البقرة ٢٣
کپی متن آیه |
---|
وَ إِنْ کُنْتُمْ فِي رَيْبٍ مِمَّا نَزَّلْنَا عَلَى عَبْدِنَا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ وَ ادْعُوا شُهَدَاءَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِينَ |
ترجمه
البقرة ٢٢ | آیه ٢٣ | البقرة ٢٤ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«رَیْبَ»: شکّ و گمان. «عَبْدِنَا»: بنده ما که محمّد است. «شُهَدَآئَکُمْ»: شُهَدَآء جمع شهیدِ به معنی شاهِد است، یعنی: گواهان. همدمان. کسانی که گواهی دهند که شما برحق هستید. «مِن دُونِ»: بجز. غیر از.
آیات مرتبط (تعداد ریشههای مشترک)
تفسیر
- آيات ۲۱ - ۲۵ بقره
- اعجاز و ماهيت آن
- اعجاز قرآن
- اعجاز قرآن فقط از نظر اسلوب كلام يا جهتى ديگر از جهات، به تنهایى نيست
- عموميت اعجاز قرآن براى تمامى افراد انس و جن
- مزايايى كه قرآن مشتمل بر آن است فوق طاعت بشرى است
- طرح يك سؤال درباره تحدّى قرآن و پاسخ به آن
- تحدّى قرآن به علم
- معارف قرآن كريم باقى و ابدى است و قانون تحول و تكامل آن را كهنه نمى سازد
- تحدّى به كسى كه قرآن بر وى نازل شده
- سخنان بى اساس دشمنان اسلام در اين كه پيامبر معارف و علوم را از ديگران آموخته است
- تحدّى قرآن كريم به خبرهایی كه از غيب داده
- نمونه هاى ديگرى از آيات قرآنى كه درباره امور غيبى است
- اخبار از حقايق علمى كه در زمان نزول قرآن در هيچ جاى دنيا اثرى از آن وجود نداشته است
- تحدّى قرآن به اين كه اختلافى در آن نيست
- اشكال بر ادعاى عدم اختلاف در قرآن و پاسخ آن
- رفع شبهه درباره نسخ كه در قرآن صورت گرفته
- تحدّى قرآن به بلاغت
- نمونه هایى از معارضاتى كه با قرآن شده
- دو شبهه پيرامون اعجاز بلاغت قرآن
- اعتقاد به «صرف» درباره معجزه بودن قرآن
- نادرستى اعتقاد به صرف
- آياتى از قرآن كريم كه ظهور در خلاف اعتماد بر صرف دارد
- پاسخ به دو شبهه ياد شده و توضيح اين كه چگونه بلاغت قرآن معجزه است
- در محدوديت قوّۀ مُدركه انسان
- معارف قرآنى متكى بر حقايقى ثابت و لايتغير است و اختلاف و دگرگونى در آن راه ندارد
- شروط حصول بلاغت به تمام معناى كلمه
- حق يكى است و چون قرآن حق است ميان اجزاء آن اختلاف نيست
- معجزه در قرآن به چه معناست و چه چيز حقيقت آن را تفسير مى كند؟
- اثبات بى پايگى سخنان عالم نمايانى كه در صدد تأويل آيات داله بر وقوع معجزه بر آمده اند، در چند فصل
- ۱ قرآن قانون عليت عمومى را مى پذيرد
- ۲ قرآن حوادث خارق عادت را مى پذيرد
- دو فرق بين وقايع عادى و معجزه خارق عادت
- كارهاى خارق العاده و توجيه علمای روانكاو از آن ها
- معجزه و خوارق عادات نيز مستند به علل و اسباب هستند
- آيه «قد جعل اللّه لکلّ شئ قدرا) دلالت دارد بر صحت احتمال دوم
- بيان اين كه فقط خداوند به نظام و ارتباط بين موجودات آگاهى دارد در آيات قرآنى
- ۳ قرآن در عين اين كه حوادث مادى را به علل مادى نسبت می دهد، به خدا هم منسوب می دارد
- ۴ قرآن كريم براى نفوس انبيا تأثيرى در معجزات قائل است
- تمامى امور خارق العاده مستند به مبادئى نفسانى و مقتضياتى ارادى هستند
- ۵ قرآن كريم همان طور كه معجزات را به نفوس انبيا نسبت می دهد، به خدا هم نسبت می دهد
- بيان اين كه اراده و فعل انسان موقوف به اراده و فعل خداست
- ۶ قرآن معجزه را به سببى نسبت می دهد كه هرگز مغلوب نمی شود
- تفاوت بين سحر و معجزات و كرامات
- اشكال بر حجيت معجزه
- بيان جهت اعجاز معجزات و پاسخ به اشكال مذكور
- ۷ قرآن كريم معجزه را برهان بر حقانيت رسالت می داند، نه دليلى عاميانه
- جواب اشكال مطرح شده
- دو نوع عكس العمل مردم در انكار دعوى انبيا(ع)
- احتجاجاتى كه عليه رسول اكرم(ص) شده و خداوند آنها را رد كرده است
- احتجاج بر توقع نزول فرشته و ديدن خداوند و ملائكه و رد آن در قرآن كريم
- درخواست معجزه به عنوان حجت و شاهد از انبيا براى پذيرش دعوت آن ها
- بيان علت درخواست معجزه توسط امت هاى مختلف با ذكر يك مَثَل
- انحراف جمعى از اهل علم معاصر با تفسير مادى حقائق دينى و از آن جمله معجزه
- نتایجى كه اين گروه از تئوري ها و فرضيات خود گرفته اند
- با عينك مادى، معنويات و ماوراى طبيعت را نمى توان ديد
- ديدگاه دو گروه از اهل علم درباره حقايق نامبرده
- توضيح آیه: «فاتقوا النار التى وقودها الناس والحجارة ...»
