تفسیر:نمونه جلد۳ بخش۷۴
→ صفحه قبل | صفحه بعد ← |
آيه ۶۰
آيه و ترجمه
أَ لَمْ تـَرَ إِلى الَّذِيـنَ يـَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ ءَامَنُوا بِمَا أُنزِلَ إِلَيْك وَ مَا أُنزِلَ مِن قَبْلِك يُرِيدُونَ أَن يـَتـَحـَاكـَمـُوا إِلى الطـغـُوتِ وَ قـَدْ أُمِرُوا أَن يَكْفُرُوا بِهِ وَ يُرِيدُ الشيْطنُ أَن يُضِلَّهُمْ ضلَلا بَعِيداً(۶۰) ترجمه : ۶۰ - آيـا نـديـدى كـسانى را كه گمان مى كنند به آنچه (از كتب آسمانى ) بر تو و بر پـيـشـيـنـيـان نـازل شـده ايـمـان آورده انـد ولى مـيـخـواهـنـد طـاغـوت و حـكـام باطل را به داورى بطلبند با اينكه به آنها دستور داده شده به طاغوت كافر شوند، و شيطان مى خواهد آنها را شديدا گمراه كند، و به بيراهه هاى دور دستى بيفكند. شان نزول : يكى از يهوديان مدينه با يكى از مسلمانان منافق اختلافى داشت ، بنا گذاشتند يك نفر را بـه عـنـوان داور در ميان خود انتخاب كنند، مرد يهودى چون به عدالت و بى نظرى پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) اطمينان داشت گفت : من به داورى پيامبر شما راضيم ولى مرد منافق يكى از بزرگان يهود بنام «كعب بن اشرف » را انتخاب كرد، زيرا مى دانـسـت كـه مـى تـوانـد بـا هـديه نظر او را به سوى خود جلب كند، و به اين ترتيب با داورى پـيـامـبـر اسـلام (صـلى الله عـليـه و آله و سـلم ) مـخـالفـت كـرد، آيـه شـريـفـه نازل شد و چنين افرادى را شديدا سرزنش كرد. بـعـضـى از مـفـسـران شـاءن نـزولهـاى ديـگـرى نـيـز در ذيل اين آيه نقل كرده اند كه نشان مى دهد بعضى از تازه مسلمانها، طبق عادت زمان جاهليت ، در آغـاز اسـلام داوريـهـاى خـود را نـزد دانـشـمندان يهود، و يا كاهنان مى بردند، آيه فوق نازل شد و
شديدا آنها را نهى كرد. تفسير : حكومت طاغوت آيه فوق در واقع مكمل آيه گذشته است ، زيرا آيه پيش ، مؤ منان را به اطاعت فرمان خدا و پـيـامـبـر و اولواالامـر و بـه داورى طلبيدن كتاب و سنت دعوت نمود و اين آيه از اطاعت و پيروى و داورى طاغوت ، نهى مى نمايد. آيه فوق مسلمانانى را كه براى داورى به نزد حكام مى رفتند ملامت مى كند، و مى گويد: «اى پـيـامـبـر! آيـا نـمى بينى كسانى را كه خود را مسلمان مى پندارند و مى گويند به تـمـام كـتـب آسـمـانـى كـه بـر تـو و انـبـيـاء پـيـشين نازل شده است ايمان آورديم ، در عين حـال داوريهاى خود را به نزد طاغوت مى برند، در حالى كه به آنها دستور داده شده كه هـرگـز فـرمـان طـاغـوت را نـبـرنـد»؟! (الم تـر الى الذيـن يـزعـمـون انـهـم آمـنـوا بـما انـزل اليك و ما انزل من قبلك يريدون ان يتحاكموا الى الطاغوت و قد امروا ان يكفروا به ). همانطور كه سابقا هم اشاره كرده ايم ، «طاغوت » از ماده طغيان است و اين كلمه با همه مشتقاتش به معنى سركشى و شكستن حدود و قيود، و يا هر چيزى كه وسيله طغيانگرى و يا سـركـشـى اسـت مـى بـاشـد، بـنـابـر ايـن آنـهـا كـه داورى بـه بـاطل مى كنند «طاغوت » هستند، زيرا حدود و مرزهاى الهى و حق و عدالت را شكسته اند، در حـديـثـى نـيـز از امـام صـادق (عـليـه السـلام ) نـقـل شـده كـه فـرمـود: «الطـاغـوت كل من يتحاكم اليه ممن يحكم بغير الحق ؛ هر كس به غير حق حكم كند و مردم او را به داورى بطلبند، طاغوت است . سپس قرآن اضافه مى كند: ((مراجعه به طاغوت يك دام شيطانى است كه
