روایت:من لايحضره الفقيه جلد ۴ ش ۸۹۳
آدرس: من لا يحضره الفقيه، جلد ۴، بَابُ النَّوَادِرِ وَ هُوَ آخِرُ أَبْوَابِ الْكِتَاب-وَ مِنْ أَلْفَاظِ رَسُولِ اللَّهِ ص الْمُوجَزَةِ الَّتِي لَمْ يُسْبَقْ إِلَيْهَا
و روي عن ابي هاشم الجعفري انه قال :
من لايحضره الفقيه جلد ۴ ش ۸۹۲ | حدیث | من لايحضره الفقيه جلد ۴ ش ۸۹۴ | |||||||||||||
|
ترجمه
محمد جواد غفارى, من لا يحضره الفقيه - جلد ۶ - ترجمه على اكبر و محمد جواد غفارى و صدر بلاغى, ۳۵۰
و از أبو هاشم جعفرى روايت شده است كه گفت: تنگدستى سختى بر من عارض شد، از اين رو بسوى امام ابو الحسن علىّ بن محمّد عليهما السّلام رفتم، و اذن ورود بمحضر آن امام را طلب كردم، و آن حضرت مرا اذن داد، پس چون بنشستم فرمود: اى أبا هاشم ميخواهى كدام نعمت از نعمتهائى را كه خدا بتو بخشيده است شكر گوئى؟ در اين حال من سر بزير افكندم و خاموش ماندم، زيرا نميدانستم كه در جواب آن امام چه بگويم، پس او خود سخن آغاز كرد، و فرمود: خداوند عزّ و جلّ ايمان را نصيب تو ساخت، از اين رو بدنت را بر دوزخ حرام ساخت، و سلامت را روزيت كرد، از اين رو تو را در طاعت خود يارى فرمود: و قناعت را بهره تو فرمود و از اين رو تو را از بىآبروئى مصون داشت، اى أبا هاشم، من از اين رو بر اين گونه با تو آغاز سخن كردم كه گمان بردم كه تو ميخواهى از كسى كه اين چنين با تو رفتار كرده است نزد من شكايت كنى، اكنون امر كردهام كه صد دينار در اختيار تو قرار دهند، پس آن را بستان.