المدثر ٣١
کپی متن آیه |
---|
وَ مَا جَعَلْنَا أَصْحَابَ النَّارِ إِلاَّ مَلاَئِکَةً وَ مَا جَعَلْنَا عِدَّتَهُمْ إِلاَّ فِتْنَةً لِلَّذِينَ کَفَرُوا لِيَسْتَيْقِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْکِتَابَ وَ يَزْدَادَ الَّذِينَ آمَنُوا إِيمَاناً وَ لاَ يَرْتَابَ الَّذِينَ أُوتُوا الْکِتَابَ وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ لِيَقُولَ الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ الْکَافِرُونَ مَا ذَا أَرَادَ اللَّهُ بِهٰذَا مَثَلاً کَذٰلِکَ يُضِلُ اللَّهُ مَنْ يَشَاءُ وَ يَهْدِي مَنْ يَشَاءُ وَ مَا يَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّکَ إِلاَّ هُوَ وَ مَا هِيَ إِلاَّ ذِکْرَى لِلْبَشَرِ |
ترجمه
المدثر ٣٠ | آیه ٣١ | المدثر ٣٢ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«فِتْنَةً»: امتحان. آزمایش. «لِیَسْتَیْقِنَ الَّذِینَ ...»: یقین حاصل کردن اهل کتاب بدان خاطر است که شماره نوزده، در کتابهای خودشان نیز همین است. «مَرَضٌ»: مراد بیماری نفاق، یا شکّ است. «مَثَلاً»: حال است. «مَاذَا ... مَثَلاً»: (نگا: بقره / ). «هِیَ»: مرجع آن سقر، و یا جنود، و یا این که آیات قرآن است.
آیات مرتبط (تعداد ریشههای مشترک)
نزول
ابن اسحق گوید: روزى ابوجهل گفت: اى طائفه قریش، محمد مى گوید: لشکر خدا که در جهنم مأمور عذاب هستند، نوزده نفرند در صورتى که عده شما بیشتر است. آیا افراد شما عاجزند که صد نفر در مقابل یک نفر آنها ایستادگى نماید؟
سپس این آیه نازل گردید چنان که مانند آن از قتاده نیز روایت شده است، سدى گوید: وقتى که آیه ۳. نازل شد. مردى از قریش فریاد برآورد و گفت: اى جماعت قریش از این نوزده نفر به خود ترس و هراس راه ندهید زیرا خودم به تنهائى ده نفر آنها را با دست راست و نه نفر دیگر را با دست چپ دفع میکنم سپس این آیه نازل گردید.[۱]
تفسیر
- آيات ۸ - ۳۱ سوره مدثّر
- تركيب نحوى آيه: «فَذَالِكَ يَومَئذٍ يَومٌ عَسِير * عَلَى الكَافِرینَ غَيرُ يَسِير»
- وصف حال «وليد بن مغيره» و تكذيب نمودن او
- مقصود از توصيف «سقر» به اين كه: «لا تُبقِى وَ لا تَذَر...»
- مراد از نوزده نفری که موكّل بر جهنّم اند، چیست؟
- وجود انگيزه هاى نفاق قبل از هجرت
- رواياتى درباره گفتار «وليد بن مغيره» در باره قرآن
تفسیر نور (محسن قرائتی)
وَ ما جَعَلْنا أَصْحابَ النَّارِ إِلَّا مَلائِكَةً وَ ما جَعَلْنا عِدَّتَهُمْ إِلَّا فِتْنَةً لِلَّذِينَ كَفَرُوا لِيَسْتَيْقِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ وَ يَزْدادَ الَّذِينَ آمَنُوا إِيماناً وَ لا يَرْتابَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ لِيَقُولَ الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ الْكافِرُونَ ما ذا أَرادَ اللَّهُ بِهذا مَثَلًا كَذلِكَ يُضِلُّ اللَّهُ مَنْ يَشاءُ وَ يَهْدِي مَنْ يَشاءُ وَ ما يَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّكَ إِلَّا هُوَ وَ ما هِيَ إِلَّا ذِكْرى لِلْبَشَرِ «31»
و نگهبانان آتش را جز از فرشتگان قرار نداديم و تعداد آنها را جز وسيله آزمايش براى كسانى كه كفر ورزيدند قرار نداديم، تا اهل كتاب يقين كنند (كه قرآن كتاب آسمانى است. زيرا همين عدد در تورات و انجيل نيز آمده است) و كسانى كه ايمان آوردهاند بر ايمان خود بيفزايند و اهل كتاب و مؤمنان، گرفتار شك و ترديد نشوند و (به علاوه، عدد 19 سبب شد) تا كفّار و بيماردلان بگويند خدا از اين مثال چه ارادهاى كرده است؟ اين گونه خداوند هركس را بخواهد گمراه مىكند و هركه را بخواهد هدايت مىنمايد و شمار لشگريان پروردگارت را كسى جز او نمىداند و اين جز تذكّرى براى بشر نيست.
جلد 10 - صفحه 291
نکته ها
فخر رازى در تفسير كبير مىگويد: عدد 19 كه تعداد ماموران دوزخ است، از چند راه موجب يقين اهل كتاب و مسلمانان مىشود:
الف) چون همين عدد در كتابهاى آسمانى قبلى يعنى تورات و انجيل آمده است، اهل كتاب گفتند: يك نفر درس نخوانده چگونه از آن آگاه شده است؟ پس حتماً به او وحى مىشود.
ب) ايمان اهل كتاب به حقانيّت قرآن، سبب زياد شدن ايمان مسلمانان مىشود.
ج) اين كه تعداد ماموران دوزخ 19 نفر باشد، براى بعضى سبب مسخره و تعجب مىشود و انسان به طور معمول چيزى نمىگويد كه مردم به او بخندند. اكنون كه قرآن اين عدد را به عنوان تعداد مأموران دوزخ ذكر كرده است، معلوم مىشود كه اين كلام از وحى است.
در برخى آيات قرآن، گمراه كردن مردم به خداوند نسبت داده شده است، نظير آخر همين آيه كه مىفرمايد: «يُضِلُّ اللَّهُ مَنْ يَشاءُ» لكن بايد بدانيم كه مراد از «اضلال» رهاكردن به حال خود است، يعنى خداوند انسان نااهل را به حال خود رها مىكند. مانند كشاورزى كه دانه و هسته فاسد و خراب را رها كرده و كنار مىگذارد، ولى دانه سالم را نگه مىدارد و اسباب رشد آن را فراهم مىكند.
مطالعه تورات و انجيل و مقايسه ميان قرآن و آن دو، يكى از راههاى افزايش ايمان مؤمنان است. زيرا هم موارد تحريف شده آن دو كتاب پيشين را در مىيابند و هم به موارد مشترك بسيار برمىخورند كه حقانيّت قرآن را به اثبات مىرساند.
