوائل امرش با اواخر كارش، و حتّى اوائل سخنانش، در يك مجلس با اواخر آن يكسان نيست. هرچند كه ما نتوانيم تفاوت آن را لمس نموده، و روى موارد اختلاف انگشت بگذاريم. امّا اين قدر می دانيم كه قانون تحوّل و تكامل عمومى است. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱ صفحه : ۱۱۳ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱ صفحه : ۱۱۳ </center> | ||
بنابراين اگر در عالَم، به كلامى بر بخوريم كه كلامى جدّى و جدا سازنده حق از باطل باشد، نه هذيان و شوخى و يا هنرنمایى، در عين حال اختلافى در آن نباشد، بايد يقين كنيم كه اين كلام آدمى نيست. اين همان معنایى است كه قرآن كريم آن را افاده مى كند و مى فرمايد: | |||
«'''أفلا يتدبّرون القرآن و لو كان من عند غيراللّه لوجدوا فيه اختلافا كثيرا'''»: آيا در قرآن تدبّر نمى كنند كه اگر از ناحيۀ غير خدا بود، اختلاف بسيار در آن مى يافتند؟ | |||
و نيز مى فرمايد: «'''و السّماء ذات الرجع، و الأرض ذات الصّدع، إنّه لقول فصل و ما هو بالهزل'''»: سوگند به آسمان كه دائما در برگشت به نقطه ای است كه از آن نقطه حركت كرد، و قسم به زمين كه در هر بهاران، براى برون كردن گياهان شكافته می شود، كه اين قرآن جدا سازندۀ ميانه حقّ و باطل است، و نه سخنى باطل و مسخره. | |||
<span id='link133'><span> | <span id='link133'><span> | ||
==معارف قرآنى | |||
و در مورد | ==معارف قرآنى بر حقايقى ثابت و لايتغير متّکی است و اختلاف و دگرگونى در آن راه ندارد == | ||
و نيز درباره اختلاف نداشتن قرآن و | و در مورد سوگند اين آيه، نظر و دقّت كن كه به چه چيز سوگند خورده. به آسمان و زمينى كه همواره در تحوّل و دگرگونى هستند، و براى چه سوگند خورده؟ براى قرآنی كه دگرگونگى ندارد، و بر حقيقت ثابته ای متّکی است كه همان تأويل آن است. (تأويلى كه به زودى خواهيم گفت مراد قرآن از اين كلمه - هرجا كه آورد - چيست). | ||
حال كه اين مقدمه را | و نيز درباره اختلاف نداشتن قرآن و متّكى بودنش بر حقيقتى ثابت فرموده: «'''بل هو قرآن مجيد، فى لوح محفوظ'''»: (بلكه اين قرآنى است مجيد، در لوحى محفوظ). و نيز فرموده: «'''و الكتاب المبين،إنّا جعلناه قرآنا عربيّا، لعلّكم تعقلون، و إنّه فى أمّ الكتاب لدينا لعلىّ حكيم'''»: (سوگند به كتاب مبين. به درستی كه ما آن را خواندنى و به زبان عرب در آورديم، باشد كه شما آن را بفهميد، و به درستى كه آن در أمّ الكتاب بود، كه نزد ما بلندمرتبه و فرزانه است). | ||
و نيز فرموده : «'''فلا أقسم بمواقع النّجوم، و إنّه لقسم لو تعلمون عظيم، إنّه لقرآن كريم، فى كتاب مكنون، لا يمسّه إلّا المطهّرون'''»: (به مدارهاى ستارگان سوگند، (و چه سوگندى كه) اگر علم می داشتيد، مى فهميديد كه سوگندى است عظيم، كه اين كتاب خواندنى هایى است بزرگوار و محترم، و اين خواندنى و ديدنى در كتابى ناديدنى قرار دارد، كه جز پاكان، احدى با آن ارتباط ندارد). | |||
آياتی كه ملاحظه فرموديد، و آياتى ديگر نظائر آن ها، همه حكايت از اين دارند كه: قرآن كريم در معانى و معارفش، همه متّكى بر حقایقى ثابت و لايتغيّر است. نه خودش در معرض دگرگونگى است، و نه آن حقائق. | |||
حال كه اين مقدمه را شنيدى، پاسخ از اشكال برايت معلوم شد، و فهميدى كه صرف اين كه واژه ها و زبان ها ساخته و قريحه آدمى است، باعث نمی شود كه كلام معجزآسا محال باشد، و سخنى يافت شود كه خود انسان سازنده لغت نتواند مثل آن را بياورد. و معلوم شد كه اشكال نامبرده مثل اين می ماند كه كسى بگويد: محال است آهنگری كه خودش شمشير می سازد، در برابر | |||
{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:المیزان جلد۱ بخش۸ | بعدی = تفسیر:المیزان جلد۱ بخش۱۰}} | {{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:المیزان جلد۱ بخش۸ | بعدی = تفسیر:المیزان جلد۱ بخش۱۰}} | ||
[[رده:تفسیر المیزان]] | [[رده:تفسیر المیزان]] |
ویرایش