تفسیر:المیزان جلد۱۷ بخش۴۷

از الکتاب
→ صفحه قبل صفحه بعد ←



«وَ مِنْ آيَاتِهِ أَنَّك تَرَى الاَرْض خَاشِعَةً...»:

كلمه «خاشعة»، از «خشوع» است كه به معناى اظهار ذلت است. و كلمه «اهتَزّت»، از مصدر «اهتزاز» است، كه به معناى حركت شديد است. و كلمه «ربت»، از مصدر «ربوه» است، كه به معناى نشو و نما و علوّ است. و منظور از اهتزاز زمين و ربوه آن، به حركت در آمدنش به وسيلۀ گياهانى است كه از آن سر در مى آورند، و بلند مى شوند.

در اين آيه شريفه، استعاره اى تمثيلى به كار رفته. يعنى خشكى و بى گياهى زمين در زمستان، و سپس سرسبز شدن و بالا آمدن گياهانش، به كسى تشبيه شده كه قبلا افتاده حال و داراى لباس هاى پاره و كهنه بوده، و خوارى و ذلت از سر و رويش مى باريده، و سپس به مالى رسيده كه همه نارسایی هاى زندگی اش را اصلاح كرده، و جامه هاى گرانبها بر تن نموده، و داراى نشاطى و تبخترى شده است كه خرّمى و ناز و نعمت، از سر و رويش هويداست.

و اين آيه شريفه، همان طور كه گفتيم، در مقام اثبات معاد و احتجاج بر آن است، كه چون بحث در پيرامون مضمون آن مكرر شده، ديگر به تفسير بيشتر آن نمى پردازيم.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۵۹۸

بحث روایتی: (چند روايت در ذيل برخى آيات گذشته)

در مجمع البيان، در ذيل آيه شريفه «أرِنَا الّذِينَ أضَلّانَا» مى گويد: منظور اهل جهنم از كسانى كه گمراهشان كرده اند، ابليس الابالسة (پدر همه شيطان ها) و قابيل، پسر آدم است، كه براى اولين بار، گناه را به بشر ياد داد. و اين معنا از على «عليه السلام» روايت شده.

مؤلف: شايد اين روايت، نوعى جرى، يعنى تطبيق آيه بر يكى از مصاديقش باشد. چون آيه شريفه، عموميت دارد.

و نيز، در همان كتاب، در ذيل آيه «إنّ الّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللّهُ ثُمّ استَقَامُوا» مى گويد: از انس روايت شده كه گفته است: رسول خدا «صلّى اللّه عليه و آله و سلّم»، آيه مزبور را بر ما قرائت كرد، و سپس فرمود: بسيارى از مردم گفتند «رَبُّنَا اللّه»، ولى بيشترشان به گفته خود كفر ورزيدند. پس تنها آن كس بر اين گفتار استقامت ورزيده، كه تا دَمِ مرگش، آن را بگويد.

باز در همان كتاب، در ذيل آيه «تَتَنَزّلُ عَلَيهِمُ المَلَائِكَة» گفته است: يعنى در دَمِ مرگشان، ملائكه بر آنان نازل مى شود. - نقل از مجاهد و سدى - و اين معنا، از امام صادق «عليه السلام» نيز، روايت شده.

و در تفسير قمى، در ذيل آيه شريفه «نَحنُ أولِيَاؤُكُم فِى الحَيَوةِ الدّنيَا» فرمود: ما شما را از شرّ شيطان ها حفظ مى كنيم. و در ذيل جمله «وَ فِى الآخِرَة» فرمود: يعنى در دَمِ مرگ.

و در مجمع البيان، در ذيل اين آيه مى گويد: بعضى گفته اند: معناى «نَحنُ أولِيُاؤُكُم فِى الحَيَوةِ الدّنيَا»، اين است كه ما فرشتگان، شما را در دنيا و در هنگام مرگ در آخرت، حفظ مى كنيم.

و در تفسير قمى، در ذيل آيه شريفه «إدفَع بِالّتِى هِىَ أحسَن» فرموده: بدی هاى هر كسى را كه به تو بدى مى كند، با حسنه خود دفع كن، تا در نتيجه، آن كس كه بين تو و او دشمنى است، كأنّه دوستى مهربان است.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۵۹۹

