تفسیر:نمونه جلد۱۳ بخش۶۹
→ صفحه قبل | صفحه بعد ← |
آيه : ۸۵ - ۸۶
آيه و ترجمه
وَ إِسمَعِيلَ وَ إِدْرِيس وَ ذَا الْكِفْلِ كلُّ مِّنَ الصبرِينَ(۸۵) وَ أَدْخَلْنَهُمْ فى رَحْمَتِنَا إِنَّهُم مِّنَ الصلِحِينَ(۸۶) ترجمه : ۸۵ - و اسماعيل و ادريس و ذا الكفل را (به ياد آور) كه همه از صابران بودند. ۸۶ - و ما آنها را در رحمت خود داخل كرديم چرا كه آنها از صالحان بودند. تفسير: اسماعيل و ادريس و ذا الكفل به دنبال سرگذشت آموزنده «ايوب » و صبر و شكيبائيش در برابر طوفان حوادث در اين آيات مورد بحث اشاره به مقام شكيبائى سه نفر ديگر از پيامبران الهى كرده مى گويد: «اسماعيل » و «ادريس » و «ذا الكفل » را به ياد آور كه همه آنها از صابران و شكيبايان بودند)) (و اسماعيل و ادريس و ذا الكفل كل من الصابرين ). هر يك از آنها در طول عمر خود در برابر دشمنان و يا مشكلات طاقت فرساى زندگى صبر و مقاومت به خرج دادند و هرگز در برابر اين حوادث زانو نزدند و هر يك الگوئى بودند از استقامت و پايمردى . سپس بزرگترين موهبت الهى را در برابر اين صبر و استقامت براى آنان چنين بيان مى كند «ما آنها را در رحمت خود داخل كرديم ، چرا كه آنها از صالحان بودند» (و ادخلناهم فى رحمتنا انهم من الصالحين ). جالب اينكه نمى گويد ما رحمت خود را به آنها بخشيديم ، بلكه مى گويد: آنان را در رحمت خود داخل كرديم ، گوئى با تمام جسم و جانشان غرق رحمت
الهى شدند همانگونه كه قبلا غرق درياى مشكلات شده بودند.
ادريس و ذا الكفل
«ادريس » پيامبر بزرگ الهى - چنانكه سابقا هم گفته ايم - طبق نقل بسيارى از مفسران جد پدر نوح بوده است ، نام او در تورات ، اخنوخ و در عربى ، ادريس است كه بعضى آن را از ماده «درس » مى دانند، زيرا او نخستين كسى بود كه بوسيله قلم ، نويسندگى كرد، او علاوه بر مقام نبوت ، به علم نجوم و حساب و هيئت ، احاطه داشت ، و مى گويند نخستين كسى است كه طرز دوختن لباس را به انسانها آموخت . اما «ذا الكفل » مشهور اين است كه از پيامبران بوده است هر چند بعضى معتقدند كه او يكى از صالحان بود، ظاهر آيات قرآن كه او را در رديف پيامبران بزرگ مى شمرد نيز اين است كه او از انبياء است و بيشتر به نظر مى رسد كه او از پيامبران بنى اسرائيل بوده است . در علت نامگذارى او به اين نام با توجه به اينكه «كفل » (بر وزن فكر) هم به معنى نصيب و هم به معنى كفالت و عهده دارى آمده است ، احتمالات متعددى داده اند، بعضى گفته اند چون خداوند نصيب وافرى از ثواب و رحمتش در برابر اعمال و عبادات فراوانى كه انجام مى داد به او مرحمت فرمود ذا الكفل ناميده شد.(يعنى صاحب بهره وافى ) و بعضى گفته اند چون تعهد كرده بود شبها را به عبادت برخيزد و روزها روزه بدارد، و هنگام قضاوت هرگز خشم نگيرد و تا آخر به وعده خود وفا كرد، «ذا الكفل » ناميده شد.
بعضى نيز معتقدند كه ذا الكفل لقب «الياس » است ، همانگونه كه «اسرائيل » لقب «يعقوب »، و «مسيح » لقب «عيسى »، و «ذا النون » لقب «يونس » مى باشد.