مى خواهد انسانها را از راه راست به بيراهه هاى دوردستى بيفكند» (و يريد الشيطان ان يضلهم ضلالا بعيدا). نـاگـفـتـه پـيـدا اسـت كـه آيه فوق همچون ساير آيات قرآن يك حكم عمومى و جاودانى را بـراى هـمـه مسلمانان در سراسر اعصار و قرون بيان مى نمايد، و به آنان اخطار مى كند كـه مـراجـعـه كـردن بـه حـكـام باطل ، و داورى خواستن از طاغوت ، با ايمان به خدا و كتب آسـمانى سازگار نيست ، به علاوه انسان را از مسير حق به بيراهه هايى پرتاب مى كند كـه فـاصـله آن از حـق ، بـسـيـار زيـاد اسـت ، مـفاسد چنين داوريها در به هم ريختن سازمان اجـتـمـاعـى بـشـر بـر هـيـچـكـس پـوشـيـده نـيـسـت ، و يـكـى از عوامل عقب گرد اجتماعات محسوب مى شود.
آيه ۶۱-۶۳
آيه و ترجمه
وَ إِذَا قـِيـلَ لهَُمْ تـَعـَالَوْا إِلى مـَا أَنـزَلَ اللَّهُ وَ إِلى الرَّسولِ رَأَيْت الْمُنَفِقِينَ يَصدُّونَ عَنك صدُوداً(۶۱) فـَكـَيـْف إِذَا أَصـبـَتـْهـُم مُّصِيبَةُ بِمَا قَدَّمَت أَيْدِيهِمْ ثُمَّ جَاءُوك يحْلِفُونَ بِاللَّهِ إِنْ أَرَدْنَا إِلا إِحْسناً وَ تَوْفِيقاً(۶۲) أُولَئك الَّذِيـنَ يـَعـْلَمُ اللَّهُ مـَا فـى قـُلُوبـِهـِمْ فـَأَعـْرِض عـَنـهـُمْ وَ عـِظـهـُمْ وَ قُل لَّهُمْ فى أَنفُسِهِمْ قَوْلا بَلِيغاً(۶۳) ترجمه : ۶۱ - و هـنـگـامـى كـه بـه آنـهـا گـفـتـه مـى شـود: ((بـه سـوى آنـچـه خـدا نـازل كـرده ، و بـه سـوى پـيـامـبـر بـيـايـيـد، مـنـافـقـان را مـى بـيـنـى كـه از قبول دعوت تو اعراض مى كنند. ۶۲ - پس چگونه موقعى كه بر اثر اعمالشان گرفتار مصيبتى مى شوند به سراغ تو مـى آيـنـد و سـوگند ياد مى كنند كه منظور ما (از بردن داورى به نزد ديگران ) جز نيكى كردن و توافق (ميان طرفين نزاع ) نبوده است ؟! ۶۳ - آنـهـا كـسـانـى هـسـتند كه خدا، آنچه را در دل دارند مى داند. از (مجازات ) آنها صرف نظر كن ! و آنها را اندرز ده ! و با بيانى رسا، نتايج اعمالشان را به آنها گوشزد نما! تفسير : نتيجه داورى طاغوت بـه دنـبـال نهى شديد از مراجعه به طاغوت ، و داوران جور، كه در آيه سابق آمد، در اين سه آيه نتايج اين گونه داوريها و دستاويزهايى كه منافقان براى توجيه كار خود به آن متشبث مى شدند، مورد بررسى قرار گرفته است . در آيه نخست مى فرمايد: ((اين گونه مسلمان نماها نه تنها براى داورى به
سـراغ طـاغـوت مـى روند، بلكه هنگامى كه به آنها تذكر داده مى شود كه به سوى حكم خـدا بـيـايـيد و داورى پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) را بپذيريد، مقاومت به خرج داده و از قبول دعوت تو اعراض و امتناع مى ورزند و با اصرار روى اين كار مى ايستند)) (و اذا قـيـل لهـم تـعـالوا الى مـا انـزل الله و الى الرسول راءيت المنافقين يصدون عنك صدودا) در حقيقت قرآن مى گويد: مراجعه آنها به طاغوت يك اشتباه زودگذر نبوده كه با يادآورى اصـلاح گـردد، بـلكـه مقاومت و اصرار آنها در اين كار نشان دهنده روح نفاق و ضعف ايمان آنـهـا اسـت ، و الا بـا دعـوت پـيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) بيدار مى شدند و به اشتباه