تفسیر:نمونه جلد۱۶ بخش۷۱
→ صفحه قبل | صفحه بعد ← |
آيه ۴۶-۵۰
آيه و ترجمه
وَ مِنْ ءَايَتِهِ أَن يُرْسِلَ الرِّيَاحَ مُبَشرَتٍ وَ لِيُذِيقَكم مِّن رَّحْمَتِهِ وَ لِتَجْرِى الْفُلْك بِأَمْرِهِ وَ لِتَبْتَغُوا مِن فَضلِهِ وَ لَعَلَّكمْ تَشكُرُونَ(۴۶) وَ لَقَدْ أَرْسلْنَا مِن قَبْلِك رُسلاً إِلى قَوْمِهِمْ فجَاءُوهُم بِالْبَيِّنَتِ فَانتَقَمْنَا مِنَ الَّذِينَ أَجْرَمُوا وَ كانَ حَقاًّ عَلَيْنَا نَصرُ الْمُؤْمِنِينَ(۴۷) اللَّهُ الَّذِى يُرْسِلُ الرِّيَحَ فَتُثِيرُ سحَاباً فَيَبْسطهُ فى السمَاءِ كَيْف يَشاءُ وَ يجْعَلُهُ كِسفاً فَترَى الْوَدْقَ يخْرُجُ مِنْ خِلَلِهِ فَإِذَا أَصاب بِهِ مَن يَشاءُ مِنْ عِبَادِهِ إِذَا هُمْ يَستَبْشِرُونَ(۴۸) وَ إِن كانُوا مِن قَبْلِ أَن يُنزَّلَ عَلَيْهِم مِّن قَبْلِهِ لَمُبْلِسِينَ(۴۹) فَانظرْ إِلى ءَاثَرِ رَحْمَتِ اللَّهِ كيْف يحْىِ الاَرْض بَعْدَ مَوْتهَا إِنَّ ذَلِك لَمُحْىِ الْمَوْتى وَ هُوَ عَلى كلِّ شىْءٍ قَدِيرٌ(۵۰)
ترجمه : ۴۶ - از آيات (عظمت و قدرت ) خدا اين است كه بادها را به عنوان بشارتگرانى مى فرستد تا شما را از رحمتش بچشاند (و سيراب كند) و كشتيها به فرمانش حركت كنند و از فضل او بهره گيرند شايد شكرگزارى كنيد. ۴۷ - قبل از تو پيامبرانى به سوى قومشان فرستاديم ، آنها با دلائل روشن به سراغ قوم خود رفتند (ولى هنگامى كه اندرزها سودى نداد) از مجرمان انتقام گرفتيم (و مؤ منان را يارى كرديم ) و همواره يارى مؤ منان حقى است بر ما. ۴۸ - خداوند همان كسى است كه بادها را مى فرستد تا ابرهائى را به حركت درآورند، سپس آنها را در پهنه آسمان آن گونه كه بخواهد مى گستراند، و متراكم ميسازد در اين هنگام دانه هاى باران را مى بينى كه از لابلاهاى آن خارج مى شوند، هنگامى كه اين (باران حياتبخش ) را به هر كس از بندگانش كه بخواهد ميرساند خوشحال مى شوند. ۴۹ - هر چند پيش از آنكه بر آنان نازل شود مايوس بودند. ۵۰ - به آثار رحمت الهى بنگر كه چگونه زمين را بعد از مردنش زنده مى كند، آن كس (كه زمين مرده را زنده كرد) زنده كننده مردگان در قيامت است و او بر همه چيز تواناست . تفسير: به آثار رحمت الهى بنگر! گفتيم در اين سوره ، بخش قابل ملاحظهاى از دلائل توحيد و نشانه هاى
پروردگار در هفت آيه بيان شده كه هر كدام با جمله «و من آياته » آغاز مى شود شش قسمت آن را قبلا به صورت پى در پى خوانديم ، و نخستين آيه مورد بحث هفتمين و آخرين آنها مى باشد. و از آنجا كه در آيه قبل سخن از ايمان و عمل صالح بود، بيان دلائل توحيدى تاءكيدى نيز بر آن مى باشد. مى فرمايد: «از آيات عظمت و قدرت خدا اين است كه بادها را به عنوان بشارتگرانى مى فرستد» (و من آياته ان يرسل الرياح مبشرات ). آنها در پيشاپيش باران حركت مى كنند، قطعات پراكنده ابر را با خود برداشته به هم مى پيوندند، و به سوى سرزمينهاى خشك و تشنه مى برند، صفحه آسمان را مى پوشانند و با دگرگون ساختن درجه حرارت جو، ابرها را آماده ريزش باران مى كنند. ممكن است اهميت قدوم اين بشارتگران براى شهرنشينان متنعم چندان روشن نباشد، اما بيابانگردان تشنهكامى كه نياز به قطراتى از باران دارند، همينكه بادها به حركت در مى آيند، و ابرها را همراه خود جابجا مى كنند، و از لابلاى نسيم ، عطر مخصوص بارانى كه بر گياهان در نقطه ديگرى باريده ، به مشامشان مى رسد، برق اميد در دلهايشان جستن مى كند. گرچه در آيات قرآن ، بيشتر روى بشارتگرى باد، نسبت به نزول باران تكيه شده ، اما كلمه «مبشرات » را نمى توان در آن محدود ساخت ، چرا كه بادها بشارتهاى فراوان ديگرى نيز با خود دارد. بادها، گرما و سرماى هوا را تعديل مى كنند. بادها، عفونتها را در فضاى بزرگ مستهلك كرده ، و هوا را تصفيه مى كنند. بادها از فشار حرارت خورشيد، روى برگها و گياهان مى كاهند و جلو آفتاب سوختگى را مى گيرند.
