الإسراء ١٧
کپی متن آیه |
---|
وَ کَمْ أَهْلَکْنَا مِنَ الْقُرُونِ مِنْ بَعْدِ نُوحٍ وَ کَفَى بِرَبِّکَ بِذُنُوبِ عِبَادِهِ خَبِيراً بَصِيراً |
ترجمه
الإسراء ١٦ | آیه ١٧ | الإسراء ١٨ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«الْقُرُونِ»: جمع قَرْن، مردمان یک عصر و زمان (نگا: أنعام / یونس / ، هود / .
آیات مرتبط (تعداد ریشههای مشترک)
تفسیر
- آيات ۹ - ۲۲ سوره إسراء
- معنای هدایت قرآن بر دین «أقوَم»، و اين كه اسلام، دين «قيّم» است
- خداوند، براى مؤمنان نیکوکار، بر خود حق قرار داده است
- بيان عجول بودن انسان و نکته های آیه: «وَ يَدَعُ الإنسَانُ بِالشَّرِّ دُعَائَهُ بِالخَيرِ...»
- مراد از آيت بودن شب و روز
- وجود قدرت و آزادى، دليل و مجوز ارتكاب هر عملى نيست
- معناى این که فرمود: «ما طائر هر کسی را به گردنش آویخته ایم»؟
- مقصود از كتابى كه در قيامت، براى افراد انسان بيرون آورده مى شود
- هدايت هر كس، به سود خودش و ضلالتش، عليه خود اوست
- توضيح اين كه فرمود: «وَ مَا كُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتّى نَبعَثَ رَسُولاً»
- وجوهی که مفسران در توجیه امر خدا در آیه: «أمَرنَا مُترَفِيهَا فَفَسَقُوا فِيهَا» گفته اند
- مراد از «خواستن عاجله»، در آيه: «مَن كَانَ يُرِيدُ العَاجِلَةَ عَجَّلنَا لَهُ فِيهَا...»
- اعمال آدمى، اسباب سعادت و یا شقاوت اخروى هستند
- بيان اين كه اهل دنيا و اهل آخرت، هر دو، از عطاى خداوند بهره می برند
- اشاره به تفاسير ديگرى كه براى اين آيه، بيان شده است
- توضيح اين كه: درجات اخروى، بزرگتر از درجات دنيوى است
- بحث روايتى: (رواياتى در ذيل برخى آيات گذشته)
- گفتارى در چند فصل پيرامون قضاء
- فصل ۱ - در معنا و حدود آن
- فصل ۲ - نظرى فلسفى در معناى «قضاء»
- فصل ۳ - روايات هم اين نظريه را تأييد مى كنند
- بحث فلسفى: (فيض خداوند، مطلق و نامحدود است)
تفسیر نور (محسن قرائتی)
وَ كَمْ أَهْلَكْنا مِنَ الْقُرُونِ مِنْ بَعْدِ نُوحٍ وَ كَفى بِرَبِّكَ بِذُنُوبِ عِبادِهِ خَبِيراً بَصِيراً «17»
و چه بسيار مردمانى را كه پس از نوح (به كيفر گناه وكفرشان) نابود كرديم و همين كافى است كه پروردگارت به گناهان بندگانش آگاه و بيناست.
نکته ها
اين آيه كه انقراض نسلى از بشر و آغاز نظام نوينى در زندگى بشر را بازگو مىكند، نشان مىدهد كه زمان حضرت نوح عليه السلام، نقطهى عطفى در تاريخ بشر بوده است. زندگى قبل از نوح، بسيار ساده و با جمعيّتى محدود بوده و تاريخ پرماجرايى نداشته است و تداوم نسل بشر، با چند مؤمنى صورت گرفته كه در كشتى همراه نوح عليه السلام بودند.
آيه، ضمن اينكه هشدار به غافلان و عبرت براى مردم است، مايهى تسكين و آرامش پيامبر صلى الله عليه و آله است، كه اگر كافران از آزارشان دست برندارند، گرفتار قهر الهى خواهند شد.