آيات ۴۰ - ۵۴ سوره فصّلت

إِنَّ الَّذِينَ يُلْحِدُونَ فى آيَاتِنَا لايخْفَوْنَ عَلَيْنَا أَفَمَن يُلْقَى فى النَّارِ خَيرٌ أَم مَّن يَأْتى آمِناً يَوْمَ الْقِيَامَةِ اعْمَلُوا مَا شِئْتُمْ إِنَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ(۴۰) إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا بِالذِّكْرِ لَمَّا جَاءَهُمْ وَ إِنَّهُ لَكِتَابٌ عَزِيزٌ(۴۱) لا يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ مِن بَينِ يَدَيْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ تَنزِيلٌ مِّنْ حَكِيمٍ حَمِيدٍ(۴۲) مَّا يُقَالُ لَك إِلّا مَا قَدْ قِيلَ لِلرُّسلِ مِن قَبْلِك إِنَّ رَبَّك لَذُو مَغْفِرَةٍ وَ ذُو عِقَابٍ أَلِيمٍ(۴۳) وَ لَوْ جَعَلْنَاهُ قُرْآناً أَعجَمِيًّا لَّقَالُوا لَوْلا فُصّلَت آيَاتُهُ ءَأعجَمِىُّ وَ عَرَبىُّ قُلْ هُوَ لِلَّذِينَ ءَامَنُوا هُدًى وَ شِفَاءٌ وَ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ فى آذَانِهِمْ وَقْرٌ وَ هُوَ عَلَيْهِمْ عَمىً أُولَئك يُنَادَوْنَ مِن مَّكانِ بَعِيدٍ(۴۴) وَ لَقَدْ آتَيْنَا مُوسى الْكِتَاب فَاخْتُلِف فِيهِ وَ لَوْلا كلِمَةٌ سبَقَت مِن رَّبِّك لَقُضىَ بَيْنَهُمْ وَ إِنَّهُمْ لَفِى شكٍ مِّنْهُ مُرِيبٍ(۴۵) مَّنْ عَمِلَ صالِحاً فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ أَساءَ فَعَلَيْهَا وَ مَا رَبُّك بِظلَّامٍ لِّلْعَبِيدِ(۴۶) إِلَيْهِ يُرَدُّ عِلْمُ السّاعَةِ وَ مَا تخْرُجُ مِن ثَمَرَاتٍ مِّنْ أَكْمَامِهَا وَ مَا تحْمِلُ مِنْ أُنثى وَ لا تَضعُ إِلا بِعِلْمِهِ وَ يَوْمَ يُنَادِيهِمْ أَيْنَ شرَكائى قَالُوا آذَنَّك مَا مِنَّا مِن شهِيدٍ(۴۷) وَ ضلَّ عَنهُم مَّا كانُوا يَدْعُونَ مِن قَبْلُ وَ ظنُّوا مَا لهَُم مِّن محِيصٍ(۴۸) لا يَسئَمُ الانسانُ مِن دُعَاءِ الْخَيرِ وَ إِن مَّسهُ الشرُّ فَيَئُوسٌ قَنُوطٌ(۴۹) وَ لَئنْ أَذَقْنَاهُ رَحْمَةً مِّنَّا مِن بَعْدِ ضرَّاءَ مَستْهُ لَيَقُولَنَّ هَذَا لى وَ مَا أَظنُّ الساعَةَ قَائمَةً وَ لَئن رُّجِعْت إِلى رَبّى إِنَّ لى عِندَهُ لَلْحُسنى فَلَنُنَبِّئنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا بِمَا عَمِلُوا وَ لَنُذِيقَنَّهُم مِّنْ عَذَابٍ غَلِيظٍ(۵۰) وَ إِذَا أَنْعَمْنَا عَلى الإنسانِ أَعْرَض وَ نَئَا بجَانِبِهِ وَ إِذَا مَسهُ الشرُّ فَذُو دُعَاءٍ عَرِيضٍ(۵۱) قُلْ أَرَأتُمْ إِن كانَ مِنْ عِندِ اللَّهِ ثُمَّ كفَرْتم بِهِ مَنْ أَضلُّ مِمَّنْ هُوَ فى شِقَاقِ بَعِيدٍ(۵۲) سنُرِيهِمْ آيَاتِنَا فى الاَفَاقِ وَ فى أَنفُسِهِمْ حَتى يَتَبَينَ لَهُمْ أَنَّهُ الحَْقُّ أَوَ لَمْ يَكْفِ بِرَبِّك أَنَّهُ عَلى كُلِّ شىْءٍ شهِيدٌ(۵۳) أَلا إِنّهُمْ فى مِرْيَةٍ مِّن لِّقَاءِ رَبِّهِمْ أَلا إِنَّهُ بِكُلِّ شىْءٍ مُحِيط(۵۴)

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۶۰۰
«ترجمه آيات»

به يقين، كسانى كه در آيات ما الحاد و كفر مى ورزند، امرشان بر ما پوشيده نيست. آيا كسى كه به آتشش مى افكنند، بهتر است و يا كسى كه روز قيامت با ايمنى مى آيد، با اين حال باز اختيار با خود شما است، هر چه دلتان مى خواهد بكنيد، كه او به آنچه مى كنيد، بينا است (۴۰).

كسانى كه به قرآن كفر ورزيدند، يعنى مشركان عرب كه قرآن به زبان آنان نازل شده، در آتش اند. براى اين كه به كتابى ناياب كفر ورزيدند (۴۱).

كتابى كه نه در عصر نزولش، باطلى در آن رخنه مى كند، و نه تا قيامت، كتابى كه از ناحيه خداى حكيم حميد نازل شده (۴۲).

اين سخنان وهن آورى كه به تو مى گويند، همان سخنانى است كه به رسولان قبل از تو نيز مى گفتند، كه پروردگار تو، داراى آمرزش و هم داراى عقابى است دردناك (۴۳).