بادها اكسيژن توليد شده بوسيله برگهاى درختان را براى انسانها به ارمغان مى آورند و گاز كربن توليد شده بوسيله بازدم انسان را براى گياهان هديه مى برند. بادها بسيارى از گياهان را تلقيح مى كنند، و نطفه هاى نر و ماده را در جهان نباتات به هم پيوند مى دهند. بادها وسيله اى براى حركت آسيابها و عاملى براى تصفيه خرمنها هستند. بادها بذرها را از نقاطى كه در آن بذر فراوان موجود است حركت مى دهند و همچون باغبانى دلسوز در سرتاسر بيابان مى گسترانند. و بادها كشتيهاى بادبانى را با مسافران و بار زياد به نقاط مختلف مى برند و حتى امروز كه وسائل ماشينى جانشين نيروى باد شده باز هم وزش بادهاى مخالف يا موافق در پيشرفت يا كندى كار كشتيها بسيار مؤ ثر است . آرى آنها بشارت دهندگانى هستند در جهات مختلف . لذا در دنباله آيه مى خوانيم : «خدا مى خواهد بدين سبب شما را از رحمت خود بچشاند، كشتيها به فرمانش حركت كنند، و شما از فضل و رحمت او بهره گيريد، شايد شكرگزارى كنيد» (و ليذيقكم من رحمته و لتجرى الفلك بامره و لتبتغوا من فضله و لعلكم تشكرون ). آرى بادها هم وسيله توليد نعمتهاى فراوان در زمينه كشاورزى و دامدارى هستند، و هم وسيله حمل و نقل ، و سرانجام سبب رونق امر تجارت كه با جمله «ليذيقكم من رحمته » به اولى اشاره شده ، و با جمله «لتجرى الفلك بامره » به دوم ، و با جمله «لتبتغوا من فضله » به سومى . جالب اينكه همه اين «بركات » مولود «حركت » است ، حركتى در ذرات هوا در محيط مجاور زمين ! اما هيچ نعمتى تا از انسان سلب نشود، قدر آن معلوم نخواهد شد، اين
بادها و نسيمها نيز تا متوقف نشوند، انسان نمى داند چه بلائى بر سر او مى آيد، توقف هوا، زندگى را در بهترين باغها همچون زندگى در سياه چالهاى زندان مى كند، و اگر نسيمى در سلولهاى زندانهاى انفرادى بوزد آن را همچون فضاى باز مى كند، و اصولا يكى از عوامل شكنجه در زندانها همان توقف هواى آنها است . حتى در سطح او قيانوسها اگر بادها متوقف شود و امواج خاموش گردد، زندگى جانداران درياها بر اثر كمبود اكسيژن هوا به مخاطره خواهد افتاد، و دريا تبديل به مرداب و باتلاق متعفن وحشتناكى خواهد شد. فخر رازى مى گويد: جمله «و ليذيقكم من رحمته » (تا شما را از رحمت خود بچشاند) با توجه به اينكه چشانيدن در مورد شى ء قليل گفته مى شود، اشاره به اين است كه تمام دنيا و نعمت دنيا رحمت اندكى بيش نيست ، و رحمت واسعه الهى مخصوص جهان ديگر است . در آيه بعد سخن از فرستادن پيامبران الهى است ، در حالى كه آيه بعد از آن بار ديگر به نعمت وزش بادها برمى گردد، ممكن است قرار گرفتن اين آيه در ميان دو آيه كه درباره نعمت وجود بادها سخن مى گويد جنبه معترضه داشته باشد - چنانكه بعضى از مفسران گفته اند: و ممكن است ذكر مساءله نبوت در كنار اين بحثها براى تكميل مسائل مربوط به مبداء و معاد باشد كه مكرر در اين سوره به آن اشاره شده است - چنانكه بعضى ديگر گفته اند. و نيز ممكن است هشدارى باشد به همه كسانى كه در اينهمه نعمتها بهره مى گيرند و كفران مى كنند. به هر حال چنين مى گويد: «ما قبل از تو پيامبرانى به سوى قومشان فرستاديم »