- آدمى در جهان ديگر جز آنچه خودش در اين جهان براى خود تهيه كرده، چيزى ندارد
- بحث روايتى (شامل يك روايت درباره «أزواج مطهرة»)
تفسیر نور (محسن قرائتی)
«23» وَ إِنْ كُنْتُمْ فِي رَيْبٍ مِمَّا نَزَّلْنا عَلى عَبْدِنا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ وَ ادْعُوا شُهَداءَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ
واگر در آنچه بر بندهى خود (از قرآن) نازل كردهايم، شكّ داريد، اگر راست مىگوييد (لااقل) يك سوره همانند آن را بياوريد و گواهان خود را غير از خداوند بر اين كار دعوت كنيد.
نکته ها
اين آيه، معجزه بودن قرآن را مطرح مىكند. پيامبران، يك دعوت دارند كه هدايت به سوى خداست و با استدلال و موعظه و جدال نيكو انجام مىدهند و يك ادّعا دارند كه از سوى خدا براى هدايت مردم آمدهاند وبراى آن معجزه مىآورند. پس معجزه براى اثبات ادّعاى پيامبر است، نه دعوت او. «1»
خداوند در قرآن، بارها مخالفان اسلام را دعوت به مبارزه كرده است، كه اگر شما اين كتاب را از سوى خدا نمىدانيد وساخته وپرداخته دست بشر مىدانيد، بجاى اين همه جنگ ومبارزه، كتابى مثل قرآن بياوريد تا صداى اسلام خاموش شود!
خداوند براى اثبات حقّانيت پيامبر و كتاب خود، از يك سو مخالفان را تحريك و از سوى ديگر به آنان تخفيف داده است. يكجا فرموده: «فَأْتُوا بِكِتابٍ» «2» كتابى مثل قرآن بياوريد.
و در جاى ديگر: «فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ» «3» ده سوره و در جاى ديگر مىفرمايد: «فاتوا بِسُورَةٍ مِثْلِهِ وَ ادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ» «4» يك سوره. به علاوه مىگويد: براى اين كار مىتوانيد از تمام قدرتها و ياران و همفكران خود در سراسر جهان دعوت كنيد.
تقسيمبندى قرآن و نامگذارى هر بخش به نام سوره، در زمان پيامبر صلى الله عليه و آله و از جانب خداوند بوده است. «فَأْتُوا بِسُورَةٍ»
«1». البته معجزه به معناى ناديده گرفتن نظام علّت و معلول نيست، بلكه معجزه نيز علّت دارد، ولى علّت آن يا اراده الهى است، يا عواملى كه خداوند علّت بودن آن را براى مردم مخفى نموده است.
«2». قصص، 49.
«3». هود، 13.
«4». يونس، 38.
جلد 1 - صفحه 77
قرآن در ستايش انبيا، يا بعد از كلمه «عبدنا» و يا قبل از كلمه «عبد» نام آنان را مىبرد؛ «عَبْدَنا أَيُّوبَ»، «إِبْراهِيمَ ...* كل من عبادنا» ولى درباره پيامبر اسلام تنها كلمه «عبد» بدون ذكر نام را بكار مىبرد شايد اشاره به اين است كه عبد مطلق، محمّد صلى الله عليه و آله است.
