الشمس ١٠

از الکتاب
کپی متن آیه
وَ قَدْ خَابَ‌ مَنْ‌ دَسَّاهَا

ترجمه

و آن کس که نفس خویش را با معصیت و گناه آلوده ساخته، نومید و محروم گشته است!

|و بى‌گمان آنكه خود را بيالود، محروم گشت
و هر كه آلوده‌اش ساخت، قطعاً درباخت.
و هر که او را (به کفر و گناه) پلید گرداند البته (در دو جهان) زیانکار خواهد گشت.
و کسی که آن را [به آلودگی ها و امور بازدارنده از رشد] بیالود [از رحمت حق] نومید شد.
و هر كه در پليدى‌اش فرو پوشيد نوميد گرديد.
و به راستی نومید شد هر کس که آن را فرومایه داشت‌
و نوميد و بى بهره گشت هر كه آن را بيالود- به كفر و گناهان-.
و کسی ناامید و ناکام می‌گردد که نفس خویشتن (و فضائل و مزایای انسانیّت خود را در میان کفر و شرک و معصیت) پنهان بدارد و بپوشاند، و (به معاصی) بیالاید.
و هر کس آلوده‌اش ساخت، همواره زیان کرد.
و همانا آیان کرد آنکه بفریفتش (یا نهان داشتش)

Failing is he who corrupts it.
ترتیل:
ترجمه:
الشمس ٩ آیه ١٠ الشمس ١١
سوره : سوره الشمس
نزول : ١ بعثت
اطلاعات آماری
تعداد کلمات : ٥
تعداد حروف :

معنی کلمات و عبارات

«قَدْ خَابَ»: قطعاً ناامید و ناکام گردید. حتماً به مطلوب و مقصود نرسید و محروم و بی‌بهره گشت (نگا: آل‌عمران / ابراهیم / ، طه / و . «دَسّی»: پنهان داشت. آلوده کرد. از مصدر تَدْسِیَة، به معنی نقص و اخفاء، و آلوده‌کردن و خاموش داشتن استعداد است. در اصل (دَسَّسَ) از (دَسَّ) به معنی پنهان کردن چیزی در زیر خاک است و حرف دوم مضاعف قلب به یاء شده است، مانند تَقَضَّضَ و تَظَنَّنَ، که تَقَضّی و تَظنّی هم خوانده‌اند (نگا: جزء عمّ ترجانی‌زاده). نکته قابل توجّه این است که خدا استعدادهای لازم، و وجدان بیدار، و فهم تشخیص حسن و قبح امور را برای پیمودن راه سعادت به انسان عطاء فرموده است، و انسان در مقابل ضائع کردن یا بی‌ثمر گذاشتن آنها مورد بازخواست قرار می‌گیرد.

آیات مرتبط (تعداد ریشه‌های مشترک)

تفسیر


تفسیر نور (محسن قرائتی)


قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاها «9» وَ قَدْ خابَ مَنْ دَسَّاها «10» كَذَّبَتْ ثَمُودُ بِطَغْواها «11» إِذِ انْبَعَثَ أَشْقاها «12» فَقالَ لَهُمْ رَسُولُ اللَّهِ ناقَةَ اللَّهِ وَ سُقْياها «13» فَكَذَّبُوهُ فَعَقَرُوها فَدَمْدَمَ عَلَيْهِمْ رَبُّهُمْ بِذَنْبِهِمْ فَسَوَّاها «14» وَ لا يَخافُ عُقْباها «15»

«9» به راستى رستگار شد، آن كس كه نفس خود را تزكيه كرد. «10» و بى شك محروم و نااميد گشت هر كس كه آن را به پليدى آلود. «11» قوم ثمود از روى سركشى، (پيامبرشان را) تكذيب كردند. «12» آنگاه كه شقى‌ترين آنها (براى كشتن ناقه) به پا خاست. «13» پس پيامبر خدا به آنان گفت: ناقه خدا و آبشخورش را (حرمت نهيد). «14» پس او را تكذيب كردند و ناقه را كشتند و پروردگارشان به خاطر اين گناه، آنان را درهم كوبيد و با خاك يكسانشان كرد. «15» و خداوند از عاقبت كار خود بيم ندارد.

