روایت:الکافی جلد ۱ ش ۱۲۱۳
آدرس: الكافي، جلد ۱، كِتَابُ الْحُجَّة
علي بن ابراهيم عن ابيه عن ابن ابي عمير عن هشام بن الحكم عن ابي عبد الله ع قال :
الکافی جلد ۱ ش ۱۲۱۲ | حدیث | الکافی جلد ۱ ش ۱۲۱۴ | |||||||||||||
|
ترجمه
کمره ای, اصول کافی ترجمه کمره ای جلد ۳, ۲۸۹
امام صادق (ع) فرمود: در اين ميان كه پيغمبر (ص) در مسجد الحرام بود و جامههاى نوى در برداشت مشركين بر او بچهدان ماده شترى افكندند و جامه او را سراسر آلوده كردند، از اين بدكردارى تا خدا مىخواست دل آزرده شد و نزد ابو طالب رفت و به او فرمود: اى عمو حَسَب من در ميان شما هاشميان چگونه است؟ فرمود: برادرزادهام مگر چه شده است؟ مطلب را به او گزارش داد، ابو طالب حمزه را خواست و شمشير برداشت و آن بچهدان شتر را به حمزه داد و به همراه پيغمبر رو بدان مردم نهاد و نزد قريش آمد كه گرد كعبه بودند، چون او را ديدند از چهرهاش بدى را دانستند. سپس به حمزه فرمود: اين بچهدان شتر را به سِبيل همه بكش و حمزه چنان كرد تا همه را به پايان رساند. سپس رو به پيغمبر (ص) نمود و گفت: اى برادرزادهام اين است حَسَب و آبروى تو در ميان ما بنى هاشم.
مصطفوى, اصول کافی ترجمه مصطفوی جلد ۲, ۳۴۰
امام صادق عليه السلام فرمود: در آن ميان كه پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله در مسجد الحرام بود و لباسهاى نو در برداشت، مشركين شكمبه شترى را بر او افكندند و لباسهايش را آلوده كردند، پيغمبر از اين عمل بقدرى ناراحت شد كه خدا داند، آنگاه نزد ابو طالب آمد و گفت: اى عمو! حسب «۱» مرا در ميان خود چگونه ميبينى؟ او گفت: مگر چه شده اى برادر زاده؟! حضرت گزارش داد، ابو طالب حمزه را طلبيد و __________________________________________________
(۱) حسب مرد. دين و ارزش و كارهاى نيك و صفات پسنديده و كردار شايسته اوست، و نيز صفات حميده پدران اوست، زيرا شخصيت مرد بوسيله اينها بحساب مىآيد- مرآت ص ۳۶۰.
خودش هم شمشير برگرفت و بحمزه گفت: شكمبه را بردار، سپس همراه پيغمبر بسوى آن قوم رفت تا نزد قريش رسيد، آنها گرد كعبه بودند، چون او را ديدند آثار خشم و بدى را در چهرهاش خواندند، آنگاه بحمزه گفت: شكمبه را بر سبيل همه بمال، او چنين كرد، تا بنفر آخرشان هم ماليد، سپس ابو طالب متوجه پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله شد و گفت: برادر زاده؟ اينست حسب تو در ميان ما.
محمدعلى اردكانى, تحفة الأولياء( ترجمه أصول كافى) - جلد ۲, ۵۴۹
على بن ابراهيم، از پدرش، از ابن ابى عمير، از هشام بن حكم، از امام جعفر صادق عليه السلام روايت كرده است كه فرمود: «در بين اينكه پيغمبر صلى الله عليه و آله در مسجد الحرام تشريف داشت، و بر آن حضرت جامههاى نو بود (كه تازه آن را پوشيده بود)، ناگاه مشركان مكّه بچهدان شتر را بر آن حضرت انداختند، و جامههاى آن حضرت را به آن بسيار آلوده و كثيف كردند. پيغمبر صلى الله عليه و آله را از اين كردار اندوه سختى داخل شد كه اندازه آن را خدا مىدانست. پس، به نزد ابوطالب رفت و گفت كه: اى عمو، حسب و شأن مرا در ميانه خويش چگونه مىبينى؟ ابوطالب به آن حضرت عرض كرد كه: اى پسر برادر من، مطلوب از اين سؤال چيست؟ پيغمبر اين خبر را به او گفت، و ماجرا را بيان فرمود. پس ابوطالب حمزه را طلبيد و شمشير بر گرفت، و به حمزه گفت كه: بچهدان شتر را برگير، و به جانب آن قوم روان گرديد و پيغمبر صلى الله عليه و آله با او بود، و به نزد قريش آمد و ايشان در گرداگرد خانه كعبه بودند، و چون او را ديدند، آثار بدى و خشم و كجخلقى را در روى او دانستند، بعد از آن به حمزه فرمود كه: بچهدان شتر را بر سبيلهاى ايشان بمال، و حمزه چنان كرد تا به آخر ايشان رسيد. پس، ابوطالب رو به جانب پيغمبر آورد و عرض كرد كه: اى پسر برادر من، حسب و شأن تو در ميان ما اين است».