الحجر ١٥
کپی متن آیه |
---|
لَقَالُوا إِنَّمَا سُکِّرَتْ أَبْصَارُنَا بَلْ نَحْنُ قَوْمٌ مَسْحُورُونَ |
ترجمه
الحجر ١٤ | آیه ١٥ | الحجر ١٦ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«سُکِّرَتْ»: پوشانده شده است. از دیدن باز داشته شده است. پردهای به پیش چشمانمان داشته شده است. «مَسْحُورُونَ»: سحر و جادوشدگان.
آیات مرتبط (تعداد ریشههای مشترک)
تفسیر
تفسیر نور (محسن قرائتی)
لَقالُوا إِنَّما سُكِّرَتْ أَبْصارُنا بَلْ نَحْنُ قَوْمٌ مَسْحُورُونَ «15»
قطعاً مىگفتند در حقيقت ما چشمبندى شدهايم بلكه ما قومى جادو شدهايم.
نکته ها
در چند آيه قبل خوانديم كه كفّار از پيامبراكرم صلى الله عليه و آله درخواست ديدن و آوردن فرشته مىكردند. در آيه 14 اين سوره مىفرمايد: حتّى اگر ما درى از آسمان را به روى آنان باز كنيم و آنان به آسمان بالا روند وملائكه وچيزهاى ديگرى را هم ببينند، باز ايمان نخواهند آورد، زيرا تقاضاى ديدن فرشته تنها يك بهانه است. و شخص لجوج، عروج خود را به آسمان نيز، انكار مىكند.
در آيه 7 سورهى انعام مىخوانيم: حتى اگر كتابى را در كاغذى از آسمان نازل كنيم و آنان با دست خود آن را بگيرند، باز هم انكار مىكنند و مىگويند اين جز جادو و سحر آشكارى
جلد 4 - صفحه 447
نيست.
ضى مفسّران مىگويند: «نَسْلُكُهُ» يعنى ما اين تكذيب واستهزا را در دل كفّار نفوذ داديم، نظير آيه «خَتَمَ اللَّهُ عَلى قُلُوبِهِمْ» كه سنگدل شدهاند وديگر قابل هدايت نيستند.
پیام ها
1- سنّت خداوند براى هدايت مردم، نسبت به همه يكسان است. «كَذلِكَ نَسْلُكُهُ»
2- خداوند اتمام حجّت مىكند و مطالب حقّ را به دل و عمق جان مردم مىرساند، تا نگويند ما حقيقت را نفهميديم. «فِي قُلُوبِ الْمُجْرِمِينَ»
3- جرم وگناه، انسان را از هدايت پذيرى دور مىكند. «قُلُوبِ الْمُجْرِمِينَ، لا يُؤْمِنُونَ بِهِ»
4- تنها فهميدن حق، براى پذيرفتن آن كافى نيست، زيرا ايمان آوردن نياز به اراده و تواضع وخشوع دارد. نَسْلُكُهُ فِي قُلُوبِ ... لا يُؤْمِنُونَ
5- آسمان درهايى دارد كه با ارادهى خداوند، بر هركس كه بخواهد باز مىشود.
«فَتَحْنا عَلَيْهِمْ باباً»
6- لجاجت، مانع شناخت است و لجوج محسوسات را نيز انكار مىكند. لَوْ فَتَحْنا عَلَيْهِمْ باباً ... لَقالُوا إِنَّما سُكِّرَتْ أَبْصارُنا
7- لجاجت، درد بى درمان و رو به گسترش است. او با ديدن هرگونه نشانهاى ابتدا مىگويد؛ چشم من سحر شده، «إِنَّما سُكِّرَتْ أَبْصارُنا» امّا بعد مىگويد؛ تمام وجودم سحر شده است. «بَلْ نَحْنُ قَوْمٌ مَسْحُورُونَ»
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
لَقالُوا إِنَّما سُكِّرَتْ أَبْصارُنا بَلْ نَحْنُ قَوْمٌ مَسْحُورُونَ «15»
لَقالُوا إِنَّما سُكِّرَتْ أَبْصارُنا: هر آينه از غايت عناد و تشكيك در حق گويند اينست كه بربستهاند ديدههاى ما را و چشم بندى كردهاند، و در اين صورت در خارج وجود ندارد. به قول ابن عباس، ضمير «ظلوا» راجع است به
جلد 7 - صفحه 90
ملائكه آيه سابقه (لَوْ ما تَأْتِينا بِالْمَلائِكَةِ) «1» يعنى اگر درى از درهاى آسمان بگشائيم و هميشه ملائكه بر آن بالا روند و پائين آيند و كفار آن را بر وجه معاينه مشاهده كنند، گويند چشمهاى ما را بسته و خيره ساختهاند. بَلْ نَحْنُ قَوْمٌ مَسْحُورُونَ:
بلكه ما گروهى سحرشدگانيم، يعنى محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ما را جادو كرده، چنانكه در ظهور آيات ديگر مىگفتند ما را چشمبندى نمودهاند به سحر.
