تفسیر:نمونه جلد۹ بخش۵۲
→ صفحه قبل | صفحه بعد ← |
آيه ۳۲ - ۳۵
آيه و ترجمه
قَالُوا يَنُوحُ قَدْ جَدَلْتَنَا فَأَكثرْت جِدَلَنَا فَأْتِنَا بِمَا تَعِدُنَا إِن كنت مِنَ الصدِقِينَ(۳۲) قَالَ إِنَّمَا يَأْتِيكُم بِهِ اللَّهُ إِن شاءَ وَ مَا أَنتُم بِمُعْجِزِينَ(۳۳) وَ لا يَنفَعُكمْ نُصحِى إِنْ أَرَدت أَنْ أَنصحَ لَكُمْ إِن كانَ اللَّهُ يُرِيدُ أَن يُغْوِيَكُمْ هُوَ رَبُّكُمْ وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ(۳۴) أَمْ يَقُولُونَ افْترَاهُ قُلْ إِنِ افْترَيْتُهُ فَعَلىَّ إِجْرَامِى وَ أَنَا بَرِى ءٌ مِّمَّا تجْرِمُونَ(۳۵) ترجمه : ۳۲ - گفتند اى نوح : با ما جر و بحث كردى ، و زياد سخن گفتى (بس است ) اكنون اگر راست مى گوئى آنچه را بما وعده مى دهى (از عذاب الهى ) بياور! ۳۳ - (نوح ) گفت اگر خدا اراده كند خواهد آورد و شما قدرت فرار نخواهيد داشت ! ۳۴ - (اما چه سود كه ) هر گاه خدا بخواهد شما را (بخاطر گناهانتان ) گمراه سازد و من بخواهم شما را اندرز دهم اندرز من فايده اى بحالتان نخواهد داشت ، او پروردگار شماست و به سوى او بازگشت خواهيد نمود. ۳۵ - (مشركان ) مى گويند او (محمد) اين سخنان را بدروغ بخدا نسبت داده بگو اگر من اينها را از پيش خود ساخته باشم و به او نسبت دهم گناهش بر عهده من است ولى من از گناهان شما بيزارم . تفسير : حرف بس است ، مجازات كو؟ در اين آيات به دنباله گفتگوى نوح و قومش اشاره شده است آيه نخست از زبان قوم نوح چنين نقل مى كند آنها گفتند: اى نوح اين همه بحث و مجادله كردى بس است ، تو بسيار با ما سخن گفتى ، ديگر جائى براى بحث باقى نمانده
است (قالوا يا نوح قد جادلتنا فاكثرت جدالنا). اگر راست مى گوئى همان وعده هاى دردناكى را كه به ما مى دهى در مورد عذابهاى الهى تحقق بخش (فاتنا بما تعدنا ان كنت من الصادقين ). اين درست به آن مى ماند كه شخص يا اشخاصى درباره مساله اى با ما سخن بگويند و در ضمن تهديدهائى هم كنند و ما مى گوئيم پر حرفى بس است برويد و هر كارى از شما ساخته است انجام دهيد و هيچ معطل نشويد، اشاره به اينكه : نه به دلائل شما وقعى مى نهيم و نه از تهديدتان مى ترسيم و نه حاضريم بيش از اين گوش به سخنان شما فرا دهيم ! انتخاب اين روش در برابر آنهمه محبت و لطف پيامبران الهى و گفتارهائى كه همچون آب زلال و گوارا بر دل مى نشيند حكايت از نهايت لجاجت و تعصب و بى خبرى مى كند. ضمنا از اين گفتار نوح به خوبى بر مى آيد كه مدتى طولانى براى هدايت آنها كوشيده است ، و از هر فرصتى براى رسيدن به اين هدف ، يعنى ارشاد آنان استفاده كرده است ، آنقدر كه آن قوم گمراه اظهار خستگى از سخنان و ارشادهايش كردند. اين واقعيت از ساير آياتى كه در قرآن درباره نوح آمده نيز به خوبى روشن مى شود، در سوره نوح آيات ۵ تا ۱۳ به طور مبسوط اين معنى را بيان كرده است قال رب انى دعوت قومى ليلا و نهارا فلم يزدهم دعائى الا فرارا و انى كلما دعوتهم لتغفر لهم جعلوا اصابعهم فى آذانهم و استغشوا ثيابهم و اصروا و استكبروا استكبارا، ثم انى دعوتهم جهارا، ثم انى اعلنت لهم و اسررت لهم اسرارا: پروردگارا! من قوم خود را شب و روز به سوى تو خواندم ولى اين دعوت من چيزى جز فرار بر آنها نيفزود!، و من هر زمان آنها را دعوت كردم تا تو آنانرا بيامرزى انگشتان خويش را در گوشها قرار دادند، و لباسها را