نکته ها

امام باقر و صادق عليهما السلام در تفسير آيه‌ «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاها» فرمودند: «قد افلح من اطاع» «1» يعنى آن كس‌كه از پيامبر و امامان معصوم، اطاعت كرد، رستگار شد.

در ديد الهى، پاكان رستگارند. «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاها» ولى در نزد فرعونيان، زورمندان رستگارند كه غلبه دارند و به ظاهر پيروزند. «قَدْ أَفْلَحَ الْيَوْمَ مَنِ اسْتَعْلى‌»

در انجام كارهاى خير، اميد رستگارى است. «وَ افْعَلُوا الْخَيْرَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ» «2» در حالى كه در تزكيه نفس و خودسازى، رستگارى قطعى است. «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاها»

تزكيه نفس، شامل دورى از عقائد و اخلاقيات و رفتارهاى ناپسند و كسب عقائد و اخلاقيات و كردارهاى پسنديده است.

در سوره شعراء، آيه 155 «لَها شِرْبٌ وَ لَكُمْ شِرْبُ يَوْمٍ مَعْلُومٍ» و سوره قمر، آيه 28 «نَبِّئْهُمْ‌


«1». تفسير نور الثقلين.

«2». حج، 77.

جلد 10 - صفحه 499

أَنَّ الْماءَ قِسْمَةٌ بَيْنَهُمْ كُلُّ شِرْبٍ مُحْتَضَرٌ» مى‌خوانيم: آب قريه يك روز سهم مردم و يك سهم روز شتر است و هر كدام در روز خود بهره گيرند و كسى مزاحم ناقه نشود كه به عذاب بزرگ گرفتار خواهد شد.

در قرآن، چهل مرتبه ماده فلاح به كار رفته كه از بررسى آنها معلوم مى‌شود رستگارى شامل چه گروه‌هايى مى‌شود و چه گروه‌هايى از رسيدن به آن محرومند، همچون مجرمان كه مى‌فرمايد: «لا يُفْلِحُ الْمُجْرِمُونَ» «1»

در قرآن، بعضى مطالب با يك سوگند آمده است. «وَ الْعَصْرِ إِنَّ الْإِنْسانَ لَفِي خُسْرٍ»

گاهى دو سوگند پشت سرهم آمده است. «وَ الضُّحى‌ وَ اللَّيْلِ إِذا سَجى‌»

گاهى سه سوگند در پى هم آمده است: «وَ الْعادِياتِ ضَبْحاً، فَالْمُورِياتِ قَدْحاً، فَالْمُغِيراتِ صُبْحاً»

گاهى چهار سوگند: «وَ التِّينِ وَ الزَّيْتُونِ وَ طُورِ سِينِينَ وَ هذَا الْبَلَدِ الْأَمِينِ»

گاهى پنج سوگند: «وَ الْفَجْرِ، وَ لَيالٍ عَشْرٍ، وَ الشَّفْعِ وَ الْوَتْرِ، وَ اللَّيْلِ إِذا يَسْرِ»

ولى خداوند در اين سوره، ابتدا يازده سوگند ياد كرده و سپس به اهميّت تزكيه نفس اشاره كرده است.

«خابَ» از مصدر «خيبة» به معناى به هدف نرسيدن است.

«دس» به معناى پنهان كردن و تعبير قرآن درباره‌ى زنده به گور كردن دختران چنين است:

«يَدُسُّهُ فِي التُّرابِ» آرى خلافكار، به خاطر شرمندگى رويى براى جلوه در جامعه ندارد و سعى مى‌كند عيب‌ها و خلافكارى‌هاى خود را پنهان كند. كلمه «دسيسه» نيز به كار زشتى گفته مى‌شود كه آن را پنهان مى‌كنند.

«دمدم» به معناى عذاب شكننده و فراگير است كه عذاب شده را قطعه قطعه و پراكنده مى‌كند.

منظور از «فَسَوَّاها» يا قلع و قمع ساختمان‌ها است كه با خاك يكسان شد و يا خود مردم كه‌


«1». يونس، 17.

جلد 10 - صفحه 500

با خاك يكسان شدند.