و اگر ما قرآن را غيرعربى نازل مى كرديم، آن وقت عرب ها مى گفتند چرا آياتش جداى از هم نيست و چرا با عرب به زبان غيرعربى و يا غير فصيح صحبت مى كند. بگو اين قرآن براى كسانى است كه ايمان بياورند، كه اگر عرب باشند و يا غيرعرب، قرآن براى آنان هدايت و شفاء است و كسانى كه ايمان نمى آورند، در حقيقت، گوششان دچار سنگينى شده و همين قرآن، مايه كورى آنان است و به همين جهت، در قيامت از فاصله اى دور ندا مى شوند (۴۴).

همچنان كه ما به موسى كتاب داديم و قومش در آن اختلاف كردند، و اگر از سابق قلم قضاى پروردگارت ننوشته بود، همه شان هلاك شده بودند. آرى، ايشان نيز درباره تورات، در شكى حيرت آور قرار داشتند(۴۵).

هر كس عمل صالحى كند، به نفع خود كرده، و هر كس بدى كند، به ضرر خود كرده، و پروردگار تو - ستمگر بر بندگانش نيست (۴۶).

تنها خدا است كه مى داند قيامت كى است و چه ميوه اى از غلافش بيرون مى آيد و جانداران ماده، چه فرزندى مى زايند و هيچ مادرى، تنها فرزند خود را به زمين نمى گذارد، مگر با علم خدا و روزى كه از راه دور از ايشان مى پرسد: كجايند شريكان من، در پاسخ مى گويند: ما اعلام مى داريم كه هيچ يك از ما به داشتن شريك براى تو گواهى نمى دهد (۴۷).

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۶۰۱

در آن روز، خدايانى را كه در دنيا مى پرستيدند، نمى يابند و يقين مى كنند كه ديگر راه فرارى ندارند(۴۸).

آرى، انسان از طلب خير خسته نمى شود و همين كه دچار شر مى شود، خيلى زود نوميد و مأيوس مى گردد(۴۹).

اگر رحمتى از خود به او بچشانيم، مخصوصا بعد از بلايى كه به او رسيده باشد، حتما مى گويند: اين از كاردانى خودم بود و من اصلا گمان نمى كنم قيامتى بپا شود، و به فرض هم كه بپا شود، در آن روز نيز، محترم و داراى امتياز خواهيم بود. (اينك اعلام مى داريم كه) به زودى، كفار را به نتيجه آنچه مى كردند، خبر خواهيم داد و به آن ها از عذابى غليظ خواهيم چشانيد (۵۰).

و چون به انسان نعمتى ارزانى داريم، روى مى گرداند و دورى مى كند، و چون به شرّى مبتلا مى شود، دعاهايى طولانى دارد (۵۱).

بگو مرا خبر دهيد اگر فرضا اين قرآن از ناحيه خدا باشد و شما به آن كفر ورزيده باشيد، در اين صورت گمراه تر از خود سراغ داريد، كه در خلافى ريشه دار قرار گرفته ايد؟ (۵۲)

به زودى، آيات خود را، هم در آفاق و خارج از وجود آنان، و هم در داخل وجودشان نشان خواهيم داد، تا روشن گردد كه خدا حق است. آيا اين شهادت براى پروردگار تو بس نيست كه او، ناظر و گواه بر هر چيزى است (۵۳).

ولى تو بدان كه منشأ همه اين بهانه جويی ها، اين است كه در مسأله معاد در شكّ اند، و بدان كه خدا به هر چيزى احاطه دارد (۵۴).

«بیان آيات»

در اين آيات، بار ديگر به مسأله قرآن و كفر مشركان بدان - با اين كه آياتش روشن و مقامش بلند است - برگشت شده و بى انصافی ها و كوتاهی هايى كه درباره آن كردند و تهمت هايى كه به آورنده اش زدند، و لجبازی هايى كه در برابر حق نموده، و كفرى كه نسبت به آيات آن ورزيدند، و آثار و توابعى كه اين رفتارهايشان داشت، برشمرده و سوره را پايان مى دهد.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۶۰۲

و آيه اولى، يعنى آيه «إنّ الّذِينَ يُلحِدُونَ فِى آيَاتِنَا...»، به منزله برزخ و رابطى است كه اين فصل از آيات سوره را با فصل قبلى ارتباط و اتصال مى دهد. چون اين آيه در وسط آيه بعدش كه مى فرمايد «إنّ الّذِينَ كَفَرُوا بِالذّكرِ لَمّا جَاءَهُم...»، و آيه اول از فصل قبل كه مى فرمود: «وَ قَالَ الّذِينَ كَفَرُوا لَا تَسمَعُوا لِهَذَا القُرآن...»، و آيه اواخر آن كه مى فرمود: «وَ مِن آيَاتِهِ اللّيلُ وَ النّهُارُ...»، قرار گرفته است. پس همان طور كه گفتيم، مى تواند برزخ و رابطى بين دو دسته آيات باشد.