آيه ۸۷ - ۸۸
آيه و ترجمه
وَ ذَا النُّونِ إِذ ذَّهَب مُغَضِباً فَظنَّ أَن لَّن نَّقْدِرَ عَلَيْهِ فَنَادَى فى الظلُمَتِ أَن لا إِلَهَ إِلا أَنت سبْحَنَك إِنى كنت مِنَ الظلِمِينَ(۸۷) فَاستَجَبْنَا لَهُ وَ نجَّيْنَهُ مِنَ الْغَمِّ وَ كَذَلِك نُجِى الْمُؤْمِنِينَ(۸۸) ترجمه : ۸۷ - و ذا النون (يونس ) را (به ياد آور )، در آن هنگام كه خشمگين (از ميان قوم خود) رفت ، و چنين مى پنداشت كه ما بر او تنگ نخواهيم گرفت ، (اما موقعى كه در كام نهنگ فرو رفت ) در آن ظلمتها (ى متراكم ) فرياد زد خداوندا! جز تو معبودى نيست ، منزهى تو، من از ستمكاران بودم . ۸۸ - ما دعاى او را به اجابت رسانديم ، و از آن اندوه نجاتش بخشيديم ، و همينگونه مؤ منان را نجات مى دهيم . تفسير: نجات يونس از آن زندان وحشتناك اين دو آيه نيز گوشهاى از سرگذشت پيامبر بزرگ «يونس » را بيان مى كند، نخست مى گويد: «ذا النون » را بياد آر هنگامى كه بر قوم بت پرست
و نافرمان خويش غضب كرد و از ميان آنها رفت )) (و ذا النون اذ ذهب مغاضبا). «نون » در لغت به معنى ماهى عظيم ، يا به تعبير ديگر نهنگ يا وال است بنابراين ذا النون يعنى صاحب نهنگ ، و انتخاب اين نام براى يونس به خاطر ماجرائى است كه بعدا به خواست خدا به آن اشاره خواهيم كرد. به هر حال «او گمان مى كرد كه ما زندگى را بر او تنگ نخواهيم كرد» (فظن ان لن نقدر عليه ). او گمان ميكرد تمام رسالت خويش را در ميان قوم نافرمانش انجام داده است و حتى ترك اولائى در اين زمينه نكرده ، و اكنون كه آنها را به حال خود رها كرده و بيرون مى رود چيزى بر او نيست ، در حالى كه اولى اين بود كه بيش از اين در ميان آنها بماند و صبر و استقامت بخرج دهد و دندان بر جگر بفشارد شايد بيدار شوند و به سوى خدا آيند. سرانجام به خاطر همين ترك اولى او را در فشار قرار داديم ، نهنگ عظيمى او را بلعيد «و او در آن ظلمتهاى متراكم صدا زد خداوندا جز تو معبودى نيست » (فنادى فى الظلمات ان لا اله الا انت ). «خداوندا پاك و منزهى ، من از ستمكاران بودم !» (سبحانك انى كنت من الظالمين ). هم بر خويش ستم كردم و هم بر قوم خودم ، مى بايست بيش از اين ناملائمات و شدائد و سختيها را پذيرا مى شدم ، تن به همه شكنجه ها مى دادم شايد آنها به راه آيند.