نكته: در كلمه حصر و اضراب، دلالت است بر اصرار آنها به آنكه هر چه مىبينند حقيقتى ندارد، بلكه خيالى و وهمى و مخيل به نوعى از سحر.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
وَ قالُوا يا أَيُّهَا الَّذِي نُزِّلَ عَلَيْهِ الذِّكْرُ إِنَّكَ لَمَجْنُونٌ «6» لَوْ ما تَأْتِينا بِالْمَلائِكَةِ إِنْ كُنْتَ مِنَ الصَّادِقِينَ «7» ما نُنَزِّلُ الْمَلائِكَةَ إِلاَّ بِالْحَقِّ وَ ما كانُوا إِذاً مُنْظَرِينَ «8» إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ «9» وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ فِي شِيَعِ الْأَوَّلِينَ «10»
وَ ما يَأْتِيهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ كانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُنَ «11» كَذلِكَ نَسْلُكُهُ فِي قُلُوبِ الْمُجْرِمِينَ «12» لا يُؤْمِنُونَ بِهِ وَ قَدْ خَلَتْ سُنَّةُ الْأَوَّلِينَ «13» وَ لَوْ فَتَحْنا عَلَيْهِمْ باباً مِنَ السَّماءِ فَظَلُّوا فِيهِ يَعْرُجُونَ «14» لَقالُوا إِنَّما سُكِّرَتْ أَبْصارُنا بَلْ نَحْنُ قَوْمٌ مَسْحُورُونَ «15»
ترجمه
و گفتند اى كسيكه فرستاده شد بر او قرآن همانا تو هر آينه ديوانهئى
چرا نمىآورى نزد ما فرشتگان را اگر باشى از راستگويان
فرو نميفرستيم فرشتگان را مگر بحقّ و نباشند آنگاه مهلت داده شدگان
بدرستيكه ما فرو فرستاديم قرآن را و همانا ما مر آنرا هر آينه نگاه دارندگانيم
و بتحقيق فرستاديم پيش از تو در فرقههاى پيشينيان
و نيامد ايشانرا هيچ پيغمبرى مگر كه بودند بآن استهزاء مينمودند
جلد 3 صفحه 245
اين چنين در ميآوريم آنرا در دلهاى گناهكاران
ايمان نمىآورند بآن و بتحقيق گذشت طريقه پيشينيان
و اگر بگشائيم بر آنها درى از آسمان پس تمام روز در آن بالا روند
هر آينه گويند جز اين نيست كه بسته شده چشمهاى ما بلكه مائيم گروهى سحر كرده شدگان.
تفسير
كفّار از روى تكبر و استهزاء خطاب مينمودند به پيغمبر اكرم و مىگفتند اى كسيكه بگمان خود كتابيكه موجب تذكّر است بر او نازل شده براستى و درستى تو ديوانه ميباشى كه چنين ادّعائى مينمائى و انتظار دارى كه ما از تو قبول نمائيم اگر راست ميگوئى چرا ملائكه حامل وحى يا غير آنها را نزد ما نمىآورى كه تصديق كنند قول تو را و موجب اطمينان ما شود بصدق دعوت تو لذا خداوند بآنها جواب فرموده كه نزول ملائكه بايد از روى حكمت و مصلحت باشد از قبيل آوردن وحى بر پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم يا آوردن عذاب بر قوميكه مستحقّ باشند و صلاح در مهلت دادن بآنها نباشد يا قبض روح كسيكه اجلش رسيده باشد و امثال اينها نه فقط براى اطمينان خاطر كسانيكه نظر در ادلّه معارف دينى ننمايند يا از باب عناد و لجاج منكر شوند و مصلحت در مهلت دادن بآنها باشد تا بتدريج مؤمن و منقاد شوند يا اولاد صلحائى از آنها بعمل آيد يا استحقاقشان كامل گردد براى عذاب در هر حال بعد از نزول ملائكه مهلتى نيست و فعلا صلاح در مهلت دادن بآنها است چنانچه قمّى ره نقل نموده كه فرمود اگر نازل نمائيم ملائكه را مهلت داده نشوند و هلاك شوند و بعضى ما تنزل الملائكه بضم تا و رفع ملائكه قرائت نمودهاند و بايد خاطر پيغمبر اكرم و اهل ايمان مطمئن باشد كه خداوند قرآنيرا كه كفّار مورد استهزاء