تهديد ملحدان امت، به عذاب روز قيامت

«إِنَّ الَّذِينَ يُلْحِدُونَ فى آيَاتِنَا لا يخْفَوْنَ عَلَيْنَا ...»:

سياق اين آيه شريفه، سياق تهديد ملحدان اين امت است، همچنان كه آيه بعدى نيز، اين معنا را تأييد مى كند. و الحاد به معناى انحراف است.

و چون كلمه «يُلحِدُون» و نيز كلمه «آياتنا» مطلق آمده، شامل همه الحادها مى شود. چه الحاد در آيات تكوينى خدا، از قبيل خورشيد و ماه و غير آن دو، كه مشركان، آن ها را آيات خدا مى شمارند و در عين حال، آن ها را مى پرستند و مرتكب انحراف و الحاد مى شوند. و چه الحاد در آيات وحى و نبوت، كه باز مشركان، قرآن كريم را افتراء بر خدا و گفتار پيامبر اسلام دانسته، و يا براى نشنيدنش، سر و صداهاى بى معنا به راه مى اندازند. و يا غير مشركان از فرق ضالّه آن را از پيش خود تفسير نموده و يا به منظور فتنه انگيزى در بين مسلمين تأويلش مى كنند، كه تمامى اين ها، الحاد در آيات خدا است، كه بيان جامعش اين است كه: آيات الهى را در غير آن موضعى كه دارد، وضع مى كنند و از جايى كه دارد، به جاى ديگر مى برند.

«أفَمَن يُلقَى فِى النّار خَيرٌ أم مَن يَأتِى آمِناً يَومَ القِيَامَة» - اين آيه شريفه، جزاى روز قيامت را اعلام مى كند كه عبارت است از اين كه اهل جهنم را به زور و بدون اين كه دستشان به مأمنى برسد و انتظار مأمنى از قبيل شفيع يا ناصر و يا عذر مقبول داشته باشند، در آتش مى اندازند. در نتيجه، به غير از افتادن در آتش، هيچ سرنوشت ديگرى ندارند.

و ظاهرا جمله «أم مَن يَأتِى آمِناً يَومَ القِيَامَة» در اين مقام باشد كه بفرمايد مردم در قيامت دو طايفه اند، و طايفه سومى ندارند:

اول، طايفه اى كه در ايمان به خدا و به آيات او، استوارند.

و دوم، طايفه اى كه در آيات خدا، الحاد و انحراف مى ورزند. و با اين تقسيم، روشن مى شود كه اهل استقامت در روز قيامت، در ايمنى قرار دارند.

«إعمَلُوا مَا شِئتُم إنّهُ بِمَا تَعمَلُونَ بَصِير» - يعنى هرچه مى خواهيد، بكنيد كه خدا به آنچه مى كنيد، بيناست. و اين جمله، تهديد قبلى را تشديد مى كند.

«إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا بِالذِّكْرِ لَمَّا جَاءَهُمْ ... مِّنْ حَكِيمٍ حَمِيدٍ»:

مراد از «ذكر»، قرآن كريم است. چون قرآن مشتمل بر ذكر خداست.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۶۰۳

و اين كه جمله را مقيد به قيد «لَمّا جَاءَهُم» كرده، دلالت دارد بر اين كه مراد از «الّذِينَ كَفَرُوا»، مشركان عرب اند، كه معاصر با نزول قرآن بودند. چه قريش و چه به غير آنان.

مفسران در اين كه خبر كلمه «إنّ» چيست، اختلاف كرده اند، و از نظر ما ممكن است بگوييم: از سياق بر مى آيد كه خبر آن حذف شده باشد. چون كلمه «آيات اللّه» بر آن دلالت مى كرده، و لذا خود خبر در آيه نيامده، و احتياجى نبوده كه بيايد.

و بنابراين، تقدير آيه چنين مى شود: «إنّ الّذِينَ كَفَرُوا بِالذّكرِ لَمّا جَاءَهُم يُلقونَ فِى النّارِ يَومَ القِيَامَة - به درستى كه آن ها كه به ذكر خدا بعد از آمدنش كافر شدند، در روز قيامت در آتش خواهند افتاد». و اگر اين خبر را نياورد، براى اين بود كه ذهن شنونده همه جا برود و هر احتمالى را كه ممكن است بدهد، و در نتيجه، بيشتر دلواپس شود. غرض از كلام هم كه گفتيم، تهديد و ايجاد دلواپسى است. پس نياوردن خبر، اين غرض را بهتر تأمين مى كرده، لذا آن را نياورده. معنايى هم كه زمخشرى در كشاف آورده كه جمله «إنّ الّذِينَ كَفَرُوا...»، بَدَل است از جمله «إنّ الّذِينَ يُلحِدُونَ فِى آيَاتِنا»، به همان معناى ما برگشت مى كند.

بعضى از مفسران گفته اند: خبر كلمه «إنّ»، جمله: «أولئِكَ يُنَادَونَ مِن مَكَانٍ بَعيد» است، كه در ضمن چند آيه بعد قرار دارد.