(و لقد ارسلنا من قبلك رسلا الى قومهم ). «آنها دلائل روشن و آشكار از معجزات و منطق عقل براى اين اقوام آوردند» (فجاؤ هم بالبينات ). گروهى ايمان آوردند، و گروهى به مخالفت برخاستند «اما هنگامى كه اندرزها و هشدارها سودى ندارد ما از مجرمان انتقام گرفتيم »! (فانتقمنا من الذين اجرموا). و مؤ منان را يارى كرديم «همواره اين حق بر ما بوده است كه مؤ منان را يارى كنيم » (و كان حقا علينا نصر المؤ منين ). تعبير به «كان » كه نشانه ريشه دار بودن اين سنت است و تعبير به «حق » و بعد از آن تعبير به «علينا» كه آن نيز بيانگر حق است تاءكيدهاى پى در پى در اين زمينه محسوب مى شود، و مقدم داشتن حقا علينا بر «نصر المؤ منين » كه دليل بر حصر است تاءكيد ديگرى مى باشد، و مجموعا چنين معنى مى دهد كه به طور مسلم ما يارى كردن مؤ منان را بر عهده گرفته ايم ، و بدون نياز به يارى ديگرى ما اين وعده خود را عملى خواهيم ساخت . اين جمله ضمنا مايه تسلى و دلدارى براى مسلمانانى است كه در آن روز در مكه تحت فشار شديد دشمنانى قرار داشتند كه از نظر عده و عده افزون بودند. اصولا همينكه دشمنان خدا غرق آلودگى و گناه هستند خود يكى از عوامل پيروزى و يارى مؤ منان است ، چرا كه همين گناه سرانجام ريشه آنها را مى زند، وسائل نابوديشان را با دست خودشان فراهم مى سازد، و انتقام الهى را به سراغ آنها مى فرستد. آيه بعد بار ديگر به توضيح نعمت وزش بادها پرداخته ، چنين مى گويد خداوند همان كسى است كه بادها را مى فرستد تا ابرهائى را به حركت در آورند
(الله الذى يرسل الرياح فتثير سحابا). «سپس ابرها را در پهنه آسمان آن گونه كه بخواهد مى گستراند» (فيبسطه فى السماء كيف يشاء). «و آنها را به صورت قطعاتى در آورده ، متراكم و بر هم سوار مى كند» (و يجعله كسفا). «اينجا است كه دانه هاى باران را مى بينى كه از لابلاى آنها خارج مى شوند» (و ترى الودق يخرج من خلاله ). آرى يكى از نقشهاى مهم هنگام نزول باران بر عهده بادها گذاشته شده است آنها هستند كه قطعات ابر را از سوى درياها به سوى زمينهاى خشك و تشنه حمل مى كنند، و همانها هستند كه ماموريت گستردن ابرها را بر صفحه آسمان ، و سپس متراكم ساختن آنها، و بعد از آن خنك كردن محيط ابرها و آماده نمودن براى بارانزائى بر عهده دارند. بادها همچون چوپان آگاه و پر تجربهاى هستند كه گله گوسفندان را به موقع از اطراف بيابان جمع مى كند و در مسيرهاى معينى حركت مى دهد، سپس آنها را براى دوشيدن شير آماده مى سازد! جمله «فترى الودق يخرج من خلاله » (دانه هاى باران و ذرات كوچك آن را مى بينى كه از لابلاى ابرها خارج مى شوند) ممكن است اشاره به اين باشد كه غلظت ابرها و شدت وزش بادها در حدى نيست كه مانع خروج قطره هاى