«سرانجام ما دعاى او را اجابت كرديم و از غم و اندوه رهائيش بخشيديم » (فاستجبنا له و نجيناه من الغم ). آرى «اين گونه ما مؤ منان را نجات مى بخشيم » (و كذلك ننجى المؤ منين ). اين يك برنامه اختصاصى براى يونس نبود بلكه هر كس از مؤ منان از تقصير خويش ، عذر به درگاه خدا آورد، و از ذات پاكش مدد و رحمت طلبد ما دعايش را مستجاب و اندوهش را برطرف خواهيم كرد. نكته ها:
سرگذشت يونس
به خواست خدا مشروح آن در تفسير سوره «صافات » خواهد آمد و خلاصه اش چنين است : او سالها در ميان قومش (در سرزمين نينوا در عراق ) به دعوت و تبليغ مشغول بود، ولى هر چه كوشش كرد، ارشادهايش در دل آنها مؤ ثر نيفتاد، خشمگين شد و آن محل را ترك كرد و به سوى دريا رفت ، در آنجا بر كشتى سوار شد، در ميان راه دريا متلاطم گشت ، چيزى نمانده بود كه همه اهل كشتى غرق شوند. ناخداى كشتى گفت : من فكر مى كنم در ميان شما بنده فرارى وجود دارد كه بايد به دريا افكنده شود (و يا گفت : كشتى زياد سنگين است و بايد يك نفر را به قيد قرعه به دريا بيفكنيم ) به هر حال چند بار قرعه كشيدند و در هر بار به نام يونس درآمد! او فهميد در اين كار سرى نهفته است و تسليم حوادث شد. هنگامى كه او را به دريا افكندند، نهنگ عظيمى او را در كام خود فرو برد و خدا او را به صورت اعجازآميز زنده نگه داشت . سرانجام او متوجه شد ترك اولائى انجام داده ، به درگاه خدا روى آورد و به تقصير خود اعتراف نمود، خدا نيز دعاى او را استجابت فرمود و از آن تنگنا
نجاتش داد. ممكن است تصور شود اين ماجرا از نظر علمى امكانپذير نيست ولى بدون شك اين امر يك خارق عادت است نه يك محال عقلى ، همانند زنده شدن مردگان كه تنها خارق عادت محسوب مى شود و محال نيست و به تعبير ديگر از طرق عادى انجام آن امكانپذير نيست ولى با استمداد از قدرت بى پايان پروردگار مشكلى ندارد. شرح بيشتر در باره اين ماجرا را به خواست خدا در تفسير سوره صافات خواهيد خواند.
ظلمات در اينجا چه معنى دارد؟
ممكن است اين تعبير اشاره به ظلمت دريا و اعماق آب ، و ظلمت شكم ماهى عظيم ، و ظلمت شب ، بوده باشد، و روايتى كه از امام باقر ( عليه السلام ) نقل شده آن را تاييد مى كند.
يونس چه ترك اولائى انجام داد؟
بدون شك تعبير «مغاضبا» اشاره به خشم و غضب يونس نسبت به قوم بيايمان است ، و چنين خشم و ناراحتى در چنان شرائطى كه پيامبر دلسوزى سالها براى هدايت قوم گمراهى زحمت بكشد اما به دعوت خيرخواهانه او هرگز پاسخ مثبت ندهند، كاملا طبيعى بوده است . از سوى ديگر از آنجا كه يونس مى دانست به زودى عذاب الهى آنها را فرا خواهد گرفت ترك گفتن آن شهر و ديار گناهى نبوده ، ولى براى پيامبر بزرگى همچون يونس ، اولى اين بود كه باز هم تا آخرين لحظه - لحظه اى كه بعد از
آن عذاب الهى فرا مى رسد - آنها را ترك نگويد، به همين دليل يونس به خاطر اين عجله ، به عنوان يك ترك اولى ، از ناحيه خداوند مورد مؤ اخذه قرار گرفت . اين همان چيزى است كه در داستان آدم نيز اشاره كرده ايم كه گناه مطلق نيست بلكه گناه نسبى ، و يا به تعبير ديگر مصداق «حسنات الابرار سيئات المقربين » است (براى توضيح بيشتر به جلد ششم تفسير نمونه صفحه ۱۲۲ به بعد مراجعه فرمائيد).
درس سرنوشت ساز
جمله پر معنى «كذلك ننجى المؤ منين » نشان مى دهد آنچه بر سر يونس آمد از گرفتارى و نجات يك حكم خصوصى نبود بلكه با حفظ سلسله مراتب ، جنبه عمومى و همگانى دارد. بسيارى از حوادث غم انگيز و گرفتاريهاى سخت و مصيبت بار مولود گناهان ما است ، تازيانه هائى است براى بيدار شدن ارواح خفته ، و يا كوره اى است براى تصفيه فلز جان آدمى ، هر گاه انسان در اين موقع به همان سه نكته اى كه «يونس » توجه كرد توجه پيدا كند نجات و رهائى حتمى خواهد بود: ۱ - توجه به حقيقت توحيد و اينكه هيچ معبود و هيچ تكيه گاهى جز الله نيست . ۲ - پاك شمردن و تنزيه خدا از هر عيب و نقص و ظلم و ستم ، و هر گونه گمان سوء در باره ذات پاك او. ۳ - اعتراف به گناه و تقصير خويش . شاهد اين سخن ، حديثى است كه در «در المنثور» از پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نقل شده است كه فرمود: «يكى از نامهاى خدا كه هر كس او را با آن بخواند به اجابت مى رسد، و هر گاه با آن چيزى را طلب كند به او مى دهد، دعاى ((يونس » است .