يك فرد تزكيه شده مى‌تواند منشأ تحول در جامعه شود و به جامعه رشد و شجاعت و شخصيّت و معرفت و وحدت دهد، چنانكه يك نفر تزكيه نشده براى رسيدن به هوسهاى خود امت‌هايى را به فساد و نابودى و سقوط مى‌كشاند.

در قرآن، براى رستگارى انسان‌ها دو عامل مطرح شده است: يكى ايمان و ديگرى تزكيه.

«قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاها»، «قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ»

بنابراين حقيقت ايمان و تزكيه يكى است و هر كس مى‌خواهد خودسازى كند، بايد مؤمن واقعى باشد. آرى مؤمن واقعى كسى است كه خود را تزكيه كند و تزكيه شده واقعى، كسى است كه ايمان داشته باشد و احكام و تكاليف دينى را به دقت انجام دهد كه در آغاز سوره مؤمنون آمده است.

در تفسير اطيب‌البيان مى‌خوانيم، جنايتكاران تاريخ و قاتلان زياد بودند امّا نوعاً به خاطر حفظ حكومت يا گرفتن حكومت يا محو رقيب و يا طمع به رسيدن چيزى، دست به جنايات مى‌زدند امّا قاتل ناقه صالح و حضرت على عليه السلام مرتكب جنايت عظيم شدند، در حالى كه هيچ يك از انگيزه‌ها و عوامل فوق در كار نبود، فقط و فقط شقاوت بود.

حضرت على عليه السلام در كوفه روى منبر فرمود: شتر صالح را يكى پى كرد ولى خداوند همه را عذاب كرد چون هم راضى بودند و سپس به اين آيه اشاره كرد. «1»

در روايات متعددى از شيعه و اهل سنّت از جمله احمد حنبل، طبرى و قرطبى، آمده كه «اشقى الاولين» عاقر ناقه و «اشقى الاخرين» قاتل على‌بن ابيطالب است. «2»

پیام ها

1- سوگند به خورشيد و ماه و شب و روز و زمين و آسمان و روح انسان كه سعادت انسان در گرو رشد معنوى است نه زندگى مادّى. وَ الشَّمْسِ‌ ... قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاها


«1». نهج البلاغه، خطبه 20.

«2». تفسير نمونه.

جلد 10 - صفحه 501

2- اگر نفس را رها كنيم، انسان را به سقوط مى‌كشاند. لذا نفس را بايد كنترل كرد.

«زَكَّاها»

3- تزكيه و خودسازى، محروم كردن نيست، رشد دادن است. «زَكَّاها»

4- هر كس نفس خود را در لابلاى عادات و رسوم و پندارها مخفى كند و غافلانه دنبال تأمين خواسته‌هاى نفسانى رود، محروميّت بزرگى خواهد داشت. «قَدْ خابَ مَنْ دَسَّاها»

5- طغيان و گناه، مقدّمه كفر و تكذيب است. «كَذَّبَتْ ثَمُودُ بِطَغْواها» ( «تقوا» يعنى پاكى و «طغوى‌» يعنى طغيان در گناه)

6- در شيوه تبليغ، بعد از بيان اصول كلّى، نمونه‌هايى نقل كنيد. قَدْ خابَ‌ ... كَذَّبَتْ ثَمُودُ

7- شكستن قداست‌ها نشانه شقاوت است و هر چه قداست بيشتر باشد، شكستن آن قساوت بيشترى مى‌خواهد. «اشقى»

8- اگر انسان به فكر تزكيه نباشد، در ابتدا پيروى از نفس را مخفيانه انجام مى‌دهد «دَسَّاها» و سپس علنى. «إِذِ انْبَعَثَ أَشْقاها»

9- در انجام كار بد، آن كس كه شقى‌تر است زودتر تحريك مى‌پذيرد. «انْبَعَثَ أَشْقاها» «1»

10- هر چه به خدا منسوب باشد، مقدّس است و بايد مورد احترام قرار گيرد و اهانت به آن، كيفر الهى را به دنبال دارد. «ناقَةَ اللَّهِ‌، فَعَقَرُوها، فَدَمْدَمَ»

11- زدودن علف‌هاى هرز كافى نيست، بارور كردن هم لازم است. ( «زَكَّاها» به معناى رشد است.)

