روایت:الکافی جلد ۲ ش ۲۰۳۵
آدرس: الكافي، جلد ۲، كِتَابُ الدُّعَاء
عده من اصحابنا عن احمد بن محمد و ابو علي الاشعري عن محمد بن عبد الجبار جميعا عن ابن فضال عن ابي اسحاق ثعلبه بن ميمون عن يعقوب الاحمر قال :
الکافی جلد ۲ ش ۲۰۳۴ | حدیث | الکافی جلد ۲ ش ۲۰۳۶ | |||||||||||||
|
ترجمه
کمره ای, اصول کافی ترجمه کمره ای جلد ۶, ۴۰۹
از يعقوب احمر، گويد: به امام صادق (ع) گفتم: قربانت، راستى كه من قرآن را ياد گرفتم و از دستم رفت، به درگاه خدا عز و جل دعا كن كه آن را به من ياد دهد، گويا مانند اينكه آن حضرت از اين گزارش در هراس شد و فرمود: خدا آن را به تو و ماها همه ياد بدهد- گويد: ما نزديك ده كس بوديم- سپس فرمود: سورهاى است كه همراه مردى بوده، آن را خوانده و سپس واگذارده است و روز قيامت در نيكوترين صورتى بيايد و بر او سلام دهد، او مىگويد: تو كسيتى؟ جواب مىدهد: من سوره چنان و چنانم و اگر تو به من چسبيده بودى و مرا نگاه داشته بودى، تو را به اين درجه مىرسانيدم، بر شما باد به ملازمت قرآن سپس فرمود: برخى مردمند كه قرآن را مىخوانند تا گفته شود: فلانى قرآن خوان است و برخى باشند كه قرآن مىخوانند براى به دست آوردن دنيا، در اينها خيرى نيست و برخى باشند كه قرآن مىخوانند تا در نماز شب و روز خود از آن سود برند.
مصطفوى, اصول کافی ترجمه مصطفوی جلد ۴, ۴۱۰
يعقوب احمر گويد: بحضرت صادق عليه السلام عرضكردم: فدايت شوم من قرآن را خواندهام ولى از ذهنم رفته است دعا كنيد كه خداوند آن را بمن بياموزد گويد: آن حضرت از اين مطلب كه من خدمتش عرض كردم ناراحت شد و فرمود: خداوند آن را بتو و ما همگى ياد دهد گويد: ما نزديك ده نفر بوديم- سپس فرمود: سورهاى كه مردى ميخواند با اوست تا گاهى كه آن را واگذارد، پس روز قيامت در زيباترين صورت نزدش آيد و بر او سلام كند آن مرد گويد: تو كيستى؟ گويد: من فلان سورهام و اگر تو بمن چسبيده بودى و نگاهم داشته بودى تو را در اين درجه فرود مىآوردم، پس بر شما باد بملازمت قرآن، سپس فرمود: برخى از مردمند كه قرآن خوانند كه گفته شود: فلان كس قارى قرآن است، و برخى قرآن ميخوانند براى (سودجوئى) و بدست آوردن دنيا و خيرى در اينها نيست و برخى هستند كه قرآن خوانند تا از آن در نمازشان و در شب و روزشان منتفع شوند.
محمدعلى اردكانى, تحفة الأولياء( ترجمه أصول كافى) - جلد ۴, ۶۲۵
چند نفر از اصحاب ما روايت كردهاند، از احمد بن محمد و ابو على اشعرى، از محمد بن عبد الجبّار، هر دو، از ابن فضّال، از ابو اسحاق ثعلبه بن ميمون، از يعقوب احمر كه گفت: به خدمت امام جعفر صادق عليه السلام عرض كردم كه: فداى تو گردم! به درستى كه من قرآن را خوانده بودم. بعد از آن، از من رها شد و آن را فراموش كردم. پس خداى عز و جل را بخوان و دعا كن كه خدا آن را به من تعليم فرمايد. يعقوب گفت كه: گويا آن حضرت به جهت اين امر فزع نمود و ترسيد، و فرمود كه: «خدا آن را به تو و ما، همه تعليم فرمايد»، و گفت كه: ما مقدار ده نفر بوديم. بعد از آن، فرمود كه: «سوره قرآن با شخصى مىباشد (يعنى آن را مىداند)، و حال آنكه آن سوره را خوانده. بعد از آن، آن را فراموش نموده. پس آن سوره در روز قيامت به نزد او مىآيد، در بهترين صورتى، و بر او سلام مىكند. پس آن شخص مىگويد كه: تو كيستى؟ مىگويد كه: من فلان سورهام؛ پس اگر به من چنگ در زده بودى و مرا از دست نمىدادى و فراموش نمىكردى و به من عمل مىنمودى، تو را در اين درجه فرود مىآوردم. پس بر شما باد به قرآن و مستمسّك شدن به آن». بعد از آن فرمود: «به درستى كه از جمله مردمان كسى هست كه قرآن را مىخواند، از براى آنكه گفته شود كه فلانى قارى است، و از جمله ايشان كسى هست كه قرآن را مىخواند، از براى آنكه به آن، دنيا را طلب كند، و در اين دو طايفه هيچ خوبى نيست، و از جمله ايشان كسى هست كه قرآن را مىخواند، از براى آنكه به آن منتفع شود در نماز، در شب و روز خويش».