النمل ٤٧
کپی متن آیه |
---|
قَالُوا اطَّيَّرْنَا بِکَ وَ بِمَنْ مَعَکَ قَالَ طَائِرُکُمْ عِنْدَ اللَّهِ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ تُفْتَنُونَ |
ترجمه
النمل ٤٦ | آیه ٤٧ | النمل ٤٨ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«إِطَّیَّرْنَا»: به فال بد میگیریم. نحس و شوم میدانیم. اصل آن (تَطَیَّرْنَا) و از باب تفعّل است (نگا: اعراف / یس / ). «طَآئِرُکُمْ»: بدبختی و بدطالعی شما (نگا: اعراف / اسراء / ). «تُفْتَنُونَ»: مورد آزمایش قرار میگیرید (نگا: عنکبوت / . عذاب داده میشوید (نگا: ذاریات / ، بروج / ). گول زده میشوید و از دین برگردانده میشوید و گمراه میگردید (نگا: نساء / اعراف / ).
آیات مرتبط (تعداد ریشههای مشترک)
تفسیر
تفسیر نور (محسن قرائتی)
قالُوا اطَّيَّرْنا بِكَ وَ بِمَنْ مَعَكَ قالَ طائِرُكُمْ عِنْدَ اللَّهِ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ تُفْتَنُونَ «47»
(مردم به صالح) گفتند: ما بهتو وهمراهانت فالبد زدهايم (وقحطى موجود به خاطر وجود شماست. صالح) گفت: فال (وسرنوشت نيك وبد) شما نزد خداست، بلكه شما گروهى هستيد كه مورد آزمايش قرار گرفتهايد.
«1». اعراف، 77.
«2». تفسير نورالثقلين.
تفسير نور(10جلدى)، ج6، ص: 431
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
قالُوا اطَّيَّرْنا بِكَ وَ بِمَنْ مَعَكَ قالَ طائِرُكُمْ عِنْدَ اللَّهِ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ تُفْتَنُونَ (47)
قالُوا اطَّيَّرْنا بِكَ: گفتند آن گروه كه فال بد گرفتيم به تو و تشأم مىكنيم به تو، وَ بِمَنْ مَعَكَ: و به هر كه با تو است از مؤمنين. چون عادت ايشان بر اين وجه بود كه وقتى يك نفر از ايشان به سفر مىرفت و بر طيرى مىگذشت و او را مىرانيد، اگر از طرف راست مىپريد تيمّن به او مىنمود و سفر را با يمن و بركت مىدانست، و اگر از طرف شمال مىپريد به آن تشأم نموده سفر خود را حكم به شأمت مىكرد؛ اينجا نيز گفتند به صالح كه ما فال بد مىگيريم به تو و هر كه با تو است از پيروان تو، يعنى تو و اتباع تو بر ما ايمن نداريد، چه تا آغاز دعوت كرده و اين دين را اختراع نمودهاى شدائد و محن روى به ما آورده و سنگ تفرقه و پريشانى در ميان ما افتاده و از يكديگر پراكنده شديم، و حال آنكه شآمت و نكبت كفر و فرط عناد و طغيان آنها موجب قحط و غلا و سختى آنها شده بود، لكن از غايت لجاج آن را به حضرت صالح عليه السّلام و مؤمنين نسبت مىدادند.
قالَ طائِرُكُمْ عِنْدَ اللَّهِ: فرمود صالح فال بد و شآمت شما نزد خداست، يعنى اين محنت و بليه از جانب خدا به شما رسيده است به سبب كفر و طغيان شما، و چنين
«1» بحار الانوار، ج 93، باب 15، روايت 30، ص 283، بنقل از دعوات راوندى.
جلد 10 - صفحه 56
نيست كه به جهت ما باشد.
بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ تُفْتَنُونَ: بلكه شما گروهى هستيد كه آزموده مىشويد، يعنى شما را آزمايش كنند به خير و شر و دولت و مسكنت و آسانى و سختى. مراد آنست كه با شما معامله آزمايندگان مىكنند تا بر عالميان واضح شود كه در ايام دولت و نعمت و راحتى و آسايش به شكرگزارى آن اقدام مىنمائيد و حق شناسى و سپاسدارى منعم حقيقى را منظور مىداريد و اطاعت اوامر و نواهى او مىكنيد، و در ايام سختى و بليه و غلا از اعمال قبيحه كه موجب و منتج اين محن است اجتناب نموده ميل مىكنيد به اعمال صالحه و افعال حسنه كه رضاى الهى و سبب نزول رحمات و بركات است و دافع بلاها و مصيبات، يا بر كفر و نافرمانى خود راسخ و ابدا آگاه نگرديد و از خواب غفلت بيدار نشويد.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا إِلى ثَمُودَ أَخاهُمْ صالِحاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ فَإِذا هُمْ فَرِيقانِ يَخْتَصِمُونَ (45) قالَ يا قَوْمِ لِمَ تَسْتَعْجِلُونَ بِالسَّيِّئَةِ قَبْلَ الْحَسَنَةِ لَوْ لا تَسْتَغْفِرُونَ اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ (46) قالُوا اطَّيَّرْنا بِكَ وَ بِمَنْ مَعَكَ قالَ طائِرُكُمْ عِنْدَ اللَّهِ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ تُفْتَنُونَ (47) وَ كانَ فِي الْمَدِينَةِ تِسْعَةُ رَهْطٍ يُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ وَ لا يُصْلِحُونَ (48) قالُوا تَقاسَمُوا بِاللَّهِ لَنُبَيِّتَنَّهُ وَ أَهْلَهُ ثُمَّ لَنَقُولَنَّ لِوَلِيِّهِ ما شَهِدْنا مَهْلِكَ أَهْلِهِ وَ إِنَّا لَصادِقُونَ (49)
وَ مَكَرُوا مَكْراً وَ مَكَرْنا مَكْراً وَ هُمْ لا يَشْعُرُونَ (50) فَانْظُرْ كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ مَكْرِهِمْ أَنَّا دَمَّرْناهُمْ وَ قَوْمَهُمْ أَجْمَعِينَ (51) فَتِلْكَ بُيُوتُهُمْ خاوِيَةً بِما ظَلَمُوا إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ (52) وَ أَنْجَيْنَا الَّذِينَ آمَنُوا وَ كانُوا يَتَّقُونَ (53)
ترجمه
و بتحقيق فرستاديم بسوى ثمود برادرشان صالح را كه بپرستيد خدا را پس آنگاه آنها دو فرقه شدند كه دشمنى ميكردند
گفت اى قوم من چرا بشتاب ميخواهيد بدى را پيش از خوبى چرا آمرزش نميخواهيد از خدا باشد كه شما رحم كرده شويد
گفتند فال بد زديم بتو و بهر كه با تو است گفت فال بد شما نزد خدا است بلكه شما گروهى هستيد كه آزموده ميشويد
و بودند در شهر نه نفر از قوم كه افساد ميكردند در زمين و اصلاح نميكردند
گفتند با آنكه سوگند خوردند بخدا كه هر آينه شبيخون ميزنيم بر او و اهلش پس ميگوئيم البته بخونخواهش كه حاضر نبوديم در وقت هلاك اهل او و همانا مائيم هر آينه راستگويان
و مكر كردند مكر كردنى و مكر كرديم مكر كردنى و آنها درك نمىكردند
پس بنگر چگونه بود انجام مكر آنها كه ما هلاك كرديم آنها و قومشانرا همگى
پس اينست خانههايشان كه فرو ريخته بسبب آنكه ستم كردند همانا در اين آيتى است براى گروهى كه ميدانند
و رهانيديم آنانرا كه ايمان آوردند و پرهيز ميكردند.