12- به كاميابى‌هاى زودگذر نفس مغرور نشويد كه عاقبتش محروميّت است. «وَ قَدْ خابَ» (كلمه «خاب» يعنى محروم شد و به آنچه مى‌خواست نرسيد.)


«1». «بعثَ» يعنى برانگيخت و «انبعثَ» يعنى برانگيخته شد.

جلد 10 - صفحه 502

13- هر كس به گناه ديگرى راضى باشد شريك جرم است. شتر را يك نفر كشت ولى قرآن مى‌فرمايد: جمعى آن را كشتند. «فَعَقَرُوها»

14- خداوند بر هر چيز مسلط است و از نابود كردن ستمگران هيچ پروائى ندارد. «وَ لا يَخافُ عُقْباها»

15- رضايت و تشويق و تحريك به گناه نيز گناه است. انْبَعَثَ أَشْقاها ... بِذَنْبِهِمْ‌

16- كيفرهاى الهى جلوه‌اى از ربوبيّت اوست. (مربّى بايد موانع تربيت را برطرف سازد.) «فَدَمْدَمَ عَلَيْهِمْ رَبُّهُمْ»

17- قهر الهى در دنيا نيز سخت است. «فَدَمْدَمَ عَلَيْهِمْ رَبُّهُمْ بِذَنْبِهِمْ فَسَوَّاها»

«والحمد للّه ربّ العالمين»

جلد 10 - صفحه 504

سوره ليل‌

اين سوره بيست و يك آيه دارد و در مكّه نازل شده است.

نام سوره، برگرفته از آيه اول است كه با سوگند به شب هنگام آغاز شده است.

سوگند با تأكيد به تفاوت تلاش‌ها و انگيزه‌هاى بشرى آغاز و با بيان قانون مكافات عمل ادامه مى‌يابد. قانونى كه احسان به ديگران را اساس گشايش در كارها و بخل و بزرگى‌طلبى را عامل دشوار شدن امور انسان معرفى مى‌كند.

ادامه سوره به سنّت عام هدايت الهى اشاره داشته و سرانجام آنان را كه به انذار الهى توجّه نمى‌كنند، آتش دوزخ و فرجام اهل تقوا را آزادى از آن بيان مى‌كند. البتّه متّقيانى كه اهل زكات هستند و انگيزه‌اى جز رضاى الهى ندارند، كه خداوند نيز اسباب خشنودى آنان را فراهم مى‌سازد.

جلد 10 - صفحه 505

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‌

به نام خداوند بخشنده مهربان‌

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



وَ قَدْ خابَ مَنْ دَسَّاها «10»

وَ قَدْ خابَ‌: و به تحقيق بى‌بهره ماند و از فيض سعادت بازماند، مَنْ دَسَّاها هر كه خود را به جهالت واگذاشت، يا كم گردانيد قدر و مرتبه خود را به فسق و معصيت. چنانچه در حديث كافى حضرت صادق عليه السّلام فرمايد:

«قد افلح من اطاع و قد خاب من عصى» «1» تحقيق- حق تعالى در اين سوره اراده فرموده تحريص بندگان را بر تكميل نفس كه آن تزكيه و مبالغه ايشان است در آن، و اوّل قسم ياد فرموده بر آيات بيّنات داله بر علم به وجود صانع و صفات كماليه او، كه اقصى درجات قوّه نظريّه است. سپس مذكر باشد عظائم آلاء او را تا موجب شود بر استغراق شكر نعماى سبحانى كه منتهاى كمالات عمليّه است.

ابن عباس نقل نموده كه حضرت پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم در وقت تلاوت اين آيه فرمود كه تزكيه نفس موجب تصفيه دل است، هرگاه كه نفس از


«1» مجمع البيان (چ 1403 هج) ج 5 ص 498.