قرار دادند تا روز قيامت حفظ خواهد فرمود از تغيير و تبديل و زياده و نقصان و كيد اهل شرك و ابطال و اندراس و هر آفت و خللى تا معجزه باقيه و حجّت بالغه الهيّه باشد بر خلق و كسى نتواند دستبردى در احكام آن بنمايد بهيچ وجه از وجوه و باين جهت كلام بوجوه متعدده مؤكّد شده است و شيع جمع شيعه بمعناى تابع است و بر فرقه اطلاق ميشود چون هر فرقهاى تابع پيغمبر يا امامى ميباشند خداوند براى تسليت خاطر پيغمبر خود فرموده بتحقيق فرستاديم پيغمبرانى در فرقههاى پيشينيان و كفّار ايشانرا استهزاء نمودند و اين عمل ناشايسته از آنها اختصاص بآن زمان
جلد 3 صفحه 246
نداشت بلكه در اين زمان هم ما وارد ميكنيم و القاء مينمائيم اين عمل را بقلب آنها تا استحقاقشان براى عقوبت كامل گردد چنانچه بعضى گفتهاند و بنظر حقير صحيح نيست چون خداوند كسى را وادار بكفر و معصيت نميفرمايد بلكه مراد آنستكه چنانچه در امم سابقه ذكر الهى در دلهاى كفّار جاى گير نميشد و فقط موجب اتمام حجّت بر آنها بود در اين زمان هم ما ذكر را وارد مينمائيم در دلهاى آنها فقط براى اتمام حجّت ولى ايمان نمىآورند بآن چنانچه طريقه پيشينيانشان بود و معذب خواهند شد چنانچه آنها معذب شدند و بنابراين ضمير در نسلكه راجع است بذكر كه قرآن است و بنابر معناى اوّل راجع است باستهزاء كه عمل ناشايسته كفّار بوده و اگر خداوند درى از آسمان بر وى كفّار بگشايد كه تمام روز را از آن در بآسمان بالا روند و عجائب صنع الهى را مشاهده نمايند خواهند گفت جز اين نيست كه بسته شده است چشمهاى ما يعنى پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم از ما چشم بندى نموده و ما گروهى هستيم جادو كرده شدگان بدست او لذا اظهار معجزه براى آنها ثمرى ندارد چنانچه ساير معجزات را مشاهده نمودند و از اين قبيل ياوه سرائىها كردند و ايمان نياوردند و تقاضاى معجزه ديگرى نمودند ..
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
لَقالُوا إِنَّما سُكِّرَت أَبصارُنا بَل نَحنُ قَومٌ مَسحُورُونَ «15»
هر آينه ميگويند اينست و جز اينکه نيست که چشمهاي ما بسته شده (يعني چشم بندي كرده پيغمبر صلّي اللّه عليه و اله) بلكه ما قومي هستيم که با ما سحر كردهاند (لقالوا) اينکه كفار و مشركين که مجرمين هستند اگر باب آسمان بر آنها باز شود و ملكوت آسمان را مشاهده كنند ميگويند اينکه مجرّد خيال است و حقيقت ندارد و بنظر چنين ميآيد إِنَّما سُكِّرَت أَبصارُنا يكي از اقسام سحر چشم بندي است، چه بسيار آنكه يك ساعت را خورد ميكند سپس صحيحا ردّ ميكند يك قطعه كاغذ را كبوتر ميكند پرواز ميكند يك پنبه را عقرب ميكند و امثال اينها و اينکه نوع عمليات در شرع مطهّر حرام است و
الساحر كالكافر
اينها آنچه مشاهده ميكنند حمل بر سحر ميكنند چشم ما را بسته، چنانچه سكر روي عقل را ميپوشاند و آدم مست مثل صاحب جنون
جلد 12 - صفحه 17
اعمال ديوانگي ميكند و فرق سكر با جنون اينست که مجنون عقل ندارد و مست پرده روي عقلش كشيده شده بعين مثل كور و كسي که روي چشمش پرده باشد که هر دو نميبينند ولي او چشم ندارد و او چشمش بسته شده بَل نَحنُ قَومٌ مَسحُورُونَ بلكه چشم تنها نيست ما خود مسحور شدهايم سحر در ما اثر كرده و از اينکه جهت انبياء را ساحر گفتند و معجزات را سحر شمردند.