بر خود پيچيدند، و در مخالفت اصرار ورزيدند و استكبار و خود سرى نشان دادند، من باز دست از دعوت آنها بر نداشتم ، آشكارا و سپس پنهانى آنانرا به سوى تو دعوت كردم و پى در پى اصرار ورزيدم ولى آنها به هيچ وجه به سخنان من گوش فرا ندادند! در آيه مورد بحث جمله جادلتنا آمده است كه از ماده مجادله گرفته شده و آن در اصل از جدل به معنى تابيدن و پيچيدن شديد طناب است ، و به همين دليل به باز شكارى اجدل گفته مى شود چرا كه از همه پرندگان پرخاشگرتر و پيچندهتر است ، سپس در مورد پيچانيدن طرف در بحث و گفتگو به كار رفته است . با اينكه جدال و مراء و حجاج (بر وزن لجاج ) در معنى شبيه يكديگرند ولى به طورى كه بعضى از محققين گفته اند در مراء يك نوع مذمت و نكوهش افتاده است ، چرا كه در مواردى به كار مى رود كه انسان روى يك مساله باطل پافشارى و استدلال مى كند، ولى در معنى جدال و مجادله اين مفهوم الزاما وجود ندارد، اما تفاوت جدال و حجاج در اين است كه جدال براى باز گرداندن طرف از عقيده خود به كار مى رود اما حجاج براى دعوت او به يك عقيده و استدلال بر آن . نوح در برابر اين بى اعتنائى ، لجاجت و خيره سرى ، با جمله كوتاهى چنين پاسخ گفت : تنها اگر خدا اراده كند به اين تهديدها و وعده هاى عذاب تحقق مى بخشد (قال انما ياتيكم به الله ان شاء) ولى به هر حال اين از دست من خارج است و در اختيار من نيست ، من فرستاده اويم ، و سر بر فرمانش دارم بنابراين مجازات و عذابرا از من مخواهيد. اما بدانيد هنگامى كه فرمان عذاب فرا رسد شما نمى توانيد از چنگال
قدرت او بگريزيد، و به مامن و پناهگاهى فرار كنيد: (و ما انتم بمعجزين ). «معجزه » از ماده «اعجاز» به معنى ناتوان ساختن ديگرى است ، اين كلمه گاهى در مواردى به كار مى رود كه انسان مانع كار ديگرى شود و جلو او را بگيرد و او را به عجز در آورد، و گاهى در موردى كه از چنگال كسى فرار كند و از دسترس وى بيرون رود و او را ناتوان سازد، و گاهى به اين صورت كه با پيشدستى كردن طرفرا به زانو در آورد و يا خود را در مصونيت قرار دهد. تمام اينها چهره هاى مختلفى از معنى «اعجاز» و ناتوان ساختن طرف است ، و در آيه فوق همه اين معانى محتمل است چرا كه هيچگونه منافاتى ميان آنها نيست يعنى شما به هيچ صورت نمى توانيد از عذاب او در امان بمانيد. سپس اضافه مى كند «اگر خداوند به خاطر گناهان و آلودگيهاى جسمى و فكرى تان بخواهد شما را گمراه سازد، هرگز نصيحت من براى شما سودى نخواهد بخشيد هر چند بخواهم شما را نصيحت كنم » (و لا ينفعكم نصحى ان اردت ان انصح لكم ان كان الله يريد ان يغويكم ). چرا كه «او پروردگار شمااست و به سوى او باز مى گرديد» و تمام هستى شما در قبضه قدرت او است (هو ربكم و اليه ترجعون ). سؤ ال : با مطالعه اين آيه فورااين سؤ ال به نظر مى رسد - و بسيارى از مفسران هم به آن اشاره كرده اند - كه مگر ممكن است خداوند اراده گمراه ساختن كسى را بكند؟ آيا اين دليل بر جبر نخواهد بود؟ و آيا با قبول اصل آزادى اراده و اختيار چنين چيزى قابل قبول است ؟