پیام ها
1- بايد از فكر و دل افراد شكّ زدايى صورت گيرد به خصوص در مسائل اعتقادى. «إِنْ كُنْتُمْ فِي رَيْبٍ»
2- شرط دريافت وحى، بندگى خداست «نَزَّلْنا عَلى عَبْدِنا»
3- قرآن، كتاب استدلال و احتجاج است و راهى براى وسوسه و شكّ باقى نمىگذارد. «فَأْتُوا بِسُورَةٍ»
4- انبيا بايد معجزه داشته باشند و قرآن معجزهى رسول اكرم صلى الله عليه و آله است. «فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ»
5- دين جاويد، معجزهى جاويد مىخواهد تا هر انسانى در هر زمان و مكانى، اگر دچار ترديد و شكّ شد، بتواند خود آزمايش كند. «فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ»
6- بر حقّانيت قرآن به قدرى يقين داريم كه اگر مخالفان، يك سوره مثل قرآن نيز آوردند به جاى تمام قرآن مىپذيريم. «بِسُورَةٍ»
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
وَ إِنْ كُنْتُمْ فِي رَيْبٍ مِمَّا نَزَّلْنا عَلى عَبْدِنا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ وَ ادْعُوا شُهَداءَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ «23»
وَ إِنْ كُنْتُمْ فِي رَيْبٍ: و اگر شما در شك هستيد، مِمَّا نَزَّلْنا عَلى عَبْدِنا: از آنچه نازل فرموديم بر بنده ما كه حضرت محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم است، يعنى اگر در قرآن شك داريد كه از جانب خدا نازل شده، فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ: پس بياوريد شماها- كه در فصاحت سر آمد هستيد- سورهاى مثل قرآن يا بعض آن كه در فصاحت و بلاغت و حسن نظم و جزالت لفظ و اخبار از امور غيبيه و جامع بودن احكام انتظاميه بشريه به مثل قرآن باشد كه در نهايت فصاحت و بلاغت است. وَ ادْعُوا
تفسير اثنا عشرى، ج1، ص: 89
شُهَداءَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ: و بخوانيد به كمك خود حاضران مجلس و محافل خود را، غير از خدا، از شعرا و فصحا و خطبا كه اعوان شما هستند در تكذيب پيغمبر ما، يعنى اگر به تنهائى قدرت معارضه نداريد، استعانت جوئيد به هر كه يارى شما كند غير از خدا، إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ: اگر هستيد راستگويان در اينكه قرآن كلام الهى نيست. يا بخوانيد گواهانى كه شهادت دهند كه آنچه شما مىآوريد مثل قرآن است، اگر راستگو هستيد كه اين كلام خدا نيست. و چون هيچ عاقلى شهادت ندهد به آنچه واضح شود فساد آن و ظاهر گردد اختلال آن، پس عاجز مطلق باشيد از آوردن به مثل قرآن، و راستگو نيستيد كه اين كلام بشر است.
تبصره: آيه شريفه دلالتى تمام دارد بر صحت نبوت و صدق رسالت حضرت پيغمبر خاتم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم، بدين تقرير كه حق تعالى ايشان را مخاطب ساخته به اينكه اگر قرآن از افتراى پيغمبر مىبود، بايستى شما هم قادر باشيد از آوردن مثل آن؛ و چون اهل مكه با دارا بودن درجه علياى فصاحت و كمال جدّيت، عاجز شدند در اين تحدّى و به جهت عجز، نفوس و اموال خود را معرض تلف و محاربه را بر معارضه اختيار كردند، لا جرم محقق گرديد كه اين كلام فوق طاقت بنى آدم و از جانب خلاق عالم نازل گشته و آن را معجزه پيغمبر خود قرار داده است.
تكمله: چون قريش از اسلوب قرآن متحير و از معارضه عاجز شدند، نزد وليد بن مغيره آمدند. گفتند: برو كلام او را بشنو و چارهاى بنما. وليد خدمت پيغمبر آمد، گفت: شعر خود را براى من بخوان. حضرت فرمود: شعر نيست، لكن كلام خدا باشد كه بر پيغمبر خود نازل فرموده. پس حضرت سوره حم را تلاوت نمود، چون به اين آيه رسيد: فَإِنْ أَعْرَضُوا فَقُلْ أَنْذَرْتُكُمْ صاعِقَةً مِثْلَ صاعِقَةِ عادٍ وَ ثَمُودَ؛ «1» بدنش لرزيد و موهايش راست شده برگشت، به خانه آمد. قريش ترسيدند، مبادا مسلمان شود. ابو جهل
«1» سوره فصّلت آيه 13.