جلد 4 صفحه 155
تفسير
خداوند باز براى تذكّر كفار بعواقب وخيم كفر قصه حضرت صالح را كه از قوم ثمود بود و باين مناسبت برادر آنها خوانده شده يادآورى فرموده كه ما او را برسالت مبعوث بر آنها نموديم و او دعوت نمود آنانرا بتوحيد و عبادت خداى يگانه و بعضى قبول نمودند و بيشتر تكذيب كردند و دو دسته شدند يك دسته مؤمنين و يكدسته كافرين و با يكديگر در تصديق و تكذيب حضرت صالح مخاصمه و نزاع داشتند و كفار از آنحضرت براى امتحان تقاضا نمودند كه عذابى را كه بآنها وعده ميدهد در صورت تكذيب و بقاء بر كفر زودتر بر آنها وارد نمايد و او جواب فرمود چرا تعجيل مىنمائيد در عذاب كه بد است براى شما و ميخواهيد نزول آنرا قبل از رحمت خدا كه در اثر ايمان و تصديق پيغمبر او بر شما نازل خواهد شد و خوب است براى شما و چرا استغفار و توبه از معاصى خود نمىنمائيد و ايمان نمىآوريد تا مشمول رحمت حق شويد و اگر عذاب نازل شود ديگر توبه و ايمان فائده ندارد آنها گفتند واقعا از وقتى كه شما اين نغمه را در ميان ما بلند كرديد و دو دستگى ايجاد نموديد قحط و غلا در ميان ما پيدا شد و ما اين را بفال بد گرفتيم و از شومى تو و اتباعت ميدانيم كه حوادث و ناملائمات پى در پى بر ما وارد شده و ميشود و حضرت فرمود اشتباه فرموديد اين ناملائمات در نتيجه اعمال خود شما است كه از اطاعت خدا و پيغمبرش سرپيچى نموديد و خداوند خواسته شما را امتحان فرمايد كه گرفتارتان كرده و ميكند شايد متوجه شويد كه زمام امور بدست ديگرى است و بايد وسائل سعادت و نيكبختى را از مبدء غيب خواستار گشت و دست نياز بدرگاه كار ساز دراز كرد پس خوب است ايمان بياوريد تا رفع تمام گرفتاريهاى شما بشود و كلمه اطّيّر نادر اصل تطيّرنا بوده بعد از قلب تاء بطاء و ادغام و احتياج بهمزه وصل اطّيّرنا شده است و در شهر حجر كه مسكن حضرت صالح بود نه نفر از اشقياء و اشراف و اشرار قوم بودند كه جز افساد و اضلال و شرارت و فتنه انگيزى كارى نداشتند و با يكديگر هم قسم شدند و گفتند بخدا شبانه بر سر صالح و كسانش ميريزيم و آنها را ميكشيم و بعدا هر كس قيام بخونخواهى او نمود از بازماندگانش ميگوئيم ما در وقت هلاكت كسان او حاضر نبوديم و از مرتكب قتل خبر نداريم چه رسد بآنكه
جلد 4 صفحه 156
متصدّى آن باشيم و ميگوئيم بخدا قسم كه ما راستگويانيم يا و حال آنكه ما راستگويانيم چون تنها در قتل كسان او حاضر نبوديم بلكه در قتل او و كسانش با هم حاضر بوديم و قمى ره فرموده مراد آنستكه ما اينكار را ميكنيم و اظهر همان معناى اول است كه خواستند بعد از انكار بقسم دروغ خود را تبرئه نمايند و گفتهاند بعد از آنكه ناقه را كفار پى كردند حضرت صالح فرمود تا سه روز ديگر عذاب بر شما نازل خواهد شد و مسجدى داشت در ميان دره كوهى كه آنجا ميرفت و نماز ميخواند اين نه نفر رفتند آنجا كه چون آنحضرت بيايد او را بكشند و بعد كسانش را و گفتند او گمان ميكند تا سه روز ديگر از امر ما فراغت پيدا ميكند و ما بايد تا سه روز بحساب او و كسانش برسيم ناگاه سنگ بزرگى از كوه بر سر آنها آمد كه همه را بزير گرفت و هلاك كرد و باقى قوم بصيحه آسمانى هلاك شدند و اينها همان اشخاصى بودند كه بيش از همه در قتل ناقه سعى نمودند و اسماء آنها از ابن عباس نقل شده و رئيس آنها قدّار نام بوده كه بأشقى الأشقياء امم ماضيه معرّفى شده چنانچه ابن ملجم بأشقى الأشقياء اين امّت و تميز تسعه بر هط باعتبار آنستكه رهط مانند قوم اسم جمع است پس مثل آنستكه فرموده باشد نه مردان يا نفرات ولى قمى ره فرموده شبانه آمدند حضرت صالح را بكشند ملائكهئى كه