گمنام

الحجرات ١٢: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
۷۹٬۵۰۶ بایت اضافه‌شده ،  ‏۲۳ مرداد ۱۳۹۶
QRobot edit
(افزودن سال نزول)
(QRobot edit)
خط ۲۶: خط ۲۶:
[[الإسراء ٣٦ | وَ لاَ تَقْفُ‌ مَا لَيْسَ‌ لَکَ‌ بِهِ‌...]] (۰) [[يوسف ٨٧ | يَا بَنِيَ‌ اذْهَبُوا فَتَحَسَّسُوا...]] (۱)   
[[الإسراء ٣٦ | وَ لاَ تَقْفُ‌ مَا لَيْسَ‌ لَکَ‌ بِهِ‌...]] (۰) [[يوسف ٨٧ | يَا بَنِيَ‌ اذْهَبُوا فَتَحَسَّسُوا...]] (۱)   
</div>
</div>
== نزول ==
این قسمت از آیه «وَلا یغْتَبْ بَعْضُکمْ بَعْضاً» درباره دو مردى نازل شده که از فرط گرسنگى از سلمان فارسى خواسته بودند که نزد رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم برود و از براى آن‌ها طعامى بیاورد. سلمان نزد پیامبر آمد، پیامبر او را نزد اسامة بن زید که خزانه‌دار رسول خدا صلى الله علیه و آله بود، فرستاد.
سلمان نزدیک اسامة آمد. اسامة گفت: با کمال تأسف چیزى در خزانه موجود ندارد تا به او بدهد. سلمان مأیوسانه مراجعت کرد آنان از سلمان و اسامه به بدى یاد کردند و گفتند: اسامة مردى بخیل است و از سلمان هم بدگوئى نمودند تا این که نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله آمدند.
پیامبر فرمود: شما را چه خبر شده که من رنگ سبز گوشت را در دهن‌هاى شما مى بینم. آن‌ها گفتند: یا رسول الله، امروز دسترسى به گوشت پیدا نکردیم و گوشت نیافتیم تا بخوریم. پیامبر فرمود: پس چرا امروز با گوشت سلمان و اسامه تغذیه نمودید کنایه از این که چرا در غیاب آن‌ها از آنان به غیبت کردن پرداختید.<ref> تفاسیر مجمع البیان و کشف الاسرار.</ref>
ابن قلابه گوید: شبى عبدالرحمن بن عوف با عمر بن الخطاب در مدینه به تفحص پرداختند تا به در خانه اى رسیدند که چراغ آن خانه روشن بود و صداى آواز هم به گوش می‌رسید. عمر از عبدالرحمن پرسید: اینجا خانه کیست؟ عبدالرحمن گفت: خانه ربیعة بن امیه ابن خلف است و در عین حال به عمر گفت: کار ما از لحاظ تجسس خطاى محض است و خداوند ما را از این کار منع کرده است لذا عمر بن الخطاب منصرف گردید.<ref> تفسیر روض الجنان.</ref>
درباره همین قضیه چنین گویند: عمر با عبدالرحمن شبى به عنوان عسس به تجسس پرداختند، دیدند در خانه اى دود آتش بلند است. رفتند در آن خانه را کوبیدند و با اجازه داخل گردیدند. مردى را با زنى دیدند که در دست آن مرد کاسه اى نیز بوده است، عمر پرسید: این زن کیست؟ مرد گفت: زوجه من است سپس پرسید در میان آن کاسه چیست؟ گفت: آب است سپس پرسید شعرى که آن زن با آواز می‌خواند چگونه شعرى است؟
مرد مزبور آن اشعار را براى عمر خواند بعد از این پرسش‌ها آن مرد رو به عمر کرد و گفت: مگر نمی‌دانى که خداوند در قرآن فرموده: «وَلاتَجَسَّسُوا». عمر گفت: راست می‌گوئى و از آن خانه بیرون آمد.<ref> تفسیر مجمع البیان.</ref>


== تفسیر ==
== تفسیر ==
<tabber>
<tabber>
المیزان=
المیزان=
{{ نمایش فشرده تفسیر|
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۸_بخش۳۸#link330 | آيات ۱۱ - ۱۸ سوره حجرات]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۸_بخش۳۸#link330 | آيات ۱۱ - ۱۸ سوره حجرات]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۸_بخش۳۸#link331 | نهى از مسخره كردن يكديگر و عيبجويى و بد زبانى كردن]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۸_بخش۳۸#link331 | نهى از مسخره كردن يكديگر و عيبجويى و بد زبانى كردن]]
خط ۵۱: خط ۶۶:
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۸_بخش۳۹#link349 | رواياتى در خصوص فرق بين اسلام و ايمان]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۸_بخش۳۹#link349 | رواياتى در خصوص فرق بين اسلام و ايمان]]


}}
|-|نمونه=
|-|نمونه=
{{ نمایش فشرده تفسیر|
*[[تفسیر:نمونه جلد۲۲_بخش۱۰#link74 | آيه ۱۱-۱۲]]
*[[تفسیر:نمونه جلد۲۲_بخش۱۰#link74 | آيه ۱۱-۱۲]]
*[[تفسیر:نمونه جلد۲۲_بخش۱۰#link75 | آيه و ترجمه]]
*[[تفسیر:نمونه جلد۲۲_بخش۱۰#link75 | آيه و ترجمه]]
خط ۶۲: خط ۷۹:
*[[تفسیر:نمونه جلد۲۲_بخش۱۰#link82 | ۵ - علاج غيبت و توبه آن]]
*[[تفسیر:نمونه جلد۲۲_بخش۱۰#link82 | ۵ - علاج غيبت و توبه آن]]
*[[تفسیر:نمونه جلد۲۲_بخش۱۰#link83 | ۶ - موارد استثناء]]
*[[تفسیر:نمونه جلد۲۲_بخش۱۰#link83 | ۶ - موارد استثناء]]
}}
|-| تفسیر نور=
===تفسیر نور (محسن قرائتی)===
{{ نمایش فشرده تفسیر|
يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا كَثِيراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ وَ لا تَجَسَّسُوا وَ لا يَغْتَبْ بَعْضُكُمْ بَعْضاً أَ يُحِبُّ أَحَدُكُمْ أَنْ يَأْكُلَ لَحْمَ أَخِيهِ مَيْتاً فَكَرِهْتُمُوهُ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَحِيمٌ «12»
اى كسانى كه ايمان آورده‌ايد! از بسيارى گمان‌ها دورى كنيد، زيرا بعضى گمان‌ها گناه است. و (در كار ديگران) تجسّس نكنيد و بعضى از شما ديگرى را غيبت نكند، آيا هيچ يك از شما دوست دارد كه گوشت برادر مرده خود را بخورد؟ (هرگز) بلكه آن را ناپسند مى‌دانيد و از خدا پروا كنيد، همانا خداوند بسيار توبه‌پذير مهربان است.
===نکته ها===
در ادامه آيه قبل، اين آيه نيز به عواملى چون سوءظن، تجسّس و غيبت، كه صلح و صفا و اخوّت ميان مؤمنان را به هم مى‌زند اشاره مى‌كند.
در قرآن، به حسن ظن سفارش شده و از گمان بد نسبت به ديگران نهى گرديده است. در سوره‌ى نور مى‌خوانيم: «لَوْ لا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ ظَنَّ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بِأَنْفُسِهِمْ خَيْراً» «1» چرا در باره‌ى شنيده‌هاى خود نسبت به مردان و زنان با ايمان، حسن ظن نداريد؟
همان‌گونه كه آيه‌ى نهم اين سوره، براى امنيّت و حفظ جان مردم، همه‌ى مسلمانان را مسئول مبارزه با ياغى و تجاوزگر دانست، اين آيه نيز براى حفظ آبروى مردم؛ سوءظن، تجسّس و غيبت را حرام كرده است.
امروزه حقوق‌دانان جهان، از حقوق بشر حرف مى‌زنند، ولى اسلام به مسائلى از قبيل تمسخر، تحقير، تجسّس و غيبت توجّه دارد كه حقوق‌دانان از آن غافلند.
هيچ گناهى مثل غيبت به درّندگى بى‌رحمانه تشبيه نشده است. آرى، حتّى حيوانات درنده هم نسبت به هم جنس خود تعرّض نمى‌كند.
----
«1». نور، 12.
جلد 9 - صفحه 189
اقسام سوء ظن و بدگمانى‌
سوء ظن اقسامى دارد كه بعضى پسنديده و برخى ناپسند است:
1. سوءظن به خدا، چنانكه در حديث مى‌خوانيم: كسى كه از ترس خرج ومخارج زندگى ازدواج نمى‌كند، در حقيقت به خدا سوء ظن دارد؛ گويا خيال مى‌كند اگر تنها باشد خدا قادر است رزق او را بدهد، ولى اگر همسر داشته باشد، خدا قدرت ندارد. اين سوءظن، مورد نهى است.
2. سوء ظن به مردم، كه در اين آيه از آن نهى شده است.
3. سوء ظن به خود، كه مورد ستايش است. زيرا انسان نبايد به خود حسن ظن داشته باشد و همه كارهاى خود را بى‌عيب بپندارد. حضرت على عليه السلام در برشمردن صفات متّقين در خطبه همام مى‌فرمايد: يكى از كمالات افراد باتقوا آن است كه نسبت به خودشان سوء ظن دارند.