كوچك باران از ابر و نزول آن بر زمين شود، بلكه اين ذرات كوچك عليرغم طوفان و ابرى كه صحنه آسمان را پوشانده ، راه خود را از لابلاى آنها به سوى زمين پيدا مى كنند، و نرم نرم بر زمينهاى تشنه پاشيده مى شوند تا به خوبى آنها را سيراب كنند و در عين حال ويرانى به بار نياورند. باد و طوفانى كه گاه درختان عظيم را از جا مى كند و صخره ها را به حركت در مى آورد، به قطره كوچك و لطيف باران اجازه مى دهد كه از لابلاى آن بگذرد و بر زمين قرار گيرد. اين نكته نيز قابل توجه است كه قطعه قطعه بودن ابرها هر چند در يك روز ابرى كه ابر تمام صفحه آسمان را پوشانيده براى ما چندان محسوس نيست اما به هنگامى كه با هواپيما از لابلاى ابرها عبور مى كنيم يا بر فراز آن قرار مى گيريم كاملا روشن و نمايان است . در پايان آيه مى افزايد: «هنگامى كه اين باران حياتبخش را به هر كس از بندگانش بخواهد برساند، آنها خوشحال و مسرور مى شوند» (و اذ اصاب به من يشاء من عباده اذا هم يستبشرون ). «هر چند پيش از آنكه بر آنان نازل شود، نوميد و مايوس بودند» (و ان كانوا من قبل ان ينزل عليهم من قبله لمبلسين ). اين ياس و آن بشارت را كسانى به خوبى درك مى كنند كه همچون عربهاى بيابانگرد حيات و زندگيشان پيوند بسيار نزديكى با همين قطره هاى باران دارد. آنها در حالى كه گاه نااميدى و ياس ، سايه شوم و سنگينى بر جان و روحشان افكنده و آثار تشنگى و عطش در وجود آنها و دامها و زمين مزروعيشان آشكار گشته ناگهان بادهائى كه پيشقراولان نزول باران است به حركت در مى آيد، بادهائى
كه آنها بوى باران از لابلايش به مشام مى رسد. چند لحظه مى گذرد، ابرها در آسمان گسترده مى شوند، غليظتر و فشردهتر مى گردند، و سپس باران شروع مى شود، گودالها از آب زلال پر مى شود، جويهاى كوچك و بزرگ از اين مائده آسمانى لبريز مى گردد، زندگى و حيات در زمينهاى خشك و هم در اعماق دل اين بيابانگردان جوانه مى زند، برق اميد در دلهاشان مى درخشد و ابرهاى تاريك ياس و نوميدى كنار مى رود. تكرار كلمه «قبل » در آيه ظاهرا براى تاءكيد است ، مى گويد: چند لحظه قبل از باران - آرى چند لحظه قبل از آن - چهره ها عبوس ، و قيافه ها در هم بود، اما ناگهان باران مى بارد و لبخند شادى بر لبها نقش مى بندد، چه موجود ضعيفى است انسان و چه خداى مهربانى است او. در فارسى نيز گاهى زمان را براى تاءكيد تكرار مى كنيم ، مى گوئيم تا ديروز - بله تا همين ديروز - فلانى با من دوست بود، ولى الان شديدا دشمن شده و هدف از اين تكرار تاءكيد بر تغيير حالات انسان است . در آخرين آيه مورد بحث ، روى سخن را به پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) كرده ، مى گويد: «به آثار رحمت الهى بنگر كه چگونه زمين را بعد از مردنش زنده مى كند» (فانظر الى آثار رحمة الله كيف يحيى الارض بعد موتها). تكيه روى جمله «فانظر» (بنگر) اشاره به اين است كه آنقدر آثار رحمت الهى در احياى زمينهاى مرده بوسيله نزول باران آشكار است كه با يك نگاه كردن بدون نياز به جستجوگرى بر هر انسان ظاهر مى شود. تعبير به «رحمت الهى » در مورد باران ، اشاره به آثار پر بركت آن از جهات مختلف است . باران ، زمينهاى خشك را آبيارى و بذر گياهان را پرورش مى دهد.