جلد 14 - صفحه 231

شوب هوا مزكّى شود، فى الحال دل از لوث تعلق به ما سوى مصفّى گردد و همگى خاطر مصروف دارد بر تأديه شكر گزارى و بكلّى مستغرق در طاعت و فرمانبردارى. «1»


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‌

وَ الشَّمْسِ وَ ضُحاها «1» وَ الْقَمَرِ إِذا تَلاها «2» وَ النَّهارِ إِذا جَلاَّها «3» وَ اللَّيْلِ إِذا يَغْشاها «4»

وَ السَّماءِ وَ ما بَناها «5» وَ الْأَرْضِ وَ ما طَحاها «6» وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها «7» فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها «8» قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاها «9»

وَ قَدْ خابَ مَنْ دَسَّاها «10» كَذَّبَتْ ثَمُودُ بِطَغْواها «11» إِذِ انْبَعَثَ أَشْقاها «12» فَقالَ لَهُمْ رَسُولُ اللَّهِ ناقَةَ اللَّهِ وَ سُقْياها «13» فَكَذَّبُوهُ فَعَقَرُوها فَدَمْدَمَ عَلَيْهِمْ رَبُّهُمْ بِذَنْبِهِمْ فَسَوَّاها «14»

وَ لا يَخافُ عُقْباها «15»

ترجمه‌

سوگند بخورشيد و انبساط نورش‌

و بماه وقتى كه در پى در آيد آنرا

و بروز وقتى كه جلوه دهد آنرا

و بشب وقتى كه بپوشاند آنرا

و بآسمان و آنكه بنا نموده آنرا

و بزمين و آنكه گسترده آنرا

و بجان آدمى و آنكه راست و درست نمود او را

پس الهام نمود باو كارهاى بد او و پرهيزكارى او را

بتحقيق رستگار شد كسيكه پاك كرد آنرا

و بتحقيق بى‌بهره ماند كسيكه آلوده كرد آنرا

تكذيب نمودند قوم ثمود براى طغيانشان‌

در وقتى كه برانگيخته شد بدبخت‌ترين آنها

پس گفت بآنها پيغمبر خدا واگذاريد شتر خدا و آبخورش را

پس تكذيب نمودند او را پس پى نمودند آنرا پس فرو پوشاند بر آنها عذاب را پروردگارشان براى گناهشان پس با خاك يكسان نمود آنها را

و نميترسد از عاقبت كار خود.

تفسير

خداوند متعال در اين سوره مباركه قسم ياد فرموده بآفتاب عالمتاب و امتداد شعاع و انبساط نورش و قبلا گوشزد شد كه خداوند بهر چه خواسته باشد قسم ياد ميفرمايد ولى بندگان بايد بنام خدا قسم بخورند و البتّه آنچه خداوند بآن قسم ياد ميفرمايد شريف و محترم است و نيز سوگند ياد فرموده بماه منير وقتى كه در پى در آيد آفتاب را بطلوعش بعد از غروب آن و اكتسابش از نور آن و نيز قسم ياد نموده بروز وقتى كه جلوه دهد و آشكارا نمايد قرص خورشيد را به‌


جلد 5 صفحه 394

انبساط خود و ارتفاع آن و بشب وقتى كه بپوشاند بخورشيد لباس سياه تاريكى را و بآسمان و قدرت قادريكه بنا نموده است آنرا با اين عظمت و بزمين و اراده صانعى كه گسترده است آنرا با اين وسعت و بجان آدمى و امر خداوندى كه تسويه و تعديل نموده قوى و اجزاء او را و متناسب و متعادل قرار داده اعضاء و جوارح و اندام او را و منقوش و مزيّن فرموده صورت او را پس الهام و اعلام فرموده باو بتوسط عقل و شرع محرّمات و واجبات او را كه كارهاى بد و كارهاى خوب است و اين يازده قسم براى آنست كه بنده بداند بتحقيق رستگار شده و بسعادت ابدى رسيده كسيكه پاك نموده نفس و جان خود را از عقائد فاسده و اخلاق رذيله و آثار اعمال قبيحه و بتحقيق محروم از خير و سعادت شده و بى‌بهره مانده كسيكه جان خود را غرق در شهوات و پنهان در كثافات عقائد و اخلاق فاسده نموده و در حديثى از امام صادق عليه السّلام از براى من زكّيها بامير المؤمنين عليه السّلام مثال آورده شده و از براى من دسّيها باوّلى و دوّمى در بيعت با آن حضرت و لامى كه معمولا در جواب قسم ميآورند براى طول كلام حذف شده و بعضى جواب قسم را مقدّر دانسته‌اند براى دلالت معامله خداوند با قوم ثمود بر معامله او با كفّار مكّه چون هر دو قوم تكذيب پيغمبر مرسل بر خودشان را نمودند و بنظر حقير خلاف ظاهر است با آنكه اصل عدم تقدير است و در هر حال قوم ثمود تكذيب نمودند پيغمبر خودشان را كه حضرت صالح بوده است براى تجاوز و طغيان از حدّ خودشان وقتى كه منبعث شد به بعث آنها و برخاست شقى‌ترين آن قوم كه قدّار نام داشت براى عقر ناقه‌اى كه حضرت صالح از كوه به اعجاز براى آنها بيرون آورده بود و شرح آن در سور سابقه مفصّلا گذشته است و در روايت نبوى عاقر ناقه معرّفى به اشقى الاوّلين شده و ابن ملجم مرادى قاتل امير المؤمنين عليه السّلام باشقى الاخرين پس حضرت صالح بآنها فرمود بگذاريد بحال خود شتر خدا را و تعدّى ننمائيد بنوبتى كه براى آن از رودخانه مقرّر شده بامر خداوند و در صورت تخلّف بدانيد كه عذاب بر شما نازل خواهد شد و اضافه آن بخدا ظاهرا تشريفى باشد چون بامر خداوند بدون اسباب ظاهرى بوجود آمده بود و آيت بزرگى بوده از آيات الهى براى قوم پس باور نكردند