نسبت به احكام و مطالب دينى، برخوردى محترمانه داشته باشيم و هيچگاه نسبت به امورى كه براى ما تعجّبآور است، توهين و تحقير و تمسخر نكنيم.
بيان اينكه تعداد مأموران دوزخ، نوزده نفر مىباشد، وسيلهاى است براى آزمايش كه چه كسانى مىپذيرند و چه كسانى به تمسخر مىگيرند.
اداره و تدبير امور هستى، بسيار دقيق و حساب شده است. كارگزاران نظام هستى، به تعداد مورد نياز در جاى خود قرار مىگيرند، نه يك نفر بيش و نه يك نفر كم.
بر اساس علم الهى، 19 فرشته براى اداره دوزخ و دوزخيان كافى است، پس يك نفر هم
جلد 10 - صفحه 292
اضافه نمىشود و اين بهترين درس براى مديران است كه در استخدام كاركنان، در حدّ نياز و ضرورت اقدام كنند.
پیام ها
1- مأموران دوزخ، فرشتگان هستند. «ما جَعَلْنا أَصْحابَ النَّارِ إِلَّا مَلائِكَةً»
2- كسى مىتواند مجرى قوانين و دستورات الهى باشد كه خودش آلوده نباشد و به آنچه ديگران از آن نهى شدهاند، مبتلا نباشد. «وَ ما جَعَلْنا أَصْحابَ النَّارِ إِلَّا مَلائِكَةً»
3- ذكر تعداد نگهبانان دوزخ، براى آزمايش كفّار است. «إِلَّا فِتْنَةً لِلَّذِينَ كَفَرُوا»
4- در ميان اهل كتاب نيز افراد با انصافى وجود دارند كه با ديدن حقانيّت اسلام، ايمان مىآورند. لِيَسْتَيْقِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ ...
5- قرآن از سخن بيماردلان بهانه گير در آينده خبر مىدهد. وَ لِيَقُولَ الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ ...
6- گمراه كردن خداوند ابتدايى نيست، بلكه كيفر كافران است. (مانند دزدى كه وارد خانه شده و شما درب را به روى او مىبنديد. در اينجا زندانى كردن سارق، جنبه كيفرى دارد.) «يُضِلُّ اللَّهُ مَنْ يَشاءُ»
7- كفّار و منافقان در دشمنى با اسلام و مسلمانان هماهنگ هستند. «وَ لِيَقُولَ الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ الْكافِرُونَ»
8- گاهى يك مطلب ساده، افرادى را هدايت و گروهى را گمراه مىكند. «ما ذا أَرادَ اللَّهُ بِهذا مَثَلًا كَذلِكَ يُضِلُّ اللَّهُ مَنْ يَشاءُ وَ يَهْدِي مَنْ يَشاءُ»
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
وَ ما جَعَلْنا أَصْحابَ النَّارِ إِلاَّ مَلائِكَةً وَ ما جَعَلْنا عِدَّتَهُمْ إِلاَّ فِتْنَةً لِلَّذِينَ كَفَرُوا لِيَسْتَيْقِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ وَ يَزْدادَ الَّذِينَ آمَنُوا إِيماناً وَ لا يَرْتابَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ لِيَقُولَ الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ الْكافِرُونَ ما ذا أَرادَ اللَّهُ بِهذا مَثَلاً كَذلِكَ يُضِلُّ اللَّهُ مَنْ يَشاءُ وَ يَهْدِي مَنْ يَشاءُ وَ ما يَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّكَ إِلاَّ هُوَ وَ ما هِيَ إِلاَّ ذِكْرى لِلْبَشَرِ (31)
وَ ما جَعَلْنا أَصْحابَ النَّارِ: و ما قرار ندادهايم ملازمان و موكلان جهنم را، إِلَّا مَلائِكَةً: مگر ملائكه كه قويترين خلقانند، نه مردانى كه از جنس شما باشند تا بتوانيد به آنها مقاومت كنيد. وَ ما جَعَلْنا عِدَّتَهُمْ: و قرار ندادهايم موكلان جهنم را، إِلَّا فِتْنَةً لِلَّذِينَ كَفَرُوا: مگر عددى اندك كه مقتضى آزمايش باشد براى آنان كه كافر شدند، كه چون بشنوند اين عدد خاص را، استبعاد كنند كه چگونه اين عدد اكثر ثقلين را عذاب كنند؛ و حال آنكه اگر تعقل كنند، دريابند كه خدا يك ملك را بر همه مسلط فرمايد. لِيَسْتَيْقِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ: و تا يقين نمايند آنانكه داده شدند كتاب تورات از آن به نبوت حضرت محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم يا به حقيّت قرآن، چه قرآن را يابند كه مصدق تورات است و موافق آن در اين قول. وَ يَزْدادَ الَّذِينَ آمَنُوا إِيماناً: و بيفزايند آنانكه ايمان آوردهاند ايمان را به سبب تصديق اهل كتاب به قرآن، ايمانشان راسخ
جلد 13 - صفحه 381
گردد، يعنى به حد كمال رسد. بنابراين زيادتى ايمان به حسب كيفيت باشد. وَ لا يَرْتابَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ: و تا شك نيارند آنانكه داده شدهاند تورات را، وَ الْمُؤْمِنُونَ: و شك ننمايند اهل ايمان در اين عدد. اين تأكيد استيقان و زيادتى ايمان است، چه اثبات يقين و نفى شك، ابلغ و آكد است به سكون نفس. وَ لِيَقُولَ الَّذِينَ: و تا گويند آنانكه: فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ: در دلهاى ايشان بيمارى شك و نفاق باشد، وَ الْكافِرُونَ: و تا گويند كفار كه جازمند در تكذيب، ما ذا أَرادَ اللَّهُ: چه چيز اراده فرموده خدا، بِهذا مَثَلًا: به اين عدد معين از روى مثل. خلاصه آنكه اين عدد آزمايشى است. اهل كتاب يقين نمايند، و مؤمنان ايمانشان زياده، و كفار و منافقان اعتراض كنند. كَذلِكَ: چنانچه حق تعالى به مثل اين عدد خاص، اختيار مكلفان نمود در تدبر و تأمل در آن و عدم آن، تا ضلالت و هدايت ايشان ظاهر شود. همچنين، يُضِلُّ اللَّهُ مَنْ يَشاءُ: فرومىگذارد خدا هر كه را خواهد از اهل عناد و انكار كه تدبر نمىكنند در حجج بينه و براهين واضحه بر صدق قول پيغمبر، و بدين سبب گمراه شوند، وَ يَهْدِي مَنْ يَشاءُ: و راه مىنمايد خدا هر كه را خواهد از كسانى كه طالب حق و تارك عناداند.