باران به درختان ، زندگى و حيات نوين مى بخشد. باران گرد و غبار هوا را فرو مى نشاند و محيط زيست انسان را سالم و پاك مى كند. باران گياهان را شستشو داده به آنها طراوت مى بخشد. باران هوا را مرطوب و ملايم ، و براى انسان قابل استنشاق مى كند. باران به زمين فرو مى رود و بعد از چندى به صورت قناتها و چشمه ها ظاهر مى شود. باران ، نهرها و سيلابهائى به راه مياندازد كه بعد از مهار شدن در پشت سدها توليد برق و نور و روشنائى و حركت مى كنند. و بالاخره باران ، هواى گرم و سرد را هر دو تعديل مى كند، از گرمى مى كاهد و سردى را قابل تحمل مى كند. تعبير به «رحمت » در مورد باران در آيات ديگر قرآن نيز منعكس است : از جمله در آيه ۴۸ سوره فرقان ، و ۶۳ سوره نمل . و نيز در آيه ۲۸ سوره شورى مى خوانيم : و هو الذى ينزل الغيث من بعد ما قنطوا و ينشر رحمته : «او كسى است كه باران را نازل مى كند بعد از آنكه مردم نوميد شده اند، و دامنه رحمت خود را مى گستراند». سپس با توجه به پيوندى كه مبدء و معاد در مسائل مختلف دارند در پايان آيه مى افزايد: «آن كسى كه زمين مرده را با نزول باران زنده كرد، هم او زنده كننده مردگان در رستاخيز است ، و او بر همه چيز توانا است » (ان ذلك لمحيى الموتى و هو على كل شى ء قدير). تعبير به «محيى » به صورت اسم فاعل به جاى فعل مضارع ، مخصوصا با لام تاءكيد دليل بر نهايت تاءكيد است . بارها در آيات قرآن ديده ايم كه اين كتاب آسمانى براى اثبات مساءله معاد
زنده شدن زمين مرده را بعد از نزول باران به عنوان گواه انتخاب مى كند. در سوره ق آيه ۱۱ نيز بعد از ذكر حيات زمينهاى مرده ، مى فرمايد: و كذلك الخروج : «رستاخيز نيز چنين است ». شبيه همين تعبير در آيه ۹ سوره فاطر نيز آمده است كه مى فرمايد كذلك النشور (اينگونه است نشور در قيامت ). در واقع قانون حيات و مرگ همه جا شبيه يكديگر است : كسى كه با چند قطره باران زمين مرده را زنده مى كند و شور و جنبش و حركت در آن مى آفريند و اين كار همه سال و گاه همه روز تكرار مى شود، اين توانائى را دارد كه انسانها را نيز بعد از مرگ زنده كند، همه جا مرگ به دست او است و حيات نيز به فرمان او. درست است كه ظاهرا زمين مرده زنده نمى شود، بلكه بذرهاى گياهان كه در دل زمين مى باشد پرورش مى يابد، ولى مى دانيم اين بذرهاى كوچك ، مقدار عظيمى از اجزاء زمين را در پيكر خود جذب كرده و موجودات مردهاى را تبديل به موجودات زنده مى كند، و حتى ذرات متلاشى شده اين گياهان نيز مجددا نيرو و قدرت براى حيات به زمين مى بخشد. در حقيقت منكران معاد هيچ دليلى بر مدعاى خود جز استبعاد نداشتند، و قرآن مجيد براى در هم شكستن استبعاد آنان از اين نمونه هاى زنده بهره مى گيرد.
آيه ۵۱-۵۴
آيه و ترجمه
وَ لَئنْ أَرْسلْنَا رِيحاً فَرَأَوْهُ مُصفَرًّا لَّظلُّوا مِن بَعْدِهِ يَكْفُرُونَ(۵۱) فَإِنَّك لا تُسمِعُ الْمَوْتى وَ لا تُسمِعُ الصمَّ الدُّعَاءَ إِذَا وَلَّوْا مُدْبِرِينَ(۵۲) وَ مَا أَنت بِهَدِ الْعُمْىِ عَن ضلَلَتِهِمْ إِن تُسمِعُ إِلا مَن يُؤْمِنُ بِئَايَتِنَا فَهُم مُّسلِمُونَ(۵۳)
- اللَّهُ الَّذِى خَلَقَكُم مِّن ضعْفٍ ثُمَّ جَعَلَ مِن بَعْدِ ضعْفٍ قُوَّةً ثُمَّ جَعَلَ مِن بَعْدِ قُوَّةٍ ضعْفاً وَ شيْبَةً يخْلُقُ مَا يَشاءُ وَ هُوَ الْعَلِيمُ الْقَدِيرُ(۵۴)
ترجمه : ۵۱ - و اگر ما بادى بفرستيم (داغ و سوزان ) و بر اثر آن زراعت و باغ خود را زرد و پژمرده ببينند، راه كفران پيش مى گيرند. ۵۲ - تو نمى توانى صداى خود را به گوش مردگان برسانى ، و نه سخنت را به گوش كران هنگامى كه روى مى گردانند. ۵۳ - و (نيز) نمى توانى نابينايان را از گمراهيشان هدايت كنى ، تو تنها سخنت را به گوش