نگهبان او بودند آنها را در خانه حضرت كشتند با سنگ و بعدا ساير قوم بزلزله نابود شدند و در هر حال مكر و حيله و تدبيرى نمودند و خداوند همانرا سبب هلاكشان و جزاى مكرشان قرار داد با آنكه متوجه نبودند كه با خدا نميشود مكر كرد و ادراك نميكردند نتيجه مكر خودشان را كه مكر خدا با آنها است پس ببين اى كسيكه ديده بصيرت دارى سر انجام مكر و حيله آنها را كه چگونه خداوند هلاك فرمود آن نه نفر و ساير آنقوم سركش را بصيحه آسمانى و زلزله زمينى بتمامى و اين خانههاى آنها است كه بى صاحب و ويران افتاده مىبينند آنها را اهالى مكه و مدينه در راه شام براى ظلمى كه بخودشان نمودند و از اطاعت خدا و پيغمبرش سرپيچى كردند و اين مايه عبرت و آيت بزرگى است براى ارباب معرفت كه بدانند عاقبت، هر قوم كه با خدا در افتادند ور افتادند و نابود شدند و اهل ايمان و تقوى نجات يافتند و بسعادت دو سرا فائز و نائل گشتند و لتبيّتنّه و
جلد 4 صفحه 157
لتقولنّ بتاء و صيغه جمع بنحو خطاب بعضى ببعض و انّا دمّرناهم بكسر همزه نيز قرائت شده است و گفتهاند اهل نجات چهار هزار نفر بودند كه با حضرت صالح از وادى القرى بحضرموت رهسپار شدند و آنحضرت پس از ورود برحمت ايزدى و اصل گرديد لذا آن بلد بحضرموت خوانده شد.
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
قالُوا اطَّيَّرنا بِكَ وَ بِمَن مَعَكَ قالَ طائِرُكُم عِندَ اللّهِ بَل أَنتُم قَومٌ تُفتَنُونَ (47)
گفتند هر بلا و مصيبتي که بما وارد ميشود در اثر شومي تو و كساني که بتو گرويدهاند است فرمود اينکه بلاها و مصائب از جانب پروردگار است در اثر كفر و شرك و معاصي شما بلكه شما قومي هستيد که بسوء اعمال خود گرفتار ميشويد.
(قالُوا اطَّيَّرنا بِكَ وَ بِمَن مَعَكَ) طيره فال بد زدن است بخلاف تفأل که فال نيك است و در حديث رفع از پيغمبر (ص) است که فرمود
«رفع عن امتي تسعه»
نه چيز اثرش از امت من برداشته شده
«السهو و النسيان و مالا يطيقون و ما اضطروا اليه و ما استكرهوا عليه و ما لا يعلمون و الطيره و الحسد و الوسوسة في الخلق»
يعني آثارش و مؤاخذه آنها برداشته شده و در حديث است «تفألوا بالخير تجدوه» و طيره را تشأم ميگويند و فال نيك را تفأل مينامند. اينکه قوم ثمود بحضرت صالح گفتند که اينکه ابتلاءات ما از شومي تو و مؤمنين بتو است امروز هم از اينکه تطيرات بسيار است هر بلائي که بهر كس ميرسد ميگويد از شومي قدم فلان است يا شب يكشنبه و چهارشنبه ديدن مريض آمده يا صيحه فلان مرغ است يا اول صبح مقابلش سگ بيايد يا زن بيايد و امثال اينها و اگر نعمتي بآنها برسد از شانس خود ميپندارد.
جلد 14 - صفحه 152
(قالَ طائِرُكُم عِندَ اللّهِ) اثر معاصي و طغيان و سركشي و كفر و شرك و فساد و ظلم و تعدي خود شماها است که خداوند در دنيا و آخرت گرفتارتان ميكند چنانچه ميفرمايد وَ ما أَصابَكُم مِن مُصِيبَةٍ فَبِما كَسَبَت أَيدِيكُم وَ يَعفُوا عَن كَثِيرٍ (شوري آيه 30) و آيات بسيار در قرآن داريم که تمام اينکه بلاهايي که بر امم سابقه نازل شد در اثر كفر و شرك و تكذيب انبياء بوده.
(بَل أَنتُم قَومٌ تُفتَنُونَ) فتنه دو معني دارد هر دو معني در اينجا صادق است يكي به معني فساد چنانچه ميفرمايد وَ الفِتنَةُ أَشَدُّ مِنَ القَتلِ (بقره آيه 187) يعني شما قومي هستيد که بسيار فساد ميكنيد و ديگر بمعني افتتان و اختبار و امتحان چنانچه ميفرمايد أَ حَسِبَ النّاسُ أَن يُترَكُوا أَن يَقُولُوا آمَنّا وَ هُم لا يُفتَنُونَ وَ لَقَد فَتَنَّا الَّذِينَ مِن قَبلِهِم الايه (عنكبوت آيه 1) يعني خداوند شما را امتحان ميكند.