تنبيه: اين مطلب محقق است كه ارسال رسل و انزال كتب، تكليف را ثابت، و اختيار مبرهن سازد كه بندگان در قبول ايمان و كفر و هدايت و ضلالت مختارند. بنابراين بسيارى از مردمان به سبب عناد و لجاج، تدبر ننمايند كلام حق را و تأمل نكنند در مصلحت آن، به حال انكار باقى مانند، لا جرم طريق لطف و توفيق را خداى تعالى از ايشان بازداشته، آنها را به حال خود واگذارد در وادى گمراهى، زيرا به سوء اختيار خود در كفر و عناد ثابت شدند. و مؤمنين كه به حسن اختيار، ايمان را قبول نمودند، توفيق الهى شامل حال آنها شده هدايت يافتند.
وَ ما يَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّكَ: و نمىداند لشكرهاى پروردگار تو را از حيث كيفيت و كميت و عدد خاص كه مشتمل بر عقد كامل و ناقص باشد، إِلَّا هُوَ:
جلد 13 - صفحه 382
مگر ذات يگانه او كه عالم به همه معلومات است، چه از غير از او هيچ كس حصر ممكنات نمىتواند كرد، و مطلع نتوان شد بر حقايق و صفات موجودات و آنچه موجب اختصاص هريك از آنهاست از كميت در عدد ناقص و كامل از كيفيت و اعتبار نسبت مانند حكمت در عدد سماوات و زمين و ايام سنه و شهور و بروج و كواكب و غير آن از محدثات. وَ ما هِيَ إِلَّا ذِكْرى لِلْبَشَرِ: و نيست سقر يا عده خزنه يا اين سوره، مگر پندى براى مردمان.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
ذَرْنِي وَ مَنْ خَلَقْتُ وَحِيداً «11» وَ جَعَلْتُ لَهُ مالاً مَمْدُوداً «12» وَ بَنِينَ شُهُوداً «13» وَ مَهَّدْتُ لَهُ تَمْهِيداً «14» ثُمَّ يَطْمَعُ أَنْ أَزِيدَ «15»
كَلاَّ إِنَّهُ كانَ لِآياتِنا عَنِيداً «16» سَأُرْهِقُهُ صَعُوداً «17» إِنَّهُ فَكَّرَ وَ قَدَّرَ «18» فَقُتِلَ كَيْفَ قَدَّرَ «19» ثُمَّ قُتِلَ كَيْفَ قَدَّرَ «20»
ثُمَّ نَظَرَ «21» ثُمَّ عَبَسَ وَ بَسَرَ «22» ثُمَّ أَدْبَرَ وَ اسْتَكْبَرَ «23» فَقالَ إِنْ هذا إِلاَّ سِحْرٌ يُؤْثَرُ «24» إِنْ هذا إِلاَّ قَوْلُ الْبَشَرِ «25»
سَأُصْلِيهِ سَقَرَ «26» وَ ما أَدْراكَ ما سَقَرُ «27» لا تُبْقِي وَ لا تَذَرُ «28» لَوَّاحَةٌ لِلْبَشَرِ «29» عَلَيْها تِسْعَةَ عَشَرَ (30)
وَ ما جَعَلْنا أَصْحابَ النَّارِ إِلاَّ مَلائِكَةً وَ ما جَعَلْنا عِدَّتَهُمْ إِلاَّ فِتْنَةً لِلَّذِينَ كَفَرُوا لِيَسْتَيْقِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ وَ يَزْدادَ الَّذِينَ آمَنُوا إِيماناً وَ لا يَرْتابَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ لِيَقُولَ الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ الْكافِرُونَ ما ذا أَرادَ اللَّهُ بِهذا مَثَلاً كَذلِكَ يُضِلُّ اللَّهُ مَنْ يَشاءُ وَ يَهْدِي مَنْ يَشاءُ وَ ما يَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّكَ إِلاَّ هُوَ وَ ما هِيَ إِلاَّ ذِكْرى لِلْبَشَرِ (31)
جلد 5 صفحه 300
ترجمه
واگذار مرا با كسيكه آفريدم او را تنها
و قرار دادم برايش مالى ممتدّ و پهناور
و پسرانى حاضر در خدمت
و آماده نمودم براى او آماده نمودنى
پس طمع دارد كه زياد نمايم
نه چنين است همانا او با آيات ما دشمنى ورزيد
در آتيه وادار ميكنم او را ببر آمدن در گردنه سختى از كوه
همانا او فكر كرد و تعيين نمود
پس هلاك باد چگونه تعيين نمود
باز هلاك باد چگونه تعيين نمود
نظر كرد
پس رو ترش كرد و چهره در هم كشيد
پس روى گرداند و سر كشى كرد
پس گفت نيست اين مگر جادوئى كه نقل ميشود
نيست اين مگر سخن آدمى
زود است كه داخل كنم او را در دوزخ
و چه ميدانى تو كه چيست دوزخ
نه باقى ميگذارد و نه رها ميكند
بسيار سياه كننده است پوست روى را
بر آن نوزده تن موكّلند
و قرار نداديم ملازمان آتش را مگر فرشتگانى و قرار نداديم عددشانرا مگر ابتلا و محنت و عذاب براى آنانكه كافر شدند تا يقين نمايند آنانكه داده شد آنها را كتاب و افزون نمايند آنانكه ايمان آوردند ايمانرا و شك ننمايند آنانكه داده شد بآنها كتاب و گروندگان و تا بگويند آنانكه در دلهاشان مرضى است و كافران چه چيز اراده نموده است خدا باين كه مثل باشد اينچنين گمراه ميكند خدا هر كه را بخواهد و راهنمائى ميفرمايد هر كه را بخواهد و نميداند لشگرهاى پروردگار تو را مگر او و نيست آن مگر پندى براى انسان.