پس از قوم نوح، قوم عاد، ثمود، لوط، اصحاب مدين، فرعون، هامان، قارون و اصحاب فيل هم، گرفتار قهر الهى شدند. «مِنَ الْقُرُونِ مِنْ بَعْدِ نُوحٍ»
پیام ها
1- ملّتهايى كه در طول تاريخ، به دليل نافرمانى، گرفتار قهر و غضب خدا شدهاند بسيارند. «كَمْ أَهْلَكْنا»
2- قهر الهى مخصوص قيامت نيست، در دنيا هم هلاك مىكند. «كَمْ أَهْلَكْنا»
3- تاريخ، سرچشمهى عبرت و درس است. «مِنَ الْقُرُونِ»
4- توجّه به علم و آگاهى خدا به گناهان، براى تربيت ما كافى است. «كَفى بِرَبِّكَ»
5- براى عذاب و مجازات مجرمان، آگاهى خداوند كافى است ونيازى به شاهد و و بيّنه ندارد. كَفى بِرَبِّكَ ...
جلد 5 - صفحه 34
6- انسان گنهكار، بندهى خداست. «بِذُنُوبِ عِبادِهِ» نفرمود: «بذنوب الناس»
7- خداوند، به باطن ما خبير و به ظاهر ما بصير است. «خَبِيراً بَصِيراً»
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
وَ كَمْ أَهْلَكْنا مِنَ الْقُرُونِ مِنْ بَعْدِ نُوحٍ وَ كَفى بِرَبِّكَ بِذُنُوبِ عِبادِهِ خَبِيراً بَصِيراً «17»
بعد از آن بيان فرمايد شمهاى از گزارشات امتهاى گذشته را براى عبرت و تنبه ديگران:
وَ كَمْ أَهْلَكْنا مِنَ الْقُرُونِ: و چه بسيار هلاك كرديم از قرنها و امتهاى كثيره كه پيغمبران ما را تكذيب كردند. مِنْ بَعْدِ نُوحٍ: بعد از نوح عليه السّلام كه شيخ الانبياء مىباشد تا زمان تو و امت تو اى پيغمبر خاتم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم مثل قوم عاد و ثمود و فرعون.
در «قرن» اختلاف است «1»: 1- عبد اللّه بن ابى اوفى- گفته صد و بيست (120) سال است، آنگاه گفته: رسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را در اول آن قرن فرستادند، و آخر قرن يزيد بن معاويه بود. 2- محمد «2» بن ابو القاسم از عبد اللّه بن عباس بن بشر از ابى نقل نموده كه پيغمبر دست بر سر من نهاد و گفت: اين غلام قرنى بماند. عرض كردند: قرن چند باشد؟ فرمود: صد سال، محمد بن ابو القاسم گويد ما سال او مىشمرديم تا به صد رسيد آن وقت فوت نمود. 3- نزد كلبى قرن هشتاد سال. 4- نزد ابن سيرين چهل سال. 5- نزد بعضى سى سال. 6- جمعى مراد قرن اهل عصرى باشند كه در آن پيغمبر يا فائقى در علم بوده باشد خواه كم باشد يا بسيار.
«1» مجمع البيان، جلد 3، صفحه 407.
«2» منهج الصادقين جلد 5، صفحه 271.
جلد 7 - صفحه 347
وَ كَفى بِرَبِّكَ: و كافى است پروردگار تو. بِذُنُوبِ عِبادِهِ: به گناه و لغزشهاى بندگانش. خَبِيراً بَصِيراً: از جهت آگاهى و بينائى.
تبصره: آيه شريفه مورد تهديد و وعيد است مر مخالفان و عاصيان را كه به هلاكت قرون سالفه عبرت يابند و از اعمال زشت آنان بپرهيزند، و بدانند مخالفت و عصيان فرامين سبحانى، عاقبت وخيم خواهد داشت:
حضرت امير المومنين عليه السّلام در ذيل خطبهاى فرمايد «1»: و انّ لكم فى القرون السّالفة لعبرة! اين العمالقة و ابناء العمالقة! اين الفراعنة و ابناء الفراعنة! اين اصحاب مدائن الرّسّ الّذين قتلوا النّبيّين و اطفئوا سنن المرسلين و احيوا سنن الجبّارين! اين الّذين ساروا بالجيوش و هزموا بالالوف و عسكروا العساكر و مدّنوا المدائن! يعنى: و بدرستى كه براى شما است در قرنهاى گذشته هرآينه عبرت يافتن. كجا هستند طايفه عمالقه كه از عمليق نواده نوح بودند و فرزندان آنان كه پادشاه حجاز بودند. كجا هستند طايفه فرعون و پسرانشان كه پادشاه مصر بودند.
