فاطر ٣٥
کپی متن آیه |
---|
الَّذِي أَحَلَّنَا دَارَ الْمُقَامَةِ مِنْ فَضْلِهِ لاَ يَمَسُّنَا فِيهَا نَصَبٌ وَ لاَ يَمَسُّنَا فِيهَا لُغُوبٌ |
ترجمه
فاطر ٣٤ | آیه ٣٥ | فاطر ٣٦ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«نَصَبٌ»: رنج و مشقّت. خستگی. «لُغُوبٌ»: درماندگی ناشی از خستگی، و ناتوانی حاصل از رنج و مشقّت. برخی (نَصَبٌ) را خستگی جسمی، و (لُغُوب) را خستگی روحی دانستهاند. «الْمُقامَةِ»: مصدر میمی و به معنی اقامت است.
آیات مرتبط (تعداد ریشههای مشترک)
نزول
از طریق نفیع بن الحرث از عبدالله بن ابى اوفى نقل گردیده که مردى نزد رسول خدا صلى الله علیه و آله آمد و گفت: یا رسول اللّه خوابیدن از امورى است که چشمهاى ما به آن آرامش پیدا نموده و آسایشى از براى بدن ایجاد میشود. آیا در بهشت هم خواب وجود دارد یا نه؟
پیامبر فرمود: نه، زیرا خواب شریک مرگ است و در بهشت مرگ وجود ندارد سپس پرسید بنابراین آرامش و آرامیدن اهل بهشت چگونه خواهد بود؟، پیامبر در عین حالى که سؤال مزبور را بزرگ تلقى نمود. فرمود: در بهشت ضعف و خستگى وجود ندارد و اهل بهشت همیشه در را حتى و آسایش بسر میبرند سپس این آیة نازل گردید.[۱]
تفسیر
تفسیر نور (محسن قرائتی)
الَّذِي أَحَلَّنا دارَ الْمُقامَةِ مِنْ فَضْلِهِ لا يَمَسُّنا فِيها نَصَبٌ وَ لا يَمَسُّنا فِيها لُغُوبٌ «35»
خداوندى كه ما را از فضل خويش در سراى ابدى جاى داد كه در آن جا هيچ رنجى به ما نمىرسد و درماندگى به سراغ ما نمىآيد.
نکته ها
«نَصَبٌ» به معناى تعب و رنج و «لُغُوبٌ» به معناى عجز و ناتوانى است و گاهى در افسردگى بكار مىرود.
در كشورهاى مترقّى و خانوادههاى مرفّه، آسايش پيدا مىشود ولى آرامش كمياب است، امّا اهل بهشت هم در آسايش كاملند و هم از غمها و تحيّرها دور.
پیام ها
1- بهشت، ابدى است. «دارَ الْمُقامَةِ»
جلد 7 - صفحه 503
2- بهشتيان، نعمتها را از فضل خدا مىدانند، نه از عمل خود. «مِنْ فَضْلِهِ»
3- رنج و غم با بهشتيان حتّى تماس ندارد. «لا يَمَسُّنا»
4- طول عمر بيش از حدّ در دنيا، خستگىآور است ولى در بهشت نه خستگى وجود دارد و نه غم. لا يَمَسُّنا ... نَصَبٌ ... لُغُوبٌ
5- آسايش و آرامش بهشت، حتمى است. (جملهى «لا يَمَسُّنا» تكرار شده است)
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
الَّذِي أَحَلَّنا دارَ الْمُقامَةِ مِنْ فَضْلِهِ لا يَمَسُّنا فِيها نَصَبٌ وَ لا يَمَسُّنا فِيها لُغُوبٌ (35)
الَّذِي أَحَلَّنا: آن خدائى كه به لطف و احسان و بزرگوارى خود فرود آورد ما را و ساكن گردانيد، دارَ الْمُقامَةِ: سراى اقامت و دار الخلود راحت كه بهشت است و هرگز از آن انتقال نخواهد بود، مِنْ فَضْلِهِ: به انعام بىپايان خود، لا يَمَسُّنا فِيها نَصَبٌ: و نمىرسد ما را در آن رنجى و زحمتى به هيچ وجه، وَ لا يَمَسُّنا فِيها لُغُوبٌ: و نمىرسد ما را در آن ملالى و ماندگى و اندوهى.