شخصى عرض كرد: اى رسولخدا آيا او مخصوص يونس بود يا شامل جماعت مسلمانان نيز مى شود؟ فرمود: هم مربوط به يونس بود و هم همه مؤ منان ، هنگامى كه خدا را به آن مى خوانند، آيا گفتار خداوند را در قرآن نشنيده اى «و كذلك ننجى المؤ منين » اين دليل بر آنست كه هر كس چنين دعائى كند خداوند اجابت آن را تضمين فرموده است . نياز به تذكر ندارد كه منظور تنها خواندن الفاظ نيست ، بلكه پياده شدن حقيقت آن در درون جان انسان است ، يعنى همراه خواندن اين الفاظ تمام وجود او با مفهوم آن هماهنگ گردد. يادآورى اين نكته نيز لازم است كه مجازاتهاى الهى بر دو گونه است يكى از آنها عذاب استيصال است ، يعنى مجازات نهائى كه براى نابودى افراد غير قابل اصلاح فرا مى رسد كه هيچ دعائى در آن موقع سودمند نيست ، چرا كه بعد از فرو نشستن طوفان بلا همان برنامه ها تكرار مى شود. ديگر مجازاتهاى تنبيهى است كه جنبه تربيتى دارد، در اين موارد به محض اينكه مجازات اثر خود را بخشيد و طرف بيدار و متوجه شد بلافاصله از ميان مى رود. و از اينجا روشن مى شود كه يكى از فلسفه هاى آفات و بلاها و حوادث ناگوار همان بيدارسازى و تربيت است . ماجراى يونس ضمنا به همه رهبران راه حق در محدوده هاى مختلف هشدار مى دهد كه هرگز رسالت خود را پايان يافته تصور نكنند، و هر تلاش و كوششى را در اين راه كوچك بشمارند، چرا كه مسئوليتشان بسيار سخت و سنگين است .
آيه : ۸۹ - ۹۰
آيه و ترجمه
وَ زَكرِيَّا إِذْ نَادَى رَبَّهُ رَب لا تَذَرْنى فَرْداً وَ أَنت خَيرُ الْوَرِثِينَ(۸۹) فَاستَجَبْنَا لَهُ وَ وَهَبْنَا لَهُ يَحْيى وَ أَصلَحْنَا لَهُ زَوْجَهُ إِنَّهُمْ كانُوا يُسرِعُونَ فى الْخَيرَتِ وَ يَدْعُونَنَا رَغَباً وَ رَهَباً وَ كانُوا لَنَا خَشِعِينَ(۹۰) ترجمه : ۸۹ - و زكريا را (به ياد آور) در آن هنگام كه پروردگارش را خواند (و عرض كرد) پروردگار من ! مرا تنها مگذار (و فرزند برومندى به من عطا كن ) و تو بهترين وارثانى . ۹۰ - ما دعاى او را مستجاب كرديم ، و يحيى را به او بخشيديم ، و همسرش را براى او اصلاح كرديم ، چرا كه آنها در نيكيها سرعت مى كردند، و بخاطر عشق (به رحمت ) و ترس (از عذاب ) ما را مى خواندند، و براى ما خاشع بودند (خضوعى تواءم با ادب و ترس از مسئوليت ). تفسير: نجات زكريا از تنهائى در اين دو آيه گوشهاى از سرگذشت دو شخصيت ديگر از پيامبران بزرگ الهى «زكريا» و «يحيى » را بيان مى كند. نخست مى گويد: زكريا را به خاطر بياور هنگامى كه پروردگارش را خواند و عرضه داشت پروردگارا مرا تنها مگذار، و تو بهترين وارثان هستى
(و زكريا اذ نادى ربه رب لا تذرنى فردا و انت خير الوارثين ). سالها بر عمر زكريا گذشت ، و برف پيرى بر سرش نشست ، اما هنوز فرزندى نداشت ، و از سوى ديگر همسرى عقيم و نازا داشت . او در آرزوى فرزندى بود كه بتواند برنامه هاى الهى او را تعقيب كند و كارهاى تبليغيش نيمه تمام نماند، و فرصت طلبان بعد از او بر معبد بنى اسرائيل و اموال و هداياى آن كه بايد صرف راه خدا مى شد پنجه نيفكنند. در اين هنگام با تمام قلب به درگاه خدا روى آورد، تقاضاى فرزند صالح و برومندى كرد، و با