خود معترف مى گشتند. و در آيـه بـعـد ايـن حـقـيـقـت را بـيـان مى كند كه : «همين افراد منافق هنگامى كه در نتيجه اعـمـالشان گرفتار مصيبتى مى شوند، و در بن بست قرار مى گيرند، به حكم اجبار به سوى تو مى آيند» (فكيف اذا اصابتهم مصيبة بما قدمت ايديهم ثم جاؤ ك ). و در اين موقع «سوگند ياد مى كنند كه منظور و هدف ما از بردن داورى به نزد ديگران جـز نـيـكـى كـردن و ايـجـاد توافق در ميان طرفين دعوى نبوده است » (يحلفون بالله ان اردنا الا احسانا و توفيقا). در ايـنـجـا بايد به دو نكته توجه داشت : نخست اينكه ببينيم منظور از مصيبتى كه دامنگير آنـهـا مـى شـود چـيـسـت ؟ بـعـيد نيست كه منظور از آن نابسامانيها و بدبختيها و مصيبتهايى بـاشـد، كـه بر اثر داورى طاغوت دامنگير آنها مى شود، زيرا جاى ترديد نيست كه اگر بر اثر داورى افراد ناصالح و ستمگر، منفعت آنى عائد يكى از طرفين دعوى شود، چيزى نمى گذرد كه ادامه اين داوريها باعث توسعه ظلم و فساد و هرج و مرج ، و از هم پاشيدن سازمان اجتماع مى گردد، بنابر اين چنين افرادى به زودى نتايج كار خود را خواهند ديد و از كرده خود پشيمان مى شوند.
بـعـضـى از مـفسران احتمال داده اند كه منظور از «مصيبت » همان رسوايى منافقان در ميان جـمـعـيـت و يـا مـصـايـبـى بـاشـد كـه بـه فرمان خدا، دامن آنها را مى گيرد (همانند بلاها و شكستهاى غير منتظره ). نكته ديگر اينكه آيا منظور منافقان از كلمه احسان و نيكى كردن ، احسان به طرفين دعوى بـوده ، و يـا نـسـبت به پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم )؟ ممكن است منظورشان هر دو بـاشـد، آنها بهانه هاى مضحكى براى ارجاع داورى به بيگانگان درست كرده بودند، از جـمـله ايـنـكـه مـى گـفتند آوردن داورى به نزد پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) دون شـاءن او اسـت ! زيـرا غـالبـا طـرفـيـن دعـوى جـار و جـنـجـال بـه راه مـى اندازند و اين با مقام پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) سازگار نيست ! بـه عـلاوه قـضـاوت و داورى هـمـيشه به زيان يك طرف تمام مى شود و طبعا دشمن تراش اسـت ، گـويـا آنـها با چنين بهانه هايى مى خواستند خود را تبرئه كنند كه منظور ما خدمت به پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) و طرفين دعوى بوده است . و يا اينكه اصولا نظر ما داورى نبوده ، بلكه نظر ما آشتى دادن و ايجاد توفيق و توافق در ميان طرفين نزاع بوده است . ولى خـداوند در آيه سوم نقاب از چهره آنها كنار مى زند و اين گونه تظاهرات دروغين را ابـطـال مى كند، و مى فرمايد: «اينها كسانى هستند كه خداوند اسرار درون دلهاى آنها را مى داند» (اولئك الذين يعلم الله ما فى قلوبهم ). ولى در عـين حال به پيامبر خود دستور مى دهد كه از مجازات آنها صرفنظر كن (فاعرض عـنـهـم ) و پـيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) همواره با منافقان به خاطر اظهار اسلام كـردن تـا آنـجـا كـه مـمـكـن بـود مـدارا مـى كـرد، زيرا ماءمور به ظاهر بود و جز در موارد اسـتـثـنـائى آنـها را مجازات نمى كرد، چه اينكه ظاهرا در صفوف مسلمانان بود و ممكن بود مجازات آنها به يك نوع تصفيه حساب شخصى تفسير شود.