تفسير اثنا عشرى، ج1، ص: 90
آمد، گفت: اى عم! ما را رسوا نمودى و به دين پيغمبر ميل نمودى! گفت:
نه من بر دين شما هستم، لكن كلام سختى شنيدم كه بدنها مىلرزد.
أبو جهل گفت: شعر يا خطبه يا كهانت است. گفت هيچيك نيست، حلاوتى دارد كه وصف نتوان نمود. أبو جهل گفت: پس چه گوئيم؟ وليد گفت: بگذار فكر كنم. روز ديگر گفت: سحر است، زيرا سحر دلها را مىربايد و اين كلام هم جذابيت دارد كه دلها را مىربايد.
بعد از اثبات رسالت حضرت خاتم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم تهديد فرمايد ايشان را كه
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
وَ إِنْ كُنْتُمْ فِي رَيْبٍ مِمَّا نَزَّلْنا عَلى عَبْدِنا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ وَ ادْعُوا شُهَداءَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ «23»
ترجمه
و اگر باشيد در شك از آنچه نازل نموديم بر بنده خودمان پس بياوريد سوره از مانند او و بخوانيد گواهان خودتان را غير از خدا اگر راست گويانيد..
تفسير
خداوند پس از اثبات توحيد اثبات نبوت فرموده بوسيله قرآن باين بيان كه اگر در شكيد از جهت آنكه اين كتاب كلام ما باشد و باين سبب منكر رسالت محمد صلى اللّه عليه و اله شديد با آنهمه معجزات كه در مكه معظمه براى او ظاهر نموديم كه اگر بر سرش سايهگستر شد و جمادات بر حضرتش سلام نمودند و ساير معجزات كه محلى براى انكار باقى نگذارد پس بياوريد سوره را از مردى مانند او درس نخوانده و خط ننوشته و نوشته نديده و مراوده با عالمى ننموده و از كسى چيزى ياد نگرفته چون شما در مدت چهل سال با او بوديد و در سفر و حضر او را ميديديد و از احوالش مطلع بوديد پس خداوند علوم اولين و آخرين را باو عنايت فرمود يا آنكه بياوريد سوره را مثل اين قرآن از نوشتههاى پيشينيان يا منشئات خودتان در بلاغت و بخوانيد بتهاى خودتان را اى مشركان و ياران شيطان خود را اى يهود و نصارى و همكاران ملحد
جلد 1 صفحه 42
خود را اى منافقان و دشمنان آل محمد (ص) آنانكه بگمان شما گواهان بر حقيت شمايند نزد خدا و شهادت بر عبادت شما ميدهند و شفاعت از شما ميكنند تا گواهى دهند بر آنكه آنچه آوردهايد يا ساختهايد از پيش خودتان مانند قرآن است در فصاحت و بلاغت و اسلوب بديع يا با شما كمك نمايند در معارضه با قرآن چنانچه خداوند فرموده است اگر جن و انس جمع شوند و با يكديگر كمك كنند نميتوانند مانند قرآن كتابى بياورند چون شهيد بمعنى امام و ياور و گواه آمده است و در اضافه ادنى ملابست كافى است اگرچه ادعائى و خيالى باشد در صورتى كه در ادعاء خودتان راست گو هستيد كه ميگوئيد پيغمبر (ص) قرآن را از پيش خود آورده و كلام خداوند نيست كه بقصد اعجاز بشر از اتيان بمثل آن نازل شده باشد، حقير عرض ميكنم عجب آنستكه از زمان نزول اين آيه تاكنون كه تقريبا يكهزار و سيصد و شصت سال است يك نفر از فصحاء و بلغاء دنيا پيدا نشد كه يك سوره يا خطبه يا مقاله يا مقامه انشاء نمايد و مدعى شود كه مثل قرآن است با آنكه معاندان در صدر اسلام فصحاء و بلغائى بودند كه نظيرشان در دنيا كم است و سبعه معلقه و ساير آثار آنها شاهد مدعى است و اختيار نمودند جنگ و جدال و كشتن و كشته شدن و جزيه دادن را بر معارضه با قرآن و تاكنون هم كسى از ملل دنيا اين كار را نكرده و در هيچ تاريخى هم ذكرى از اين ادعا نيافتم، و الحق انصاف آنستكه اين اعجاز بالاتر از اصل اعجاز قرآن است خواه از جهت بلاغت باشد خواه از حيث اسلوب و طرز كلام خواه از باب جامعيت و علو معانى و اخبار غيبيه و ذو وجوه و بواطن بودن و مطابقه باصلاح بشر داشتن و امثال اينها كه بيان فرمودهاند گويا خداوند بعد از اين تحدى عاجز فرمود بشر را از اتيان بمثل آن اگرچه