دعائى كه تواءم با نهايت ادب بود خدا را خواند، نخست از رب شروع كرد، همان پروردگارى كه از نخستين لحظات زندگى لطفش شامل انسان مى شود، سپس با تعبير «لا تذرنى » كه از ماده «وذر» (بر وزن مرز) به معنى ترك كردن چيزى به خاطر كمى و بى اعتنائى آمده ، اين حقيقت را بازگو كرد كه اگر تنها بمانم فراموش خواهم شد، نه من كه برنامه هاى من نيز به دست فراموشى سپرده مى شود، و سرانجام با جمله «و انت خير الوارثين » اين حقيقت را بازگو كرد كه من مى دانم اين دنيا دار بقاء نيست ، و نيز مى دانم تو بهترين وارثانى ، ولى از نظر عالم اسباب دنبال سببى مى گردم كه مرا به هدفم رهنمون گردد. خداوند اين دعاى خالص و سرشار از عشق به حقيقت را اجابت كرد، و خواسته او را تحقق بخشيد آنچنان كه مى فرمايد: «ما دعوت او را اجابت كرديم و يحيى را به او بخشيديم » (فاستجبنا له و وهبنا له يحيى ). و براى رسيدن به اين مقصود «همسر نازاى او را اصلاح و قادر به آوردن فرزند كرديم » (و اصلحنا له زوجه ). سپس اشاره به سه قسمت از صفات برجسته اين خانواده كرده چنين مى گويد:
«آنها در انجام كارهاى خير، سرعت مى كردند» (انهم كانوا يسارعون فى الخيرات ). «آنها به خاطر عشق به طاعت و وحشت از گناه در همه حال ما را مى خوانند» (و يدعوننا رغبا و رهبا). «آنها همواره در برابر ما خشوع داشتند» (خضوعى آميخته با ادب و احترام و ترس آميخته با احساس مسئوليت ) (و كانوا لنا خاشعين ). ذكر اين صفات سه گانه ممكن است اشاره به اين باشد كه آنها به هنگام رسيدن به نعمت گرفتار غفلتها و غرورهائى كه دامن افراد كم ظرفيت و ضعيف الايمان را به هنگام وصول به نعمت مى گيرد نمى شدند، آنها در همه حال نياز - مندان را فراموش نمى كردند، و در خيرات ، سرعت داشتند، آنها در حال نياز و بى نيازى ، فقر و غنا، بيمارى و سلامت ، همواره متوجه خدا بودند، و بالاخره آنها به خاطر اقبال نعمت گرفتار كبر و غرور نمى شدند، بلكه همواره خاشع و خاضع بودند.
آيه ۹۱
آيه و ترجمه
وَ الَّتى أَحْصنَت فَرْجَهَا فَنَفَخْنَا فِيهَا مِن رُّوحِنَا وَ جَعَلْنَهَا وَ ابْنَهَا ءَايَةً لِّلْعَلَمِينَ(۹۱) ترجمه : ۹۱ - و به ياد آور زنى را كه دامان خود را از آلودگى به بى عفتى پاك نگه داشت ، و ما از روح خود در او دميديم ، و او و فرزندش (مسيح ) را نشانه بزرگى براى جهانيان قرار داديم . تفسير: مريم بانوى پاكدامن در اين آيه به مقام مريم و عظمت و احترام او و فرزندش حضرت مسيح ( عليه السلام ) اشاره شده است . ذكر مريم در رديف بحثهاى مربوط به پيامبران بزرگ يا به خاطر فرزند او حضرت عيسى است و يا به جهت اينكه تولدش از جهاتى شبيه به تولد يحيى از زكريا بود كه شرح آن را در ذيل آيات سوره مريم آورديم . و يا به خاطر آنست كه روشن كند عظمت مقام ويژه مردان بزرگ نيست بلكه زنان بزرگى هم بوده اند كه تاريخشان نشانه عظمتشان ، الگو و اسوه اى براى زنان جهان بوده اند. مى گويد: «به خاطر بياور مريم را كه دامان خويش را از هر گونه آلودگى نگه داشت » (و التى احصنت فرجها). «سپس ما از روح خود در او دميديم » (فنفخنا فيها من روحنا). «و او و فرزندش مسيح را نشانه بزرگى براى جهانيان قرار داديم »