كجا باشند اصحاب و اقوام شهرهاى رس كه صنوبرپرست بودند. كجايند آنانكه كشتند پيغمبران را و فرو نشاندند چراغهاى هدايت را و زنده كردند طريقهاى ظلم و ستمكنندگان را. و كجا باشند سلاطينى كه سفر كردند با لشگر بسيار و شكستند سپاه هزار هزار را و جمع كردند لشگر بيشمار را و بنا نمودند شهرهاى بسيار را.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
وَ إِذا أَرَدْنا أَنْ نُهْلِكَ قَرْيَةً أَمَرْنا مُتْرَفِيها فَفَسَقُوا فِيها فَحَقَّ عَلَيْهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْناها تَدْمِيراً «16» وَ كَمْ أَهْلَكْنا مِنَ الْقُرُونِ مِنْ بَعْدِ نُوحٍ وَ كَفى بِرَبِّكَ بِذُنُوبِ عِبادِهِ خَبِيراً بَصِيراً «17» مَنْ كانَ يُرِيدُ الْعاجِلَةَ عَجَّلْنا لَهُ فِيها ما نَشاءُ لِمَنْ نُرِيدُ ثُمَّ جَعَلْنا لَهُ جَهَنَّمَ يَصْلاها مَذْمُوماً مَدْحُوراً «18» وَ مَنْ أَرادَ الْآخِرَةَ وَ سَعى لَها سَعْيَها وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِكَ كانَ سَعْيُهُمْ مَشْكُوراً «19» كُلاًّ نُمِدُّ هؤُلاءِ وَ هَؤُلاءِ مِنْ عَطاءِ رَبِّكَ وَ ما كانَ عَطاءُ رَبِّكَ مَحْظُوراً «20»
انْظُرْ كَيْفَ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلى بَعْضٍ وَ لَلْآخِرَةُ أَكْبَرُ دَرَجاتٍ وَ أَكْبَرُ تَفْضِيلاً «21» لا تَجْعَلْ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ فَتَقْعُدَ مَذْمُوماً مَخْذُولاً «22»
ترجمه
و چون خواهيم كه هلاك كنيم بلدى را امر ميكنيم سر گرم بنعمت شدگان آنرا پس نافرمانى كنند در آن پس سزاوار شود بر آن بلد حكم عذاب پس هلاك كنيم آنرا هلاك كردنى
و بسيار هلاك كرديم از اهل قرنها بعد از نوح و كافى است پروردگارت كه بگناهان بندگانش آگاه و بينا است
كسيكه بخواهد نعمت مستعجلى را تعجيل ميكنيم براى او در آن آنچه را ميخواهيم براى آنكه ميخواهيم پس قرار ميدهيم براى او جهنّم را كه در آيد در آن نكوهش شده رانده گرديده
و كسيكه بخواهد آخرت را و كوشش كند براى آن كوشش سزاوار بآنرا با آنكه مؤمن باشد پس آنگروه كردارشان پذيرفته و مأجور است
هر يك از آن دو را مدد ميكنيم آنگروه و آنگروه را از بخشش پروردگار تو و نباشد بخشش پروردگار تو باز داشته شده
بنگر چگونه فضيلت داديم برخى از آنها را بر برخى و هر آينه آخرت بزرگتر است از جهت مراتب و بزرگتر است از جهت فضيلت دادن قرار
مده با خدا خداى ديگرى پس بنشينى نكوهش شده بخود واگذار گرديده.