بمحض افتراء و مجرد ادعاء باشد درست دقت نمائيد كه اين خود طريق ديگرى است براى اثبات اعجاز كه نميدانم كسى متعرض شده است يا فقط بنظر حقير رسيده و اين منافات ندارد با آنكه از آنجهات مذكوره هم اثبات اعجاز شود و در اين باب آنچه بنده وجدان نمودهام آنستكه روى هم رفته طورى است كه شخص ميفهمد كلام خداست مانند سيب طبيعى كه با سيب مصنوعى در وقت مشاهده ممتاز ميشود كه يكى مصنوع خلق و ديگرى مصنوع خالق است، و در كافى از حضرت كاظم (ع) قريب باين مضمون روايت نموده است كه در زمان حضرت موسى (ع) چون سحره زياد بودند خداوند معجزه آنحضرت را در عصاى او قرار
جلد 1 صفحه 43
داد كه سحر آنها را باطل نمايد و در زمان حضرت عيسى (ع) چون اطباء زياد بودند خداوند معجزه آنحضرت را در احياء اموات و شفاء صاحبان برص و پيسى و كوران مادرزاد مقرر فرمود تا بر آنها غالب آمد و در زمان خاتم انبيا (ص) چون فصحاء و بلغاء بسيار بودند و در ميدان سخن جولان مينمودند خداوند مواعظ و احكام خود را طورى بيان فرمود كه در اعلى درجه فصاحت و بلاغت باشد و نتوانند مانند آن بياورند تا در تمام ازمنه حجت از خالق بر خلق تمام شود.
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
وَ إِن كُنتُم فِي رَيبٍ مِمّا نَزَّلنا عَلي عَبدِنا فَأتُوا بِسُورَةٍ مِن مِثلِهِ وَ ادعُوا شُهَداءَكُم مِن دُونِ اللّهِ إِن كُنتُم صادِقِينَ «23»
(اگر در آنچه بر بنده خودمان فرستادهايم شك داريد سوره مثل آن بياوريد و گواهان خود را بجز خدا بخوانيد اگر راستگو هستيد) معناي ريب در ضمن كلمه (لا رَيبَ فِيهِ) و معناي نزول و مراتب آن در گفتار نهم ص 68 تا 71 و معناي عبد و عبادت در ذيل آيه قبل ص 436 و معناي سوره در اول سوره حمد ص 81 و اثبات معجزه بودن قرآن و جهات معجزه آن در گفتار ششم ص 40 تا ص 59 گذشت و در اينجا در ضمن چند امر بتوضيح بعضي از كلمات آيه ميپردازيم:
(امر اول)
مخاطب بخطاب در آيه بالا چنان که از سياق برميايد همان «النّاس» مذكور در دو آيه قبل ميباشد و در اينکه صورت دو اشكال پيدا ميشود اول اينكه كلمه «النّاس» افاده عموم ميكند از مؤمن و كافر و منافق در صورتي که توجه خطاب به كفار که منكر اسلام هستند ميباشد زيرا مؤمنين ريب و شك در آيات الهي ندارند و اشكال دوم اينكه اگر مخاطب در آيه جميع كفار باشند پس شهداء آنها بايد غير مخاطب باشند و تحقيق در جواب اينكه همانطور که گفته شد خطابات قرآن اختصاص
جلد 1 - صفحه 458
بمشافهين و حاضرين در مجلس خطاب بلكه اختصاص بموجودين زمان خطاب هم ندارند حتي مثل تصنيف مصنفين هم نيست که فرض مخاطبي بكنند و با او تخاطب نمايند بلكه خداوند بر تمام ازمنه تا روز قيامت احاطه قيوميه دارد و تماما نزد او حاضر و موجود هستند بنا بر اينکه خطابات قرآن ممكن است خطاب بغائب باشد ولي نه خطاب بمعدوم است نه خطاب فرضي، بعد از ذكر اينکه مقدمه ميگوييم خطاب اول بجميع مردم اعم از مؤمن و كافر ميباشد يعني هر كدام شما در ريب و شك هستيد منتهي چون مؤمنين ريبي ندارند بر كافران اطلاق ميشود و اما جواب اشكال دوم ميگوييم مراد از شهداء در آيه بالا بتها و خدايان كفار نيست و همچنين نميتوان مراد از شهداء را اكابر و اشراف كفار دانست زيرا اينکه دسته بهترين مصاديق مخاطبين آيه ميباشند پس اينکه دو احتمال که در كلمات اغلب مفسرين اشاره شده است موافق صواب نيست بلكه مراد از شهداء كفاري هستند که دعوت اسلام بآنها نرسيده و خبر از قرآن و آورنده آن ندارند خداوند ميفرمايد که اي كفاري که در قرآن و معجزه بودن آن شك داريد آنها را هم با خود همدست كرده و نگوئيد که اگر ما از آوردن مانند قرآن عاجزيم ممكن است در اطراف عالم كساني باشند که بتوانند يك سوره مانند قرآن را بياورند.