آرى، افرادى كه خود را بى‌عيب مى‌دانند، در حقيقت نور علم و ايمانشان كم است و با نور كم، انسان چيزى نمى‌بيند. اگر شما با يك چراغ قوّه وارد سالنى بزرگ شويد، جز اشياى بزرگ چيزى را نمى‌بينيد، ولى اگر با نور قوى مانند پرژكتور وارد سالن شديد، حتّى اگر چوب كبريت يا سنجاقى در سالن باشد مى‌توانيد آن را ببينيد.
افرادى كه نور ايمانشان كم است، جز گناهان بزرگ چيزى به نظرشان نمى‌آيد و لذا گاهى مى‌گويند: ما كه كسى را نكشته‌ايم! از ديوار خانه‌اى كه بالا نرفته‌ايم! و گناه را تنها اين قبيل كارها مى‌پندارند، امّا اگر نور ايمان زياد باشد، تمام لغزش‌هاى ريز خود را نيز مى‌بينند و به درگاه خدا ناله و استغفار مى‌كنند.
اگر كسى نسبت به خود خوش‌بين شد، هرگز ترقّى نمى‌كند. او مثل كسى است كه دائماً به پشت سر خود و به راههاى طى شده نگاه مى‌كند و به آن مغرور مى‌شود، ولى اگر به جلو نگاه كند و راههاى نرفته را ببيند، خواهد دانست كه نرفته‌ها چند برابر راههاى رفته است!
توجّه به اين نكته لازم است كه معناى حسن‌ظن؛ سادگى، زودباورى، سطحى‌نگرى و غفلت از توطئه‌ها و شيطنت‌ها نيست. امّت اسلامى هرگز نبايد به خاطر حسن ظن‌هاى نابجا، دچار غفلت شده ودر دام صيادان قرار گيرد.
جلد 9 - صفحه 190
غيبت و پيامدهاى آن‌
غيبت آن است كه انسان در غياب شخصى چيزى بگويد كه مردم از آن خبر نداشته باشند و اگر آن شخص بشنود، ناراحت شود. «1»
رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: دست از سر مرده‌ها برداريد و بدى‌هاى آنان را بازگو نكنيد، كسى كه مُرد، خوبى‌هايش را بيان كند. «2»
امام صادق عليه السلام فرمود: غيبت كننده اگر توبه كند، آخرين كسى است كه وارد بهشت مى‌شود و اگر توبه نكند، اوّلين كسى است كه به دوزخ برده مى‌شود. «3»
امام رضا عليه السلام از امام سجاد عليه السلام نقل مى‌كند كه هر كس از ريختن آبروى مسلمانان خود را حفظ كند، خداوند در قيامت لغزشهاى او را ناديده مى‌گيرد. «4»
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمودند: هر كس زن يا مردى را غيبت كند، تا چهل روز نماز و روزه‌اش پذيرفته نمى‌شود. «5»
پيامبر صلى الله عليه و آله فرمودند: در قيامت هنگامى كه نامه‌ى اعمال انسان به دست او داده مى‌شود، عدّه‌اى مى‌گويند: چرا كارهاى خوب ما در آن ثبت نشده است؟ به آنها گفته مى‌شود: خداوند، نه چيزى را كم و نه چيزى را فراموش مى‌كند، بلكه كارهاى خوب شما به خاطر غيبتى كه كرده‌ايد از بين رفته است. در مقابل افراد ديگرى، كارهاى نيك فراوانى در نامه‌ى عمل خود مى‌بينند و گمان مى‌كنند كه اين پرونده از آنان نيست، به آنها مى‌گويند: به‌واسطه‌ى غيبت‌شدن، نيكى‌هاى كسى كه شما را غيبت كرده، براى شما ثبت شده است. «6»
سؤال: چرا در روايات كيفر يك لحظه غيبت كردن، محور نابودى عبادات چند ساله‌ى انسان بيان شده است؟ آيا اين نوع كيفر عادلانه است؟
پاسخ: همان گونه كه غيبت كننده در يك لحظه، آبرويى را كه مؤمن سال‌ها به دست آمده مى‌ريزد، خداوند هم عباداتى را كه او سال‌ها بدست آورده از بين مى‌برد. بنابراين محو
----
«1». وسائل، ج 8، ص 600 و 604.
«2». نهج‌الفصاحه، حديث 264.
«3». مستدرك، ج 9، ص 117.
«4». بحار، ج 72، ص 256.
«5». بحار، ج 72، ص 258.
«6». بحار، ج 72، ص 259.
جلد 9 - صفحه 191
عبادات چندساله، يك كيفر عادلانه است.
تفسير نور(10جلدى)    ج‌9    191     غيبت و پيامدهاى آن ..... ص : 190
ول خدا صلى الله عليه و آله در آخرين سفر خود به مكّه فرمودند: خون و مال و آبروى مسلمان، محترم است، همان گونه كه اين ماه ذى‌الحجة و اين ايام حج محترم است. «1»
در روايات، نام غيبت كننده در كنار كسى آمده كه دائماً شراب مى‌خورد. «تحرم الجنة على المغتاب و مدمن الخمر» «2» كسى كه غيبت مى‌كند و شراب مى‌نوشد، از بهشت محروم است.
بر اساس روايات، كسى كه عيوب برادر دينى خود را پى‌گيرى (و براى ديگران نقل) كند، خداوند زشتى‌هاى او را آشكار مى‌كند. «3»
پيامبر صلى الله عليه و آله فرمودند: يك درهم ربا، از سى و شش زنا بدتر است و بزرگ‌ترين ربا، معامله با آبروى مسلمان است. «4»
در حديث مى‌خوانيم: نشستن در مسجد به انتظار نمازِ جماعت، عبادت است البتّه مادامى كه منجر به غيبت نشود. «5»
پيامبر صلى الله عليه و آله در آخرين خطبه خود در مدينه فرمودند: اگر كسى غيبت كند، روزه‌ى او باطل است. «6» يعنى از بركات وآثار معنويى كه يك روزه‌دار برخوردار است، محروم مى‌شود.
اگر از بدن انسان زنده قطعه‌اى جدا شود، امكان پر شدن جاى آن هست، ولى اگر از مرده چيزى كنده شود، جاى آن همچنان خالى مى‌ماند. غيبت، بردن آبروى مردم است و آبرو كه رفت ديگر جبران نمى‌شود. «لَحْمَ أَخِيهِ مَيْتاً»
جبران غيبت‌
براى جبران غيبت‌هايى كه در گذشته مرتكب شده‌ايم، در صورتى كه غيبت‌شونده زنده و در قيد حيات است؛ اگر به او بگوييم كه ما غيبت تو را كرده‌ايم ناراحت مى‌شود، به گفته بعضى مراجع تقليد «7»، نبايد به او گفت، بلكه بايد بين خود و خداوند توبه كرد و اگر امكان دسترسى‌
----
«1». شرح نهج‌البلاغه، ابن‌ابى‌الحديد، ج 9، ص 62.
«2». بحار، ج 72، ص 260.
«3». محجّة البيضاء، ج 5، ص 252 از سنن ابى‌داود ج 2، ص 568.
«4». بحار، ج 72، ص 222.
«5». كافى، ج 2، ص 357.
«6». محجّةالبيضاء، ج 5، ص 254.
«7». از حضرت آيةاللَّه گلپايگانى قدس سره پرسيدم: آيا لازم است به ديگران بگوييم كه ما غيبت شما راكرده‌ايم تا ما را حلال كنند؟ فرمود: نه، زيرا او ناراحت مى‌شود و ناراحت كردن مسلمان، خود گناه ديگرى است. پس جبران غيبت، استغفار است و حلاليّت خواستن در همه جا لازم نيست.
جلد 9 - صفحه 192
به شنوندگان غيبت است، به گونه‌اى با ذكر خير و تكريم آن فرد، تحقير گذشته را جبران كنيم و اگر غيبت‌شونده ناراحت نمى‌شود، از خود او حلاليّت بخواهيم؛ اما اگر غيبت شونده از دنيا رفته است، بايد توبه كرده و از درگاه خداوند عذرخواهى كنيم كه البتّه خداوند توبه‌پذير و بخشنده است.
شيخ طوسى در شرح تجريد، بر اساس حديثى از پيامبر صلى الله عليه و آله مى‌فرمايد: اگر غيبت شونده، غيبت را شنيده است، جبران آن به اين است كه نزد او برويم و عذرخواهى كرده و حلاليّت بخواهيم، امّا اگر نشنيده است، بايد هرگاه يادى از غيبت شونده كرديم، براى او استغفار نماييم. «ان كفارة الغيبة أن تستغفر لمن اغتبته كلما ذكرته» «1»
موارد جواز غيبت‌
در مواردى، غيبت كردن جايز است كه به بعضى از آنها اشاره مى‌كنيم:
1. در مقام مشورت در كارهاى مهم؛ يعنى اگر شخصى درباره‌ى ديگرى در مورد ازدواج و گزينش و مسئوليت دادن و ... مشورت خواست، ما مى‌توانيم عيب‌هاى آن فرد را به مشورت كننده بگوييم.
2. براى ردّ سخن و عقيده‌ى باطلِ اشخاصى كه داراى چنين اعتقاداتى هستند، نقل سخن و عيب سخن آنها جايز است، تا مبادا مردم دنباله‌رو آنها شوند.
3. براى گواهى دادن نزد قاضى، بايد حقيقت را گفت گرچه غيبت باشد.
