روایت:الکافی جلد ۱ ش ۳۶۶
آدرس: الكافي، جلد ۱، كِتَابُ التَّوْحِيدِ
احمد بن مهران عن عبد العظيم بن عبد الله الحسني عن علي بن اسباط عن خلف بن حماد عن ابن مسكان عن مالك الجهني قال :
الکافی جلد ۱ ش ۳۶۵ | حدیث | الکافی جلد ۱ ش ۳۶۷ | |||||||||||||
|
ترجمه
کمره ای, اصول کافی ترجمه کمره ای جلد ۱, ۴۲۳
مالك جهنى گويد: از امام صادق (ع) پرسيدم از قول خداى تعالى (۶۸ سوره ۱۹): «آيا به ياد نمىآورد انسان كه ما او را آفريديم و خود چيزى نبود» گويد كه فرمود: نه تقدير شده بود و نه هست شده بود، گويد: از او پرسيدم از قول خدا (۲ سوره ۷۷): «آيا بر انسان روزگارى گذشته است كه در آن چيزى نبوده كه ياد شود» فرمود: اين در دورانى است كه مقدر بوده ولى در ياد نبوده و اسمى نداشته.
مصطفوى, اصول کافی ترجمه مصطفوی جلد ۱, ۲۰۲
مالك جهنى گويد: امام صادق عليه السلام راجع بقول خداى تعالى (۶۸ سوره ۱۹) «مگر انسان بياد ندارد كه ما او را آفريديم و هيچ نبود» پرسيدم: فرمود: نه اندازهگيرى و نه هست شده بود و راجع بقول خدا (اول سوره ۷۷) «آيا بر انسان زمانى از روزگار گذشت كه چيز قابل ذكرى نبود» پرسيدم فرمود: اندازهگيرى شده بود ولى قابل ذكر نبود.
محمدعلى اردكانى, تحفة الأولياء( ترجمه أصول كافى) - جلد ۱, ۴۷۱
احمد بن مِهران، از عبدالعظيم بن عبداللَّه حسنى، از على بن اسباط، از خَلف بن حمّاد، از ابن مُسكان، از مالك جُهَنى روايت كرده است كه گفت: از امام جعفر صادق عليه السلام سؤال كردم از قول خداى عزّوجلّ: «أَ وَ لا يَذْكُرُ الْإِنْسانُ أَنَّا خَلَقْناهُ مِنْ قَبْلُ وَ لَمْ يَكُ شَيْئاً» «۲» (و در قرآن به جاى «أوَلم ير الانسان»: «أو لا يذكر» واقع است و اين اشتباه بايد كه از غير راوى اصل، كه مالك است، ناشى شده باشد؛ چه تقرير قولى معصوم در حكم قول معصوم است و حمل آن بر اشارهاى به سوى مضمون آيه به بعيد است). و ترجمه آن بنا بر آنچه در قرآن است، اين است كه: «آيا نمىانديشد و ياد نمىكند آدمى آنكه ما آفريديم او را پيش از اين و حال آنكه چيزى نبود». راوى مىگويد كه: حضرت فرمود كه: «نه مقدّر بود، و نه مكوّن» (يعنى خدا او را تقدير __________________________________________________
(۲). نص قرآن سوره مريم، آيه ۶۷ چنين است: «أَوَ لَايَذْكُرُ الْإِنسنُ أَنَّا خَلَقْنهُ مِن قَبْلُ وَ لَمْ يَكُ شَيًا» و در سورهيس، آيه ۷۷ چنين است: «أَوَ لَمْ يَرَ الْإِنسنُ أَنَّا خَلَقْنهُ مِن نُّطْفَةٍ فَإِذَا هُوَ خَصِيمٌ مُّبِينٌ».
و اندازه نفرموده بود و هستى و وجود نداده بود). و مالك گفت كه: از آن حضرت سؤال كردم از تفسير قول خداى تعالى: «هَلْ أَتى عَلَى الْإِنْسانِ حِينٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ يَكُنْ شَيْئاً مَذْكُوراً» «۱»، يعنى: «آيا آمد (و مراد، اين است كه به تحقيق آمد) بر آدمى هنگامى از روزگار كه نبود چيزى ياد شده؟» (كه كسى او را ياد نمىنمود)، پس حضرت فرمود كه: «مقدّر الوجود بود (كه در لوح محفوظ تقدير وجود او شده بود)، وليكن مذكور نبود» (و كسى او را ياد نمىنمود). __________________________________________________
(۱). انسان، ۱.