پاسخ : همانگونه كه از لابلاى بحثهاى فوق روشن شد - و بارها هم به آن اشاره كرده ايم گاهى يك سلسله اعمال از انسان سر مى زند كه نتيجه آن گمراهى و انحراف هميشگى و عدم بازگشت به سوى حق است لجاجت مستمر و اصرار بر گناهان و دشمنى مداوم با حق طلبان و رهبران راستين ، آنچنان پرده ضخيمى بر فكر انسان مى افكند كه توانائى ديد كمترين شعاع آفتاب حق و حقيقت را پيدا نمى كند!. و چون اين حالت ، از آثار اعمالى است كه خود انسان انجام داده بهيچوجه دليل بر جبر نمى شود، بلكه عين اختيار است ، آنچه بخدا مربوط است اين است كه در چنان اعمالى چنين اثرى قرار داده است : در قرآن مجيد آيات متعددى به اين واقعيت اشاره مى كند كه ما در ذيل آيه ۷ سوره بقره و... به آن اشاره كرده ايم . در آخرين آيه مورد بحث سخنى به عنوان يك جمله معترضه براى تاكيد بحثهائى كه در داستان نوح در آيات گذشته و آينده عنوان شده است مى گويد: ((دشمنان مى گويند اين مطلب را او (محمد - (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) از پيش خود ساخته و به خدا نسبت داده است )) (ام يقولون افتراه ). در پاسخ آنها بگو «اگر من اينها را از پيش خود ساخته ام و به دروغ به خدا نسبت داده ام گناهش بر عهده من است » (قل ان افتريته فعلى اجرامى ). «ولى من از گناهان شما بيزارم » (و انا برى ء مما تجرمون )
نكته ها :
در اينجا بايد به چند نكته توجه داشت : ۱ - «اجرام » از ماده «جرم » (بر وزن جهل ) همانگونه كه سابقا هم اشاره
كرده ايم به معنى چيدن ميوه نارس و سپس هر كار ناخوش آيندى گفته شده است ، و همچنين به وادار كردن كسى به گناه نيز اطلاق مى شود، و از آنجا كه انسان در ذات و فطرت خود پيوندى با معنويت و پاكى داردانجام گناهان او را از اين پيوند الهى جدا مى سازد. ۲ - بعضى احتمال داده اند كه آيه اخير درباره پيامبر اسلام نيست ، بلكه مربوط به خود نوح است چرا كه اين آيات همه مربوط به او بوده و آيات آينده نيز از او سخن مى گويد، بنابراين مناسبتر اين است كه اين آيه هم مربوط به نوح باشد، و جمله معترضه خلاف ظاهر است . ولى با توجه به اينكه اولا شبيه اين تعبير تقريبا با همين عبارت در سوره احقاف آيه ۸ در مورد پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) آمده ، ثانيا آنچه درباره نوح در اين آيات آمده است همه بصورت صيغه غايب است ، در حالى كه آيه مورد بحث بصورت مخاطب مى باشد (و مساءله «التفات » يعنى انتقال از غيبت به خطاب نيز بر خلاف ظاهر مى باشد) و اگر بخواهيم آيه را درباره نوح بدانيم جمله يقولون كه بصورت فعل مضارع است و همچنين قل كه بصورت فعل امر است همه احتياج به تقدير دارد، ثالثا در حديثى كه از امام باقر (عليه السلام ) و امام صادق (عليه السلام ) در تفسير برهان ذيل همين آيه نقل شد آمده است كه آيه فوق در برابر كفار مكه نازل گرديده ، از مجموع اين دلائل چنين به نظر مى رسد كه آيه مربوط به پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و تهمتهاى نارواى