تفسير
مستفاد از نقل قمّى ره در اينمقام آنستكه اين آيات در باره وليد بن مغيره عموى ابو جهل نازل شده و او از بزرگان و رؤساء قريش و مردان كار آزموده و سياستمداران عرب بوده و از كسانيكه استهزاء مينمودند پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را و يك روز كه آنحضرت مشغول بقرائت قرآن بود قريش نزد او آمدند و سؤال نمودند از او كه آيا اين كه محمد ميخواند شعر است يا خطبه يا غيب گوئى او گفت صبر كنيد من بيايم كلام او را بشنوم و خدمت حضرت رسيد و عرضه داشت شعر خود را براى من بخوان او جواب فرمود آن شعر نيست كلام خدا است كه بر پيغمبر او
جلد 5 صفحه 301
نازل شده عرضه داشت قدرى از آن براى من تلاوت نما و حضرت سوره حم سجده را براى او خواند و چون رسيد بقول خداوند فان أعرضوا فقل انذرتكم صاعقة مثل صاعقة عاد و ثمود بدن آنملعون بلرزه در آمد و تمام موهاى سر و ريش او راست شد و رفت بمنزلش و ديگر بيرون نيامد و قريش نزد ابو جهل آمدند و گفتند عموى تو مايل بدين محمد شده و باين جهت نزد ما نميآيد و او نزد وليد رفت و گفت ما را سر شكسته و رسوا و مورد شماتت دشمنان نمودى و مايل بدين محمّد شدى او گفت من مايل بدين او نشدم ولى از او كلام سختى شنيدم كه بدنم بلرزه آمد ابو جهل گفت خطبه بود گفت خير خطبه كلامى است متّصل بهم و شبيه بيكديگر و اين منثور بود و اجزايش شبيه بهم نبود ابو جهل گفت شعر بود گفت خير آيا نميدانى كه من تمام انواع و اقسام اشعار عرب را شنيده و ميدانم ابو جهل گفت پس چه بود گفت صبر كن فكر كنم و جواب تو را بگويم تا فردا كه ابو جهل او را ملاقات نمود و سؤال خود را تكرار كرد گفت بگو سحر است چون دل مردم را ميبرد پس اين آيات نازل شد و او را وحيد خواندند چون بقريش گفت يك سال من پيراهن بيت را ميدهم يك سال شما همگى و اموال بسيار و باغهاى زياد و ده پسر داشت كه در مكّه بودند و ده غلام داشت كه بهر يك هزار دينار داده بود براى او تجارت كنند و گفتهاند محصول املاك او و ورود ثمرات تابستانى و زمستانى آن در تمام مدّت سال از طائف بمكّه قطع نميشد و اضافاتى بر نقل قمّى ره هم نقل نمودهاند كه مؤيّد و مؤكّد آنست و منافى با آن نيست بنابر اين مفاد آيات شريفه آنستكه اى پيغمبر واگذار مرا بتنهائى با كسيكه خلق نمودم او را تا بسزايش برسانم حاجت بمعارضه تو با او نيست يا واگذار مرا با كسيكه خلق نمودم او را با آنكه تنها و بىكس و بىمال بود و فعلا بقدرى متموّل شده كه او را وحيد ميخوانند و باين بيان لطف كلام بر اهل ذوق پوشيده نيست و مقرّر داشتم براى او مالى را كه در تمام ايّام سال ورودش بمكّه امتداد دارد و پسرانى را كه براى بىنيازى از كسب و تجارت هميشه در مكّه نزد او براى انجام خدماتش حاضرند و بساط رياست و جاه و جلال را براى او گستردم گستردنى كه ملقّب بريحانه قريش و وحيد عصر شد
جلد 5 صفحه 302
باز هم طمع دارد كه من بر مال و جاه او بيفزايم نه چنين است نخواهم افزود چون شكر نعمت مرا بجا نياورد و جاى تعجب است كه با وصف اين بانگ هل من مزيد او بلند است گفتهاند بعد از اين آيه روز بروز از مال و اولاد او كاسته شد تا مرد و سه پسرش مسلمان شدند و علاوه بر آنكه شكر ننمود با آيات ما عناد ورزيد و با آنكه دانست كلام بشر عادى نيست آنرا كلام بشر خواند و نسبت بسحر داد در آتيه او را ببالا رفتن از گردنه كوه سختى وادار مينمائيم و اين مثل است براى كسيكه در شدائد افتد و گفتهاند صعود نام كوهى است از آتش در جهنّم كه دائما بايد با مشقّت دستهئى از آن بالا بروند و پائين بيايند همانا او فكر كرد و تعيين نمود نزد خود كه چگونه آيات ما را تكذيب نمايد كه مورد قبول واقع شود چون اگر ميگفت از قبيل خطبه و شعر و كهانت است مردم آنها را زياد ديده و شنيده بودند و ميديدند اين غير از آنها است كسى قبول نميكرد لذا گفت سحر است كه آموخته و بآن ميان مرد و اهل و اولاد و مملوكهايش جدائى مىاندازد پس بهلاكت ابدى گرفتار گردد تعجب است چگونه فرض و تعيين نمود چيزى را كه عوام بپسندند با آنكه خلاف واقع است چون اگر سحر بود ساحران ميتوانستند مانند آن بياورند و براى مبالغه و تأكيد اينجمله تكرار شده و كلمه ثمّ براى دلالت بر ابلغيّت لعن دوم از اوّل است پس باز تأمّل و نظر نمود كه در باره قرآن چگونه سخنى گويد كه كسانش بپسندند و كاملا از او راضى شوند پس از شدّت حسد و عداوت و حيرت در جواب قوم روى ترش نمود و پيشانى در هم كشيد و با آنكه حق را يافته بود بآن پشت كرد و تكبر ورزيد از متابعت پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم پس تصريح نمود كه اين سحرى است كه از سحره بابل آموخته و براى مردم نقل ميكند و نيست اين مگر كلام آدمى در آتيه او را داخل در جهنّم خواهم نمود چون سقر يكى از اسماء جهنّم يا يكى از دركات آنست و براى اهميّت و سختى عذاب آن فرموده تو چه ميدانى كه سقر چيست نه باقى ميگذارد چيزى از پوست و گوشت و استخوان براى كسيكه داخل آن شود و نه بعد از سوزاندن و دو مرتبه خلق شدن دست از او برميدارد بسيار سياه كننده است پوست روى گنهكار را در
جلد 5 صفحه 303