تفسير
- وقتى خدا بخواهد بلدى را چه ده باشد چه شهر ويران و اهل آنرا هلاك فرمايد براى آنكه مستحقّ عقوبت شدهاند بكثرت معاصى از باب مزيد عنايت و لطف امر ميفرمايد اهل تنعّم و تعيّش و فسق و فجور آن آبادى را بتوسط انبياء و اولياء بتوبه و انابه و اطاعت خدا و پيغمبر تا مرتدع شوند و عذاب از آنها مرتفع گردد پس چون تمرّد و سركشى كنند و باعمال ناشايسته خودشان ادامه دهند و استحقاق آنها كامل شود و معلوم گردد كه قابل ترحّم نيستند عذاب بر آنها نازل شود بطوريكه همگى هلاك و بلدشان ويران گردد و اين بمقتضاى سبقت رحمت بر غضب است كه بعد از بعث رسول و بيان احكام باز تعجيل در عقوبت دنيوى
جلد 3 صفحه 349
نميفرمايد تا بكلّى يأس از صلاح آنها حاصل شود و دلالت دارد بر اينكه مأمور به توبه است اختصاص امر باهل تنعم و تعيّش و خود سرى در اين آيه با آنكه در ذيل آيه سابقه اشاره شده بود كه خداوند در دنيا و آخرت عقاب بلا بيان نسبت باحدى نميفرمايد و بعضى مأمور به را اطاعت و امر را تأكيدى دانستهاند و اختصاص اهل تنعم و تعيّش را بامر گفتهاند براى رياست آنها و تبعيّت سايرين است و بعضى مأمور به را احكام اوليّه گرفتهاند و گفتهاند مراد آنستكه وقتى ما امر نموديم و تمرّد نمودند اراده مينمائيم هلاك آنها را و در كلام تقديم و تأخير شده است چون قبل از استحقاق اراده هلاك قبيح است و بعضى گفتهاند مراد باراده هلاك نزديك شدن وقت مقدّر آن است اينها همه در صورتى است كه امر بمعناى فرمان باشد و اگر بمعناى زياد كردن باشد چنانچه قمّى ره فرموده و ديگران تأييد نمودهاند مراد آنستكه چون اراده نمائيم هلاك بلدى را زياد ميكنيم در آن اهل تنعم و تعيّش را بزياد نمودن نعمت و وسائل عشرت را در آن بطوريكه دنيا طلبان در آنجا جمع شوند و اهل آخرت از آنجا هجرت نمايند پس هلاك و ويران نمائيم آن بلد را با اهلش كه فاسق و متمرّدند و اين مهلت براى تكميل استحقاق و تشديد عذاب آنها است كه سيره الهيّه بر آن جارى شده و مؤيد اينمعنى است قرائت امير المؤمنين عليه السّلام آمرنا بر وزن عامرنا و قرائت امام باقر عليه السّلام امّرنا بتشديد ميم كه در هر دو بمعناى كثّرنا است و بنظر حقير اين معنى و معناى اول بتقريب مذكور هر يك از جهتى احسن و اسلم و اتمّ است و خداوند بسيارى از اهل اعصار و امم ماضيه را كه اصرار بمعصيت داشتند بعد از قوم نوح معذب و هلاك فرموده مانند قوم عاد و ثمود و لوط و امثال اينها كه خودشان و ديارشان نابود و ويران شدند و قرن بصد سال و كمتر و زيادتر تفسير شده و بنظر حقير قرن مقدارى از زمان است كه اهل آنرا معاصر خوانند و از افراد زمان سابق نوعا كسى در آنزمان باقى نمانده است و كافى است خداوند كه با خبر است از گناهان باطنى بندگان و بينا است گناهان ظاهرى آنها را براى آنكه مجازات فرمايد از آنها بحسب استحقاق و كسيكه بخواهد نعمت عاجله دنيويّه را و همّت خود را صرف در تحصيل آن نمايد خداوند او را بكلّى محروم نميفرمايد و بهر كس بخواهد هر قدر بخواهد از نعم
جلد 3 صفحه 350
دنيويّه عطا خواهد فرمود بمقتضاى حكمت و مصلحت ولى چون چنين كسى عمل عبادى ندارد در آخرت بهرهاى نخواهد داشت و داخل جهنّم ميشود و نزد عقلا مذموم و از رحمت خدا محروم است در مجمع از پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم روايت نموده كه معناى آيه آنستكه كسيكه بخواهد پاداش دنيا را بعملى كه خداوند واجب فرموده است بر آن و نخواهد رضاى خدا و اجر آخرت را خداوند هر چه بخواهد از متاع دنيوى باو عطا ميفرمايد و نيست براى او ثواب آخرت و اين براى آنستكه خداوند نعمت باو عطا ميفرمايد براى آنكه كمك بجويد بآن بر طاعت و او صرف ميكند آنرا در معصيت پس معاقب ميشود بر اين عمل و كسيكه بخواهد آخرت را و سعى كند براى تحصيل آن برضاى