كفار و پاسخ پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) به آنهاست . ذكر اين نكته نيز لازم است كه معنى «جمله معترضه » اين نيست كه سخنى بى ارتباط با اصل گفتار ذكر شود بلكه جمله هاى معترضه غالبا محتوى مطالبى است كه مفاد كلام را تاءكيد و تاءييد مى كند و از آنجا كه پيوند سخن را موقتا قطع مى كند مخاطب را از يكنواختى رهائى مى بخشد و لطافت و روح و تازگى به گفتار مى دهد، و مطمئنا جمله معترضه هيچگاه نمى تواند بتمام معنى بيگانه از سخن باشد
و الا بر خلاف اصول فصاحت و بلاغت است ، در حالى كه هميشه در كلمات فصيح و بليغ جمله هاى معترضه ديده مى شود. ۳ - به هنگام مطالعه آيه اخير ممكن است اين ايراد به نظر برسد كه اين چگونه منطقى است كه پيامبر يا نوح در مقابل كفار بگويند اگر اين سخن افتراء است گناهش به گردن ما، آيا قبول مسئوليت گناه افتراء سبب مى شود كه سخن آنها حق و مطابق واقع باشد و مردم موظف باشند از آن اطاعت و پيروى كنند ؟! ولى با دقت در آيات گذشته به پاسخ اين ايراد پى مى بريم : آنها در حقيقت مى خواستند بگويند با اين سخنان ما كه مشتمل بر انواع استدلالهاى عقلى است ، بفرض محال كه از طرف خدا هم نباشيم گناهش بگردن ما است ولى استدلالات عقلى جاى خودش ثابت است و شما با مخالفت آن همواره در گناه خواهيد بود، گناهى مستمر و پايدار (توجه داشته باشيد كه تجرمرن صيغه مضارع است كه معمولا دلالت بر استمرار مى كند).
آيه ۳۶-۳۹
آيه و ترجمه
وَ أُوحِىَ إِلى نُوحٍ أَنَّهُ لَن يُؤْمِنَ مِن قَوْمِك إِلا مَن قَدْ ءَامَنَ فَلا تَبْتَئس بِمَا كانُوا يَفْعَلُونَ(۳۶) وَ اصنَع الْفُلْك بِأَعْيُنِنَا وَ وَحْيِنَا وَ لا تخَطِبْنى فى الَّذِينَ ظلَمُوا إِنهُم مُّغْرَقُونَ(۳۷) وَ يَصنَعُ الْفُلْك وَ كلَّمَا مَرَّ عَلَيْهِ مَلاٌ مِّن قَوْمِهِ سخِرُوا مِنْهُ قَالَ إِن تَسخَرُوا مِنَّا فَإِنَّا نَسخَرُ مِنكُمْ كَمَا تَسخَرُونَ(۳۸) فَسوْف تَعْلَمُونَ مَن يَأْتِيهِ عَذَابٌ يخْزِيهِ وَ يحِلُّ عَلَيْهِ عَذَابٌ مُّقِيمٌ(۳۹) ترجمه : ۳۶ - به نوح وحى شد كه جز آنها كه (تاكنون ) ايمان آورده اند ديگر هيچكس از قوم تو ايمان نخواهد آورد بنابراين از كارهائى كه مى كنند غمگين مباش ، ۳۷ - و (اكنون ) در حضور ما و طبق وحى ما كشتى بساز و درباره آنها كه ستم كردند شفاعت مكن كه آنها غرق شدنى هستند. ۳۸ - او مشغول ساختن كشتى بود و هر زمان گروهى از اشراف قومش بر او مى گذشتند او را مسخره مى كردند، (ولى نوح ) گفت اگر ما را مسخره مى كنيد ما نيز شما را همينگونه مسخره خواهيم كرد: ۳۹ - بزودى خواهيد دانست چه كسى عذاب خوار كننده به سراغش خواهد آمد و مجازات جاودان بر او وارد خواهد شد!. تفسير : تصفيه شروع مى شود. سر گذشت نوح كه در آيات اين سوره آمده است در حقيقت در چند فراز كه هر فراز مربوط به يك دوره از مبارزات نوح در مقابل مستكبران است بيان شده :