كافى از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه سقر نام وادى خاصى است در جهنّم براى اهل تكبر شكايت نمود بخدا از شدّت حرارت خود و اجازه خواست كه نفس بكشد و نفس كشيد پس سوزاند جهنّم را و ملائكهاى كه متصدّى امور سقرند نوزده فرشته ميباشند كه يكى از آنها نامش مالك و سمت رياست بر سايرين دارد و قمى ره نقل فرموده كه هر مردى نوزده ملك موكّل عذاب دارد و اوصاف آنان از جهت قوّت و صلابت و شدّت و خشونت و غيره قبلا ذكر شده و معروف بزبانيه ميباشند و البته جعل اينعدد بر حسب حكمتى است كه خدا ميداند آنرا و ما نميدانيم و نبايد بدانيم ولى محتمل است خداوند باين عدد كه مشتمل بر اكثر آحاد و اقلّ عشرات است خواسته باشد اشاره فرمايد بآنكه از مراتب آحاد و عشرات بر حسب اقتضاء دركات و طبقات جهنّم و اهل آنها ما ملائكه بسيار داريم كه موكّلين دوزخند و لذا ميفرمايد و قرار نداديم ما موكّلين آتش را مگر از جنس ملائكه تا بشر با آنها الفت نگيرند و آنها بر گناهكاران ترحّم ننمايند و ذكر ننموديم عدّه آنها را مگر براى فتنه و بلا و عذاب و امتحان كفّار كه استهزاء نمايند و بگويند اين عدّه قليل چگونه از عهده خلق كثير جهنّم بر ميآيند چنانچه از ابو جهل نقل شده كه بعد از نزول اين آيه بقريش گفت آيا هر ده نفر از شما پاى يكنفر از آنها را نميتوانيد بگيريد از جهنّم بيرون كنيد غافل از آنكه يك عزرائيل تمام مردم را قبض روح مينمايد و كسى نميتواند از چنگ او فرار كند و اگر بگويند او أعوان دارد خواهيم گفت آنها هم شايد اعوان داشته باشند و هر يك با اعوانشان مأمور بر دستهاى از گناهكاران يا دركهاى از دركات جحيم باشند و قرار داديم آنها را باين عدّه تا يقين كنند اهل كتاب كه عدّه آنها را در كتب سماوى باين عدد ديدهاند به نبوّت پيغمبر اسلام و صحت كتابش و نقل نمايند آنرا براى مسلمانان تا موجب مزيد ايمان آنان گردد بقرآن براى توافق آن با كتب آسمانى ديگر و هيچ شك و شبههاى براى اهل كتاب و اهل ايمان در حقّ بودن اسلام پيدا نشود بعد از تدبّر و تفحّص در كتب سماوى و يافتن آنعدد را موافق با قرآن و اينجمله در واقع براى تأكيد يقين سابق و ابقاء آن و زائل نشدن بعروض شك
جلد 5 صفحه 304
و شبهه ذكر شده چون ميدانستند پيغمبر اسلام امّى است و درس نخوانده وقتى چنين خبرى دهد و در كتب سماوى يافت شود لابد بوحى الهى است و تا كسانيكه مبتلا بمرض نفاق و شك و شبهه در واضحاتند و كفّار عنود جحود كه عمدا منكر حق ميشوند بگويند معلوم نيست خدا از اينعدد مرموز شگفت آور مانند مثل چه اراده نموده و استحقاقشان براى عذاب كامل گردد اينچنين خدا بشهود ميرساند گمراهى كسيرا كه بخواهد رسوا كند او را بانتقام اعمالش و آشكار ميكند هدايت و درايت كسيرا كه تأمّل مينمايد در آيات او و مىيابد مصدّق آنرا در كتب سماوى و حمل ميكند آنچه را ندانسته بر حكمت الهى و ميداند كه نميداند عدد لشگر خدا را جز خدا و ذكر اين عده نيست مگر براى تذكّر مردم بآتش جهنّم و اوضاع آنعالم و الا عدد لشگريان خدا از جن و انس و ملائكه بىپايان و غير محصور است و بعضى گفتهاند مراد آنستكه نيست سقر يا اينسوره مگر موجب تذكّر مردم و در كافى از امام كاظم عليه السّلام نقل نموده كه مراد ولايت است و اللّه اعلم.
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
وَ ما جَعَلنا أَصحابَ النّارِ إِلاّ مَلائِكَةً وَ ما جَعَلنا عِدَّتَهُم إِلاّ فِتنَةً لِلَّذِينَ كَفَرُوا لِيَستَيقِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الكِتابَ وَ يَزدادَ الَّذِينَ آمَنُوا إِيماناً وَ لا يَرتابَ الَّذِينَ أُوتُوا الكِتابَ وَ المُؤمِنُونَ وَ لِيَقُولَ الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَرَضٌ وَ الكافِرُونَ ما ذا أَرادَ اللّهُ بِهذا مَثَلاً كَذلِكَ يُضِلُّ اللّهُ مَن يَشاءُ وَ يَهدِي مَن يَشاءُ وَ ما يَعلَمُ جُنُودَ رَبِّكَ إِلاّ هُوَ وَ ما هِيَ إِلاّ ذِكري لِلبَشَرِ (31)
و ما قرار نداديم اصحاب نار را که موكل بر عذاب باشند مگر ملائكه نه از جنس انس و نه جنس جن و قرار نداديم عده آنها را مگر فتنه و عذاب براي كساني که كافر شدند تا اينكه كسب يقين كنند كساني که بر آنها كتاب نازل شده که اهل كتاب باشند و براي اينكه مؤمنين ازدياد ايمان كنند.
وَ ما جَعَلنا أَصحابَ النّارِ إِلّا مَلائِكَةً براي دو جهت است يك جهت اينکه است که ملائكه آلام و عذابهاي جهنم در اينها تأثير ندارد چنانچه ملائكه در بهشت لذائذ بهشتي که اهل بهشت دارند از حور و خوراك و جماع و شراب و غيرها ندارند اگر خدا أصحاب نار را از جن و انس قرار داده بود آنهم هم در عذاب متألم ميشدند چون جهنم براي جن و انس خلق شده. جهت دوم اينكه ملائكه هر گونه مأموريت داشته باشند در عذاب بر آنها تأثير و تألمي نميآورد و انجام ميدهند و اگر از جن و انس بودند
جلد 17 - صفحه 279
خود متألم ميشدند و بسا خودداري ميكردند در عذاب چنانچه در دنيا اگر كسي را مشاهده كنند که اينها مبتلاي ببلا هستند اينها متألم ميشوند.
وَ ما جَعَلنا عِدَّتَهُم إِلّا فِتنَةً لِلَّذِينَ كَفَرُوا خداوند قدرت داشت که يك ملك مثل مالك دوزخ را موكل كند بر عذاب تمام اهل جهنم اينكه عده آنها را زياد قرار داد براي زيادتي وحشت كفار که هر يك از كفار ببينند که چه اندازه ملائكه عذاب با سلاسل و اغلال و تازيانهها و عمودها خوف و وحشت و دهشت او زياد ميشود.
لِيَستَيقِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الكِتابَ که مشاهده كنند که قرآن اخبارش مطابق اخبار انبياء آنها است يقين پيدا كنند تصديق رسول نموده و ايمان آورند.
وَ يَزدادَ الَّذِينَ آمَنُوا إِيماناً چون اهل كتاب بآنها خبر دهند تطابق قرآن را با كتب انبياء سلف ايمان آنها بيشتر و محكمتر ميشود.
وَ لا يَرتابَ الَّذِينَ أُوتُوا الكِتابَ وَ المُؤمِنُونَ و شك و ريب نياورند كساني که بر آنها كتاب نازل شده و كساني که ايمان آوردهاند که اگر بر خلاف فرمايشات كتب انبياء سلف بود اهل كتاب بشك و ريب ميافتادند که اينکه قرآن از جانب خداي متعال نبوده و بمؤمنين هم ميگفتند و آنها هم در شك و ريب ميافتادند.