بعضى ديگر گفته اند: خبر كلمه مذكور، جمله «لا يَأتِيهِ البَاطِلُ مِن بَين يَدَيهِ وَ لا مِن خَلفِهِ» است. و اگر بگويى: در اين صورت، بايد مى فرمود: «لا يَأتِيهِ مِنهُم بَاطِلٌ»، تا معنا چنين شود: «آن هايى كه به ذكر كافر شدند، بعد از آن كه به سويشان نازل شد، بايد بدانند كه از ناحيه آنان هيچ چيزى نمى تواند آن را باطل كند و آنان قادر به اين كار نيستند».

در پاسخ مى گوييم: بله، بايد مى فرمود: «باطلهم»، ولى اين ضمير از كلام حذف شده است. و ممكن هم هست بگوييم: الف و لامى كه بر سرِ كلمه «باطل» آمده، عوض همان ضمير است، و معناى «الباطل»، «باطلهم» مى باشد.

بعضى ديگر گفته اند: جمله «وَ إنّهُ لَكِتَابٌ عَزِيز...»، قائم مقام خبر است، و تقدير كلام چنين است: «إنّ الّذِينَ كَفَرُوا بِالذّكرِ كَفَرُوا بِهِ وَ إنّهُ لَكِتَابٌ عَزِيزٌ - كسانى كه به ذكر كافر شدند، در حالى كه آن ذكر، كتابى است عزيز».

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۶۰۴

بعضى ديگر گفته اند: خبر «إنّ»، جمله «مَا يُقَالُ لَكَ...» است. چيزى كه هست، ضميرى در آن حذف شده، و تقدير كلام «فِيهِم مَا يُقَالُ لَكَ» است. و معناى آيه چنين است: در بين كسانى كه به ذكر كافر شدند، در باره تو گفته نمى شود، مگر همان حرف هايى كه درباره رسولان قبل از تو گفته مى شد. به درستى كه آنان در دنيا عذابى منقرض كننده دارند، و در آخرت عذاب آتش».

و خواننده عزيز، جهات تكلف در اين وجوه را متوجه است، اگر كسى بينا باشد و دقت كند، برايش پوشيده نيست.

مراد از اين كه درباره قرآن فرمود: «كتاب عزيز است»

«وَ إنّهُ لَكِتَابٌ عَزِيزٌ» - ضمير «إنّهُ» به «ذكر» بر مى گردد، كه همان قرآن باشد. و «عزيز»، به معناى بى نظير و يا منيع است. يعنى از اين كه مغلوب چيزى شود، امتناع دارد. و البته معناى دوم با جمله بعدى كه مى فرمايد: «لا يَأتِيهِ البَاطِلُ مِن بَين يَدَيهِ وَ لا مِن خَلفِهِ»، مناسب تر است.

«لا يَأتِيهِ البَاطِلُ مِن بَينِ يَدَيهِ وَ لا مِن خَلفِهِ» - آمدن باطل به سوى قرآن، به اين معنا است كه باطل در آن راه پيدا كند، يا بعضى از اجزاى آن از بين برود و باطل شود، و يا همه اش، به طورى كه بعضى از حقايق و معارف حقه آن غيرحقه شود. و يا بعضى از احكام و شرايع آن، و توابع آن احكام از معارف اخلاقى، و يا همه اين موارد ذكر شده، لغو گردد، به طورى كه ديگر قابل عمل نشود.

(و چنين چيزى محال است بشود. و آيات و سوره هاى قرآن و معارف اعتقادى و اخلاقى و عملی اش، تا قيامت به اعتبار خود باقى مى ماند).

و بنابراين، مراد از جمله «مِن بَينِ يَدَيهِ وَ لا مِن خَلفِهِ»، زمان نزول قرآن و عصرهاى بعد از آن است، تا روز قيامت.

بعضى از مفسران گفته اند: مراد از «مِن بَينِ يَدَيهِ وَ لا مِن خَلفِهِ»، تمامى جهات است، همچنان كه دو كلمه «صبح و شام»، كنايه از همه زمان ها است. و بنابراين، مى خواهد بفرمايد: قرآن كريم، از هر جهت مصون از اين است كه دستخوش بطلان گردد، و اين عموميت بنابر وجه اول - كه نظريه ما بود - از اطلاق نفى در جمله «لا يَأتِيهِ» استفاده مى شود.

به هرحال، چه بنا به گفته ما، و چه بنابر گفته آن مفسر، مضمون آيه اين است كه: در بيانات قرآن، تناقضى، و در خبرهايى كه داده، دروغى، و در معارفش و حكمت ها و شرايع و احكامش، هيچ بطلانى نيست. نه مورد معارضه چيزى واقع مى شود، و نه دستخوش دگرگونگى مى گردد. و ممكن نيست چيزى كه از قرآن نيست، در قرآن راه يابد. مثلا آياتش را تحريف كنند، و جاى آن ها را تغيير دهند و يا كم و زياد كنند.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۶۰۵

بنابراين، آيه شريفه، همان را مى گويد كه آيه شريفه: «إنّا نَحنُ نَزّلنَا الذّكرَ وَ إنّا لَهُ لَحَافِظُون»، در صدد بيانش مى باشد.