سـپـس دسـتـور مـى دهـد: «كـه آنـهـا را مـوعـظـه كـن و انـدرز ده و بـا بـيـانى رسا كه در دل و جـان آنـهـا نـفـوذ كـنـد، و نـتـائج اعـمـالشـان را بـه آنـهـا گـوشزد كن » (و عظهم و قل لهم فى انفسهم قولا بليغا).
آيه ۶۴
آيه و ترجمه
وَ مَا أَرْسلْنَا مِن رَّسولٍ إِلا لِيُطاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظلَمُوا أَنفُسهُمْ جَاءُوك فَاستَغْفَرُوا اللَّهَ وَ استَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَّحِيماً(۶۴) ترجمه : ۶۴ - مـا هـيـچ پـيامبرى را نفرستاديم ، مگر به اين منظور كه به فرمان خدا، از وى اطاعت شود، و اگر اين مخالفان هنگامى كه به خود ستم مى كردند (و فرمانهاى خدا را زير پا مى گذاردند) به نزد تو مى آمدند و از خدا طلب آمرزش مى كردند و پيامبر هم براى آنها استغفار مى كرد خدا را توبه پذير و مهربان مى يافتند. تفسير : قرآن در آيات گذشته مراجعه به داوران جور را شديدا محكوم نمود، در اين آيه به عنوان تاءكيد اين سخن مى گويد: «پيامبرانى را كه ما مى فرستاديم همه براى اين بوده اند كه به فرمان خدا از آنها اطاعت شود». و هيچ گونه مخالفتى نسبت به آنها انجام نگردد (و ما ارسلنا من رسول الا ليطاع باذن الله ). زيرا آنها هم رسول و فرستاده خدا بوده اند و هم رئيس حكومت الهى ، بنابر اين مردم موظف بوده اند هم از نظر بيان احكام خداوند و هم از نظر چگونگى اجراى آن از آنها پيروى كنند، و تنها به ادعاى ايمان قناعت نكنند. از ايـن جـمـله بـه خـوبـى اسـتـفـاده مـى شـود كـه هـدف از فـرسـتـادن پـيـامـبران ، اطاعت و فـرمـانـبـردارى كـردن هـمـه مـردم بـوده اسـت ، حـال اگـر بـعـضـى از مـردم از آزادى خـود سـوءاسـتـفـاده كـردند و اطاعت ننمودند، تقصير متوجه خود آنها است ، بنابر اين آيه فوق عـقـيـده جـبريون را كه مى گويند بعضى از مردم از آغاز موظف به اطاعت ، و بعضى محكوم به عصيان و مخالفت هستند را نفى مى كند. ضمنا از تعبير «باذن الله » استفاده مى شود كه پيامبران الهى هر چه دارند از
نـاحيه خدا است و به عبارت ديگر وجوب اطاعت آنها بالذات نيست ، بلكه آن هم به فرمان پروردگار و از ناحيه اوست . سـپـس در دنـبـاله آيـه راه بـازگـشـت را بـه روى گناهكاران و آنها كه به طاغوت مراجعه كـردنـد، و يا به نحوى از انحاء مرتكب گناهى شدند، گشوده و مى فرمايد: «اگر آنها هنگامى كه به خويش ستم كردند، به سوى تو مى آمدند و از خدا طلب آمرزش مى نمودند و پـيامبر هم براى آنها طلب آمرزش مى نمود، خدا را توبه پذير و مهربان مى يافتند» (و لو انـهـم اذ ظـلمـوا انـفـسـهـم جـاؤ ك فـاسـتـغـفـروا الله و اسـتـغـفـر لهـم الرسول لوجدوا الله توابا رحيما). قابل توجه اينكه قرآن به جاى اينكه بگويد: نافرمانى خدا كردند و مراجعه به داوران جـور نـمـودنـد مى گويد: «اذ ظلموا انفسهم » (هنگامى كه به خويش ستم كردند)! اشاره به اينكه فايده اطاعت فرمان خدا و پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) متوجه خود شما مى شود، و مخالفت با آن در واقع يك نوع ستم به خويشتن است ، زيرا زندگى مادى شما را به هم مى ريزد و از نظر معنوى مايه عقب گرد شما است . از ايـن آيـه ضمنا پاسخ كسانى كه توسل جستن به پيامبر و يا امام را يك نوع شرك مى پـندارند، روشن مى شود، زيرا اين آيه صريحا مى گويد: آمدن به سراغ پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) و او را بر در درگاه خدا شفيع قرار دادن ، و وساطت و استغفار او براى گنهكاران مؤ ثر