آنچه در آيات قبل گذشت مرحله دعوت و تبليغ پى گير و مستمر نوح (عليهالسلام ) با نهايت جديت ، و با استفاده از تمام وسائل بود، در اين مرحله كه ساليان دراز طول كشيد گروه اندكى - اندك از نظر عدد و بسيار از نظر كيفيت و استقامت - به او ايمان آوردند. آيات مورد بحث اشاره به مرحله دوم اين مبارزه است ، مرحله پايان يافتن دوران تبليغ و آماده شدن براى تصفيه الهى ! در آيه نخست مى خوانيم : «به نوح وحى شد كه جز افرادى كه از قومت به تو ايمان آورده اند ديگر هيچكس ايمان نخواهد آورد.» (و اوحى الى نوح انه لن يؤ من من قومك الا من قد آمن ). اشاره به اينكه صفوف به كلى از هم جدا شده ، و ديگر دعوت براى ايمان و اصلاح سودى ندارد، و بايد آماده تصفيه و انقلاب نهائى شود. و در پايان آيه به نوح دلدارى داده مى گويد: «اكنون كه چنين است از كارهائى كه اينها انجام مى دهند به هيچوجه اندوهناك و محزون مباش » (فلا تبتئس بما كانوا يفعلون ). ضمنا از اين آيه استفاده مى شود كه خداوند قسمتهائى از علم اسرار غيب را در هر مورد كه لازم باشد در اختيار پيامبرش ميگذارد همانگونه كه در اينجا به نوح خبر مى دهد كه در آينده هيچكس از آنها ايمان نخواهد آورد. به هر حال اين گروه عصيانگر و لجوج بايد مجازات شوند، مجازاتى كه جهان را از لوث وجود آنها پاك كند و مؤ منان را براى هميشه از چنگالشان رها سازد، فرمان غرق شدن آنها صادر شده است ، ولى هر چيز وسائلى مى خواهد، نوح بايد كشتى مناسبى براى نجات مؤ منان راستين بسازد تا هم مؤ منان در مدت ساختن كشتى در مسير خود ورزيده تر شوند و هم بر غير مؤ منان به اندازه كافى اتمام حجت گردد.
«به نوح فرمان داديم كه كشتى بسازد، در حضور ما و طبق فرمان ما» (و اصنع الفلك باعيننا و وحينا) منظور از كلمه «اعيننا» (در برابر ديدگان ما) اشاره به اين است كه تمام تلاشها و كوششهاى تو در اين زمينه در حضور ما است ، بنابراين با فكر راحت به كار خويش ادامه ده ، طبيعى است اين احساس كه خداوند حاضر و ناظر است و محافظ و مراقب ميباشد به انسان هم توان و نيرو مى بخشد، و هم احساس مسئوليت بيشتر! و از كلمه «وحينا» چنين بر مى آيد كه نوح چگونگى ساختن كشتى را نيز از فرمان خدا مى آموخت ، و بايد هم چنين باشد زيرا نوح پيش خود نمى دانست ابعاد عظمت طوفان آينده چه اندازه است تا كشتى خود را متناسب با آن بسازد، و اين وحى الهى بود كه او را در انتخاب بهترين كيفيتها يارى مى كرد. در پايان آيه به نوح هشدار مى دهد كه از اين به بعد «در باره ستمگران شفاعت و تقاضاى عفو مكن چرا كه آنها محكوم به عذابند و مسلما غرق خواهند شد» (و لا تخاطبنى فى الذين ظلموا انهم مغرقون ) اين جمله به خوبى مى فهماند كه شفاعت درباره همه كس ممكن نيست بلكه شرائطى دارد كه اگر در كسى موجود نباشد پيامبر خدا هم حق شفاعت و تقاضاى عفو در مورد او ندارد (به جلد اول تفسير نمونه مراجعه شود) اما چند جمله هم درباره قوم نوح بشنويم آنها به جاى اينكه يك لحظه با مساءله دعوت نوح به طور جدى بر خورد كنند و حداقل احتمال دهند كه ممكن است اينهمه اصرار نوح (عليه السلام ) و دعوتهاى مكررش از وحى الهى سرچشمه گرفته ، و مسئله طوفان و عذاب حتمى باشد، باز همانطور كه عادت همه افراد مستكبر و مغرور است به استهزاء و مسخره ادامه دادند: و هر زمان كه گروهى از قومش از كنار او مى گذشتند و او و يارانش را سر گرم تلاش براى آماده ساختن چوبها و ميخها و وسائل كشتى سازى