«تَنزِيلٌ مِن حَكِيمٍ حَمِيدٍ» - اين جمله، به منزله تعليل است براى «عزيز» بودن قرآن، و بيان مى كند كه چگونه باطل از هيچ جهتى به قرآن راه ندارد. مى فرمايد: و چگونه چنين نباشد، با اين كه از ناحيه حكيمى محكم كار نازل شده. حكيمى كه سستى در عمل او راه ندارد. حكيمى كه ستودۀ على الاطلاق است.

«مَّا يُقَالُ لََكَ إِلّا مَا قَدْ قِيلَ لِلرُّسُلِ مِن قَبْلِك ...»:

كلمه «ما»، در جمله «مَا يُقَالُ لَكَ»، نافيه است. مراد از اين گويندگان، كفارى هستند كه آن جناب را ساحر يا مجنون يا شاعر لغوگوى خواندند. و يا گفتند همۀ حرف هايش، بهانه است كه بر ما آقايى و سرورى كند. و گويندگانى كه اين حرف ها را به انبياى گذشته گفتند، امت هاى آن انبياء بودند.

و معناى آيه اين است كه: كفارى كه تو به سوى آن ها فرستاده شدى و ايشان را دعوت مى كنى، به تو نمى گويند، مگر همان حرف هايى را كه به انبياى قبل از تو مى گفتند.

«إنّ رَبّكَ لَذُو مَغفِرَةٍ وَ ذُو عِقَابٍ ألِيم» - اين جمله، در مقام تهديد و وعيد است. مى فرمايد: پروردگار شما، همان طور كه داراى مغفرت است، داراى عقابى دردناك نيز هست. يعنى منتظر باش، و يا اينان منتظر باشند، تا ببينند از ناحيه پروردگارشان، چه بر سرشان مى آيد. آيا با اين كه همان حرف هايى كه امت هاى گذشته مى زدند و اينان نيز مى زنند، خدا با مغفرتش با ايشان معامله مى كند، و يا با عقابش؟

و بنابراين، آيه شريفه، در معناى آيه «إعمَلُوا مَا شِئتُم إنّهُ بِمَا تَعمَلُونَ بَصِيرٌ» مى باشد. يعنى آنچه از نيكى و بدى انجام دهيد، جزايش، عينا به شما مى رسد.

بعضى از مفسران گفته اند: معناى آيه اين است كه: به تو در باره اين هايى كه به ذكر كافر شدند، وحى نمى شود، مگر همان كه به رسولان قبل از تو وحى مى شد و آن، اين بود كه پروردگار تو داراى مغفرت و عقابى دردناك است. پس مراد از «قول»، وحى است. و جمله «إنّ رَبّكَ...»، بيان «مَا قَد قِيلَ» است.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۶۰۶

توضيح آيه: وَ لَو جَعَلنَاهُ قَرآنا أعجميّاً...

«وَ لَوْ جَعَلْنَاهُ قُرْآناً أَعجَمِيًّا لَّقَالُوا لَوْلا فُصّلَت آيَاتُهُ ءَأعجَمِىُّ وَ عَرَبىُّ»:

راغب مى گويد: كلمه «عجمه»، در مقابل «إبانه - روشن گويى» است، (كه به فارسى، آن را كلام گنگ مى گويند). و نيز مى گويد: «عجم»، به معناى غيرعرب است، و غيرعرب را عجمى مى گويند، و «أعجم»، به كسى مى گويند كه در زبانش لكنت باشد. حال چه اين كه عرب باشد، يا غيرعرب. چون عرب - همان طور كه زبان غيرعربى را نمى فهمد - زبان چنين كسى را هم دير مى فهمد، و لو اين كه عربى حرف بزند.

پس كلمه «أعجمى»، به معناى غيرعربى و غير بليغ است. چه اين كه اصلا عرب نباشد، يا آن كه عرب باشد، ولى لكنتى در زبانش باشد. پس كلمه «أعجمى»، صفت چنين شخصى است، نه صفت كلام. و اگر در آيه شريفه، بر كلام اطلاق شده، مانند اطلاق عربى بر كلام، مجازى است.

پس معناى آيه اين است كه: اگر ما قرآن را أعجمى مى كرديم، يعنى كلامى بود كه مقاصدش را نمى رساند، و نظمش بليغ نبود، كفار از قوم تو مى گفتند چرا آياتش را روشن و مبين نكردى، و چرا مطالبش را از هم جدا نساختى؟ آيا كتابى أعجمى و گنگ بر مردمى عربى نازل مى شود؟ و اين دو با هم منافات دارد.

و اگر فرمود: «عربى»، و نفرمود: «عربيّون»، و يا «عربيّة»، با اين كه كتاب به جمعيتى كه همان عرب باشد، نازل شده، براى اين بود كه: منظور صرف عربيت بود، و كارى به يك نفر و چند نفر نداشت، بلكه تنها منظور، بيان اين نكته است كه نبايد بين كلام و مخاطب به آن تنافى باشد. حال چه مخاطب يكى باشد و چه بسيار.