است ، و موجب پذيرش توبه ، و رحمت الهى است . اگـر وسـاطـت و دعـا و اسـتـغفار و شفاعت خواستن از پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) شرك بود چگونه ممكن بود كه قرآن چنين دستورى را به گنهكاران بدهد! مـنـتـهـا افـراد خـطـاكـار بـايد نخست خود توبه كنند و از راه خطا برگردند، سپس براى قبول توبه خود از استغفار پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) نيز استفاده كنند. بديهى است پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) آمرزنده گناه نيست ، او تنها مى تواند از خدا طلب آمرزش كند و اين آيه پاسخ دندان شكنى است به آنها كه اين گونه وساطت را انكار
مى كنند (دقت كنيد). جـالب تـوجـه ايـنـكـه قـرآن نـمـى گـويـد: تـو بـراى آنها استغفار كن بلكه مى گويد: «رسول » براى آنها استغفار كند، اين تعبير گويا اشاره به آن است كه پيامبر (صلى الله عـليـه و آله و سـلم ) از مـقـام و مـوقـعـيـتش استفاده كند و براى خطاكاران توبه كننده استغفار نمايد. اين معنى (تاءثير استغفار پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) براى مؤ منان ) در آيات ديگرى از قرآن نيز آمده است مانند آيه ۱۹ سوره محمد و آيه ۵ سوره منافقون و آيه ۱۱۴ سوره توبه كه درباره استغفار ابراهيم نسبت به پدرش (عمويش ) اشاره مى كند، و آيات ديـگـرى كـه نهى از استغفار براى مشركان مى كند و مفهومش اين است كه استغفار براى مؤ مـنان بى مانع است ، و نيز از بعضى از آيات استفاده مى شود كه فرشتگان براى جمعى از مـؤ مـنان خطاكار در پيشگاه خداوند استغفار مى كنند (سوره غافر آيه ۷ و سوره شورى آيه ۵). خـلاصـه ايـنـكـه آيـات زيـادى از قـرآن مـجـيـد حـكـايـت از اين معنى مى كند كه پيامبران يا فـرشـتـگـان و يـا مـؤ مـنـان پاكدل مى توانند براى بعضى از خطاكاران استغفار كنند، و اسـتـغـفـار آنـهـا در پـيـشـگاه خدا اثر دارد، اين خود يكى از معانى شفاعت كردن پيامبر و يا فـرشـتـگـان و يـا مـؤ مـنـان پـاكـدل بـراى خـطاكاران است ، ولى همانطور كه گفتيم چنين شفاعتى نيازمند به وجود زمينه و شايستگى و آمادگى در خود خطاكاران است . شـگفت انگيز اينكه از پاره اى از كلمات بعضى از مفسران استفاده مى شود كه خواسته اند اسـتـغـفـار پـيـامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) را در آيه فوق مربوط به تجاوز به حقوق شخصى خود پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) بدانند و بگويند چون نسبت به خـود پـيـغـمـبـر (صـلى الله عـليه و آله و سلم ) ستم كرده بودند، لازم بود رضايت او را بدست آورند تا خداوند از خطاى آنها بگذرد! ولى روشن است كه ارجاع داورى به غير پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) ستمى به شـخـص پـيـغـمـبـر نيست بلكه مخالفت با منصب خاص او و يا به عبارت ديگر مخالفت با فرمان
خـداسـت و بـه فـرض كه ستمى بر شخص پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) باشد قـرآن روى آن تـكـيـه نـكـرده اسـت بلكه تكيه قرآن روى اين مطلب است كه آنها برخلاف فرمان خدا رفتار كردند. بـه عـلاوه اگـر مـا به كسى ستم كنيم رضايت او كافى است چه نيازى به استغفار او در پـيـشگاه خدا است ؟ و از همه گذشته به فرض كه چنين تفسيرى براى آيه فوق كنيم در مـورد آن هـمه آيات ديگر كه استغفار پيامبران و فرشتگان و مؤ منان را در حق خطاكاران مؤ ثر مى داند چه خواهيم گفت ؟ آيا در مورد آنها نيز پاى حقوق شخصى در ميان بوده است ؟!.