مى ديدند مسخره مى كردند و مى خنديدند و مى گذشتند (و يصنع الفلك و كلما مر عليه ملاء من قومه سخروا منه ). «ملاء» آن اشراف از خود راضى همه جا مستضعفان را به مسخره مى گيرند و آنها را موجوداتى پست و در خور تحقير مى پندارند، چرا كه زر و زور ندارند، نه تنها آنها را مسخره مى كنند، بلكه افكارشان هر قدر بلند باشد و مكتبشان هر اندازه ريشه دار باشد و اعمالشان هر چند كاملا حساب شده باشد به پندار آنها در خور تحقير است و به همين دليل پند و اندرز و هشدار و اعلام خطر در آنها اثر نمى كند، تنها تازيانه هاى عذاب دردناك الهى بايد بر پشت آنها نواخته شود. مى گويند اين گروههاى اشراف قوم نوح هر دسته نوعى استهزاء كه مايه خنده و تفريح بود براى خود انتخاب مى كردند. يكى مى گفت : اى نوح مثل اينكه دعوى پيامبرى نگرفت آخر سر، نجار شدى !... ديگرى مى گفت : كشتى مى سازى بسيار خوب ، دريايش را هم بساز! هيچ آدم عاقل ديدهاى در وسط خشكى كشتى بسازد؟!... بعضى ديگر شايد مى گفتند: اوه كشتى به اين بزرگى براى چه مى خواهى ، لا اقل كوچكتر بساز، كه اگر بخواهى به سوى دريا بكشى براى تو ممكن باشد! مى گفتند و قاه قاه مى خنديدند و مى گذشتند و اين موضوع در خانه ها و مركز كارشان به اصطلاح سوژه بحثها بود، و با يكديگر درباره نوح و كم فكرى پيروانش سخن مى گفتند!: پير مرد را تماشا كن آخر عمرى به چه روزى افتاده است ؟ حالا مى فهميم كه اگر به سخنان او ايمان نياورديم حق با ما بود. اصلا عقل درستى ندارد:! و اما نوح با استقامت فوق العادهاى كه زائيده ايمان است با جديت فراوان به كار خود ادامه مى داد، و بى اعتنا به گفته هاى بى اساس اين كوردلان از خود
راضى به سرعت پيشروى مى كرد، و روز به روز اسكلت كشتى آماده تر و مهياتر مى شد، فقط گاهى سر بلند مى كرد و اين جمله كوتاه و پر معنى را به آنها مى گفت : «اگر امروز شما ما را مسخره مى كنيد ما هم همينگونه در آينده نزديكى شما را مسخره خواهيم كرد:» (قال ان تسخروا منا فانا نسخر منكم كما تسخرون ): آن روز كه شما در ميان طوفان سرگردان خواهيد شد و سراسيمه به هر سو مى دويد و هيچ پناهگاهى نخواهيد داشت و از ميان امواج فرياد مى كشيد و التماس مى كنيد كه ما را نجات ده آرى آن روز مؤ منان بر افكار شما و غفلت و جهل و بى خبريتان مى خندند «در آن روز خواهيد دانست چه كسى عذاب خوار كننده به سراغ او خواهد آمد و مجازات جاودان دامنش را خواهد گرفت » (فسوف تعلمون من ياتيه عذاب يخزيه و يحل عليه عذاب مقيم ) اشاره به اينكه اگر چه مزاحمتهاى شما نسبت بما عذاب دردناكى است ولى اولا ما در تحمل اين شدائد سربلنديم و پرافتخار، و ثانيا اينها هر چه باشد زود گذر است اما مجازات الهى هم خوار كننده است هم پايان ناپذير و اين دو با هم قابل مقايسه نيست .
نكته ها :
در اينجا به چند نكته بايد توجه كرد:
تصفيه نه انتقام
از آيات فوق بخوبى استفاده مى شود كه عذابهاى الهى جنبه انتقامى ندارد، بلكه بخاطر تصفيه نوع بشر و از ميان رفتن آنها كه شايسته حيات نيستند و باقى ماندن صالحان صورت مى گيرد.