كسانى مى رسانى كه ايمان به آيات ما مى آورند و در برابر حق تسليمند. ۵۴ - خدا همان كسى است كه شما را آفريد در حالى كه ضعيف بوديد سپس بعد از اين ضعف و ناتوانى قوت بخشيد، و باز بعد از قوت ضعف و پيرى قرار داد، او هر چه بخواهد مى آفريند، و اوست عالم و قادر. تفسير: مردگان و كران سخن تو را نمى شنوند! از آنجا كه در آيات گذشته ، سخن از بادهاى پر بركتى در ميان بود كه پيشقراولان بارانهاى رحمت زا هستند، در نخستين آيه مورد بحث ، اشاره به بادهاى زيانبار كرده مى گويد: و اگر ما بادى بفرستيم (بادى داغ و سوزان يا سرد و خشك و يا تواءم با سموم ) و به دنبال آن ، زراعت و باغ خود را زرد و پژمرده ببينند راه كفران را پيش مى گيرند، و به اين راه همچنان ادامه مى دهند (و لئن ارسلنا ريحا فراءوه مصفرا لظلوا من بعده يكفرون ). آنها افراد ضعيف و كم ظرفيتى هستند و آنچنانند كه قبل از آمدن باران مايوس و بعد از نزول آن ، بسيار شادند، و اگر روزى باد سمومى بوزد و زندگى آنان موقتا گرفتار مشكلاتى گردد، فريادشان بلند مى شود و زبان به كفر مى گشايند. به عكس مؤ منان راستين كه از نعمت خدا شادند و شكرگزار و در مصائب و مشكلات صبورند و شكيبا، دگرگونيهاى زندگى مادى هرگز در ايمان آنها، كمترين خللى وارد نمى كند، و همچون كوردلان ضعيف الايمان با وزش يك باد مؤ من و با وزش باد ديگر كافر نمى شوند. كلمه «مصفرا» از ماده «صفرة » (بر وزن سفره ) به معنى رنگ زرد است ، و به اعتقاد اكثر مفسران ، ضمير «راءوه » به گياهان و درختان بازميگردد كه بر اثر وزش بادهاى مضر، زرد و پژمرده مى شوند. بعضى نيز احتمال داده اند كه ضمير به ابرها برگردد، زيرا ابرهاى زرد
رنگ طبعا ابرهاى نازكى هستند، معمولا باران ندارند بخلاف ابرهاى سياه و انبوه كه مولد بارانند. بعضى نيز مرجع ضمير را «باد» مى دادند، زيرا بادهاى معمولى بيرنگند و بادهاى سموم آتشزا كه احيانا گرد و غبار بيابان را با خود حمل مى كنند، زرد و تيره اند. احتمال چهارمى نيز وجود دارد كه «مصفر» به معنى خالى است ، زيرا همانگونه كه «راغب » در «مفردات » گفته است : ظرف خالى از محتوا و شكم خالى از غذا و يا رگهائى كه از خون خالى شده است ، صفر (بر وزن سفر) ناميده مى شود، بنابر اين تعبير فوق در اينجا اشاره به بادهائى است كه از باران خالى است . (در اين صورت ضمير «راءوه »به ريح بازميگردد) (دقت كنيد). ولى تفسير اول از همه مشهورتر مى باشد. اين نكته نيز قابل توجه است كه در اينجا بادهاى مفيد و بارانزا به صورت صيغه جمع آمده (رياح ) اما در مورد بادهاى زيانبار صيغه مفرد (ريح ) اشاره به اينكه اغلب بادها مفيدند و باد سموم ، جنبه استثنائى دارد كه گاه در يك ماه و يا يكسال ، يكبار ميوزد، اما وزشهاى مفيد در تمام روزها و شبها در جريانند. يا اشاره به اين است كه بادهاى مفيد در صورتى اثر خود را مى بخشند كه پى در پى در آيند، در حالى كه وزشهاى زيانبار گاهى در يك مرتبه نيز، اثر سوء خود را مى گذارند. آخرين نكتهاى كه ذكر آن را در ذيل اين آيه ضرورى مى دانيم تفاوت يستبشرون (خوشحال مى شوند) كه در مورد وزشهاى مفيد در آيات گذشته آمده با جمله لظلوا من بعده يكفرون (بعد از آن به كفر خود ادامه مى دهند) كه در اين آيه آمده مى باشد.
اين تفاوت نشان مى دهد كه آنان آنهمه نعمتهاى بزرگ و پى در پى خدا را مى بينند و خوشحال مى شوند، اما اگر براى يكبار و يكروز، مصيبتى فرا برسد، چنان داد و فرياد مى كشند و به سوى كفر مى روند كه گوئى از آن دستبردار نيستند. درست همانند كسانى كه يك عمر سالم هستند و زبان به شكر باز نمى كنند اما يك شب كه در آتش تب مى سوزند، آنچه كفر و ناسزا است مى گويند. و چنين است حال افراد بى دانش و ضعيف الايمان . در اين زمينه در ذيل آيه ۳۵ همين سوره ، و آيه ۹ و ۱۰ سوره هود، و آيه ۱۱ سوره حج بحثهاى ديگرى داشته ايم . در دو آيه بعد به تناسب بحثى كه در آيه فوق آمد، مردم را به چهار گروه تقسيم مى كند: گروه مردگان ، يعنى آنها كه هيچ حقيقتى را درك نمى كنند هر چند ظاهرا زنده اند. و گروه ناشنوايان كه آمادگى براى شنيدن سخن حق ندارند. و گروهى كه از ديدن چهره حق محرومند. و سرانجام گروه مؤ منان راستين كه دلهائى دانا، و گوشهائى شنوا، و چشمهائى بينا دارند. نخست مى گويد: «تو نمى توانى سخنان حق خود را به گوش مردگان برسانى » و اندرزهاى تو در دل آنان كه دلمرده اند اثر ندارد (فانك لا تسمع الموتى ). و نيز تو نمى توانى سخنت را به گوش كران برسانى مخصوصا هنگامى كه روى مى گردانند و پشت مى كنند (و لا تسمع الصم الدعا اذا ولوا مدبرين ).