وَ لِيَقُولَ الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَرَضٌ وَ الكافِرُونَ ما ذا أَرادَ اللّهُ بِهذا مَثَلًا و براي اينكه ميگويند كساني که در قلوب آنها مرض است و كافرين چه چيز اراده كرده خداوند باين مثل زدن، قرآن مجيد همين نحوي که قلوب صافيه را را هدايت و ارشاد ميكند قلوب قاسيه را بر ضلالت و قساوت و كفر زياد ميكند چنانچه ميفرمايد: وَ نُنَزِّلُ مِنَ القُرآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحمَةٌ لِلمُؤمِنِينَ وَ لا يَزِيدُ الظّالِمِينَ إِلّا خَساراً اسراء آيه 84.
و ميفرمايد: وَ إِذا ما أُنزِلَت سُورَةٌ فَمِنهُم مَن يَقُولُ أَيُّكُم زادَتهُ هذِهِ إِيماناً فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا فَزادَتهُم إِيماناً وَ هُم يَستَبشِرُونَ وَ أَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَرَضٌ فَزادَتهُم رِجساً إِلَي رِجسِهِم وَ ماتُوا وَ هُم كافِرُونَ توبه آيه 125 و 126.
جلد 17 - صفحه 280
وَ لِيَقُولَ الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَرَضٌ امراض قلبي بسيار است هواهاي نفساني صفات خبيثه كبر نخوت حب جاه علاقه بدنيا سياهي دل معاصي قساوت قلب چشم قلب كور شدن زبان لال شدن و گوش كر شدن عقلش منكوب نفس شدن: صُمٌّ بُكمٌ عُميٌ فَهُم لا يَرجِعُونَ بقره آيه 17، صُمٌّ بُكمٌ عُميٌ فَهُم لا يَعقِلُونَ بقره آيه 166.
وَ الكافِرُونَ تمام طبقات كفار از مشركين يهود نصاري مجوس دهري طبيعي منافق و اشباه اينها ميگويند:
ما ذا أَرادَ اللّهُ بِهذا مَثَلًا. اقول: اگر اينکه كفار ميدانند که اينکه قرآن كريم كلام الهي است و از جانب او آمده پس چرا ايمان نميآورند و بكفر خود باقي هستند و اگر ميگويند اينها را پيغمبر از خود در آورده و آن اينست چرا نسبت بخدا ميدهند مگر اينكه بگويند اينکه چه چيزهايي است که اينکه مدعي رسالت نسبت بخدا ميدهد يا اينكه بگويند ما شاك هستيم که از جانب خدا است چنانچه از قول آنها نقل ميفرمايد: وَ قالُوا ما هِيَ إِلّا حَياتُنَا الدُّنيا نَمُوتُ وَ نَحيا وَ ما يُهلِكُنا إِلَّا الدَّهرُ وَ ما لَهُم بِذلِكَ مِن عِلمٍ إِن هُم إِلّا يَظُنُّونَ جاثيه آيه 23. بناء اعلي هذا مراد از كافرين منكرين معاد هستند. باري اينها بهانههايي است که كفار ميگيرند و خود نميدانند که چه ميگويند فقط غرض ايراد است.
كَذلِكَ يُضِلُّ اللّهُ مَن يَشاءُ وَ يَهدِي مَن يَشاءُ وَ ما يَعلَمُ جُنُودَ رَبِّكَ إِلّا هُوَ وَ ما هِيَ إِلّا ذِكري لِلبَشَرِ همين نحو گمراه ميفرمايد خداوند كسي را که مشيتش تعلق گرفته و هدايت ميكند كسي را که اراده فرموده و نميداند لشگر پروردگار تو را مگر خود او و نيست اينکه الا ياد آوري براي بشر.
كَذلِكَ يُضِلُّ اللّهُ مَن يَشاءُ اضلال الهي اجبار بر ضلالت نيست بلكه بعد از آنكه ميبيند که اينکه بنده قابل هدايت نيست و خود را از قابليت انداخته بواسطه همان امراض قلبيه که تذكر داده شد و قساوت قلب او را بخود واگذار ميكند و او در چنگال شيطان و هواهاي نفسانيه ميافتد و ميرود آنجا که ميرود مثل دانه و هسته که زارع چون ديد فاسد شده و قابليت رشد ندارد كشت نميكند و دور مياندازد و در چنگال
جلد 17 - صفحه 281
مورد و جراثيم ميافتد و آنها او را بلع ميكنند.
وَ يَهدِي مَن يَشاءُ آنكه قابل هدايت است او را تأييد ميكند و توفيق ميدهد و اسباب هدايت را بنحو اتم در دسترس او ميگذارد مثل دانه صحيح که زارع زمين كشت را مستعد ميكند و كشت ميكند و آبياري ميكند و علفهاي خودرو را از اطراف آن دور ميكند و زنگ و شفته را از او ميگيرد تا بحد رشد و ثمر رسد.
وَ ما يَعلَمُ جُنُودَ رَبِّكَ جنود الهي منحصر بملائكه نيست که عدد آنها را جز خدا نميداند بلكه جميع مخلوقات سماوي و ارضي از پشه و مورچه و هر چه بالاتر رود يا پائين آيد جنود الهي هستند.
جمله ذرات زمين و آسمانبرگزیده تفسیر نمونه
]
(آیه 31)- این عدد مأموران دوزخ برای چیست؟
همان گونه که در آیات قبل خواندیم خداوند عدد خازنان و مأموران دوزخ را نوزده نفر (یا نوزده گروه) ذکر میکند، و نیز خواندیم که ذکر این عدد سبب گفتگو در میان مشرکان و کفار شد، و گروهی آن را به باد سخریه گرفتند.
این آیه که طولانیترین آیه این سوره است به آنها پاسخ داده، میفرماید:
«مأموران دوزخ را فقط فرشتگان (عذاب) قرار دادیم» (و ما جعلنا اصحاب النار الا ملائکة).
فرشتگانی نیرومند، پرقدرت و به تعبیر قرآن «غلاظ» و «شداد» خشن و سختگیر که تمام گنهکاران در برابر آنها ضعیف و ناتوانند.
سپس میافزاید: «و تعداد آنها را جز برای آزمایش کافران معین نکردیم» (و ما جعلنا عدتهم الا فتنة للذین کفروا).
این آزمایش از دو جهت بود: نخست این که آنها استهزا میکردند که چرا از میان تمام اعداد، عدد نوزده انتخاب شده، در حالی که هر عدد دیگری انتخاب شده بود جای همین سؤال وجود داشت.