در كشاف گفته: اگر بپرسى چطور ممكن است منظور از كلمه «عربى»، مردمى باشد كه قرآن براى آنان نازل شده و اين صحيح نيست كه كلمه «عربى»، بر امت عرب اطلاق شود.

در جواب مى گوييم: اين اطلاق، در اين مقام بايد همين طور باشد. چون در مقامى كه منكر مى خواهد نام هاى گنگ و غير مفهوم را انكار و مذمت كند، هرچند كه نامه به قومى از عرب نوشته شده باشد، مى گويد: آيا براى خواننده عربى، نام هاى أعجمى مى نويسد؟ براى اين كه مقام، مقام نامناسب بودن حال نامه با حال خواننده آن است. نه بيان اين كه خواننده يك نفر است، يا يك جمعيت. و به همين جهت، بايد عبارت از هر خصوصيت ديگرى، كه ممكن است ذهن شنونده را متوجه آن كند، و از غرض باز بدارد، مجرد سازد.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۶۰۷

و لذا مى بينى كه اشخاص، وقتى لباس بلند بر تن زنى كوتاه قامت مى بينند، مى گويند: «لباس بلند و لابس قصير است». و اگر بگويند: «لباس بلند و لابسه قصيره است»، در حقيقت لكنتى در كلام آورده اند، و به اصطلاح زيادى حرف زده اند. براى اين كه گفتگو در باره مذكر بودن لابس يا مؤنث بودن او نبود، بلكه گفتگو درباره غرضى بود ماوراى آن.

«قُل هُوَ لِلّذِينَ آمَنُوا هُدىً وَ شِفَاءٌ» - اين جمله، اين نكته را بيان مى كند كه اثر و خاصيت قرآن، دائر مدار واژه عربی اش نيست، بلكه اين مردم اند، كه در مقابل آن دو جورند: طايفه اى با ايمان و طايفه اى ديگر بى ايمان اند. و گرنه قرآن، هدايت و شفاء است براى هر كس كه داراى ايمان باشد، و او را به سوى حق هدايت مى كند. و بيماری هاى درونى را، از قبيل شك و ريب ، شفا مى دهد. و در عين حال، براى كسانى كه ايمان نمى آورند، ضلالت و كورى است، و باعث آن است كه حق و راه رشاد را تشخيص ندهند.

و در اين كه مردم بى ايمان را چنين توصيف كرده كه در گوش هايشان «وقر» و سنگينى دارند، اشاره است به اعترافى كه خود آنان كرده بودند، و در اول همين سوره از ايشان حكايت كرد كه گفتند: «وَ فِى آذَانِنَا وَقرٌ».

«أولئِكَ يُنَادَونَ مِن مَكَانٍ بَعِيدٍ» - منظور از ندا شدن شان از محلى دور، اين است كه نه صدايى را مى شنوند، و نه صاحب صدا را مى بينند و اين، خود تمثيلى است از حال كفار، كه نه موعظتى را مى پذيرند، و نه حجتى را تعقل مى كنند.

«وَ لَقَدْ آتَيْنَا مُوسَى الْكِتَاب فَاخْتُلِف فِيهِ ...»:

اين آيه شريفه، رسول خدا «صلّى اللّه عليه و آله و سلّم» را، از اين كه قومش لجبازى مى كنند و به كتابش كفر مى ورزند، تسليت مى دهد.

«وَ لَولا كَلِمَةٌ سَبَقَت مِن رَبّكَ لَقُضِىَ بَينَهُم» - منظور از اين كلمه كه اگر از ناحيه پروردگار متعال قبلا نگذشته بود به زندگى كفار خاتمه داده مى شد، همان جملۀ «وَ لَكُم فِى الأرضِ مُستَقَرّ وَ مَتَاعٌ إلى حِين» است، كه در آغاز خلقت، خطاب به بنى نوع آدم فرموده بود.

«وَ إنّهُم لَفِى شَكّ مِنهُ مُرِيبٌ» - يعنى قوم حضرت موسى «عليه السلام»، نسبت به كتاب موسى، در شكى ريب آور بودند. اين را بدان جهت مى فرمايد، تا خاطر خطير رسول خدا «صلّى اللّه عليه و آله و سلّم» را نسبت به آنچه از قوم خود مى بيند، تسليت دهد.

«مَّنْ عَمِلَ صالِحاً فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ أَساءَ فَعَلَيْهَا ...»:

يعنى عمل، قائم به صاحب عمل است، و بيانگر حال او است.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۶۰۸

اگر عمل صالح و مفيد باشد، خود او هم از آن سود مى برد، و اگر مضر و بد باشد، خودش از آن متضرر مى گردد. پس اين رفتار خداى تعالى، كه نفع عمل صالح را به صاحبش مى رساند و او را ثواب مى دهد، و ضرر عمل بد را نيز به صاحبش مى رساند و عقابش مى كند، اصلا ظلمى نيست، و چنان نيست كه وضع شئ در غير موضعش باشد.