(امر دوم)
بعضي توهم كردهاند که كفار و مشركين جاحد و منكر رسالت و قرآن بودهاند و مناسب اينکه بود که گفته شود «ان كنتم جاحدين و منكرين لما انزلنا علي عبدنا» نه اينكه بفرمايد «إِن كُنتُم فِي رَيبٍ الايه» زيرا که اينان در رسالت آن حضرت شك نداشتند بلكه با وجود يقين به پيغمبري او جحود ميورزيدند
جلد 1 - صفحه 459
جَحَدُوا بِها وَ استَيقَنَتها أَنفُسُهُم«1» ولي اينکه توهم فاسد است براي اينكه اوّلا همه كفار و مشركين اينکه چنين نبودند و شايد بسياري از آنها در ريب و شك بودند و خداوند بدينوسيله ميخواهد اقامه معجزه و تحدّي كند تا شك آنها برطرف گردد، و چنانچه گذشت خطاب قرآن اختصاص بمشافهين حين خطاب ندارد و ثانيا انكار آنها از روي جحود نبود باين معني که قلبا معتقد باشند در موضوعي که انكار ميكنند تا انكارشان از روي جحود باشد بلكه در جميع عقائد و اعمالشان از روي شك و ظنّ و گمان رفتار ميكنند چنانچه صريح آيات قرآن است مانند آيه شريفه وَ ما لَهُم بِذلِكَ مِن عِلمٍ إِن هُم إِلّا يَظُنُّونَ«2» و آيات ديگر.
و ثالثا ريب چنانچه گذشت بمعني شك نمودن در موردي است که جاي شك در آن نيست مانند شكّ وسواسي و شكاك، و چنين شكّي بوجهي همان انكار و نپذيرفتن مطلبي است که مسلّم و يقيني باشد
امر سوم
در بيان كلمه من دون اللّه: دون بمعني پست و نقيض فوق است چنانچه گفته ميشود «هو دونه اي احطّ منه درجة» يعني او در مرتبه پائينتر و پستتر است و بمعني غير نيز استعمال ميشود.
و چون هر مدعي وقتي که از اثبات دعواي خود عاجز شود و دليلي نداشته باشد براي اسكات خصم ميگويد خدا شاهد است که من راست ميگويم و اينکه خود يك دعوي بدون دليل است چون اثبات اينكه خدا شاهد است مشكلتر از اثبات اصل دعوي است«3» و اينکه كاشف از كمال عجز است و هر مدعي كاذبي ميتواند
1- سوره نمل آيه 14
2- سوره جاثيه آيه 43
3- زيرا گواهي و شهادت حق مطلبي است که از راه اخبار خداوند ميتوان بدست آورد و آن منحصر بقرآن و اخبار قطعي الصدور از معصوم است
جلد 1 - صفحه 460
باين كلام تفوه كند و لذا در هيچ دعوايي پذيرفته نيست، كأنّه خداوند ميفرمايد اگر راست ميگوييد براي اثبات مدعاي خود گواهاني غير از خدا بياوريد نكته ديگري که از اينکه بيان استفاده ميشود كذب مدعاي ايشان است زيرا وقتي خداوند شاهد و گواه امري واقع نشود پيداست که آن امر خلاف واقع و دروغ است، چه محال است خداوند شهادت بر كذب از او صادر شود پس كساني که ممكن است گواه ايشان شوند غير از خدا ميباشند و آنها وقتي آمدند و اعتراف بعجز نمودند كذب شهادتشان ظاهر ميشود و ممكن است مراد از شهداء گواهان نباشد بلكه مقصود حاضرين و كساني که در دسترس آنان هستند باشند، يعني هر که از كفار و مشركين و اهل كتاب که در دسترس شما هستند و ميتوانيد از آنها كمك بگيريد بياوريد و هر اندازه قدرت داريد اعمال كنيد تا بر شما معلوم گردد که همه عاجزيد از اينكه سورهاي مثل قران بياوريد.