و همچنين «تو نمى توانى نابينايان را از گمراهيشان هدايت كنى » (و ما انت بهادى العمى عن ضلالتهم ). «تنها سخنان حقت را مى توانى به گوش كسانى برسانى كه به آيات ما ايمان مى آورند و در برابر حق تسليمند» (ان تسمع الا من يؤ من باياتنا فهم مسلمون ). همانگونه كه قبلا هم گفته ايم قرآن غير از «حيات » و «مرگ » مادى و جسمانى و همچنين «شنوائى » و «بينائى » ظاهرى ، نوع برترى از حيات و مرگ و ديد و شنود، قائل است كه ريشه اصلى سعادت يا بدبختى انسان در آن است . ارزيابى آن از اين مسائل ، ارزيابى مادى و فيزيكى نيست ، بلكه ارزيابى معنوى و انسانى است . شرط اول براى درك حقيقت داشتن قلبى آماده و پذيرا، و چشمى بينا و گوشى شنوا است ، و گرنه هر گاه تمام انبياء و اولياء جمع شوند و همه آيات الهى را به گوش كسى كه حس تشخيص و درك حقيقت را بر اثر كثرت گناه و لجاجت و عناد از دست داده ، بخوانند، در او اثر نخواهد كرد! و اگر در قرآن تنها اشاره به دو قسمت از حواس ظاهر، به اضافه درك باطن شده است ، به خاطر آنست كه اكثريت قريب به اتفاق معلومات انسان ، يا از طريق اين دو حاسه (چشم و گوش ) و يا وجدانيات و تحليل عقل به دست مى آيد. و جالب اينكه سه مرحله اى كه در آيات بالا آمده ، سه مرحله مختلف از انحراف و عدم درك حقيقت مى باشد كه از شديد شروع شده و به خفيف پايان مى يابد. مرحله اول دلمردگى است كه از آن تعبير به «موتى » (مردگان ) كرده
كه هيچ راهى براى امكان نفوذ در آنها نيست . مرحله دوم ، مرحله ناشنوائى است ، مخصوصا ناشنوايانى كه پشت كرده و در حال فرار كردن هستند كه حتى فريادهاى شديدى كه به هنگام نزديك بودن ممكن است در آنها اثر كند، در اينجا بى اثر مى شود. البته اين گروه مانند مردگان نيستند، گاهى ممكن است با علامت و اشاره مطلبى را به آنها حالى كرد، ولى مى دانيم بسيارى از حقايق را با ايماء و اشاره نمى توان تفهيم نمود، مخصوصا در آن هنگام كه رويگردانند و دور شوند. مرحله سوم نابينائى است ، البته زندگى كردن با نابينا به مراتب آسانتر از زندگى با كران و يا مردگان است ، اينها لااقل گوش شنوا دارند و بسيارى از مفاهيم را ميتوان براى آنها بيان كرد، ولى شنيدن كى بود مانند ديدن . از اين گذشته تنها تبيين مسائل كافى نيست ، به فرض كه به نابينا گفته شود از سمت راست يا از سمت چپ حركت كن ، عمل كردن به اين دستور كار آسانى نيست و گاه با مختصر اشتباه در اندازهگيرى در پرتگاه سقوط مى كند! در بحث مشروحى كه ذيل آيات ۸۰ و ۸۱ سوره نمل داشتيم ، ضمن تحليلى در باره حقيقت حيات و مرگ در قرآن ، ايراد سستى را از سوى جمعى از وهابيين مطرح كرديم كه آنها براى نفى توسل به پيامبر و امامان ، از آيات مورد بحث و مانند آن كمك مى گيرند و مى گويند: مردگان (حتى پيامبر!) مطلقا چيزى نمى فهمند. ولى در آنجا ثابت كرديم كه انسان - مخصوصا پيشوايان بزرگ و شهداء - بعد از مرگ يكنوع حيات برزخى دارند و مدارك زيادى از قرآن و احاديث به آن گواهى مى دهد، و در اين حيات برزخى درك و ديدى وسيعتر از حيات دنيوى دارند (براى توضيح بيشتر به جلد ۱۵ ذيل آياتى كه در بالا اشاره كرديم مراجعه فرمائيد).