برگزیده تفسیر نمونه
]
(آیه 47)- به هر حال این قوم سر کش به جای این که اندرز دلسوزانه این پیامبر بزرگ را به گوش جان بشنوند و به کار بندند با یک سلسله سخنان واهی و نتیجهگیریهای بیپایه به مبارزه با او برخاستند، از جمله این که «گفتند: ما هم خودت و هم کسانی را که با تو هستند به فال بد گرفتهایم» (قالُوا اطَّیَّرْنا بِکَ وَ بِمَنْ مَعَکَ).
گویا آن سال خشکسالی و کمبود محصول و مواد غذایی بود، آنها گفتند: این گرفتاریها و مشکلات ما همه از قدوم نامیمون تو و یاران توست.
اما او در پاسخ «گفت: فال بد (و بخت و طالع شما) در نزد خداست» (قالَ طائِرُکُمْ عِنْدَ اللَّهِ).
ج3، ص426
اوست که شما را به خاطر اعمالتان گرفتار این مصائب ساخته و اعمال شماست که در پیشگاه او چنین مجازاتی را سبب شده.
این در حقیقت یک آزمایش بزرگ الهی برای شماست «آری شما گروهی هستید که آزمایش میشوید» (بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ تُفْتَنُونَ).
اینها آزمایشهای الهی است، تا کسانی که شایستگی و قابلیت دارند، از خواب غفلت بیدار شوند، و خود را اصلاح کنند.
نکات آیه
۱ - اتهام شومى و نامبارکى به صالح پیامبر(ع) و پیروان او، از سوى کافران ثمود (قالوا اطّیّرنا بک و بمن معک) «تطیّر» (مصدر «اطیّرنا») مقابل تفأل و به معناى فال بد زدن است; یعنى، چیزى یا کسى را مایه شومى و بدبختى خود انگاشتن. بنابراین «اطیّرنا بک و بمن معک»; یعنى، ما تو و پیروانت را مایه بدبختى خود مى دانیم.
۲ - ابتلاى ثمودیان به گرفتارى ها و مشکلات، پس از رسالت صالح (قالوا اطّیّرنا بک و بمن معک) شوم شمردن و بدیمن خواندن، در صورتى است که پس از مبعوث شدن صالح(ع)، مشکلات طبیعى، اجتماعى و ...براى مردم رخ داده باشد و آنان از این امر بهانه اى براى انکار صالح(ع) پیدا کرده باشند.
۳ - پدید آمدن دو دستگى و خصومت هاى اجتماعى در پى دعوت صالح(ع)، زمینه بد یُمن خوانده شدن وى از سوى کافران (فإذا هم فریقان یختصمون ... قالوا اطّیّرنا بک) احتمالاً آنچه کافران به عنوان شومى و نامبارکى از آن یاد کرده اند، همان دو دستگى و اختلافات اجتماعى باشد که درپى دعوت صالح(ع) و پیدایش مؤمن و کافر به وجود آمده بود.
۴ - مشکلات ثمودیان، بنا به تقدیر الهى و در جهت آزمایش آنان بود، نه معلول وجود صالح(ع) و پیروان او. (قال طئرکم عند اللّه بل أنتم قوم تفتنون) عبارت «طائرکم...»; یعنى، آنچه که باعث بروز مشکلات و گرفتارى براى شما شده، نزد خدا است. مقصود این است که وجود من تأثیرى در پیدایش مشکلات شما ندارد; بلکه مشکلات تان بر اساس برنامه و تقدیر الهى است که در راستاى آزمایش شما تدارک دیده شده است. گفتنى است که در برداشت یاد شده، «فتنة» در جمله «بل أنتم قوم تفتنون» به معناى آزمایش گرفته شده است.