و اگر اين روش از خداى تعالى ظلم باشد، بايد در ثواب دادن ميليون ها بنده و عقاب كردن ميليون ها ديگر، در برابر ميلياردها عمل نيك و بد، ظلّام بندگان باشد. ولى از آن جايى كه گفتيم اين روش ظلم نيست، پس ‍ خداى تعالى ظلّام بندگان نمى باشد. و با اين بيان روشن مى شود كه چرا فرمود: «پروردگار تو، ظلّام بندگان نيست»، و نفرمود: «پروردگار تو، ظالم به بندگان نيست».

«إِلَيْهِ يُرَدُّ عِلْمُ السّاعَةِ ... إِلّا بِعِلْمِهِ»:

برگشتن علم به قيامت به سوى خدا، به معناى آن است كه اين علم مختص به او است، و احدى به جز او، اطلاعى از آن ندارد. و اين معنا در كلام مجيدش مكرر آمده.

«وَ مَا تَخرُجُ مِن ثَمَراتٍ مِن أكمَامِهَا» - كلمه «ثمرات» در اين جمله، فاعل «تَخرُجُ» است. و حرف «مِن» كه بر سرِ آن آمده، زايده است و تنها خاصيت تأكيد را دارد. مانند حرف «باء» در جمله «وَ كَفَى بِاللّهِ شَهِيداً»، و كلمه «أكمام»، جمع «كِمّ» است، كه به معناى غلاف و پوسته روى ميوه است.

و معناى جمله اين است كه: هيچ ميوه اى از ظرف و غلافش بيرون نمى آيد و هيچ ماده اى حامله نمى شود و وضع حمل نمى كند، مگر با علم خدا. يعنى خداى تعالى، به تمام جزئيات احوال هر چيزى دانا است.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۶۰۹

پس خداى سبحان، بدان جهت كه آفريدگار اشياء است و گرداننده احوال آن ها است، عالِم به آن ها و به جزئيات حالات آن ها، و مراقب وضع آن ها نيز هست. و اين، بهترين تدبير است و به همين جهت، تنها او، ربّ و معبود است.

بنابراين، آيه شريفه در مقام اشاره به يگانگى خداى تعالى در ربوبيت و الوهيت است، و به همين جهت است كه در ذيل اين صدر فرموده: «وَ يَومَ يُنَادِيهِم أينَ شُرَكَائى...».

«وَ يَومَ يُنَادِيهِم أينَ شُرَكَائِى قَالُوا آذَنّاكَ مَا مِنّا مِن شَهِيدٍ... مِن مَحِيصٍ»:

ظرف «يَوم»، متعلق است به جمله «قَالُوا». بعضى گفته اند: ظرف است براى مطلبى تقديرى كه فعلا نمى شود بيان نمود و بدين جهت، عمدا نام آن را نبرد تا اعلام كند كه آن قدر مهم است كه بيان، قاصر از معرفى آن است. همچنان كه در جملۀ «يَومَ يَجمَعُ اللّهُ الرّسُلَ» نيز، ظرف «يوم»، متعلق به چنين مظروفى است.

بعضى ديگر گفته اند: متعلق است به چيزى كه حذف شده، از قبيل: «به ياد آر» و امثال آن.

و بعيد نيست كه وجه اول، با صدر آيه مناسب تر باشد. البته به شرطى كه صدر آيه را به همان معنايى بگيريم كه ما احتمالش را داديم، كه در اين صورت، آيه شريفه در مقام نفى شركاء خواهد بود، از اين راه كه تدبير عالَم، قائم به خداى تعالى است، و خود مشركان هم، در قيامت به آن اعتراف مى كنند.

كلمه «آذَنّاكَ»، از مصدر «إيذان» است، كه به معناى اعلام مى باشد. و مراد از اين كه مى گويند: ما به تو اعلام مى كنيم كه هيچ يك شهيد نيستيم، اين است كه: هيچ يك از ما شهادت زبانى نمى دهد. و يا «شهيد»، به معناى رؤيت حضورى است، كه بنابر معناى دوم، جملۀ «وَ ضَلّ عَنهُم مَا كَانُوا يَدعُونَ مِن قَبل»، عطف تفسيرى مى شود، كه علت انتفاى شهادت را بيان مى كند.

«وَ ظَنّوا مَا لَهُم مِن مَحِيص» - كلمه «ظن» - به طورى كه مى گويند - در اين جا، به معناى يقين است. و كلمه «محيص»، به معناى مفر و گريزگاه است.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۶۱۰

و معناى آيه اين است كه: روزى كه خداى تعالى، مشركان را از دور صدا مى زند: كجا هستند شريكان من؟ - يعنى آن سنگ و چوب هايى كه شما شريك من مى پنداشتيد؟ مى گويند: اينك به تو اعلام مى كنيم كه احدى از ما نيست كه عليه تو به وجود شركايى شهادت و گواهى دهد. و يا اين است كه: احدى از ما نيست كه شركايى براى تو ببيند.

آرى، در آن روز، آن خدايانى كه در دنيا به جاى خدا مى خواندند، از نظر ايشان غايب مى شوند، و يقين مى كنند كه ديگر هيچ گريزگاهى از عذاب ندارند.


→ صفحه قبل صفحه بعد ←