آيه ۶۵
آيه و ترجمه
فـَلا وَ رَبِّك لا يُؤْمِنُونَ حَتى يُحَكِّمُوك فِيمَا شجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لا يجِدُوا فى أَنفُسِهِمْ حَرَجاً مِّمَّا قَضيْت وَ يُسلِّمُوا تَسلِيماً(۶۵) ترجمه : ۶۵ - به پروردگارت سوگند كه آنها مؤ من نخواهند بود، مگر اينكه تو را در اختلافات خـود بـه داورى طـلبـنـد؛ و سـپـس در دل خـود از داورى تـو احـساس ناراحتى نكنند، و كاملا تسليم باشند. شان نزول : «زبـيـر بـن عـوام » كـه از مـهـاجـران بود با يكى از انصار (مسلمانان مدينه ) بر سر آبـيـارى نـخـلسـتانهاى خود كه در كنار هم قرار داشتند، اختلافى پيدا كرده بودند، هر دو براى حل اختلاف خدمت پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) رسيدند، از آنجا كه باغستان زبـيـر در قـسـمـت بـالاى نـهـر و بـاغـستان انصارى در قسمت پائين نهر قرار داشت پيامبر (صـلى الله عـليـه و آله و سـلم ) بـه زبـيـر دسـتـور داد كـه اول او بـاغهايش را آبيارى كند و بعد مسلمان انصارى (و اين مطابق همان سنتى بود كه در بـاغـهـاى مـجـاور هـم جـريـان داشـت ) اما اين مرد انصارى به ظاهر مسلمان از داورى عادلانه پـيـامـبـر (صـلى الله عليه و آله و سلم ) ناراحت شد و گفت : آيا اين قضاوت به خاطر آن بـود كـه زبـيـر، عـمـه زاده تو است ؟! پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) از اين سخن بـسـيـار ناراحت شد به حدى كه رنگ رخسار او دگرگون گرديد، در اين موقع آيه فوق نازل شد و به مسلمانان هشدار داد در بـعـضـى از تـفاسير اسلامى شاءن نزولهاى ديگرى ذكر شده كه كم و بيش با شاءن نزول فوق شباهت دارد (تفسير تبيان ، طبرسى و المنار). تفسير : تسليم در برابر حق گـرچـه شـاءن نـزول خـاصـى در بـالا بـراى آيـه فـوق نقل شد ولى همانطور كه بارها
گـفـتـه ايـم شـاءن نـزولهاى خاص هيچ گاه با عموميت مفهوم آيه منافات ندارد، و به همين دليل اين آيه مى تواند مكمل بحث آيات قبل نيز بوده باشد. در ايـن آيـه ((خـداوند سوگند ياد كرده كه افراد، ايمان واقعى در صورتى خواهند داشت كـه پـيـامـبـر (صلى الله عليه و آله و سلم ) را در اختلافات خود به داورى بطلبند)) و به بيگانگان مراجعه ننمايند (فلا و ربك لا يؤ منون حتى يحكموك فيما شجر بينهم ). سـپـس مـى فرمايد: نه فقط به داورى را به نزد تو آورند بلكه هنگامى كه تو در ميان آنـهـا حـكـمـى كردى ، خواه به سود آنها باشد يا به زيان آنها، علاوه بر اينكه اعتراض نكنند «در دل خود نيز احساس ناراحتى ننمايند و كاملا تسليم باشند» (ثم لا يجدوا فى انفسهم حرجا مما قضيت و يسلموا تسليما). گـرچـه نـاراحـتـى درونـى از قـضاوتهايى كه احيانا به زيان انسان است غالبا اختيارى نيست ، ولى با تربيتهاى اخلاقى و پرورش روح تسليم در برابر حق و عدالت و توجه بـه مـوقـعيت واقعى پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) حالتى در انسان پيدا مى شود كه هيچگاه از داورى پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) و حتى دانشمندانى كه جانشينان او هـسـتـنـد هـرگـز ناراحت نخواهد شد، و به هر حال مسلمانان واقعى موظفند روح تسليم در برابر حق را در خود پرورش دهند. در آيه فوق نشانه هاى ايمان واقعى و راسخ در سه مرحله بيان شده است : ۱ - در تـمـامـى مـوارد اخـتـلاف خـواه بزرگ باشد يا كوچك ، به قضاوت و داورى پيامبر (صـلى الله عـليه و آله و سلم ) كه از حكم الهى سرچشمه مى گيرد مراجعه كنند، نه به طاغوت و داوران باطل . ۲ - هيچ گاه در برابر قضاوتها و فرمانهاى پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) كه همان فرمان خدا است حتى در دل خود احساس ناراحتى نكنند، و به داوريها و احكام او بدبين نباشند.
۳ - در مـقـام عـمـل نـيـز آن را دقـيـقـا اجـرا كـنـنـد و بـه طـور كامل تسليم حق باشند. روشـن اسـت قـبـول يـك مـكـتـب و فـرمـانهاى آن در مواردى كه به سود انسان تمام مى شود دليـل بـر ايـمـان بـه آن مـكـتـب نيست بلكه آنجا كه ظاهرا به زيان انسان است اما در واقع مطابق با حق و عدالت است اگر پذيرفته شود، نشانه ايمان است . در حـديـثـى كـه از امـام صـادق (عـليـه السـلام ) در كـتـاب كـافـى در تـفـسـيـر ايـن آيـه نـقـل شـده چـنـيـن مـى خوانيم : ((اگر جمعيتى خدا را بپرستند، نماز را بپا دارند، زكات را بـپردازند، روزه ماه رمضان و حج را بجا آورند، ولى نسبت به كارهايى كه پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) انجام داده با سوء ظن بنگرند و يا بگويند: اگر او فلان كار را انـجـام نـداده بـود بـهـتر بود، آنها در حقيقت مؤ منان واقعى نيستند)) سپس آيه فوق را امام (عـليـه السـلام ) تـلاوت فـرمـود، بـعـد فـرمـود: «بـر شـمـا بـاد كـه در مقابل خدا و حق هميشه تسليم باشيد.» از آيه فوق در ضمن دو مطلب مهم استفاده مى شود: ۱ - آيـه يـكـى از دلايـل مـعـصـوم بـودن پـيـامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) است زيرا دسـتـور بـه تسليم مطلق از نظر گفتار و كردار در برابر همه فرمانهاى پيامبر (صلى الله عـليـه و آله و سـلم ) و حتى تسليم قلبى در برابر او، نشانه روشنى بر اين است كـه او در احـكام و فرمانها و داوريهايش نه اشتباه مى كند و نه عمدا چيزى برخلاف حق مى گويد، معصوم از خطاست و هم معصوم از گناه . ۲ - آيـه فوق هر گونه اجتهاد در مقام نص پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) و اظهار عقيده را در مواردى كه حكم صريح از طرف خدا و پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) در باره آن رسيده باشد نفى ميكند، بنا بر اين اگر در تواريخ اسلامى مى بينيم كه گاهى بـعـضـى از افراد در برابر حكم خدا و پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) اجتهاد و يا اظـهـار نـظـر مـى كـردنـد و مـثـلا مـى گـفتند پيامبر چنين گفته و ما چنين مى گوييم ، بايد قبول كنيم كه عمل آنها بر خلاف صريح آيه فوق است .
→ صفحه قبل | صفحه بعد ← |