۵ - مصیبت ها و مشکلات زندگى انسان، وسیله اى براى آزمایش او (قالوا اطّیّرنا بک ... بل أنتم قوم تفتنون)
۶ - مصایب و مشکلات ثمودیان، کیفر الهى و معلول گناهان خود آنان (یقوم لم تستعجلون بالسیّئة ... بل أنتم قوم تفتنون) برداشت فوق باتوجه به این نکته است که صالح پیامبر(ع) در رد پندار ثمودیان که بدبختى هاى خود را ناشى از بد یمنى وجود صالح و پیروان آن حضرت قلمدادمى کردند، فرمود: بدبختى هاى شما کیفرى است الهى و معلول گناهان خودتان. گفتنى است در فرض فوق واژه «تفتنون» از فتنه به معناى عذاب مشتق مى باشد; یعنى، «بل أنتم قوم تعذّبون; بلکه شما مردمى هستید که به کیفر گناه خود عذاب مى شوید».
۷ - امکان مبتلا شدن مردم به سختى ها براى آزمایش آنان، پس از روى کار آمدن رهبران الهى (قالوا اطّیّرنا بک ... بل أنتم قوم تفتنون) با توجه به اشتقاق «تفتنون» از «فتنة» (به معناى آزمایش) از آیه استفاده مى شود که پس از آمدن صالح(ع)، ثمودیان به مشکلات جدیدى مبتلا شدند و آن را ناشى از وجود صالح(ع) مى شمردند، با این که آنها از ناحیه خدا و براى آزمایش آنان بود.
۸ - اندیشه هاى خرافى، مانع از درک واقعیت امور و تحلیل صحیح آنها (قالوا اطّیّرنا بک و بمن معک ... بل أنتم قوم تفتنون) ثمودیان به جاى درک ریشه واقعى مشکلات خود، آن را به وجود صالح(ع) و بدیمنى او نسبت مى دادند; در حالى که تأثیر وجود فیزیکى یک فرد در سرنوشت یک ملت - آن هم به گونه اى که ثمودیان مى پنداشتند - چیزى جز خرافه نبود.
۹ - تطیّر و فال بد زدن، امرى نادرست است. (قالوا اطّیّرنا بک ... قال طئرکم عند اللّه) پاسخ و ردیّه صالح(ع) نسبت به طیره و فال بد زدن قوم ثمود، نشانگر نادرست بودن «تطیّر» است.
۱۰ - برخوردهاى خصمانه ثمودیان با صالح پیامبر(ع)، ناشى از فریب آنان توسط عوامل خدعه گر (بل أنتم قوم تفتنون) «تفتنون» مى تواند از «فتنة» به معناى خدعه و فریب باشد. بنابراین «تفتنون» معادل «تخدعون» است; یعنى، این سخنان از خود شما نیست; بلکه عناصرى مرموز و خدعه گر آنها را به شما تلقین کرده و شما را فریب مى دهند. آیه بعد این احتمال را تقویت مى کند.
موضوعات مرتبط
- امتحان: ابزار امتحان ۵، ۷; امتحان با سختى ۴، ۵، ۷
- تطیر: ناپسندى تطیر ۹
- حق: موانع درک حق ۸
- خدا: مقدرات خدا ۴
- خرافات: آثار خرافات ۸
- رهبران دینى: نقش رهبران دینى ۷
- شناخت: آفات شناخت ۸
- صالح(ع): آثار دعوتهاى صالح(ع) ۳; تطیر به پیروان صالح(ع) ۱; تطیر به صالح(ع) ۱; تهمت شومى به پیروان صالح(ع) ۱; تهمت شومى به صالح(ع) ۱، ۳; قصه صالح(ع) ۱، ۳، ۴، ۱۰; منشأ دشمنى با صالح(ع) ۱۰; نقش صالح(ع) ۴
- قوم ثمود: آثار اغواى قوم ثمود ۱۰; آثار گناهکارى قوم ثمود ۶; امتحان قوم ثمود ۴; تاریخ قوم ثمود ۲، ۳، ۴، ۶; تطیر قوم ثمود ۱; تهمتهاى قوم ثمود ۱; زمینه تهمتهاى قوم ثمود ۳; عوامل اختلاف قوم ثمود ۳; عوامل دشمنى قوم ثمود ۳; عوامل مشکلات قوم ثمود ۶; فلسفه مشکلات قوم ثمود ۴; کیفر قوم ثمود ۶; مشکلات قوم ثمود ۲; منشأ دشمنى قوم ثمود ۱۰; منشأ مشکلات قوم ثمود ۴
منابع