علامه مجلسى (رحمه اللّه) از حضرت باقر عليه السلام در ذيل حديثى روايت نموده: چون داخل شود مؤمن به منازل خود در بهشت، بر سر او تاج پادشاهى و كرامت بگذارند و بپوشانند بر او حلههاى طلا و نقره و در اكليل زير تاج ياقوت و مرواريد بافته باشند و بپوشانند او را هفتاد حله به رنگهاى گوناگون و نوعهاى مختلف بافته به طلا و نقره و مرواريد و ياقوت سرخ چنانكه حق تعالى فرموده «يُحَلَّوْنَ فِيها مِنْ أَساوِرَ مِنْ ذَهَبٍ وَ لُؤْلُؤاً وَ لِباسُهُمْ فِيها حَرِيرٌ» و پوشش آنها در بهشت حرير است، و چون مؤمن بر تخت خود بنشينند تخت او به حركت آيد از شادى، و چون قرار گيرد ولىّ خدا در بهشت، رخصت طلبد بر او ملكى كه موكل
«1» ترجمه عدة الداعى (كتابفروشى جعفرى- مشهد)، ص 343 و منهج الصادقين (چ سوم) ج 7 ص 455.
جلد 11 - صفحه 41
است به بهشتهاى او كه تهنيت و مباركت گويد او را به كرامتهاى خدا. «1»
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
وَ الَّذِي أَوْحَيْنا إِلَيْكَ مِنَ الْكِتابِ هُوَ الْحَقُّ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ إِنَّ اللَّهَ بِعِبادِهِ لَخَبِيرٌ بَصِيرٌ (31) ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْكِتابَ الَّذِينَ اصْطَفَيْنا مِنْ عِبادِنا فَمِنْهُمْ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ وَ مِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ مِنْهُمْ سابِقٌ بِالْخَيْراتِ بِإِذْنِ اللَّهِ ذلِكَ هُوَ الْفَضْلُ الْكَبِيرُ (32) جَنَّاتُ عَدْنٍ يَدْخُلُونَها يُحَلَّوْنَ فِيها مِنْ أَساوِرَ مِنْ ذَهَبٍ وَ لُؤْلُؤاً وَ لِباسُهُمْ فِيها حَرِيرٌ (33) وَ قالُوا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي أَذْهَبَ عَنَّا الْحَزَنَ إِنَّ رَبَّنا لَغَفُورٌ شَكُورٌ (34) الَّذِي أَحَلَّنا دارَ الْمُقامَةِ مِنْ فَضْلِهِ لا يَمَسُّنا فِيها نَصَبٌ وَ لا يَمَسُّنا فِيها لُغُوبٌ (35)
ترجمه
و آنرا كه وحى كرديم بتو از كتاب آن حقّ است با آنكه تصديق كننده است آنچه را پيش روى او است همانا خداوند ببندگانش هر آينه آگاه بينا است
پس بميراث داديم آنكتاب را بآنانكه برگزيديم از بندگان خود پس بعضيشان ستم كنندهاند بر خود و بعضيشان ميانه روندهاند و بعضيشان پيشى گيرندهاند به خوبيها باذن خدا اينست آن تفضّل بزرگ
بهشتهاى اقامتگاهى كه داخل ميشوند در آن آراسته ميشوند در آنها از دستبندهائى از طلا و از مرواريد و لباسشان در آنها پرنيان است
و گويند ستايش مر خدا را كه برد از ما اندوه را همانا پروردگار ما هر آينه آمرزنده شكر پذير است
آنكه درآورد ما را
جلد 4 صفحه 388
بسراى اقامت از فضل خود نميرسد بما در آن رنجى و نميرسد بما در آن كلالى.