(و جعلناها و ابنها آية للعالمين ). نكته ها: ۱ - «فرج » از نظر لغت در اصل به معنى فاصله و شكاف مى باشد، و به عنوان كنايه در عضو تناسلى به كار رفته است ، اما از آنجا كه توجه به معنى كنائى آن در فارسى نمى شود، گاهى اين سؤ ال پيش مى آيد كه چگونه اين لفظ كه صريح در آن عضو خاص انسان است در قرآن آمده ؟! ولى توجه به كنايه بودن آن مشكل را حل مى كند. و به تعبير روشنتر اگر بخواهيم معنى كنائى را درست تعبير كنيم معادل جمله «احصنت فرجها» در فارسى اين است كه «دامان خود را پاك نگاه داشت » آيا اين تعبير در فارسى زننده است ؟ بلكه به عقيده بعضى در لغت عرب الفاظى كه صريح در عضو تناسلى باشد و يا صراحت در آميزش جنسى داشته باشد اصلا وجود ندارد، هر چه هست جنبه كنايه دارد، مثلا در مورد آميزش جنسى الفاظى از قبيل لمس كردن ، داخل شدن ، پوشانيدن (غشيان ) به سراغ همسر رفتن در آيات مختلف قرآن در اين معنى به كار رفته كه مى بينيم همه آنها جنبه كنائى دارد، ولى گاه ترجمه كنندگان فارسى زبان بى توجه به معنى كنائى آنها هستند و بجاى معادل اين معانى كنائى كلمات صريح فارسى را مى گذارند و اين مايه تعجب و سؤ ال مى شود. به هر حال در تفسير اين گونه الفاظ كه در قرآن وارد شده حتما بايد به معنى اصلى و ريشه اى آنها توجه كرد تا جنبه كنائى بودنش ، مشخص گردد و هر
گونه ابهام برطرف شود. ذكر اين نكته نيز لازم است كه ظاهر آيه فوق چنين مى گويد كه مريم دامان خويش را از هر گونه آلودگى به بى عفتى حفظ كرد، ولى بعضى از مفسران اين احتمال را در معنى آيه داده اند كه او از هر گونه تماس با مردى (چه از حلال و چه از حرام ) خوددارى كرد همانگونه كه در آيه ۲۰ سوره مريم مى گويد: و لم يمسسنى بشر و لم اك بغيا: «هيچگاه مردى با من تماس پيدا نكرده و من زن آلوده اى نبودم ». در حقيقت اين مقدمه اى است براى اثبات تولد اعجازآميز عيسى و آيه بودن او. ۲ - منظور از «روحنا» - (روح ما) چنانكه قبلا نيز گفته ايم - اشاره به يك روح با عظمت و متعالى است و به اصطلاح اين گونه «اضافه اضافه » تشريفيه است كه براى بيان عظمت چيزى آن را به خدا اضافه مى كنيم ، مانند بيت الله (خانه خدا) و شهر الله (ماه خدا). ۳ - آيه فوق مى گويد: مريم و فرزندش را آيه و نشانهاى براى جهانيان قرار داديم ، نمى گويد دو آيه و نشانه ، به خاطر اينكه آنچنان وجود مريم با فرزندش در اين آيه بزرگ الهى آميخته بودند كه از يكديگر تفكيك ناپذير محسوب مى شدند، تولد فرزندى بدون پدر، همان اندازه اعجازآميز است كه باردار شدن زنى بدون شوهر، و نيز معجزات عيسى ( عليه السلام ) در طفوليت و بزرگى ، يادآور خاطره مادر او است .
اين امور كه هر كدام خارق عادتى بود و بر خلاف اسباب عادى طبيعى ، جملگى از اين واقعيت حكايت مى كند كه در ماوراء سلسله اسباب قدرتى است كه هر گاه بخواهد ميتواند روند آنها را دگرگون سازد، و به هر حال وضع مسيح و مادرش مريم در طول تاريخ بشر بى نظير بود، نه قبل و نه بعد از او ديده نشده است و شايد نكره آوردن آيه كه دليل بر عظمت است اشاره به همين معنى باشد.