امر چهارم
در بيان «إِن كُنتُم صادِقِينَ» اينکه جمله مؤيّد ديگري بر كذب مدعاي آنها است يعني اگر راست ميگوييد شهداء و گواهان خود را حاضر كنيد و با كمك آنها سورهاي مانند قرآن بياوريد و اگر گواهان را دعوت ننموديد و نياورديد معلوم ميشود که دعوي شما كذب محض و محض كذب است و جمله «إِن كُنتُم صادِقِينَ» جمله شرطيه و جواب و جزاء آن مفاد جمله قبل است يعني «ان كنتم صادقين فادعوا شهدائكم من دون اللّه و استعينوا منهم في اتيان سورة من مثله»
461
برگزیده تفسیر نمونه
(آیه 23)- قرآن معجزه جاویدان: از آنجا که نفاق و کفر گاهی از عدم درک محتوای نبوت و اعجاز پیامبر صلّی اللّه علیه و اله سر چشمه میگیرد، در اینجا انگشت روی معجزه جاویدان «قرآن» میگذارد میگوید: «اگر در باره آنچه بر بنده خود نازل کردهایم، شک و تردید دارید لا اقل سورهای همانند آن بیاورید» (وَ إِنْ کُنْتُمْ فِی رَیْبٍ مِمَّا نَزَّلْنا عَلی عَبْدِنا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ).
و به این ترتیب قرآن همه منکران را دعوت به مبارزه با قرآن و همانند یک سوره مانند آن میکند تا عجز آنها دلیلی باشد، روشن بر اصالت این وحی آسمانی در رسالت الهی آورنده آن، سپس میگوید: تنها خودتان به این کار قیام نکنید بلکه «تمام گواهان خود را جز خدا دعوت کنید (تا شما را در این کار یاری کنند) اگر در
ج1، ص52
ادّعای خود صادقید که این قرآن از طرف خدا نیست» (وَ ادْعُوا شُهَداءَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ).
کلمه «شُهَداءَ» در اینجا اشاره به گواهانی است که آنها را در نفی رسالت پیامبر صلّی اللّه علیه و اله کمک میکردند، و جمله «مِنْ دُونِ اللَّهِ» اشاره به این است که حتی اگر همه انسانها جز «اللَّهِ» دست به دست هم بدهند، برای اینکه یک سوره همانند سورههای قرآن بیاورند قادر نخواهند بود.
نکات آیه
۱ - قرآن کتابى است که خداوند، آن را بر پیامبر خویش نازل کرده است. (مما نزلنا على عبدنا)
۲ - پیامبر (ص) عبد خدا و داراى مقامى والا در بندگى اوست. (مما نزلنا على عبدنا)
۳ - عبد و بنده خدا بودن از ارزشهاى والاى انسانى است. (مما نزلنا على عبدنا) از اینکه پیامبر اکرم (ص) به بندگى خدا توصیف شده، معلوم مى شود: عبد و بنده خدا بودن از ارزشهاى والاى انسانى است.
۴ - قرآن و یکایک سوره هاى آن، معجزه است. (فأتوا بسورة من مثله)
۵ - قرآن، سندى اساسى براى اثبات رسالت پیامبر (ص) است. (و إن کنتم فى ریب ... إن کنتم صدقین)
۶ - مخالفان رسالت درباره آسمانى بودن قرآن و نزولش از جانب خدا، اظهار تردید مى کردند. (و إن کنتم فى ریب مما نزلنا على عبدنا)
۷ - قرآن منزّه از آن است که در آسمانى بودنش، شک و تردید روا باشد. (و إن کنتم فى ریب مما نزلنا على عبدنا) با وجود اینکه کفر پیشگان در آسمانى بودن قرآن اظهار تردید مى کردند و بلکه منکر آن بودند خداوند در بیان تردید آنان جمله شرطیه به کاربرد تا به این حقیقت اشاره کند که: تردید در حقانیت قرآن تنها قابل فرض است و نمى تواند واقعیت داشته باشد.