از سوی دیگر این تعداد را کم میشمردند، و از روی سخریه میگفتند: ما در مقابل هر یک از آنها ده نفر قرار میدهیم، تا آنها را در هم بشکنیم! در حالی که فرشتگان خدا چنان هستند که به گفته قرآن چند نفر از آنها مأمور هلاکت قوم لوط میشوند و شهرهای آباد آنها را از زمین برداشته زیر و رو میکنند.
و باز میافزاید: هدف این بود: «تا اهل کتاب [- یهود و نصاری] یقین پیدا
ج5، ص331
کنند» (لیستیقن الذین اوتوا الکتاب).
و از آنجا که آنها ایرادی به این موضوع نکردند معلوم میشود آن را هماهنگ با کتب خود یافتند، و بر یقین آنها به نبوت پیامبر اسلام صلّی اللّه علیه و آله افزوده شد.
لذا در جمله بعد میافزاید: «و (هدف این بود تا) بر ایمان مؤمنان بیفزاید» (و یزداد الذین آمنوا ایمانا).
و بلافاصله بعد از ذکر این جمله روی همان اهداف سه گانه به عنوان تأکید باز میگردد، و مجددا روی ایمان اهل کتاب، سپس مؤمنان و بعد به آزمون کفار و مشرکان تکیه کرده، میگوید: «و هدف این بود که اهل کتاب، و مؤمنان (در حقانیت قرآن) تردید به خود راه ندهند، و بیمار دلان و کافران بگویند: خدا از این توصیف چه منظوری دارد»؟! (و لا یرتاب الذین اوتوا الکتاب و المؤمنون و لیقول الذین فی قلوبهم مرض و الکافرون ما ذا اراد الله بهذا مثلا).
سپس به دنبال این گفتگوها که در باره چگونگی بهرهگیری مؤمنان و کافران بیمار دل از سخنان الهی بود میافزاید: «این گونه خداوند هر کس را بخواهد گمراه میسازد، و هر کس را بخواهد هدایت میکند» (کذلک یضل الله من یشاء و یهدی من یشاء).
جملههای گذشته به خوبی نشان میدهد که این مشیت و اراده الهی در باره هدایت بعضی، و گمراهی بعضی دیگر، بی حساب نیست، آنها که معاند و لجوج و بیمار دلند استحقاقی جز این ندارند، و آنها که در برابر فرمان خدا تسلیم و مؤمنند مستحق چنین هدایتی هستند.
و در پایان آیه میفرماید: «و (به هر حال) لشکریان پروردگارت را جز او کسی نمیداند، و این جز هشدار و تذکری برای انسانها نیست»! (و ما یعلم جنود ربک الا هو و ما هی الا ذکری للبشر).
بنابر این اگر سخن از نوزده نفر از خازنان دوزخ به میان آمده مفهومش این نیست که لشکریان خداوند محدود به اینها هستند.
علی علیه السّلام در نخستین خطبه نهج البلاغه میفرماید: آنگاه آسمانهای بالا را از
ج5، ص332
هم باز کرد، و آنها را مملو از اصناف مختلف فرشتگان ساخت:
گروهی از آنان همیشه در سجودند و به رکوع نمیپردازند.
و گروهی دائما در رکوعند و سر از رکوع بر نمیدارند.
و گروهی دائما ایستادهاند و به عبادت مشغولند و تغییر موضع نمیدهند.
گروهی همواره تسبیح میگویند و خسته نمیشوند.
و گروهی دیگر امنای وحی اویند، و زبان او به سوی پیامبران که پیوسته برای ابلاغ فرمان و امر او در رفت و آمدند.
و جمعی دیگر حافظان بندگان او هستند و دربانان بهشت برین.
نکات آیه
۱ - نگهبانان دوزخ، از فرشتگان اند. (علیها تسعة عشر . و ما جعلنا أصحب النار إلاّ ملئکة)
۲ - دوزخ، داراى نگهبانانى دائمى (أصحب النار) «صاحب» مفرد («أصحاب») به معناى ملازم است.
۳ - دوزخیان، هیچ راه نجاتى از عذاب و آتش دوزخ ندارند. (علیها تسعة عشر . و ما جعلنا أصحب النار إلاّ ملئکة) از این که دوزخ، داراى نگهبانانى است که به طور دائم حضور دارند، مى توان مطلب یاد شده را استفاده کرد.
۴ - ذکر تعداد فرشتگان نگهبان دوزخ (۱۹ عدد)، به منظور آزمایش کافران است. (علیها تسعة عشر ... و ما جعلنا عدّتهم إلاّ فتنة للذین کفروا)
۵ - عذاب کردن دوزخیان، تنها وظیفه فرشتگان گماشته شده بر دوزخ (علیها تسعة عشر ... و ما جعلنا عدّتهم إلاّ فتنة للذین کفروا) برداشت یاد شده، مبتنى بر این احتمال است که «عدّة» به معناى جماعت (قاموس المحیط) و «فتنة» به معناى عذاب باشد; یعنى، «و ما جلعنا جماعتهم إلاّ عذاباً للذین کفروا».
۶ - آزمایش انسان ها، فلسفه نقل برخى از حقایق در قرآن (و ما جعلنا عدّتهم إلاّ فتنة)
۷ - بیان تعداد نگهبانان دوزخ در قرآن، موجب افزایش و تقویت ایمان اهل کتاب تا مرز یقین (لیستیقن الذین أُوتوا الکتب)
۸ - تعداد فرشتگان نگهبان دوزخ، از حقایق بازگو شده در کتاب هاى آسمانى پیشین (لیستیقن الذین أُوتوا الکتب) مفسّران درباره چگونگى یقین پیدا کردن اهل کتاب از تعداد ذکر شده در قرآن براى نگهبانان دوزخ، گفته اند: چون این عدد در کتاب هاى آسمانى اهل کتاب نیز ذکر شده است، آنان به حقانیت و درستى قرآن پى برده اند و بر ایمانشان افزوده شده است.
۹ - ذکر تعداد نگهبانان دوزخ در قرآن، موجب افزایش و تقویت ایمان مؤمنان گردید. (و یزداد الذین ءامنوا إیمنًا) مفسّران گفته اند: افزایش ایمان مؤمنان، بر اثر شنیدن تعداد نگهبانان دوزخ در قرآن، ممکن است به این جهت باشد که اهل کتاب، به حقیقت یاد شده اذعان داشته و به آن یقین کرده اند.