4. براى اظهار مظلوميّت، بيان كردن ظلم ظالم مانعى ندارد.
5. كسى‌كه بدون حيا و آشكارا گناه مى‌كند، غيبت او مانعى ندارد ندارد.
6. براى ردّ ادعاهاى پوچ، غيبت مانعى ندارد. كسى كه مى‌گويد: من مجتهدم، دكترم، سيّدم، و ما مى‌دانيم كه او اهل اين صفات نيست، جايز است به مردم آگاهى دهيم تا فريب نخورند.
----
«1». وسائل، ج 8، ص 605.
جلد 9 - صفحه 193
شنيدن غيبت‌
وظيفه شنونده، گوش ندادن به غيبت ودفاع از مؤمن است. در حديث مى‌خوانيم: «الساكت شريك القائل» «1» كسى كه غيبت را بشنود و سكوت كند، شريكِ جرم گوينده است.
پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: هر كس غيبتى را بشنود و آن را ردّ كند، خداوند هزار باب شرّ را در دنيا و آخرت بر او مى‌بندد، ولى اگر ساكت بود و گوش داد، گناه گوينده نيز براى او ثبت مى‌شود. و اگر بتواند غيبت‌شونده را يارى كند، ولى يارى نكند، در دو دنيا خوار و ذليل مى‌شود. «2»
در روايتى، غيبت كردن؛ كفر و شنيدن و راضى بودن به آن، شرك دانسته شده است. «3»
در آيه‌ى 36 سوره اسراء مى‌خوانيم: «إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ كُلُّ أُولئِكَ كانَ عَنْهُ مَسْؤُلًا» هر يك از گوش و چشم و دل انسان، در قيامت مورد بازخواست قرار مى‌گيرند.
بنابراين ما حق شنيدن هر حرفى را نداريم.
===پیام ها===
1- ايمان، تعهّدآور است و بايد از يك‌سرى افكار و اعمال دورى نمايد. يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا ... (ايمان، با سوءظن و تجسّس و غيبت سازگار نيست.)
2- براى دورى از گناهان حتمى، بايد از گناهان احتمالى اجتناب كنيم. (بنابراين از آنجايى كه برخى گمان‌ها گناه است، بايد از بسيارى گمان‌ها، دورى كنيم.)
اجْتَنِبُوا كَثِيراً ... إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ‌
3- در جامعه‌ى ايمانى، اصل بر اعتماد، كرامت و برائت انسان‌ها است. «إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ»
4- براى جلوگيرى از غيبت بايد زمينه‌هاى غيبت را مسدود كرد. (راه ورود به غيبت، اوّل سوء ظن و سپس پيگيرى و تجسّس است، لذا قرآن به همان ترتيب نهى كرده است.) اجْتَنِبُوا كَثِيراً مِنَ الظَّنِ‌ ... لا تَجَسَّسُوا وَ لا يَغْتَبْ‌
5- گناه، گرچه در ظاهر شيرين و دلنشين است، ولى در ديد باطنى و ملكوتى،
----
«1». غررالحكم.
«2». وسائل، ج 8، ص 606.
«3». بحار، ج 72، ص 226.
جلد 9 - صفحه 194
خباثت و تنفّرآور است. «يَأْكُلَ لَحْمَ أَخِيهِ مَيْتاً» (باطن غيبت، خوردن گوشت مرده است و درباره هيچ گناهى اين نوع تعبير بكار نرفته است.)
6- از شيوه‌هاى تبليغ و تربيت، استفاده از مثال و تمثيل است. أَ يُحِبُّ أَحَدُكُمْ‌ ...
7- در شيوه نهى از منكر، از تعبيرات عاطفى استفاده كنيم. لا يَغْتَبْ‌ ... أَ يُحِبُّ أَحَدُكُمْ أَنْ يَأْكُلَ لَحْمَ أَخِيهِ‌
8- غيبت و بدگويى از ديگران حرام است، از هر سنّ و نژاد و مقامى كه باشد. لا يَغْتَبْ‌ ... ( «أَحَدُكُمْ» شامل كوچك و بزرگ، مشهور و گمنام، عالم و جاهل، زن و مرد و ... مى‌شود.)
9- مردم باايمان، برادر و هم‌خون يكديگرند. «لَحْمَ أَخِيهِ»
10- همان گونه كه مرده قدرت دفاع از خود را ندارد، شخصى كه مورد غيبت قرار گرفته است، چون حاضر نيست، قدرت دفاع ندارد. «مَيْتاً»
11- غيبت كردن، نوعى درّندگى است. «يَأْكُلَ لَحْمَ أَخِيهِ مَيْتاً»
12- غيبت، با تقوا سازگارى ندارد. لا يَغْتَبْ‌ ... وَ اتَّقُوا اللَّهَ‌
13- تقوا، انسان را به سوى توبه سوق مى‌دهد. «وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ»
14- در اسلام بن‌بست وجود ندارد، با توبه مى‌توان گناه گذشته را جبران كرد.
لا يَغْتَبْ‌ ... إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَحِيمٌ‌
15- عذرپذيرى خداوند، همراه با رحمت است. «تَوَّابٌ رَحِيمٌ»
16- توبه پذيرى خداوند، جلوه‌اى از رحمت اوست. «تَوَّابٌ رَحِيمٌ»
}}
|-|
اثنی عشری=
===تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)===
{{نمایش فشرده تفسیر|
يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا كَثِيراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ وَ لا تَجَسَّسُوا وَ لا يَغْتَبْ بَعْضُكُمْ بَعْضاً أَ يُحِبُّ أَحَدُكُمْ أَنْ يَأْكُلَ لَحْمَ أَخِيهِ مَيْتاً فَكَرِهْتُمُوهُ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَحِيمٌ «12»
يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا: اى كسانى كه ايمان آورده‌ايد به خدا و رسول، اجْتَنِبُوا كَثِيراً مِنَ الظَّنِ‌: دورى كنيد و واگذاريد بسيارى از گمان را كه آن گمان بد است در حق برادر مؤمن، إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ‌: بدرستى كه بعضى از
----
«1» رجال الكشى، (مؤسسة الاعلمى للمطبوعات، كربلا) ص 18- 17.
«2» مجمع البيان ج 5 ص 135.
جلد 12 - صفحه 192
گمان گناه است، يعنى موجب تفرع گناه است (اين كلام تعليلى است مستأنف از براى امر به اجتناب ظن).
تنبيه: سه قسم از مناهى را در اين آيه بيان فرمايد:
اول- نهى از گمان بد نسبت به برادر مؤمن.
بعضى ظن را چهار قسم نموده‌اند:
1- مأمور به، و آن حسن ظن است به خدا و رسول و مؤمنان، مانند آيه‌ (لَوْ لا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ ظَنَّ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بِأَنْفُسِهِمْ خَيْراً) «1» و حديث (ان حسن الظن من الايمان) «2».
2- ظن حرام، و آن گمان بد است به خدا و رسول و مؤمنان كه موجب گناه و مستوجب عقوبت است.
3- مندوب اليه، و آن ظن است در امور اجتهاديه.
4- مباح، و آن ظن است در امور دنيا و مهمات آن و در اين صورت بدگمانى موجب سلامتى انتظام امور دنيوى است، و لذا اين قسم را از قبيل حرام نشمرده‌اند.
بيان: شهيد ثانى رضوان اللّه عليه فرموده: مراد سوء ظن حرام، عقد قلب است و حكم بر او به بدى بدون يقين، اما خواطر و حديث نفس معفو مى‌باشد، بنابراين جايز نيست براى شخص اينكه معتقد شود در حق غير خود بدى را مگر وقتى كه كشف شود به عيان كه احتمال تأويل در آن نرود «3»؛ و احاديث بسيار وارد شده:
1- امالى- ابن بابويه رحمه اللّه از حضرت امير المؤمنين عليه السّلام:
ضع امر اخيك على احسنه حتى يأتيك منه ما يغلبك و لا تظنن بكلمة خرجت من اخيك سوء و انت تجد لها فى الخير محملا «4»: بگذار امر برادر خود را بر نيكوترين وجهى تا اينكه بيايد از طرف او آنچه غلبه نمايد، و گمان مكن به كلمه‌اى كه خارج شود
----
«1» سوره نور آيه 12.
«2» منهج الصادقين ج 8 ص 421 و به اين مضمون مجمع البيان ج 4 ص 137 و سفينة البحار ج 2 ص 110 حديث امام جعفر صادق عليه السّلام: حسن الظنّ اصله من حسن ايمان المرء ...
«3» سفينة البحار ج 2 ذيل ظن ص 110 بنقل از شهيد ثانى (ره)
«4» سفينة البحار ج 2 ص 110 بنقل از امالى شيخ صدوق (ره)
جلد 12 - صفحه 193
از برادر تو بدى را و حال آنكه بيابى براى آن در خوبى محملى را.
2- حضرت پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله فرمايد: انّ اللّه حرّم من المسلم دمه و ماله و ان يظنّ به الظّنّ السّوء: «1» بدرستى كه خداى تعالى حرام فرموده از مسلمان خون او و مال او را و اينكه گمان ببرد به او گمان بد را.
3- در خصال- ابن بابويه قال امير المؤمنين عليه السّلام اطلب لأخيك عذرا فان لم تجد عذرا فالتمس له عذرا «2». فرمود حضرت امير المؤمنين عليه السّلام: طلب كن براى برادر دينى خود عذرى را، پس اگر نيافتى براى او عذرى را پس بجوئيد عذرى را.