خدا و خوشنودى او سعى بليغى كه سزاوار آخرت باشد باتيان واجبات و ترك محرّمات با آنكه معتقد باشد باصول دين و مذهب خداوند پاداش او را در آخرت بنحو اتمّ و اكمل عنايت خواهد فرمود لذا اين جماعت عملشان مقبول و سعيشان مشكور است از پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم روايت شده است كه كسيكه آخرت را بخواهد بايد زينت زندگى دنيا را ترك نمايد هر يك از اين دو فرقه اهل دنيا و آخرت را خداوند مدد ميرساند پى در پى بحيات و قواء و نعم ظاهريّه و باطنيّه و در هيچگاه نعمت و رحمت رحمانيه از بندگان مقطوع نبوده و نخواهد بود ولى در عين حال بايد نظر نمود كه چه قدر فرق و تفاوت است ميان افراد بشر در فضل الهى نسبت بآنها كه بعضى فقير و بعضى غنى و بعضى عالم و بعضى جاهل و بعضى سالم و بعضى مريض و بعضى عزيز و بعضى ذليلند و اينها همه بحسب استعداد و قابليّت و مصلحت آنها است و در مبدء فيّاض بخل نيست و اين تفاوت و تفاضل در درجات و مراتب آخرت و اهل آن بيشتر و برتر است بمراتب و درجاتى از تفاوت در مراتب و درجات دنيا و اهل آن بلكه تفاوت اين دو تفاوت بقدر تفاوت دنيا و آخرت است پس بايد براى آن كوشيد و از اين چشم پوشيد و در مجمع فرموده روايت شده است كه ما بين اعلى درجه بهشت و ادنى درجه آن مانند ما بين آسمان و زمين است و عيّاشى ره از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه نگوئيد بهشت يكى است و يكدرجه است خداوند فرموده بهشت متعدّد است و درجاتى دارد بعضى فوق بعضى است و تفاوت مردم در درجات باعمال است عرض شد دو مؤمن داخل بهشت ميشوند يكى
جلد 3 صفحه 351
از آن دو مقامش بالاتر است از ديگرى و مايل ميشود كه رفيقش را ديدن كند فرمود كسيكه مقامش بالاتر است ميتواند پائين بيايد ولى كسيكه مقامش پائينتر است نميتواند بالا برود چون بآنمقام نرسيده امّا اگر مشتاق باشند ملاقات ميكنند از روى تختها حقير عرض ميكنم تخت بهشتى بلند است و براى مؤمن فرود مىآيد و چون بر آن قرار گرفت بلند ميشود بقدريكه تمام جوانب ملك مرئى ميگردد و از پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم روايت شده كه بالا ميروند بندگان فرداى قيامت در درجات و بقرب حق واصل ميشوند بقدر عقلهاشان و در كافى از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه ثواب بقدر عقول است. و نبايد كسى چه پيغمبر باشد چه از افراد امّت با خداوند خود خداى ديگرى قرار دهد در اعتقاد يا اقرار يا عبادت كه اگر چنين كند مادام العمر مورد مذمّت عقلا و علما و صلحا واقع شود و خداوند او را بحال خود واگذار فرمايد و لطف و رحمت خود را در دنيا و آخرت از او منع فرمايد پس مانند مردم عاجز و ذليل بجاى خود بنشيند و قادر بر دفاع نباشد ..
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
وَ كَم أَهلَكنا مِنَ القُرُونِ مِن بَعدِ نُوحٍ وَ كَفي بِرَبِّكَ بِذُنُوبِ عِبادِهِ خَبِيراً بَصِيراً «17»
و چه بسيار هلاك كرديم ما از قرون سابقه از بعد نوح و كفايت ميكند بپروردگار تو بگناهان بندهگان و با خبر بودن و بينا بودن او وَ كَم أَهلَكنا ببلاهاي گوناگون مِنَ القُرُونِ قرون سابقه مِن بَعدِ نُوحٍ بعد از هلاكت قوم نوح قوم عاد و ثمود
جلد 12 - صفحه 234
و قوم لوط و اصحاب مدين و فرعون و هامان و قارون و اتباع آنها و اصحاب فيل و غير اينها وَ كَفي بِرَبِّكَ يعني پروردگار تو احتياج بشاهد و بيّنه ندارد بذنوب عباده باثبات گناهان بندهگان خود خبيرا از باطن و ظاهر هر که با خبر است بصيرا بينا است افعال و كردار و رفتار آنها وَ كَم أَهلَكنا مِنَ القُرُونِ تهديد بزرگيست براي كفّار و مشركين که پيشينيان شما چون تكذيب انبياء كردند بشرك و كفر باقي ماندند هلاك شدند شما هم مثل آنها بترسيد که بهلاكت خواهيد افتاد.