۱۰ - ذکر تعداد نگهبانان دوزخ در قرآن، زداینده هرگونه شک و تردید، از دل اهل کتاب و مؤمنان نسبت به حقانیت و درستى قرآن (و لایرتاب الذین أُوتوا الکتب و المؤمنون)
۱۱ - ذکر تعداد فرشتگان نگهبان دوزخ در قرآن، مورد پرسش انکارآمیز کافران و گروه بیماردل و مغرض قرار گرفت. (و لیقول الذین فى قلوبهم مرض و الکفرون ماذا أراد اللّه بهذا مثلاً)
۱۲ - هشدار خداوند، به ظهور جمعیتى منافق در آینده نزدیک، در میان جامعه اسلامى (و لیقول الذین فى قلوبهم مرض) برداشت یاد شده، مبتنى بر این احتمال است که مقصود از بیماردلان، منافقان اند; چنان که در آیه ۱۰ از سوره «بقره» بدان تصریح شده است. از آن جایى که این سوره مکى است و در مکّه گروه منافقان به وجود نیامده بودند، از این رو آیه شریفه هشدار به پیدایش چنین جمعیتى، در آینده اى نزدیک است.
۱۳ - مخالفت برخى از کافران با قرآن و رسالت پیامبر(ص)، ناشى از بیماردلى و غرضورزى آنان بود. (و لیقول الذین فى قلوبهم مرض ... ماذا أراد اللّه بهذا مثلاً)
۱۴ - بیماردلى و نفاق، از موانع شناخت و حق پذیرى (و لیقول الذین فى قلوبهم مرض ... ماذا أراد اللّه بهذا مثلاً)
۱۵ - هدایت و گمراهى انسان، به دست خداوند و منوط به مشیّت او است. (کذلک یضلّ اللّه من یشاء و یهدى من یشاء) ضلالت و هدایت، در آیه شریفه، ابتدایى نیست; بلکه از باب کیفر و پاداش است; یعنى، چون کافران و بیماردلان با اختیار خود و از سر لجاجت، راه گمراهى را برگزیدند; خداوند نیز با ازدیاد گمراهى شان، به آنان کیفر مى دهد; چنان که در مورد مؤمنان، عکس آن صادق است.
۱۶ - ازدیاد شک و تردید نسبت به حقانیت قرآن، بر اثر یادآورى بعضى از حقایق الهى، جلوه اى از گمراه شدن کافران و بیماردلان از سوى خداوند (کذلک یضلّ اللّه من یشاء و یهدى من یشاء)
۱۷ - ازدیاد و تقویت ایمان اهل کتاب و مؤمنان، بر اثر یادآورى بعضى از حقایق الهى، جلوه اى از هدایت گرى خداوند (کذلک ... و یهدى من یشاء)
۱۸ - انسان، بهوجودآورنده زمینه هاى گمراهى یا هدایت خویش از سوى خداوند (کذلک یضلّ اللّه من یشاء و یهدى من یشاء)
۱۹ - شمار لشکریان و کارگزاران پروردگار و ویژگى هاى آنان را، کسى جز خدا نمى داند. (و ما یعلم جنود ربّک إلاّ هو) مقصود از «جنود» - مطابق نظر مفسران - فرشتگان اند که نقش کارگزارى و امر برى نسبت به خدا را دارند.
۲۰ - خداوند، داراى لشکریان و کارگزارانى بى شمار (و ما یعلم جنود ربّک إلاّ هو) برداشت یاد شده، با توجه به این احتمال است که ندانستن لشکریان خداوند، به تعداد بى شمار آنان اشاره داشته باشد; یعنى، بر اثر کثرت تعداد آنان، قابل شناخت براى کسى نیست.
۲۱ - مشیت الهى، از راه علل و عوامل موجود در جهان تحقق مى پذیرد. (و ما یعلم جنود ربّک إلاّ هو)
۲۲ - یادآورى دوزخ و مسائل آن، مایه پند و بیدارى (و ما هى إلاّ ذکرى للبشر) مفسران، درباره مرجع ضمیر «هى» چند احتمال مطرح کرده اند که مهم ترین آنها، «سقر» است.
۲۳ - قرآن، دربردارنده حقایقى پندآموز و بیدارگر (و ما هى إلاّ ذکرى للبشر)
موضوعات مرتبط
- انسان: اختیار انسان ۱۸; امتحان انسان ها ۶
- اهل کتاب: رفع شک اهل کتاب ۱۰; عوامل ازدیاد ایمان اهل کتاب ۷; منشأ ازدیاد ایمان اهل کتاب ۱۷
- بیماردلان: پرسش بیماردلان ۱۱; منشأ گمراهى بیماردلان ۱۶
- تذکر: عوامل تذکر ۲۳
- تنبه: عوامل تنبه ۲۲
- جهنم: پرسش از تعداد نگهبانان جهنم ۱۱; تعداد نگهبانان جهنم ۷، ۸، ۹، ۱۰; مسؤولیت نگهبانان جهنم ۵; نگهبانان جهنم ۱; نگهبانان جهنم در کتب آسمانى ۸; نگهبانان دائمى جهنم ۲
- جهنمیان: حتمیت عذاب جهنمیان ۳; عذاب جهنمیان ۵
- حق: موانع حق پذیرى ۱۴
- خدا: آثار مشیت خدا ۱۵; اختصاصات خدا ۱۹; بى شمارى سپاه خدا ۲۰; تعداد سپاه خدا ۱۹; علم خدا۱۹; گمراهگرى خدا ۱۶; مجارى مشیت خدا ۲۱; نقش خدا ۱۸; هدایتگرى خدا ۱۷
- ذکر: آثار ذکر جهنم ۲۲; آثار ذکر حقایق ۱۶، ۱۷; فلسفه ذکر تعداد نگهبانان جهنم ۴
- شناخت: موانع شناخت ۱۴
- عبرت: عوامل عبرت ۲۲
- عوامل طبیعى: نقش عوامل طبیعى ۲۱
- قرآن: پیشگوییهاى قرآن ۱۲; دلایل حقانیت قرآن ۱۰; شک در حقانیت قرآن ۱۶; منشأ مخالفت با قرآن ۱۳; ویژگیهاى قرآن ۲۳
- قلب: آثار بیمارى قلب ۱۴
- کارگزاران خدا: بى شمارى کارگزاران خدا ۲۰; تعداد کارگزاران خدا ۱۹
- کافران: امتحان کافران ۴; پرسشهاى کافران ۱۱; منشأ گمراهى کافران۱۶; منشأ مخالفت کافران ۱۳; نشانه هاى بیمارى قلب کافران ۱۳
- گمراهى: منشأ گمراهى ۱۵، ۱۸
- مؤمنان: رفع شک مؤمنان ۱۰; عوامل ازدیاد ایمان مؤمنان ۹; منشأ ازدیاد ایمان مؤمنان ۱۷
- محمد(ص): منشأ مخالفت با محمد(ص) ۱۳
- ملائکه: تعداد ملائکه جهنم ۷، ۸، ۱۰; ملائکه جهنم ۱، ۵
- منافقان: پیشگویى پیدایش منافقان ۱۲
- نفاق: آثار نفاق ۱۴
- هدایت: منشأ هدایت ۱۵، ۱۸
منابع
- ↑ تفسیر ابن ابى حاتم.