دوم از مناهى‌ وَ لا تَجَسَّسُوا: و تجسس و تفحص مكنيد چيزهائى را كه بر شما مخفى باشد از بدى مردمان و عيوب ايشان، و بگذاريد آنچه خداى تعالى پوشيده است آن را و به تجسس آن مشغول نشويد. گذشته از نهى، تجسس هر آينه مورد ايجاب نهى از منكرات و ايراد طوارى حوادثات گردد.
تذكره: ابن ابى الحديد- عبد الرحمن عوف نقل نموده كه من با عمر شبى نزديك خانه‌اى رسيديم، چراغى مى‌سوخت و آوازى از آنجا بيرون مى‌آمد. عمر گفت: خانه كيست؟ گفتم: خانه امية بن ربيعه. پس به بالاى ديوار برآمديم و تفحص نموديم، ديديم اميه با ياران مشغول به خوردن خمر بودند، عمر ايشان را نهى و تهديد نمود؛ ايشان گفتند: اى عمر، ما يك فعل منكر نموديم، و تو چهار فعل منهى مرتكب شدى:
1- به تجسس اقدام نمودى و حال آنكه حق سبحانه فرمايد (وَ لا تَجَسَّسُوا).
2- آنكه از درب خانه داخل نشدى بلكه از بالاى ديوار آمدى و خداى تعالى فرمود (و لا تؤتوا الْبُيُوتَ مِنْ ظُهُورِها ... وَ أْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ أَبْوابِها).
3- بدون اذن صاحب خانه داخل شدى و خداى تعالى فرموده‌ (لا تَدْخُلُوا بُيُوتاً غَيْرَ بُيُوتِكُمْ حَتَّى تَسْتَأْنِسُوا)
----
«1» منهج الصادقين، ج 8، ص 421- 422.
«2» سفينة البحار شيخ عباس قمى، ج 2 ذيل ماده ظن ص 110 به نقل از خصال.
جلد 12 - صفحه 194
4- آنكه سلام بر ما نكردى و مخالفت قول خداى تعالى نمودى كه‌ (فَإِذا دَخَلْتُمْ بُيُوتاً فَسَلِّمُوا عَلى‌ أَنْفُسِكُمْ) [اهلها] عمر بعد از استماع اين قول خجل شده از آنجا بيرون آمد «1».
سوم از مناهى: وَ لا يَغْتَبْ بَعْضُكُمْ بَعْضاً: و بايد كه غيبت نكند بعضى از شما بعضى ديگر را، يعنى يكديگر در غيبت به بدى نام نبريد. أَ يُحِبُّ أَحَدُكُمْ‌: آيا دوست مى‌دارد يكى از شما، أَنْ يَأْكُلَ لَحْمَ أَخِيهِ مَيْتاً: اينكه بخورد گوشت برادر خود را در حالتى كه مرده باشد آن برادر. بعد به جهت زيادتى تقرير فرمايد: فَكَرِهْتُمُوهُ‌: پس كراهت داريد آن را (يا بر تضمن معنى شرط) يعنى اگر عرضه كنند گوشت برادر مرده‌اى را بر شما، پس بتحقيق كراهت خواهيد داشت از آن و ممكن نخواهد بود بر شما انكار كراهت آن، و چون حال بر اين منوال است پس همچنانكه كراهت داريد از گوشت مرده‌اى، بايد كه از غيبت نيز به همين طريق كاره باشيد. وَ اتَّقُوا اللَّهَ‌: و بترسيد و بيانديشيد خدا را از عقوبات سبحانى به سبب ارتكاب غيبت و معصيت، إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَحِيمٌ‌: بدرستى كه خداى تعالى بسيار پذيرنده توبه است از جمعى كه توبه كنند و مهربان به آنكه باز ايستد از معصيت.
تتمه: اين كلام مبالغه بسيار است در ترك غيبت: 1- ايراد استفهام كه به معنى تقرير است. 2- تعليق محبت به آنچه غايت كراهت است. 3- اسناد فعل به هر فرد كه مشعر است بر آنكه هيچ فردى از افراد انسان مرتكب اين نوع فعلى نمى‌شود. 4- عدم اقتصار برخوردن گوشت برادر و ضم موت بر آن. 5- تصريح به كراهت آن. 6- امر به اتقاء با وجود تمثيل آن به افحش اشياء.
بيان: شهيد ثانى رحمه اللّه فرمايد: براى غيبت دو تعريف است:
1- مشهور ذكر انسان در غياب به آنچه كراهت دارد نسبت آن را به او از آنچه نقص باشد در عرف به قصد انتقاض.
----
«1» شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 12 [نكت من كلام عمر و سيرته و اخلاقه‌] ص 18- 17 (مضمون سخن) و آيات بترتيب: حجرات/ 12- بقره/ 189- نور/ 27- نور/ 61.
جلد 12 - صفحه 195
2- تنبيه بر آنچه كراهت دارد نسبت آن را به او و اين اعم است، زيرا شامل شود مورد آن زبان و اشاره و حكايت و غير آن.
و حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله فرمود: آيا مى‌دانيد چيست غيبت؟
عرض كردند: خدا و رسول داناتر است. فرمود: ذكر برادر دينى به آنچه كراهت دارد. عرض كردند: اگرچه در او باشد آنچه بگويم؟ فرمود: اگر آن در او باشد غيبت است، و اگر نباشد بهتان است.
و حرمت غيبت، اجماعى و از معاصى كبيره است، و اختصاص ندارد به مرد و زن و صغير و كبير و مرده و زنده.
بعد اقسام آن را فرمايد كه شامل شود آنچه متعلق باشد به نقصان در بدن شخص يا نسب او يا خلقت يا قول يا فعل او يا دين يا دنياى او حتى جامه و خانه او، و منحصر نيست غيبت به قول، بلكه به كتابت و اشاره و كنايه و غمز و لمز و كنيه و تمام آنچه مفهم شود مقصود را، داخل باشد در غيبت، و لذا عايشه روايت كند كه داخل شد بر ما زنى، چون خواست برود اشاره نمودم بدستم، يعنى كوتاه است. حضرت فرمود: غيبت نمودى. و از اين قبيل است محاكات به اينكه راه رود به مثل او به لنگى يا كجى، بلكه اين اعظم است در تصوير و تفهيم‌ «1»، و علامه مجلسى رضوان اللّه عليه شرح مفصلى بيان فرموده و ديگران از علماى اعلام كثر اللّه امثالهم نيز بياناتى فرموده‌اند «2».
عبرت: در مصابيح القلوب- يكى از صلحاى امت گويد: روزى به قبرستانى نشسته بودم، جوانى به سرعت تمام بر ما گذشت، گفتم: اين و امثال او وبال مسلمانان و مشوش خاطر ايشان باشند. چون شب شد در خواب ديدم آن مرد را بر جنازه‌اى خوابانده نزد من آوردند و كاردى به دست من دادند و مرا گفتند بخور. گفتم: سبحان اللّه من چند سال است حيوانى نخورده‌ام، گوشت مرده را چگونه خورم. گفتند: نه غيبت او كردى، پس چرا گوشت او
----
«1» بحار الانوار ج 75 باب 66 (باب الغيبة) ص 221.
«2» به مدرك قبل مراجعه شود.
جلد 12 - صفحه 196
نمى‌خورى؟ گفتم: توبه كردم، يك سال به آن قبرستان تردد مى‌كردم تا آن جوان را بينم و حلاليت طلبم. بعد از يك سال او را ديدم، قبل از آنكه سخنى گويم گفت: توبه كردى، گفتم: آرى، گفت: برو به خانه خود كه تو را به حلّ كردم.
تبصره: احاديث وارده در غيبت بسيار است از جمله:
1- در كافى از حضرت پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله قال: الغيبة اسرع فى دين الرّجل المسلم من الاكلة فى جوفه‌ «1». فرمود: غيبت، ضرر آن در دين شخص سريعتر است از خوره كه در جوف بدن او باشد.
2- ايضا- قال رسول اللّه الجلوس فى المسجد انتظار الصّلوة عبادة ما لم يحدث، قيل: يا رسول اللّه: ما يحدث؟ قال: الاغتياب‌ «2». فرمود رسول خدا صلى اللّه عليه و آله: نشستن در مسجد به انتظار نماز عبادت است مادامى كه حديث نشود. عرض شد: چه چيز حديث شود؟ فرمود: غيبت نمودن.
3- بحار الانوار قال صلّى اللّه عليه و آله: اجتنب الغيبة فانها ادام كلاب النار «3».
فرمود: اجتناب كن غيبت را، پس بدرستى كه آن خورش سگهاى جهنم است.
4- در امالى- قال صلّى اللّه عليه و آله: من اغتاب مؤمنا بما فيه لم يجمع اللّه بينهما فى الجنة ابدا «4». فرمود رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله: هر كه غيبت كند مؤمنى را به آنچه در او است، جمع نفرمايد خدا بين آن دو در بهشت هرگز.
5- مرات العقول- ابو سعيد خدرى از حضرت پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله روايت نموده كه فرمود: اياكم و الغيبة فان الغيبة اشد من الزنا: بر شما باد بپرهيز از غيبت، بدرستى كه غيبت شديدتر است از زنا، زيرا شخص زنا كند و توبه نمايد خدا قبول فرمايد، و غيبت را نيامرزد او را تا آنكه صاحب غيبت گذشت نمايد «5».