فَلَن تَجِدَ لِسُنَّتِ اللّهِ تَبدِيلًا وَ لَن تَجِدَ لِسُنَّتِ اللّهِ تَحوِيلًا فاطر آيه 42 مِن بَعدِ نُوحٍ بعد از هلاكت قوم نوح امم سابقه وَ كَفي بِرَبِّكَ بِذُنُوبِ عِبادِهِ فرداي قيامت اقامه شهود از اعضاء و جوارح و ملائكه و انبياء و ائمه و غير اينها ميفرمايد که مجال انكار نباشد امّا در بليّات دنيوي و هلاكت مذنبين همان خبير بودن و بصير بودن خود كافيست خبيرا بصيرا نه اقامه شهود ميكند و نه اقرار لازم دارد.
برگزیده تفسیر نمونه
]
(آیه 17)- این آیه به نمونههایی از مسأله فوق به صورت یک اصل کلی اشاره کرده، میگوید: «و چه بسیار مردمی که در قرون بعد از نوح زندگی میکردند (و طبق همین سنت) هلاک و نابودشان کردیم» (وَ کَمْ أَهْلَکْنا مِنَ الْقُرُونِ مِنْ بَعْدِ نُوحٍ).
سپس اضافه میکند: چنان نیست که ظلم و ستم و گناه فرد یا جمعیتی از دیده تیزبین علم خدا مخفی بماند، «همین مقدار کافی است که خدا از گناهان بندگانش آگاه و نسبت به آن بیناست» (وَ کَفی بِرَبِّکَ بِذُنُوبِ عِبادِهِ خَبِیراً بَصِیراً).
این که مخصوصا روی «قرون بعد از نوح» تکیه شده، ممکن است به خاطر
ج2، ص626
آن باشد که زندگی انسانها قبل از نوح بسیار ساده بود و این همه اختلافات مخصوصا تقسیم جوامع به «مترف» و «مستضعف» کمتر وجود داشت و به همین دلیل کمتر گرفتار مجازاتهای الهی شدند.
نکات آیه
۱- جوامع و ملتهاى بسیارى پس از دوران نوح(ع) در نتیجه فسق و گناه و به اراده خداوند نابود شدند. (ففسقوا ... و کم أهلکنا من القرون) «قرن» (مفرد قرون) به معناى قومى است که نزدیک به یک زمان و در یک عصر زندگى مى کنند (مفردات راغب).
۲- کیفر هلاکت بار عمومى و فراگیر، براى انسانهاى قبل از نوح(ع) به وقوع نپیوسته بود. (و کم أهلکنا من القرون من بعد نوح) خداوند در آیه پیش از سنت خویش مبنى بر هلاکت اقوام کافر و فاسد، خبر داد و آن گاه براى اثبات این حقیقت، هلاکت قوم نوح و پس از او را یادآور شد. از ذکر داستان نوح و اقوام پس از او، مى توان استفاده کرد که اقوامى که به صورت جمعى قبل از نوح(ع) دچار عذاب شده باشند، وجود نداشته است.
۳- فسق و فساد عمومى و فراگیر در میان مردم و اقوام پیش از حضرت نوح(ع) وجود نداشت. (و ما کنّا معذّبین حتى نبعث رسولاً. و إذا أردنا أن نهلک قریة أمرنا مترفیها ففسقوا ... و کم أهلکنا من القرون من بعد نوح)
۴- پیدایش فسق و فساد عمومى و انحرافات عمده تاریخ انسانى، پس از عصر نوح بود. (و کم أهلکنا ... من بعد نوح)
۵- بسیارى از جوامع و ملل پس از حضرت نوح(ع) بر اثر وجود مترفان فاسق و تبهکار در میان آنان، به هلاکت و نابودى دچار شدند. (و إذا أردنا أن نهلک قریة أمرنا مترفیها ففسقوا فیها... و کم أهلکنا من القرون من بعد نوح)
۶- دوران پس از نوح(ع)، سرآغاز فصل جدید زندگى اجتماعى و گروهى بشر (من القرون من بعد نوح) خداوند د رآیه قبل فرمود:« بسیارى از جوامع بشرى را به خاطر فسق و فساد مترفان هلاک کردیم» و در این آیه سخن از هلاکت اقوام پس از نوح به میانن آورده است. از مجموع این دو آیه استفاده مى شود که وضعیت اجتماعى پیش از نوح(ع) به گونه اى نبود که طبقه مترف وجود و یا نفوذ داشته باشد و گرنه دچار عذاب مى شدند. پس عذاب شدن اقوام پس از نوح(ع) نشان مى دهد که زندگى اجتماعى آنان به گونه اى دیگر - که دچار عذاب شدند - بود و فصل جدیدى را آغاز کرد.