۸ - خداوند در تحدى با منکران قرآن آنان رابه آوردن یک سوره همانند قرآن به مبارزه فرا خواند. (فأتوا بسورة من مثله) ضمیر در «مثله» به «ما» در «مما نزلنا» بر مى گردد.
۹ - قرآن در همان عصر پیامبر (ص) به بخشهایى به نام سوره تقسیم شده بود. (فأتوا بسورة من مثله)
۱۰ - تقسیم بندى قرآن و نامیدن هر بخش به «سوره» از ناحیه خداوند بوده است.* (فأتوا بسورة من مثله)
۱۱ - خداوند از منکران قرآن خواسته است تا براى آوردن سخنى همانند سوره اى از قرآن، تمامى خبرگان خویش را فرا خوانند. (وادعوا شهداءکم من دون اللّه) «شهداء» جمع شهید و به معناى گواهان است و به مطلعان نیز اطلاق مى گردد. مصدر «ادعوا» دعاست به معناى خواندن و دعوت کردن است. جمله «وادعوا شهداءکم» مى تواند به این معنا باشد که: شاهدان را دعوت کنید تا بر آن چه مى آورید و همانند قرآن مى نامید، گواهى و نظر دهند; بر این مبنا «شهداء» به معناى گواهان است و نیز مى تواند به این معنا باشد که: شاهدهایتان را فراخوانید تا شما را بر آوردن سخنى همانند قرآن یارى دهند; در این صورت «شهداء» به معناى مطلعان و خبرگان خواهد بود.
۱۲ - تنها خداوند، توانا بر آوردن همانند براى قرآن است. (وادعوا شهداءکم من دون اللّه) گفته شده: من دون اللّه (غیر از خدا) به منظور تأکید بر اطلاق و عموم «شهداءکم» ایراد شده است; یعنى، هر کسى را با هر هنر و دانشى به کمک بگیرید (باز هم نمى توانید همانند قرآن بیاورید). آوردن همسان براى قرآن تنها از ناحیه خداوند امکان پذیر است.
۱۳ - منکران قرآن به دروغ در حقانیت قرآن و آسمانى بودن آن، اظهار تردید مى کردند. (و إن کنتم فى ریب ... فأتوا بسورة ... إن کنتم صدقین) متعلق «صادقین» به قرینه «إن کنتم فى ریب» شک و تردید مشرکان در آسمانى بودن قرآن است; یعنى: إن کنتم صادقین فى انکم مرتابون ...; اگر در اظهار تردید راستگو هستید چنین کنید. این معنا کنایه از دروغگویى آنان در اظهار شک و تردید است.
۱۴ - آسمانى بودن قرآن حتى در نظر مخالفان رسالت، امرى روشن بود. (إن کنتم صدقین)
۱۵ - مخالفان هیچ شاهدى را که بر وجود همانندى سخنى با قرآن شهادت بدهد نخواهند یافت. (وادعوا شهداءکم من دون اللّه) چنانچه «شهداء» به معناى گواهان باشد، استثناء «من دون اللّه» از جمله قبل، ناظر به سخن متعارفى است که انسانها هنگام نداشتن شاهد بر مدعاى خویش آن را بر زبان جارى مى کنند; یعنى، گواهانى را فرا خوانید تا نظر دهند و اگر نیافتید نگویید: خدا شاهد است که این سخن همانند قرآن مى باشد.
موضوعات مرتبط
- ارزشها: ملاک ارزشها ۳
- خدا: اختصاصات خدا ۱۲; قدرت خدا ۱۲
- عبودیت: ارزش عبودیت ۳
- قرآن: تاریخ قرآن ۹; تحدى قرآن ۸، ۱۱; تردید ناپذیرى قرآن ۷; تنزیه قرآن ۷; تنظیم قرآن ۹، ۱۰; حقانیت قرآن ۷، ۱۳; دروغگویى مکذبان قرآن ۱۳; سوره بندى قرآن ۹، ۱۰; شک به قرآن ۶، ۱۳; قرآن از کتب آسمانى ۱۴; معجزه سور قرآن ۴; معجزه قرآن ۴; مکذبان قرآن ۱۵; مکذبان وحیانیت قرآن ۶; نزول قرآن ۱; نقش قرآن ۵; وحیانیت قرآن ۱، ۱۴; ویژگیهاى قرآن ۴، ۵; همانند سازى براى قرآن ۸، ۱۱، ۱۲، ۱۵
- محمّد(ص): دلایل نبوت محمّد(ص) ۵; عبودیت محمّد(ص) ۲; کتاب محمّد(ص) ۱; مقامات محمّد(ص) ۲
منابع