----
«1» اصول كافى، كتاب الايمان و الكفر، باب الغيبة و البهت، حديث 1.
«2» مدرك ياد شده.
«3» جامع الاخبار (چ محمدى اصفهان) فصل 110 ص 168. و بنقل از حضرت على عليه السّلام در بحار الانوار ج 75 ص 248.
«4» بحار الانوار ج 75 ص 248 ذيل روايت 12 بنقل از امالى.
«5». جامع الاخبار (چ اصفهان) فصل 110 ص 168.
جلد 12 - صفحه 197
6- ايضا- فرمود رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله: مررت ليلة اسرى بى على قوم يخمشون وجوههم باظافيرهم فقلت يا جبرئيل من هؤلاء قال هؤلاء الذين يغتابون الناس و يقعون فى اعراضهم‌ «1». مرور نمودم شب معراج بر گروهى كه مى‌خراشيدند صورتهاى خود به ناخنهاى خود، از جبرئيل پرسيدم اينها كيستند؟
گفت: كسانيند كه غيبت نمودند مردم را و واقع مى‌شدند در آبروى آنان.
7- ايضا- اوحى اللّه الى موسى بن عمران عليه السّلام ان المغتاب اذا تاب فهو اخر من يدخل الجنة و ان لم يتب فهو اول من يدخل النار «2». وحى فرمود خداى تعالى به حضرت موسى بن عمران: بدرستى كه غيبت كننده هرگاه توبه كند، پس آخر كسى است داخل بهشت شود، و اگر توبه نكند اول كسى است كه داخل جهنم گردد.
8- ايضا- روايت شده كه حضرت عيسى عليه السّلام با حواريون مرور كردند بر مردار سگى، پس حواريون گفتند: چه بوى بدى دارد اين مردار.
حضرت فرمود: چقدر سفيد است دندانهاى او «3».- گويا نهى نمود ايشان را از غيبت سگ، و آگاه فرمود آنها را بر اينكه ذكر نكنند از مخلوقات الهى مگر احسن او را.
9- قال على عليه السّلام: السامع للغيبة احد المغتابين‌ «4»: شنونده غيبت، يكى از غيبت كنندگان است.
تتمه‌ «5»: شيخ بهائى رحمه اللّه فرموده: جايز است غيبت در ده موضع: 1- محلّ شهادت. 2- نهى از منكر. 3- شكايت متظلم. 4- نصيحت مستشير. 5- جرح شاهد و راوى. 6- تفضيل بعض علما بر بعضى. 7- ترجيح صناع بعضى بر بعضى. 8- متظاهر به فسق. 9- مستنكف قول. 10- مشتهر به وصف كه‌
----
«1» بحار الانوار، ج 75 ص 222.
«2» بحار الانوار، ج 75، ص 257 ذيل روايت 48 بنقل از مصباح الشريعه. و نيز جواهر السنيه باب 7 ص 79.
«3» بحار الانوار، ج 75 باب 66، ص 222.
«4» غرر و درر ج 2 ص 12 حديث 1607 و شرح صد كلمه (امير المؤمنين) جاحظ، ابن ميثم حديث 46.
«5» براى بررسى بيشتر در مورد غيبت و امور آن به شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد ج 9 ص 60 تا 71 مراجعه كنيد.
جلد 12 - صفحه 198
مميز او باشد مانند اعرج و اعور با عدم قصد مذمت‌ «1».
مقدمه: قضيه بلال رضوان اللّه عليه: در معارج النبوة- «بلال» غلام «امية بن خلف» و خانه زاد او و مادرش مملوكه اميه بود، و اميه مال بسيار و دوازده غلام داشت و بلال را از همه بيشتر دوست مى‌داشت و او را موكل بيت الصنم نموده بود. چون حق تعالى او را موفق به اسلام نمود، در بتخانه به عبادت خداى يگانه مشغول بود تا اميه خبردار شد. گفت: أ تسجد لرب محمد (صلى اللّه عليه و آله)؟ بلال گفت: بلى، اسجد للّه الكبير المتعال.
اميه در غضب و به تعذيب او اقدام به حدى كه هر روز كه آفتاب به نصف النهار و غايت حرارت داشتى، اميه بلال را به بطحاء برهنه ساخته دست و پاى او را بسته به روى ريگهاى گرم مى‌خوابانيد و سنگهاى داغ كه گوشت را بريان كردى سينه و شكم و پهلو و پشت او مى‌نهادى و ريگ گرم بروى او ريختى و او را تكليف كردى كه از دين اسلام برگرد. بلال مى‌گفت: احدا احدا: خداى يكتاى جل و علا را مى‌پرستم. و گاهى او را برهنه بروى خارها مى‌كشيدى كه بدنش مجروح و گوشت به استخوان رسيدى.
عمرو بن العاص گويد: بر بلال گذشتم و اميه او را بدين طريق عذاب مى‌كرد و مى‌گفت بگو ايمان آوردم به لات و عزى، بلال مى‌گفت بيزار گشتم از لات و عزى. غضب آن ملعون زياد به دو زانو روى سينه بلال نشسته گلوى او را گرفته فشرد به اندازه‌اى كه نفسش منقطع شده. من يقين نمودم او را خفه كرده، رفتم و نزديك شب برگشتم، ديدم هنوز بيحال افتاده، ناگاه به خود آمد.
اميه گفت: بگو به لات و عزى ايمان آوردم. بلال چون نفسى نداشت به دست اشاره به آسمان نمود مى‌گفت احدا احدا و از غايت ضعف كلامش مفهوم نمى‌شد، عاقبت ابو بكر او را از اميه خريدارى كرده نزد رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله آورد، حضرت او را آزاد فرمود.
----
«1» بحار الانوار ج 75 ص 240- 239.
جلد 12 - صفحه 199
}}
|-|
روان جاوید=
===تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)===
{{نمایش فشرده تفسیر|
يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا يَسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ عَسى‌ أَنْ يَكُونُوا خَيْراً مِنْهُمْ وَ لا نِساءٌ مِنْ نِساءٍ عَسى‌ أَنْ يَكُنَّ خَيْراً مِنْهُنَّ وَ لا تَلْمِزُوا أَنْفُسَكُمْ وَ لا تَنابَزُوا بِالْأَلْقابِ بِئْسَ الاسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإِيمانِ وَ مَنْ لَمْ يَتُبْ فَأُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ «11» يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا كَثِيراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ وَ لا تَجَسَّسُوا وَ لا يَغْتَبْ بَعْضُكُمْ بَعْضاً أَ يُحِبُّ أَحَدُكُمْ أَنْ يَأْكُلَ لَحْمَ أَخِيهِ مَيْتاً فَكَرِهْتُمُوهُ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَحِيمٌ «12» يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ أُنْثى‌ وَ جَعَلْناكُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ «13» قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا وَ لَمَّا يَدْخُلِ الْإِيمانُ فِي قُلُوبِكُمْ وَ إِنْ تُطِيعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لا يَلِتْكُمْ مِنْ أَعْمالِكُمْ شَيْئاً إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ «14»
ترجمه‌
اى كسانيكه ايمان آورديد نبايد استهزاء كنند گروهى گروهى را شايد باشند بهتر از آنان و نه زنانى زنانى را شايد باشند بهتر از آنها و عيب مكنيد خودهاتان را و مخوانيد يكديگر را بنامهاى بد بد اسمى است نام تمرّد و نافرمانى بعد از ايمان و هر كه توبه و بازگشت نكند پس آن گروه آنها ستمكارانند
اى كسانى كه ايمان آورديد اجتناب كنيد بسيارى از گمان را همانا بعضى از گمان گناه است و تجسّس و تفتيش مكنيد و نبايد غيبت كنند بعضى از شما بعضى را آيا دوست دارد يكى از شما كه بخورد گوشت برادرش را با آنكه مرده است پس ناخوش داريد آن را و بترسيد از خدا همانا خدا توبه پذير مهربانست‌
ايمردمان همانا ما آفريديم شما را از مرد و زنى و گردانديمتان شعبه‌ها و قبيله‌ها تا بشناسيد يكديگر را همانا گرامى‌ترين شما نزد خدا پرهيزكارترين شما است همانا خدا داناى آگاه است‌
گفتند باديه نشينان كه ايمان آورديم بگو ايمان نياورديد ولى بگوئيد كه اسلام آورديم و هنوز داخل نشده ايمان در دلهاى شما و اگر اطاعت كنيد خدا و پيغمبرش را كم نميكند از كارهاى شما چيزى را همانا خدا آمرزنده مهربانست.