(تنبيه) ممكن است اينکه دو آيه شريفه اشاره بمطلب ديگري باشد که مراد از باب آسمان که بروي آنها مفتوح ميشود اقبال دنيا باشد که اگر مالي يا رياستي نصيب آنها شد و مراد از فظلّوا غرق دنيا شده و پروايي هم ندارند و در مقام زيادتي و تعالي و ترقي برميآيند (فريدون بملك جهان نيم سير) و چون چنين شدند و درجه درجه بالا رفتند که مفاد يعرجون است بكلي دين و خدا و قيامت را فراموش ميكنند و منكر ميشوند و ميگويند که انبياء ميخواهند روي چشم ما را ببندند و ما را از ترقي و تعالي در دنيا محروم كنند و وعدههاي قيامت را که بما ميدهند که بهشتي و جهنمي و ثوابي و عذابي هست ما را فريب دهند و سحر كنند و معجزاتي که اقامه ميكنند سحر و جادو و شعبده است، چنانچه بسياري از اهل زمان ما چنين هستند جز زخارف دنيا چيزي در نظر ندارند و ابدا گوش آنها بدهكار بفرمايشات انبياء و ائمه و علماء نيست بلكه مخل بآسايش خود و ترقيات ميدانند.
برگزیده تفسیر نمونه
]
(آیه 15)- «باز میگویند ما را چشم بندی کردهاند» (لَقالُوا إِنَّما سُکِّرَتْ أَبْصارُنا).
«بلکه ما گروهی هستیم که سر تا پا سحر شدهایم» و آنچه میبینیم ابدا واقعیت ندارد! (بَلْ نَحْنُ قَوْمٌ مَسْحُورُونَ).
این جای تعجب نیست که انسان به چنین مرحلهای از عناد و لجاج برسد، برای این که روح پاک و فطرت دست نخورده انسان که قادر به درک حقایق و مشاهده چهره اصلی واقعیات است، بر اثر گناه و جهل و دشمنی با حق تدریجا به تاریکی میگراید، البته در مراحل نخستین پاک کردن آن کاملا امکان پذیر است، اما اگر خدای نکرده این حالت در انسان راسخ شود و به صورت «ملکه» در آید دیگر به آسانی نمیتوان آن را شست، و در اینجاست که چهره حق در نظر انسان دگرگون میشود تا آنجا که محکمترین دلائل عقلی، و روشنترین دلائل حسی، در دل او اثر نمیگذارد و کار او به انکار معقولات و محسوسات، هر دو، میرسد.
نکات آیه
۱- کافران هدایت ناپذیر مکه، در صورت مشاهده گشایش درى از آسمان براى بالا رفتن خود و درک حقایق، آن را نوعى چشم بندى و سحر وانمود خواهند کرد. (و لو فتحنا علیهم بابًا من السّماء فظلّوا فیه یعرجون . لقالوا إنما سکّرت أبصرنا) «سکر» در لغت حالتى را گفته اند که عارض بر عقل مى شود. بنابراین مراد از ادعاى آنان این مى شود که: آنان خود را گرفتار نوعى چشم بندى مى دانستند.
۲- کافران مکه، مردمى حق ناپذیر و لجاجت پیشه در برابر آیات الهى (و لو فتحنا علیهم بابًا من السّماء فظلّوا فیه یعرجون . لقالوا إنما سکّرت أبصرنا)
۳- لجاجت و هدایت ناپذیرى، عامل عدم تسلیم و مقاومت در برابر تعالیم آسمانى (و لو فتحنا علیهم بابًا من السّماء فظلّوا فیه یعرجون . لقالوا إنما سکّرت أبصرنا)
۴- کافران مکه براى گریز از پذیرفتن حقایق الهى، آنها را امورى موهوم جلوه مى دادند. (لقالوا إنما سکّرت أبصرنا بل نحن قوم مسحورون)
۵- کافران مکه، پیامبر(ص) را متهم به سحر مى کردند. (بل نحن قوم مسحورون) در آیه فوق، هر چند به «سحر کننده» تصریح نشده، ولى تناسب حکم و موضوع و نیز آیه هاى دیگرى که به این موضوع تصریح کرده است، مقصود پیامبراسلام(ص) مى باشد.
۶- لجاجت و تعصب، عامل انکار حقایق عینى و محسوس (و لو فتحنا علیهم بابًا من السّماء فظلّوا فیه یعرجون . لقالوا إنما سکّرت أبصرنا بل نحن قوم مسحورون)
موضوعات مرتبط
- آسمان: گشودگى درهاى آسمان ۱، ۲
- حقایق: عوامل تکذیب حقایق ۶
- حق: حق ناپذیران ۲
- دین: آسیب شناسى دینى ۳; موانع تسلیم در برابر دین ۳
- قرآن: پیشگویى قرآن ۱
- کافران مکه: تهمتهاى کافران مکه ۵; حق ناپذیرى کافران مکه ۱، ۲، ۴; صفات کافران مکه ۲; کفر کافران مکه ۱; لجاجت کافران مکه ۱، ۲
- لجاجت: آثار لجاجت ۳، ۶
- محمد(ص): تهمت جادوگرى به محمد(ص) ۵
- هدایت ناپذیرى: آثار هدایت ناپذیرى ۳
منابع