به اين معنى كه يك قوم مستكبر و فاسد و مفسد كه هيچ اميد به ايمان آنها نيست از نظر نظام آفرينش حق حيات ندارد و بايد از ميان برود، و قوم نوح چنين بودند، چرا كه آيات فوق مى گويد، اكنون كه ديگر اميدى به ايمان بقيه نيست آماده ساختن كشتى شو، و درباره ظالمان هيچگونه شفاعت و تقاضاى عفو منما. همين موضوع در نفرين اين پيامبر بزرگ كه در سوره نوح آمده است به چشم مى خورد: رب لا تذر على الارض من الكافرين ديارا انك ان تذرهم يضلوا عبادك و لا يلدوا الا فاجرا كفارا: «پروردگارا احدى از اين كافران را بر روى زمين مگذار چرا كه اگر آنها بمانند بندگانت را گمراه مى سازند، و از نسل آنها نيز جز گروهى فاجر و بى ايمان به وجود نخواهد آمد»! اصولا در سازمان آفرينش هر موجودى براى هدفى آفريده شده است ، هنگامى كه از هدف خود به كلى منحرف شود و تمام راههاى اصلاح را بروى خود ببندد باقيماندن او بيدليل است و خواه و ناخواه بايد از ميان برود. و به گفته شاعر نه طراوتى نه برگى نه گلى نه ميوه دارم متحيرم كه دهقان به چكار هشت ما را!
نشانه هاى مستكبرين .
مستكبران خود خواه هميشه مسائل جدى را كه در مسير خواسته ها و هوسها و منافع آنها نيست به بازى و شوخى مى گيرند. و بهمين دليل مسخره كردن حقايق مخصوص آنچه مربوط به زندگى مستضعفان است جزئى از زندگى آنها را تشكيل مى دهد، بسيار ديده ايم كه آنها براى رنگ و آب دادن به جلسات
پر گناه خود دنبال فرد با ايمان تهى دستى مى گردند كه او را به اصطلاح ملعبه و مضحكه سازند. و اگر در مجالس خود دسترسى به چنين افراد پيدا نكنند فرد يا افرادى از آنها را غيابا سوژه سخن قرار داده و مى گويند و مسخره مى كنند و مى خندند. آنها خود را عقل كل مى پندارند و به گمان اينكه ثروت انبوه و حرام آنها نشانه لياقت و شخصيت و ارزش آنها است ديگران را نالايق و بى ارزش و فاقد شخصيت مى دانند: ولى قرآن مجيد سختترين حملات خود را متوجه اين گونه افراد مغرور و متكبر كرده و مخصوصا سخريه هاى آنها را شديدا محكوم مى كند. فى المثل در تاريخ اسلامى مى خوانيم هنگامى كه «ابو عقيل انصارى » آن كارگر باايمان و فقير شب را بيدار ماند و به آب آوردن از چاه هاى مدينه براى خانه ها ادامه داد، و مختصر خرمائى را كه از اين راه به عنوان مزد دريافت داشته بود به عنوان كمك به ارتش مسلمانان براى جنگ تبوك خدمت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) آورد گروهى از منافقان مستكبر بر او خنديدند آيات قرآن نازل شد و همچون صاعقه بر آنها فرو ريخت (الذين يلمزون المطوعين من المؤ منين فى الصدقات و الذين لا يجدون الا جهدهم فيسخرون منهم سخر الله منهم و لهم عذاب اليم ): آنها كه مؤ منان اطاعت كننده را در كمكهاى مالى در راه خدا به باد مسخره مى گيرند و آنان را كه جز به مقدار توانائى اندك دسترسى به چيز ديگر ندارند مسخره مى كنند خداوند آنان را مسخره خواهد كرد و براى آنها عذاب دردناكى است :
كشتى نوح
بدون شك كشتى نوح يك كشتى ساده اى نبود و با وسائل آن روز به آسانى و
سهولت پايان نيافت ، كشتى بزرگى بود كه بعلاوه بر مؤ منان راستين يك جفت از نسل هر حيوانى را در خود جاى مى داد و آذوقه فراوانى كه براى مدتها زندگى انسانها و حيوانهائى كه در آن جاى داشتند حمل مى كرد چنين كشتى با چنين ظرفيت حتما در آن روز بى سابقه بوده است به خصوص كه اين كشتى بايد از دريائى به وسعت اين جهان با امواجى كوه پيكر سالم بگذرد و نابود نشود، لذا در بعضى از روايات مفسرين مى خوانيم كه اين كشتى هزار دويست ذراع طول و ششصد ذراع عرض داشت : (هر ذراع حدود نيم متر است ). در بعضى از روايات اسلامى آمده است كه مدت چهل سال قبل از ظهور طوفان يكنوع بيمارى به زنان قوم نوح دست داد كه ديگر از آنان بچه اى متولد نشد و اين در واقع مقدمه اى براى مجازات و عذاب آنان بود.
→ صفحه قبل | صفحه بعد ← |