تفسير
گفته‌اند عايشه و حفصه استهزاء نمودند ام سلمه را بكوتاهى قدّ يا كشيده شدن لباسش بروى زمين و اين آيه نازل شد و قمّى ره فرموده نازل شد در باره صفيّه دختر حىّ بن اخطب كه از زوجات پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم بود براى آنكه عايشه و حفصه اذيّت مينمودند و شماتت ميكردند او را و ميگفتند اى دختر يهودى پس شكايت كرد از اين امر نزد پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم و او فرمود آيا جواب آن دو را ندادى عرض كرد چه جواب بدهم فرمود بگو پدرم هارون نبى اللّه و عمويم موسى كليم اللّه‌
----
جلد 5 صفحه 43
و شوهرم محمد رسول اللّه است پس چه كس از من را بد ميدانيد پس او اين جواب را بآن دو گفت و آنها گفتند اين جوابرا پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم بتو ياد داده و خداوند اين آيه را نازل فرمود كه دلالت دارد بر آنكه گروه مردان از اهل ايمان چون قوم گفته‌اند بر زنان اطلاق نميشود نبايد گروه ديگرى را استهزا نمايند و زنان اهل ايمان هم نبايد امثال خودشان را سخريّه كنند چون بسا باشد سخريّه شدگان بكمالات معنوى آراسته‌تر و نزد خدا مقرّب‌تر باشند از سخريّه كنندگان و بعد از بروز كمالات و ظهور درجات آنها منفعل و پشيمان گردند و نيز نبايد اهل ايمان چه مرد باشند چه زن تعيير و سرزنش و عيب‌گيرى كنند از خودشان يعنى از يكديگر چون اهل ايمان مانند يك نفسند و نبايد يكديگر را بألقاب و عناوين بد بخوانند چون اسم و شهرت بتمرّد و كفر و بدى بعد از ايمان براى مؤمن و مؤمنه بد است و اگر كسى مرتكب اين عمل شود بايد توبه نمايد و الا خداوند او را در زمره ستمكاران محسوب خواهد فرمود و انتقام مظلوم را در دنيا و آخرت از ظالم خواهد كشيد چون چنين شخصى بر خود و خلق ستم نموده است و مشعر است بآنكه كسيكه از گناه خود توبه نمود نميشود او را فعلا بگناه سابق معرّفى كرد مثلا كسيكه يهودى بوده و مسلمان شده نبايد او را يهودى خواند يا كسيرا كه فاسق بوده و توبه نموده فاسق خطاب كرد چنانچه نهى سابق دلالت بر اين معنى مينمود و شأن نزول حكايت ميكرد و ظهور عنوان در اتّصاف معنون بآن در حين توصيف شاهد مدّعى است و بعدا خداوند سه دستور اخلاقى بزرگ داده اوّل آنكه اهل ايمان اجتناب نمايند از گمان بد بردن بيكديگر كه اين نوع گمان في نفسه زياد بلكه از گمان خوب بيشتر تحقق پيدا ميكند چون طبع بشر بشرّ مأنوس‌تر است از خير و اين خلق مفاسد بسيارى دارد كه در علم اخلاق ذكر شده و در بعضى از موارد كه منجرّ بانجام عمل ناشايسته‌ئى شود گناهى است كه موجب عقوبت ميشود و آنرا اثم ميخوانند والا گناه اخلاقى است كه مذموم است و بنظر حقير حساب دارد ولى عقاب ندارد دوّم آنكه تجسّس و تفتيش نكنند از عيوب و نواقص يكديگر بلكه از كليّه امور يكديگر مگر بقدريكه لازم و مورد حاجت باشد چون ما مأمور معامله نمودن‌
----
جلد 5 صفحه 44
با خلق بظاهريم نه بباطن و بسا باشد كه صاحب اين خلق موجب زحمت خود و خلق شود و مردم هم نوعا از اين چنين كسى بدشان ميآيد چون هر كسى اسرارى دارد كه ميل ندارد كسى از آن مطّلع شود سوم آنكه غيبت نكنند از يكديگر يعنى در غياب برادر و خواهر دينى خود بدگوئى از او ننمايند چون اين عمل موجب كينه و عداوت و نفاق و شقاق و فتنه و فساد و آشوب بين اهل ايمان است و مفاسد بسيارى دارد كه قابل تعداد نيست لذا از معاصى كبيره شمرده شده و گناه بيشمار دارد و قدر متيقّن از حرمت آن آنستكه شخص در غياب مؤمن يا مؤمنه ظاهر الصّلاحى عيب يا عمل نامشروع مخفى او را ذكر كند كه اگر بشنود بدش بيايد و احتياط در اجتناب از مطلق بدگوئى از هر اهل ايمانى است در غياب او با كراهتش و تفاصيل آن در كتب فقهيّه ذكر شده و اينجا مجال تحقيق آن نيست موارد استثنا را هم بيان فرموده‌اند و خداوند براى انزجار خلق از اين عمل بيان عجيبى فرموده كه تشبيه نموده كسيرا كه غيبت ميكند از برادر دينى خود بكسى كه گوشت برادر مرده خود را ميخورد در آنكه اين از شأن و مقام برادر خود ميكاهد چنانچه آن از جسم برادرش و در آنكه غائب مانند مرده است كه از ذكر خود خبر ندارد و قبيح است تعرّض به شخص بيخبر از خود و چنانچه خوردن گوشت برادر مرده موجب تنفّر طبع است و مردم از آن كراهت دارند بايد از غيبت هم كه موجب بباد دادن عرض برادر مؤمن است كراهت داشته باشند و گفته‌اند تقدير كلام آنستكه اگر بشما بگويند گوشت برادر مرده خود را بخوريد پس مسلّم است كه كراهت داريد از آن غيبت هم مانند آنست بلكه بدتر چون آن مخالف طبع است و اين مخالف با عقل پس بايد از غيبت هم اجتناب داشته باشيد و استفهام براى تقرير و تثبيت اينمعنى است و لفظ احد براى تعميم و تأكيد آن و بايد از خدا بترسند بندگان و پيرامون معاصى نگردند خصوصا غيبت كه اشدّ از زنا است و تحفّظ از آن و از استماعش كه مانند آنست در گناه بسيار مشكل است و چون روايات در اين باب زياد است ما در هر يك از دستورات سه‌گانه بيكى دو حديث معتبر اكتفا ميكنيم در كافى از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه امير المؤمنين عليه السّلام فرمود حمل‌
----
جلد 5 صفحه 45
كن كار برادر خود را بوجه بهترش تا يقين كنى برخلافش و گمان مبر بكلمه‌اى كه بيرون مى‌آيد از دهان برادرت بديرا با آنكه مى‌يابى تو براى آن در خوبى محملى را و نيز در كافى از آنحضرت نقل نموده كه پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود پى‌جوئى از لغزشهاى اهل ايمان منمائيد چون كسيكه پى‌جوئى و عقب‌گيرى از لغزشهاى برادر خود كند خدا عقب‌گيرى ميكند از لغزشهاى او و كسى كه خدا عقب‌گيرى كند از لغزشهايش رسوا خواهد نمود او را اگر چه در درون خانه خود باشد و از امام كاظم عليه السّلام نقل نموده كه كسيكه ياد كند مرديرا در غيابش بوصفى كه در او باشد و مردم بشناسند او را بآن غيبت ننموده از او و كسيكه ياد كند او را در غيابش بوصفى كه در او باشد و مردم ندانند آنرا غيبت نموده است از او و كسيكه ياد كند او را بوصفى كه در او نباشد بهتان باو زده است و در مجمع از پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم نقل نموده كه بپرهيزيد از غيبت كه آن اشدّ از زنا است مرد زنا ميكند و توبه مينمايد خدا او را ميآمرزد ولى كسيكه غيبت ميكند آمرزيده نميشود تا كسيكه غيبت او را نموده از او راضى شود و در خصال از امام صادق عليه السّلام هم مانند آن نقل شده است و در هر حال خداوند توبه پذير و مهربان است بهر وسيله باشد گناهان بندگان را ميآمرزد و در جوامع روايت نموده كه أبو بكر و عمر سلمان را فرستادند خدمت پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم تا براى آنها طعامى بياورد و آنحضرت او را فرستاد نزد اسامة بن زيد كه ما يحتاج پيغمبر در دست او بود و نگهدارى ميكرد و او گفت نزد من چيزى نيست پس سلمان برگشت و آنها گفتند اسامه بخل كرد و اگر سلمان را بفرستيم سر چاه پرآبى آبش فرو ميرود پس رفتند نزد پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم حضرت فرمود چه ميشود كه امروز در دهان شما اثر گوشت را مشاهده ميكنم آنها گفتند يا رسول اللّه ما امروز گوشت نخورديم حضرت فرمود تفكّه نموديد بگوشت سلمان و اسامه پس اين آيه نازل شد و خداوند مردم را از يك مرد و زن كه آدم عليه السّلام و حوا باشد خلق فرموده و آنها را شعب و قبائلى قرار داده براى آنكه بنسب و حسب و قوم و قبيله خود معرّفى و شناخته شوند نه آنكه بآنها مفاخره و تكبّر نمايند و بايد بدانند كه گراميترين مردم نزد خدا كسانى هستند كه بزيور علم و تقوى آراسته و براى معرفت بخدا بيش از همه‌
----
جلد 5 صفحه 46
از معاصى پرهيز ميكنند و مراتب تقوى مكرّر ذكر شده است قمّى ره نقل فرموده كه مراد از شعوب عجم و مراد از قبائل عربند و در مجمع اين معنى را از امام صادق عليه السّلام نقل نموده و بأكثر مفسّرين نسبت داده كه مراد از شعوب قبائل بزرگ مانند مضر و ربيعه است و مراد از قبائل كمتر از شعوب است مانند بكر از ربيعه و تميم از مضر و حقير با وجود روايت معتبر اعتماد برأى مفسّرين نمينمايم و از پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم نقل نموده كه روز قيامت خدا ميفرمايد من بشما امر نمودم پس ضايع نموديد عهد خودتان را با من و بالا برديد نسبهاتانرا منهم امروز خود را بالا ميبرم و ضايع ميكنم نسبهاى شما را همانا گراميترين شما نزد خدا پرهيزكارترين شما است و در فقيه از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود كسيكه حق بگويد خواه بر نفع او باشد خواه بر ضرر او پرهيزكارترين مردم است و در اعتقادات از امام صادق عليه السّلام و در اكمال از امام رضا عليه السّلام پرهيزكارترين مردم نزد خدا بكسانيكه بيشتر از همه عمل بتقيّه مينمايند تفسير شده است و خداوند عالم بجميع احوال بندگان و خبير باسرار و ضمائر آنها است و گفته‌اند جماعتى از بنى اسد در سال گرانى و تنگى بمدينه آمدند و اظهار شهادتين نمودند و به پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم عرضه داشتند كه ما با احمال و اثقال و عيال و اولاد خدمت رسيديم و با شما جنگ نكرديم مانند بعضى از قبائل و مقصودشان گرفتن صدقه و منّت نهادن بود پس آيه اخيره نازل شد كه مفادش دستور الهى است به پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم كه بآنها بفرمايد شما ايمان كه اعتقاد قلبى است و امتياز واقعى و شرف حقيقى بآنست نداريد و نبايد ادّعاء آنرا بنمائيد و بگوئيد ايمان آورديم ولى بايد بگوئيد اسلام آورديم يعنى جنگ نكرده تسليم شديم ماداميكه داخل نشده است ايمان در دلهاى شما و چون بطمع كمك مالى يا حفظ جان و مال قبول اسلام نموديد و بزبان اداء شهادتين كرديد و هنوز نور آن در باطن شما رسوخ ننموده اگر بعد از اين اطاعت كنيد خدا و پيغمبرش را بتمكين ايمان در قلب و اخلاص در نيّت و ترك نفاق و شقاق خدا از اجور اعمال شما چيزى كم نميكند و اگر تاكنون قصور و تقصيرى در آن براى شما روى داده باشد خدا آمرزنده و مهربان است خواهد گذشت در كافى از امام صادق عليه السّلام نقل نموده‌
----
جلد 5 صفحه 47
كه اسلام پيش از ايمان است و مبنى بر آنست توارث و تناكح و ايمان مبنى است بر آن ثواب و در مجمع از پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم نقل نموده كه فرمود اسلام آشكارا است و ايمان در قلب است و اشاره بسينه مبارك خود فرمود و از بعضى روايات استفاده ميشود كه اسلام اعمّ و ايمان اخصّ است اگر مسلمان امام خود را بشناسد مؤمن است و الّا مسلمانى گمراه باشد و اگر معصيت نمايد از ايمان خارج ميشود ولى از اسلام خارج نميشود و اللّه اعلم.