جلد 5 صفحه 395

قول آنحضرت را و تكذيب نمودند وعده نزول عذاب را پس پى نمودند و كشتند آن حيوان پر خير و بركت را پس فرود آورد و احاطه داد بر آنها عذاب را پروردگارشان براى گناهشان پس يكسان نمود صغير و كبيرشان را در شمول عذاب و احدى را از آنها باقى نگذارد يا همه را با خاك يكسان فرمود و خدا از عاقبت معامله‌اى كه با قومى ميكند نميترسد و باكى ندارد چون ميداند كسى قدرت معارضه با او را ندارد و قمى ره نقل فرموده كه مراد آنست كه كسيكه بعد از اين قوم هلاك شده ميباشد از عاقبت آنها نميترسد و آنكه فلا يخاف عقبيها قرائت شده و در مجمع آنرا از امام صادق عليه السّلام نقل نموده و بمصاحف اهل مدينه و شام نسبت داده است و بنابر اين ظاهرا مراد بعضى از كفّار جسور مكه باشند كه از وعده عذاب خدا نميترسيدند در ثواب الاعمال و مجمع از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه كسى كه زياد قرائت نمايد سوره الشمس و اللّيل و الضّحى و الم نشرح را در روز يا شب هر چه نزد او باشد و تمام اعضاء و جوارح آن حتّى مو و پوست و گوشت و خون و عروق و اعصاب و استخوانهايش شهادت ميدهند براى او در روز قيامت و خدا ميفرمايد قبول نمودم شهادت شما را براى بنده خود و مؤثر كردم آنرا براى او و ميفرمايد ببريد او را ببهشت من هر جا ميخواهد اختيار نمايد بدون منّت بمقتضاى فضل و رحمت من و گوارا باد آن بر بنده من و الحمد للّه ربّ العالمين و الصلوة و السّلام على سيّدنا محمد و آله الطاهرين.


جلد 5 صفحه 396

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


قَد أَفلَح‌َ مَن‌ زَكّاها «9» وَ قَد خاب‌َ مَن‌ دَسّاها «10»