تفسير
خداوند حميد در مقام توصيف قرآن مجيد فرموده آنچه را وحى نموديم بتو اى پيغمبر خاتم از كتاب آسمانى آن حقّ و راست و درست است با آنكه تصديق كننده و شاهد صدق خود و كتب آسمانى سابق است چون كلامى است كه معلوم است بشر نميتواند بمانندش بياورد و موافق است با آنچه بشارت داده شده بآن در كتب آسمانى سابق از اوصاف آنكتاب و آورندهاش و خدا خبير از باطن مردم و بصير بظاهر آنها است ميداند و ميشناسد كسيرا كه قابل و لايق اين مقام ارجمند است و آن خاتم انبياء است و پس از او ذريّه طاهرهاش كه ما ايشان را وارث آنكتاب نموديم و مبيّن معانى و اسرار آن قرار داديم و چنانچه در آيات سابقه اشاره شد آنان كسانى هستند كه براى انذار و ارشاد و ولايت و امامت اختيار نموديم ما از ميان بندگان خود چون بندگان ما سه دستهاند بعضى كسانى هستند كه بر خود ستم نمودند و در پى تحصيل معرفت نرفتند و امام زمان خود را نشناختند و مرتكب معاصى شدند و بعضى ميانهروى را اختيار نموده امام خود را شناختند و بدستورات الهى عمل نمودند ولى پيش قدم در امور خير نبودند و بأقلّ مراتب علم و تقوى قناعت كردند و بعضى سبقت نمودند در جميع امور خير و رسيدند بأعلى درجه علم و معرفت و تقوى و صلاح و سداد بكمك خدا و اذن او كه ائمه اثنى عشر و نواب ايشانند سلام اللّه عليهم اجمعين و در جاى ديگر از اين سه دسته باصحاب شمال و اصحاب يمين و سابقين مقرّبين تعبير شده و اين اصطفاء و اختيار خدا و سبقت در خيرات تفضّل بزرگ خدا است كه شامل حال ايشان شده است و تفضّل الهى بهشت است كه اقامتگاه دائمى است و داخل ميشوند در آن كسانيكه قابل تفضّل هستند از اهل ايمان و معصيتكارانى كه بتوبه يا شفاعت شفعاء روز جزا قابل شدند و آراسته ميگردند در آن بانواع زر و زيور كه از آن جمله است دستبندهاى طلا و مرواريد كه معمول سلاطين عرب بوده و بعنوان فرد اكمل ذكر شده اگر لوء لوء بكسر قرائت شود و الّا مراد زينت بلؤلؤ است اعمّ از دستبند و غيره چون ظاهرا در اينصورت و لؤلؤا عطف بر محلّ من اساور است و لباسشان ابريشمى
جلد 4 صفحه 389
خالص است و حمد ميكنند خدا را كه آنها را از همّ و غمّ دنيا و تشويش روز جزا نجات داد و گناهانشان را بخشيد و از عباداتشان قدردانى فرمود آنخداوندى كه جاى داد آنها را در محلّ اقامت هميشگى بفضل و كرم خود اگرچه فضل كبير مخصوص بسابقين باشد چون نميرسد در بهشت باهلش بهيچ وجه تعب و مشقّتى و عارض نميگردد بآنها خستگى و كلالى اين بنظر حقير مستفاد از ظاهر آيات شريفه و اخبار كثيره ائمه اطهار است ولى مستفاد از بعضى روايات آنستكه خداوند اولاد على و فاطمه عليهما السلام را از بندگان اختيار و مخصوص بفضل خود فرمود و آنها سه دستهاند بعضى معصيتكارند كه آنها را خداوند بآبروى حضرت زهراء موفّق بتوبه ميكند و ميبخشد و بعضى عدول اهل ايمانند كه مستحق بهشتند و بعضى سابقين در خيرات كه ائمه اطهارند و همه ببهشت ميروند و بنابراين ضمير در منهم راجع است بالّذين اصطفينا و منافات با معناى سابق الذّكر ندارد چون استفاده اين قبيل معانى از باطن قرآن مخصوص بخاندان عصمت و طهارت است و در مجمع از پيغمبر صلى اللّه عليه و اله و سلّم نقل نموده كه امّا سابق داخل ميشود در بهشت بدون حساب و اما مقتصد محاسبه ميشود بحساب آسانى و امّا ستمكار بر خود توقيف ميشود در مقام پس داخل مىگردد در بهشت و آنها كسانى هستند كه ميگويند الحمد للّه الّذى أذهب عنّا الحزن و اين مؤيّد بعضى از روايات منقوله از ائمه اطهار است و بعضى از مفسّرين اهل سنّت از قبيل عايشه و عمر بن الخطّاب هم قائل شدهاند كه هر سه دسته اهل بهشتند ولى آنها برگزيدگان خدا و وارث كتابرا تمام امّت ميدانند اعمّ از پيروان على و عمر و السّلام على من اتّبع الهدى و اينكه در كلام الهى در ذكر دستجات ظالم مقدّم و سابق مؤخر شده است شايد براى اشاره بسير از مقام نفس امّاره بسوء بمقام عقل ميانهرو در امور و از آنجا بمقام روح و قرب الهى باشد چون در اينمقامات ابتداء بدانى و ختم بعالى معمول است و اللّه اعلم بمرامه و محسّنات كلامه.