}}
|-|
اطیب البیان=
===اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)===
{{نمایش فشرده تفسیر|
يا أَيُّهَا الَّذِين‌َ آمَنُوا اجتَنِبُوا كَثِيراً مِن‌َ الظَّن‌ِّ إِن‌َّ بَعض‌َ الظَّن‌ِّ إِثم‌ٌ وَ لا تَجَسَّسُوا وَ لا يَغتَب‌ بَعضُكُم‌ بَعضاً أَ يُحِب‌ُّ أَحَدُكُم‌ أَن‌ يَأكُل‌َ لَحم‌َ أَخِيه‌ِ مَيتاً فَكَرِهتُمُوه‌ُ وَ اتَّقُوا اللّه‌َ إِن‌َّ اللّه‌َ تَوّاب‌ٌ رَحِيم‌ٌ «12»
اي‌ كساني‌ ‌که‌ ايمان‌ آورده‌ايد گمان‌ بد ‌در‌ حق‌ يكديگر نبريد زيرا بسيار ‌از‌ ‌اينکه‌ گمان‌ها ‌بر‌ خلاف‌ واقع‌ ‌است‌ و افتراء و كذب‌ ‌است‌ و تفتيش‌ و تجسس‌ ‌از‌ حال‌ يكديگر نكنيد آيا دوست‌ ميدارد احدي‌ ‌از‌ ‌شما‌ ‌که‌ گوشت‌ برادر مرده‌ ‌خود‌ ‌را‌ بخورد ‌پس‌ كراهيت‌ داريد ‌از‌ خوردن‌ گوشت‌ مرده‌ ‌او‌ بپرهيزيد ‌از‌ معصيت‌ الهي‌ محققا خداوند ‌هم‌ توبه‌ ‌را‌ قبول‌ ميفرمايد و ‌هم‌ مشمول‌ رحمت‌ ‌خود‌ ميكند.
يا أَيُّهَا الَّذِين‌َ آمَنُوا اجتَنِبُوا كَثِيراً مِن‌َ الظَّن‌ِّ ‌در‌ خبر ‌است‌ فرمود:
«ضع‌ امر اخيك‌ ‌علي‌ احسنه‌، و ‌لا‌ تظنن‌ باخيك‌ ظن‌ السوء».
إِن‌َّ بَعض‌َ الظَّن‌ِّ إِثم‌ٌ ‌بر‌ خلاف‌ حق‌ ‌است‌ بعلاوه‌ باعث‌ تفرقه‌ و جدايي‌ و ايذاء ميشود، و لكن‌ امروز بمجرد احتمال‌ ضعيف‌ اثر بار ميكنند.
وَ لا تَجَسَّسُوا خداوند ‌با‌ اينكه‌ ‌از‌ حال‌ همه‌ ‌با‌ خبر ‌است‌ ستار العيوب‌ ‌است‌ و تفتيش‌ حرام‌ بزرگي‌ ‌است‌ چه‌ كنم‌ و چه‌ بگويم‌.
وَ لا يَغتَب‌ بَعضُكُم‌ بَعضاً ‌که‌ فرمود:
«الغيبة اشد ‌من‌ الزنا»
‌که‌ صد تازيانه‌ ‌ يا ‌ رجم‌ ‌ يا ‌ قتل‌ دارد بعلاوه‌ ‌از‌ معصيت‌ حق‌ ‌النّاس‌ ‌هم‌ هست‌. و ‌از‌ معني‌ غيبت‌ پرسيدند فرمود: ذكرك‌ اخاك‌ ‌بما‌ يكرهه‌، و اشد ‌از‌ غيبت‌ تهمت‌ ‌است‌، و اشد ‌از‌ تهمت‌ ‌در‌ حضور طرف‌ گفتن‌ ‌است‌.
أَ يُحِب‌ُّ أَحَدُكُم‌ أَن‌ يَأكُل‌َ لَحم‌َ أَخِيه‌ِ مَيتاً ذكر عيوب‌ بمنزله اكل‌ لحم‌ ‌است‌ و
جلد 16 - صفحه 231
‌در‌ غياب‌ بمنزله‌ ميت‌ ‌است‌.
فَكَرِهتُمُوه‌ُ ‌حتي‌ حيوانات‌ گوشت‌ مرده همجنس‌ ‌خود‌ ‌را‌ نميخورند.
وَ اتَّقُوا اللّه‌َ بمراتب‌ تقوي‌ إِن‌َّ اللّه‌َ تَوّاب‌ٌ رَحِيم‌ٌ بسا خداوند ‌او‌ ‌را‌ آمرزيده‌ ‌باشد‌ و ‌او‌ توبه‌ كرده‌ ‌باشد‌ و مشمول‌ رحمت‌ و تفضلات‌ ‌خدا‌ ‌شده‌ ‌باشد‌ خداوند قبول‌ توبه‌ ميكند.
}}
|-|
برگزیده تفسیر نمونه=
===برگزیده تفسیر نمونه===
{{نمایش فشرده تفسیر|
]
اشاره
(آیه 12)
شأن نزول:
مفسران نقل کرده‌اند: جمله «وَ لا یَغْتَبْ بَعْضُکُمْ بَعْضاً» در باره دو نفر از اصحاب رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله است که رفیقشان «سلمان» را غیبت کردند، زیرا او را خدمت پیامبر فرستاده بودند تا غذائی برای آنها بیاورد، پیامبر سلمان را سراغ «اسامة بن زید» که مسؤول «بیت المال» بود فرستاد.
«اسامه» گفت: الآن چیزی ندارم، آن دو نفر از «اسامه» غیبت کردند و گفتند:
او بخل ورزیده و در باره «سلمان» گفتند: اگر او را به سراغ چاه سمیحه (که چاه پر آبی بود) بفرستیم آب آن فروکش خواهد کرد! سپس خودشان به راه افتادند تا نزد «اسامه» بیایند، و در باره موضوع کار خود تجسس کنند.
پیامبر صلّی اللّه علیه و اله فرمود: من آثار خوردن گوشت را در دهان شما می‌بینم.
عرض کردند: ای رسول خدا ما امروز مطلقا گوشت نخورده‌ایم! فرمود: آری گوشت «سلمان» و «اسامه» را می‌خوردید.
آیه نازل شد و مسلمانان را از غیبت نهی کرد.
تفسیر:
در این آیه نیز در زمینه مسائل اخلاقی اجتماعی سه حکم اسلامی به ترتیب: اجتناب از گمان بد، تجسس و غیبت، بیان شده است.
نخست می‌فرماید: «ای کسانی که ایمان آورده‌اید! از بسیاری از گمانها
ج4، ص504
بپرهیزید، چرا که بعضی از گمانها گناه است»! (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثِیراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ).