آيه ۹۲- ۹۴
آيه و ترجمه
إِنَّ هَذِهِ أُمَّتُكُمْ أُمَّةً وَحِدَةً وَ أَنَا رَبُّكمْ فَاعْبُدُونِ(۹۲) وَ تَقَطعُوا أَمْرَهُم بَيْنَهُمْ كلُّ إِلَيْنَا رَجِعُونَ(۹۳) فَمَن يَعْمَلْ مِنَ الصلِحَتِ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلا كفْرَانَ لِسعْيِهِ وَ إِنَّا لَهُ كتِبُونَ(۹۴) ترجمه : ۹۲ - اين (پيامبران بزرگى كه به آنها اشاره كرديم و پيروان آنها) همه امت واحدى بودند (و پيرو يك هدف ) و من پروردگار شما هستم ، مرا پرستش كنيد. ۹۳ - (گروهى از پيروان ناآگاه ) كار خود را به تفرقه در ميانشان كشاندند (ولى سرانجام ) همگى به سوى ما باز مى گردند. ۹۴ - هر كس چيزى از اعمال صالح را بجا آورد در حالى كه ايمان داشته باشد، كوششهاى او ناسپاسى نخواهد شد، و ما تمام اعمال آنها را مى نويسيم (تا دقيقا همه پاداش داده شود). تفسير: امت واحده از آنجا كه در آيات گذشته نام گروهى از پيامبران الهى و همچنين مريم آن بانوى نمونه و بخشى از سرگذشت آنها آمده ، در آيات مورد بحث به عنوان يك
جمعبندى و نتيجه گيرى كلى چنين مى گويد: اين پيامبران بزرگى كه به آنها اشاره شد همه يك امت واحد بودند (ان هذه امتكم امة واحدة ). برنامه آنها يكى و هدف و مقصد آنها نيز يكى بوده است ، هر چند با اختلاف زمان و محيط، داراى ويژگيها و روشها و به اصطلاح تاكتيكهاى متفاوت بودند اما همه در نهايت امر در يك خط حركت داشتند، همه آنها در خط توحيد و مبارزه با شرك و دعوت مردم جهان به يگانگى و حق و عدالت ، گام برميداشتند. اين يگانگى و وحدت برنامه ها و هدف ، به خاطر آن بوده كه همه از يك مبدء سرچشمه مى گرفته ، از اراده خداوند واحد يكتا، و لذا بلافاصله مى گويد: و من پروردگار همه شما هستم ، تنها مرا پرستش كنيد (و انا ربكم فاعبدون ). در واقع توحيد عقيدتى و عملى انبياء از توحيد منبع وحى سرچشمه مى گيرد و اين سخن شبيه گفتارى است كه على ( عليه السلام ) در وصيتش به فرزندش امام مجتبى ( عليه السلام ) دارد: و اعلم يا بنى انه لو كان لربك شريك لاتتك رسله ، و لعرفت افعاله و صفاته : پسرم ! بدان اگر پروردگارت شريكى داشت رسولان او نيز به سوى تو مى آمدند، آثار ملك و قدرتش را ميديدى و افعال و صفاتش را مى شناختى . امت چنانكه راغب در كتاب مفردات مى گويد: به معنى هر گروه و جمعيتى است كه جهت مشتركى آنها را به هم پيوند دهد: اشتراك در دين و آئين ، و يا زمان و عصر واحد، يا مكان معين ، خواه اين وحدت ، اختيارى بوده باشد و يا بدون اختيار. بعضى از مفسران امت واحده را در اينجا به معنى دين واحد گرفته اند، ولى همانگونه كه گفتيم اين تفسير با ريشه لغوى امت ، سازگار نيست . بعضى ديگر نيز گفته اند كه منظور از امت در اين آيه همه انسانها در تمام قرون و اعصارند، يعنى اى انسانها همه شما يك امتيد، پروردگار شما يكى