تزكيه‌ نفس‌ باين‌ ‌است‌ ‌که‌ ‌از‌ تمام‌ پليديها پاك‌ كند نفس‌ ‌خود‌ ‌را‌ ‌از‌ عقائد فاسده‌ و مذاهب‌ باطله‌ و طرق‌ ضاله‌، معتقد ‌باشد‌ بجميع‌ عقائد حقه‌ نه‌ ‌بر‌ ‌آنها‌ چيزي‌ افزوده‌ كند و نه‌ كسر گذارد، نه‌ بدعتي‌ ‌در‌ ‌آنها‌ ابداع‌ كند و نه‌ انكار بعض‌ ‌آنها‌ ‌را‌ كند، و ‌از‌ اخلاق‌ رذيله‌ كبر حسد بخل‌ و نخوت‌ و ساير صفات‌ خبيثه‌ دوري‌ كند. و متخلق‌ شود بجميع‌ صفات‌ پسنديده‌ و اخلاق‌ فاضله‌ و ملكات‌ حسنه‌، و ‌از‌ اعمال‌ سيئه‌ و افعال‌ قبيحه‌ و معاصي‌ الهيه‌ بپرهيزد ‌که‌ درجه‌ اعلاي‌ تزكيه‌ مقام‌ عصمت‌ و طهارت‌ ‌است‌ ‌که‌ خيال‌ معصيت‌ ‌هم‌ ‌در‌ قلوب‌ ‌آنها‌ نيابد ‌در‌ تمام‌ عمر ‌که‌ فلاح‌ و رستگاري‌ نفس‌ ‌در‌ همين‌ ‌است‌ و خبيث‌ و هلاكت‌ و بدبختي‌ ‌در‌ ‌آن‌ ‌است‌ ‌که‌ نفس‌ ‌را‌ آلوده‌ كند باين‌ مفاسد ‌ يا ‌ معتقد بمذاهب‌ باطله‌ شود مثل‌ كفر و شرك‌

جلد 18 - صفحه 131

و ضلالت‌ و بدعت‌ و انكار ضروريات‌ دين‌ و مذهب‌ ‌ يا ‌ متخلق‌ شود باخلاق‌ رذيله‌ و صفات‌ خبيثه‌ و ملكات‌ قبيحه‌ مثل‌ كبر و عجب‌ و حسد و عناد و عصبيت‌ و بخل‌ و نخوت‌ و جبن‌ و ساير صفات‌ خبيثه‌ ‌ يا ‌ بمعاصي‌ مثل‌ ظلم‌ و تعدي‌ و فسق‌ و فجور و آنچه‌ خداوند حرام‌ كرده‌ ‌ يا ‌ ترك‌ واجبات‌ مثل‌ نماز روزه‌ خمس‌ زكاة حقوق‌ ذوي‌ الحقوق‌ و امر بمعروف‌ و نهي‌ ‌از‌ منكر و حب‌ اهل‌ بيت‌ و تبرّي‌ ‌از‌ اعداء ‌آنها‌ و ساير واجبات‌ شرعيه‌ ‌که‌ مكرر گفته‌ايم‌ ‌که‌ مضار معاصي‌ بسيار ‌است‌ سلب‌ نعمت‌ كوتاهي‌ عمر نزول‌ بلايا گرفتار ظالم‌ تسلط شيطان‌ ضعف‌ ايمان‌ بلكه‌ سلب‌ ايمان‌ قساوت‌ سياهي‌ قلب‌ سياهي‌ دل‌ رنجش‌ خاطر پيغمبر و ائمه‌ طاهرين‌ متابعت‌ هواهاي‌ نفساني‌ و ‌از‌ همه‌ بالاتر غضب‌ الهي‌ ‌تا‌ برسد بعقوبات‌ ‌آن‌ عالم‌ ‌از‌ حين‌ موت‌ و عذاب‌ قبر و عالم‌ برزخ‌ و عقبات‌ قيامت‌ و سياهي‌ نامه عمل‌ و سياهي‌ صورت‌ و سختي‌ حساب‌ و اغلال‌ و سلاسل‌ و خفت‌ ميزان‌ و لغزش‌ صراط ‌تا‌ ‌در‌ جهنم‌ و عمود و تازيانه‌ و زقوم‌ و حميم‌ و غساق‌ و ساير عقوبات‌ لذا ميفرمايد:

وَ قَد خاب‌َ مَن‌ دَسّاها خيبت‌ ‌را‌ تفسير كردند بخمولي‌ نفس‌ و خفت‌ نفس‌ و ضلالت‌ نفس‌ و هلاكت‌ نفس‌ و خست‌ نفس‌، و دس‌ آلوده‌ كردن‌ نفس‌ ‌است‌ باين‌ عيوب‌ و مضار و اخفاء ‌آن‌ و ادخال‌ خباثت‌ ‌در‌ ‌آن‌ نفسي‌ ‌که‌ ‌اينکه‌ همه‌ فضائل‌ بايد داشته‌ ‌باشد‌ آلوده‌ باين‌ همه‌ خبائث‌ بشود.