جلد 4 صفحه 390
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
الَّذِي أَحَلَّنا دارَ المُقامَةِ مِن فَضلِهِ لا يَمَسُّنا فِيها نَصَبٌ وَ لا يَمَسُّنا فِيها لُغُوبٌ (35)
آن خداوندي که جاي داد ما را در داري که هميشه باقيست خراب شدني نيست از فضل خودش اصابت نميكند ما را در اينکه دار جنة خستگي و مرارتي و اصابت نميكند ما را در اينکه دار مقامه زحمت و تعبي.
الَّذِي صفت اللّه است صفت بعد الصفة که در آيه قبل قالُوا الحَمدُ لِلّهِ الَّذِي أَذهَبَ عَنَّا الحَزَنَ.
أَحَلَّنا دارَ المُقامَةِ حلول در شيء دخول در او است و دار مقامه بهشت عدن است که هميشه بر پا است که معناي خلود است که ديگر از اينکه دار بيرون رفتني نيست و تمام شدني نيست.
مِن فَضلِهِ که گفتيم هر نعمتي خداوند ببنده عنايت فرمايد از راه تفضل است نه استحقاق فقط محل بايد قابليت تفضل داشته باشد بخلاف اهل عذاب که از راه استحقاق است زائد بر آن عذاب نميكند.
لا يَمَسُّنا فِيها نَصَبٌ نصب بمعني تعب است نه از نعم آن سير ميشويم و نه گرسنه و نه كسل ميشويم که بي ميل شويم يا بزحمت بيفتيم.
وَ لا يَمَسُّنا فِيها لُغُوبٌ و زحمت تحصيل هم ندارد حتي احتياج به طبخ و رفتن و گرفتن ندارد تمام موجود و در دسترس ما است.
برگزیده تفسیر نمونه
(آیه 35)- سر انجام به سراغ آخرین نعمت که نبودن عوارض ناراحتی و عوامل مشقت و خستگی و رنج و تعب است رفته، از قول آنها میگوید: ستایش برای «آن کسی است که با فضل خود ما را در این سرای اقامت (جاویدان) جای داد
ج4، ص74
که نه در آنجا رنجی به ما میرسد و نه سستی و واماندگی»! (الَّذِی أَحَلَّنا دارَ الْمُقامَةِ مِنْ فَضْلِهِ لا یَمَسُّنا فِیها نَصَبٌ وَ لا یَمَسُّنا فِیها لُغُوبٌ).
و به این ترتیب در آنجا نه عوامل مشقتبار جسمانی وجود دارد، نه از اسباب رنج روحی خبری است.
نکات آیه
۱ - سپاس گزارى بهشتیان از خداوند، به خاطر وارد کردن آنان به سراى همیشگى (الحمد للّه ... الذى أحلّنا دار المقامة)
۲ - بهشت، سراى همیشگى (دارالمقامة)
۳ - بهشت، سراى آسودگى و به دور از رنج و افسردگى (لایمسّنا فیها نصب و لایمسّنا فیها لغوب) «نصب» به معناى تعب و رنج و «لغوب» به معناى عجز و ناتوانى است که غالباً به سبب تعب و مشقت به وجود مى آید. گفتنى است که در برداشت یاد شده از آن به افسردگى تعبیر شده است.
۴ - اعطاى بهشت و سراى پایدار و بى رنج و افسردگى، فضل و لطف خداوند به بندگان (لایمسّنا فیها نصب و لایمسّنا فیها لغوب)
۵ - اعتراف بهشتیان به لطف و تفضل خدا در وارد کردن آنان به بهشت و مستحق نبود آنها به این نعمت (الذى أحلّنا دارالمقامة من فضله)
موضوعات مرتبط
- بهشت: آسایش در بهشت ۳; جاودانگى بهشت ۲; جاودانگى در بهشت ۱; رفع اندوه در بهشت ۳، ۴; رفع سختى در بهشت ۳; ویژگیهاى بهشت ۳
- بهشتیان: آسایش بهشتیان ۴; اقرار بهشتیان ۵; تفضل به بهشتیان ۴، ۵; شکرگزارى بهشتیان ۱
- شکر: شکر خدا ۱
- فضل خدا: مشمولان فضل خدا ۴، ۵
منابع
- ↑ تفسیر ابن ابى حاتم و کتاب البعث از بیهقى.