است و مقصد نهائى همه شما يك مقصد است . اين تفسير هر چند مناسب تر از تفسير گذشته ميباشد ولى با توجه به پيوند اين آيه با آيات قبل ، مناسب به نظر نمى رسد، مناسب تر از همه اين است كه اين جمله اشاره به انبياء و پيامبرانى بوده باشد كه شرح حالشان در آيات گذشته آمده است . در آيه بعد اشاره به انحراف گروه عظيمى از مردم از اين اصل واحد توحيدى كرده چنين مى گويد: آنها كار خود را در ميان خود به تفرقه و تجزيه كشاندند (و تقطعوا امرهم بينهم ). كارشان به جائى رسيد كه در برابر هم ايستادند، و هر گروه ، گروه ديگرى را لعن و نفرين ميكرد و از او برائت و بيزارى مى جست ، به اين نيز قناعت نكردند به روى همديگر اسلحه كشيدند و خونهاى زيادى را ريختند، و اين بود نتيجه انحراف از اصل اساسى توحيد و آئين يگانه حق . جمله تقطعوا كه از ماده قطع ميباشد به معنى جدا كردن قطعه هائى از يك موضوع به هم پيوسته است ، و با توجه به اينكه از باب تفعل آمده كه به معنى پذيرش مى آيد مفهوم جمله اين چنين شود: آنها در برابر عوامل تفرقه و نفاق تسليم شدند، جدائى و بيگانگى از يكديگر را پذيرا گشتند، به يكپارچگى فطرى و توحيدى خود پايان دادند و در نتيجه گرفتار آنهمه شكست و ناكامى و بدبختى شدند. و در آخر آيه اضافه مى كند اما همه آنها سرانجام به سوى ما باز مى گردند (كل الينا راجعون ). اين اختلاف كه جنبه عارضى دارد برچيده مى شود و باز در قيامت همگى به سوى وحدت ميروند، در آيات مختلف قرآن ، روى اين مساله زياد تاكيد
شده كه يكى از ويژگيهاى رستاخيز برچيده شدن اختلافات و سوق به وحدت است : در آيه ۴۸ سوره مائده ميخوانيم الى الله مرجعكم جميعا فينبئكم بما كنتم فيه تختلفون : «بازگشت همه شما به سوى خدا است و شما را از آنچه در آن اختلاف داشتيد آگاه مى سازد». اين مضمون در آيات متعددى از قرآن مجيد به چشم مى خورد. و به اين ترتيب آفرينش انسانها از وحدت آغاز مى شود و به وحدت باز مى گردد. در آخرين آيه مورد بحث ، نتيجه هماهنگى با امت واحده در طريق پرستش پروردگار، و يا انحراف از آن و پيمودن راه تفرقه را چنين بيان ميفرمايد: هر كس چيزى از اعمال صالح را انجام دهد در حالى كه ايمان داشته باشد، تلاش و كوشش او مورد ناسپاسى قرار نخواهد گرفت (فمن يعمل من الصالحات و هو مؤ من فلا كفران لسعيه ). و براى تاكيد بيشتر اضافه مى كند: و ما اعمال صالح او را قطعا خواهيم نوشت (و انا له كاتبون ). قابل توجه اينكه در اين آيه همانند بسيارى ديگر از آيات قرآن ايمان و عمل صالح به عنوان دو ركن اساسى براى نجات انسانها ذكر شده ، ولى با اضافه كردن كلمه «من » كه براى تبعيض است اين مطلب را بر آن ميافزايد كه انجام تمام اعمال صالح نيز شرط نيست ، حتى اگر افراد با ايمان ، بخشى از اعمال صالح را انجام دهند باز اهل نجات و سعادتند. و در هر حال اين آيه همانند بسيارى ديگر از آيات قرآن ، شرط قبولى
اعمال صالح را ايمان مى شمرد. ذكر جمله «لا كفران لسعيه » در مقام بيان پاداش اين گونه افراد، تعبيرى است تواءم با نهايت لطف و محبت و بزرگوارى چرا كه خداوند در اينجا در مقام تشكر و سپاسگزارى از بندگانش بر مى آيد، و از سعى و تلاش آنها تشكر مى كند اين تعبير شبيه تعبيرى است كه در آيه ۱۹ سوره اسراء آمده است : و من اراد الاخرة و سعى لها سعيها و هو مؤ من فاولئك كان سعيهم مشكورا: «كسى كه سراى آخرت را بخواهد و تلاش و كوشش خود را در اين راه به خرج دهد در حالى كه ايمان داشته باشد از كوشش او تشكر مى شود».
→ صفحه قبل | صفحه بعد ← |