منظور از این نهی، نهی از ترتیب آثار است. یعنی هر گاه گمان بدی نسبت به مسلمانی در ذهن شما پیدا شد، در عمل کوچکترین اعتنایی به آن نکنید، طرز رفتار خود را دگرگون نسازید و مناسبات خود را با طرف تغییر ندهید.
لذا در روایات دستور داده شده که اعمال برادرت را بر نیکوترین وجه ممکن حمل کن، تا دلیلی بر خلاف آن قائم شود، و هرگز نسبت به سخنی که از برادر مسلمانت صادر شده گمان بد مبر، مادام که می‌توانی محمل نیکی برای آن بیابی! سپس در دستور بعد مسأله «نهی از تجسس» را مطرح کرده، می‌فرماید:
«و (هرگز در کار دیگران) تجسس نکنید» (وَ لا تَجَسَّسُوا).
و بالاخره در سومین و آخرین دستور- که در حقیقت معلول و نتیجه دو برنامه قبل است- می‌فرماید: «و هیچ یکی از شما دیگری را غیبت نکند» (وَ لا یَغْتَبْ بَعْضُکُمْ بَعْضاً).
و به این ترتیب گمان بد سر چشمه تجسس، و تجسس موجب افشای عیوب و اسرار پنهانی، و آگاهی بر این امور سبب غیبت می‌شود که اسلام از معلول و علت همگی نهی کرده است.
سپس برای این که قبح و زشتی این عمل را کاملا مجسم کند آن را در ضمن یک مثال گویا ریخته، می‌گوید: «آیا کسی از شما دوست دارد که گوشت برادر مرده خود را بخورد»؟! (أَ یُحِبُّ أَحَدُکُمْ أَنْ یَأْکُلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیْتاً).
به یقین «همه شما از این امر کراهت دارید» (فَکَرِهْتُمُوهُ).
آری آبروی برادر مسلمان همچون گوشت تن اوست، و ریختن این آبرو به وسیله غیبت و افشای اسرار پنهانی همچون خوردن گوشت تن اوست، و تعبیر به «میتا» به خاطر آن است که «غیبت» در غیاب افراد صورت می‌گیرد، که همچون مردگان قادر بر دفاع از خویشتن نیستند.
و این ناجوانمردانه‌ترین ستمی است که ممکن است انسان در باره برادر خود
ج4، ص505
روا دارد.
و از آنجا که ممکن است افرادی آلوده به بعضی از این گناهان سه گانه باشند و با شنیدن این آیات متنبه شوند، و در صدد جبران برآیند در پایان آیه راه را به روی آنها گشوده، می‌فرماید: «و تقوای الهی، پیشه کنید (و از خدا بترسید) که خداوند بسیار توبه پذیر و مهربان است» (وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَحِیمٌ).
نخست باید روح تقوا و خدا ترسی زنده شود، و به دنبال آن توبه از گناه صورت گیرد، تا لطف و رحمت الهی شامل حال انسان شود.
نکته‌ها:
1- امنیت کامل و همه جانبه اجتماعی:
دستورهای ششگانه‌ای که در دو آیه فوق مطرح شده هر گاه بطور کامل در یک جامعه پیاده شود آبرو و حیثیت افراد جامعه را از هر نظر بیمه می‌کند.
انسان چهار سرمایه دارد که همه آنها باید در دژهای این قانون قرار گیرد و محفوظ باشد: جان، مال، ناموس و آبرو.
تعبیرات آیات فوق و روایات اسلامی نشان می‌دهد که آبرو و حیثیت افراد همچون مال و جان آنهاست، بلکه از بعضی جهات مهمتر است! اسلام می‌خواهد در جامعه اسلامی امنیت کامل حکمفرما باشد نه تنها مردم در عمل و با دست به یکدیگر هجوم نکنند، بلکه از نظر زبان مردم، و از آن بالاتر از نظر اندیشه و فکر آنان نیز در امان باشند، و هر کس احساس کند که دیگری حتی در منطقه افکار خود تیرهای تهمت را به سوی او نشانه گیری نمی‌کند، و این امنیتی است در بالاترین سطح که جز در یک جامعه مذهبی و مؤمن امکان پذیر نیست.
پیغمبر گرامی صلّی اللّه علیه و اله در حدیثی می‌فرماید: «خداوند خون و مال و آبروی مسلمان را بر دیگران حرام کرده، و همچنین گمان بد در باره او بردن».
2- تجسس نکنید!
دیدیم قرآن با صراحت تمام تجسس را در آیه فوق منع نموده، و از آنجا که هیچ گونه قید و شرطی برای آن قائل نشده نشان می‌دهد که
ج4، ص506
جستجوگری در کار دیگران و تلاش برای افشاگری اسرار آنها گناه است، ولی قرائنی که در داخل و خارج آیه است نشان می‌دهد که این حکم مربوط به زندگی شخصی و خصوصی افراد است، و در زندگی اجتماعی تا آنجا که تأثیری در سرنوشت جامعه نداشته باشد نیز این حکم صادق است.
اما روشن است آنجا که ارتباطی با سرنوشت دیگران و کیان جامعه پیدا می‌کند مسأله شکل دیگری به خود می‌گیرد، لذا شخص پیغمبر صلّی اللّه علیه و اله مأمورانی برای جمع آوری اطلاعات قرار داده بود که از آنها به عنوان «عیون» تعبیر می‌شود، تا آنچه را ارتباط با سرنوشت جامعه اسلامی در داخل و خارج داشت برای او گرد آوری کنند.
و نیز به همین دلیل حکومت اسلامی می‌تواند مأموران اطلاعاتی داشته باشد، یا سازمان گسترده‌ای برای گرد آوری اطلاعات تأسیس کند، و آنجا که بیم توطئه بر ضد جامعه، و یا به خطر انداختن امنیت و حکومت اسلامی می‌رود به تجسس برخیزند، و حتی در داخل زندگی خصوصی افراد جستجوگری کنند.
ولی این امر هرگز نباید بهانه‌ای برای شکستن حرمت این قانون اصیل اسلامی شود، و افرادی به بهانه مسأله «توطئه» و «اخلال به امنیت» به خود اجازه دهند که به زندگی خصوصی مردم یورش برند، نامه‌های آنها را باز کنند، تلفنها را کنترل نمایند و وقت و بی‌وقت به خانه آنها هجوم آورند.
خلاصه این که مرز میان «تجسس» و «به دست آوردن اطلاعات لازم برای حفظ امنیت جامعه» بسیار دقیق و ظریف است، و مسؤولین اداره امور اجتماع باید دقیقا مراقب این مرز باشند، تا حرمت اسرار انسانها حفظ شود، و هم امنیت جامعه و حکومت اسلامی به خطر نیفتد.
3- غیبت از بزرگترین گناهان است:
گفتیم سرمایه بزرگ انسان در زندگی حیثیت و آبرو و شخصیت اوست، و هر چیز آن را به خطر بیندازد مانند آن است که جان او را به خطر انداخته باشد، بلکه گاه ترور شخصیت از ترور شخص مهمتر محسوب می‌شود، و اینجا است که گاه گناه آن از قتل نفس نیز سنگین‌تر است.
ج4، ص507
یکی از فلسفه‌های تحریم غیبت این است که این سرمایه بزرگ بر باد نرود، و حرمت اشخاص درهم نشکند.
نکته دیگر این که غیبت، بد بینی می‌آفریند، پیوندهای اجتماعی را سست می‌کند، سرمایه اعتماد را از بین می‌برد، و پایه‌های تعاون و همکاری را متزلزل می‌سازد.
از اینها گذشته «غیبت» بذر کینه و عداوت را در دلها می‌پاشد، و گاه سر چشمه نزاعهای خونین و قتل و کشتار می‌گردد.
در حدیثی آمده است: روزی پیامبر صلّی اللّه علیه و اله با صدای بلند خطبه خواند و فریاد زد: «ای گروهی که به زبان ایمان آورده‌اید و نه با قلب! غیبت مسلمانان نکنید، و از عیوب پنهانی آنها جستجو ننمائید، زیرا کسی که در امور پنهانی برادر دینی خود جستجو کند خداوند اسرار او را فاش می‌سازد، و درون خانه‌اش رسوایش می‌کند»! و در حدیث دیگری آمده است که خداوند به موسی وحی فرستاد: «کسی که بمیرد در حالی که از غیبت توبه کرده باشد آخرین کسی است که وارد بهشت می‌شود و کسی که بمیرد در حالی که اصرار بر آن داشته باشد اولین کسی است که وارد دوزخ می‌گردد»! و نیز در حدیثی از پیغمبر گرامی اسلام صلّی اللّه علیه و اله می‌خوانیم: «تأثیر غیبت در دین مسلمان از خوره در جسم او سریعتر است»! تمام این تأکیدات و عبارات تکان دهنده به خاطر اهمیت فوق العاده‌ای است که اسلام برای حفظ آبرو، و حیثیت اجتماعی مؤمنان قائل است، و نیز به خاطر تأثیر مخربی است که غیبت در وحدت جامعه، و اعتماد متقابل و پیوند دلها دارد.
}}


|-|تسنیم=
|-|تسنیم=
{{ نمایش فشرده تفسیر|
*[[تفسیر:تسنیم | تفسیر آیات]]
*[[تفسیر:تسنیم | تفسیر آیات]]
|-|نور=
}}
*[[تفسیر:نور  | تفسیر آیات]]
 
|-|</tabber>
|-|</tabber>


کاربر ناشناس