۷- خداوند از تمامى گناهان بندگانش باخبر و بر همه آنها آگاه و ناظر است. (و کفى بربّک بذنوب عباده خبیرًا بصیرًا)
۸- آگاهى خداوند، از گناهان باطنى و ظاهرى بندگان، براى مجازات آنان کافى است و نیازى به شاهد و گواه ندارد. (و کفى بربّک بذنوب عباده خبیرًا بصیرًا) برداشت فوق با توجه به فرق واژه «خبیر» و «بصیر» به دست مى آید; چون «خبیر» در مورد آگاهى از افکار و درون اشیاست (مفردات راغب) و «بصیر» اطلاع بر اعمال و رفتار است.
۹- گناهکاران، مورد تهدید و هشدار خداوندند. (و کفى بربّک بذنوب عباده خبیرًا بصیرًا) ذکر «خبیراً بصیراً» پس از «کفى بربّک بذنوب عباد» براى تهدید و هشدار به گناهکاران است.
۱۰- گناه، عامل اصلى هلاکت جوامع بشرى است. (کم أهلکنا من القرون ... و کفى بربّک بذنوب عباده خبیرًا بصیرًا)
۱۱- نابودى جوامع عصیانگر، توسط خداوند، عالمانه و بر اساس بصیرت است. (و کم أهلکنا ... و کفى بربّک ... خبیرًا بصیرًا)
۱۲- ربوبیت خداوند، مقتضى مجازات جوامع فاسد و عصیانگر بر اساس علم و آگاهى است. (و کم أهلکنا... و کفى بربّک بذنوب عباده خبیرًا بصیرًا)
موضوعات مرتبط
- اسماء و صفات: بصیر ۷; خبیر ۷
- امتها: امتهاى پس از نوح(ع) ۱; امتهاى قبل از نوح(ع) ۲; امتهاى قبل از نوح(ع) و فساد ۳; امتهاى قبل از نوح(ع) و فسق ۳; فساد امتها ى پس از نوح(ع) ۴; فسق امتهاى پس از نوح(ع) ۴
- امتهاى پیشین: آثار فسق امتهاى پیشین ۱; آثار گناه امتهاى پیشین ۱; تاریخ امتهاى پیشین ۱، ۲، ۳، ۴، ۵; فاسقان امتهاى پیشین ۵; کیفر امتهاى پیشین ۲; مترفان امتهاى پیشین ۵; هلاکت امتهاى پیشین ۱، ۲، ۵
- انسان: زندگى اجتماعى انسان ۶; گناه انسان ها ۷
- جامعه: آسیب شناسى اجتماعى ۵، ۱۰; زمینه کیفر جوامع عصیانگر ۱۲; زمینه کیفر جوامع فاسد ۱۲; عوامل هلاکت جوامع ۱، ۵، ۱۰; هلاکت جوامع عصیانگر ۱۱
- خدا: آثار ربوبیت خدا ۱۲; اراده خدا ۱; افعال خدا ۱۱; انذارهاى خدا ۹;بصیرت خدا ۱۱; علم خدا ۱۲; علم غیب خدا ۷، ۸; قانونمندى کیفرهاى خدا ۱۱; نظارت خدا ۷
- عذاب: عذاب همگانى ۲
- گناه: آثار اجتماعى گناه ۱۰; آثار گناه ۱; گناه آشکار ۸; گناه پنهانى ۸
- گناهکاران: انذار گناهکاران ۹
- نوح(ع): دوران پس از نوح(ع) ۶
منابع