برگزیده تفسیر نمونه


]

(آیه 10)- سپس به سراغ گروه مخالف رفته، می‌فرماید: «و آن کس که نفس خویش را با معصیت و گناه آلوده ساخته، نومید و محروم گشته است»! (و قد خاب من دساها).

و به این ترتیب پیروزمندان و شکست خوردگان در صحنه زندگی دنیا مشخص می‌شوند، و معیار ارزیابی این دو گروه چیزی جز «تزکیه نفس و نموّ و رشد روح تقوا و اطاعت خداوند» یا «آلودگی به انواع معاصی و گناهان» نیست.

در حدیثی آمده است که: رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله هنگامی که آیه «قد افلح من زکاها» را تلاوت می‌فرمود توقف می‌کرد و چنین دعا می‌نمود: «پروردگارا! به نفس من تقوایش را مرحمت کن، تو ولی و مولای آن هستی، و آن را تزکیه فرما که تو بهترین تزکیه کنندگانی».

نکات آیه

۱ - کسانى که نفس خود را در گناه مدفون ساخته، آن را به سقوط و تباهى مى کشانند، محروم و زیانکاراند. (و قد خاب من دسّیها) «خاب»; یعنى، محروم شد، خسارت دید و به آنچه خواست، نرسید (قاموس). «دسّاها»; یعنى، آن را ساقط کرد و از بهره آن کاست. «دسَّیْتُ»; یعنى، گمراه و فاسد کردم (لسان العرب). این فعل که «دَسَّسَ» بوده و حرف «سین» در آن به «یاء» تبدیل شده است، مبالغه در «دَسَّ» (دفن کرد) است. مراد از «دسّاها» - به قرینه «ألهمها فجورها» - مدفون ساختن نفس در معصیت ها و کشاندن آن به سقوط و گمراهى و فساد است.

۲ - گناه پیشگى، برخلاف طبیعت نفس انسان است. (دسّیها) راغب در «مفردات» اکراه را در معناى «دسّ» دخیل مى داند. بنابراین، نفس به وارد شدن در گناه، رغبتى ندارد.

۳ - گناه، مایه سقوط و تباهى نفس انسان است. (فجورها... دسّیها) تقابل فعل هاى «دسّاها» و «زکّاها» - در قیاس با تقابل «فجور» و «تقوى» در آیات پیشین - بیانگر تأثیر «تقوا» در تزکیه و تأثیر فجور، در سقوط نفس است.

۴ - خداوند، در تأکید بر زیان کارى و تباهى گناه کاران، به «خورشید و نور آن»، «ماه» «روز و شب»، «آسمان و زمین»، «نفس انسان» و «ذات خویش» سوگند یاد کرده است. (و الشّمس ... و قد خاب من دسّیها) تکرار «قد»، نشانگر آن است که جمله «قد خاب...»، جوابى مستقل براى قسم هاى پیشین است.

روایات و احادیث

۵ - «عن أبى جعفر و عن أبى عبداللّه(ع)... فى قوله: «و قد خاب من دسّاها» قال: قد خاب من عصى;[۱] از امام باقر و امام صادق(ع) ... درباره سخن خداوند «وقد خاب من دسّاها» روایت شده که فرمود:[یعنى] به تحقیق زیان دید کسى که نافرمانى کرد».

موضوعات مرتبط

  • انحطاط: عوامل انحطاط ۳
  • زیانکاران :۱
  • سوگند: سوگند به آسمان ۴; سوگند به خدا ۴; سوگند به خورشید ۴; سوگند به روح ۴; سوگند به روز ۴; سوگند به زمین ۴; سوگند به شب ۴; سوگند به ماه(قمر) ۴; سوگند به نور خورشید ۴
  • عصیانگران: زیان عصیانگران ۵
  • قرآن: فلسفه سوگندهاى قرآن ۴
  • گناه: آثار گناه ۳; گناه و طبع انسان ۲
  • گناهکاران: زیانکارى گناهکاران ۱، ۴; محرومیت گناهکاران ۱
  • هلاکت: عوامل هلاکت ۳

منابع

  1. مجمع البیان، ج ۱۰، ص ۷۵۵; نورالثقلین، ج ۵- ، ص ۵۸۶، ح ۷.