و در اينجا اين جمله را بايد بيفزائيم كه همه مسلمانان همواره در نمازهاى خود به هنگام تشهد پيامبر گرامى اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) را مخاطب ساخته و با جمله السلام عليك ايها النبى و رحمة الله و بركاته بر او سلام مى فرستند، و مى دانيم تخاطب حقيقى - نه مجازى - حتما با كسى است كه مى شنود و درك مى كند، بنابراين سلام بر پيامبر به صورت خطاب از راه دور و نزديك ، دليل بر آنست كه روح مقدسش همه اين سلامها را مى شنود، و دليلى ندارد كه ما اين خطابها را حمل بر مجاز كنيم . در آخرين آيه مورد بحث به يكى ديگر از دلائل توحيد كه دليل فقر و غنا است اشاره مى كند و بحثهائى را كه در سرتاسر اين سوره ، پيرامون توحيد آمده تكميل مى نمايد مى گويد: «خداوند همان كسى است كه شما را در حالى كه ضعيف و ناتوان بوديد آفريد، سپس بعد از اين ضعف و ناتوانى ، قوت و قدرت بخشيد و دوران جوانى و شكوفائى نيروها آمد، و بعد از آن بار ديگر ضعف و پيرى را جانشين قوت كرد» (الله الذى خلقكم من ضعف ثم جعل من بعد ضعف قوة ثم جعل من بعد قوة ضعفا و شيبة ). آرى «او است كه هر چه را بخواهد مى آفريند و او است عالم و قادر» (يخلق ما يشاء و هو العليم القدير). در آغاز آنچنان ضعيف و ناتوان بوديد كه حتى قدرت نداشتيد مگسى را از خود دور كنيد يا آب دهان خويش را نگه داريد، اين از نظر جسمانى ، و از نظر فكرى به مصداق لا تعلمون شيئا «هيچ چيز نمى دانستيد» حتى پدر و مادر مهربانى را كه دائما مراقب شما بودند نمى شناختيد. ولى كمكم داراى رشد و قدرت شديد، اندامى نيرومند و فكرى قوى و عقلى توانا و دركى وسيع پيدا كرديد. و با اين حال نميتوانستيد اين قدرت را نگاه داريد و درست همانند انسانى
كه از دامنه كوه بلندى به فراز قله رسيده از طرف ديگر سراشيبى را شروع كرديد، و باز به قعر دره ضعف و ناتوانى جسمى و روحى رسيديد. اين دگرگونيها و فراز و نشيبها، بهترين دليل براى اين حقيقت است كه نه آن قوت از شما بود، و نه آن ضعف ، بلكه هر دو از ناحيه ديگرى بود، و اين خود نشانه آنست كه چرخ وجود شما را ديگرى مى گرداند، و هر چه داريد عارضى است . اين همانست كه امير مؤ منان على (عليه السلام ) در گفتار نورانيش به آن اشاره كرده مى فرمايد: عرفت الله سبحانه بفسخ الغرائم و حل العقود و نقض الهمم : «من خدا را در فسخ تصميمهاى محكم و گشودن گره ها و نقض اراده هاى قوى و ناكام ماندن آن شناختم » من از اين دگرگونيها فهميدم كه قدرت اصلى دست ديگرى است ، و ما از خود چيزى نداريم جز آنچه او به ما مى بخشد. جالب اينكه در مورد ضعف دوم كه براى انسان پيش مى آيد، كلمه «شيبة » (پيرى ) را نيز اضافه مى كند، ولى در ضعف اول ، نامى از كودكى نمى برد. اين تعبير ممكن است اشاره به آن باشد كه ضعف پيرى دردناكتر است ، زيرا اولا رو به سوى مرگ و فنا دارد، بر عكس ضعف كودكى ، و ثانيا توقعى كه از پيران سالخورده و با تجربه دارند هرگز از كودكان نيست ، در حالى كه گاه ضعف و ناتوانى آنها يكسان است و اين بسيار عبرت انگيز مى باشد. اين مرحله است كه قدرتمندان ياغى و سركش را به زانو در مى آورد و به ضعف و زبونى و بيچارگى مى كشاند. آخرين جمله آيه كه اشاره به علم و قدرت خدا است ، هم بشارت است و هم انذار كه خدا از همه اعمال و نيات شما آگاه است و نيز توانائى بر پاداش و كيفر شما دارد.
→ صفحه قبل | صفحه بعد ← |