الأحقاف ١١
کپی متن آیه |
---|
وَ قَالَ الَّذِينَ کَفَرُوا لِلَّذِينَ آمَنُوا لَوْ کَانَ خَيْراً مَا سَبَقُونَا إِلَيْهِ وَ إِذْ لَمْ يَهْتَدُوا بِهِ فَسَيَقُولُونَ هٰذَا إِفْکٌ قَدِيمٌ |
ترجمه
الأحقاف ١٠ | آیه ١١ | الأحقاف ١٢ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«لِلَّذِینَ آمَنُوا»: در حق مؤمنین. درباره مؤمنان. حرف لام به معنی (عَنْ) است (نگا: آیه . «لَوْ کَانَ خَیْراً»: اگر قرآن چیز خوبی بود. «إِذْ»: چرا که. واژه (إِذْ) به معنی لام تعلیل است (نگا: کهف / ، زخرف / ). «إِذْ لَمْ یَهْتَدُوا بِهِ»: به خاطر عدم هدایتشان به قرآن. «إِفْکٌ قَدِیمٌ»: دروغ قدیمی. مرادشان افسانهای از نوع افسانههای پیشینیان است.
آیات مرتبط (تعداد ریشههای مشترک)
نزول
قتاده گوید: عده اى از مشرکین مى گفتند، ما عزیزتریم و اگر در دین اسلام خیرى وجود مى داشت فلان و فلان بر ما سبقت نمى جستند و اسلام نمى آوردند.[۱]
و نیز گویند این مشرکین عرب طوائف بنوعامر و غطفان و اسد و اشجع بودند و منظورشان از فلان و فلان که در پذیرش دین از آنها سبقت جسته بودند و اینان خود را از آنها ثروتمندتر و عزیزتر محسوب میداشتند. طوائف جهینه و مزینه و اسلم و غفار بوده اند.[۲]
عون بن ابىشداد و نیز ابن سعد از ضحاک و حسن بصرى روایت کنند که عمر بن الخطاب کنیزى داشت به نام زنین و این کنیز مسلمان شده بود و عمر او را مضروب میساخت که چرا مسلمان شده است و کفار قریش درباره این کنیز مى گفتند: اگر در دین اسلام خیرى وجود میداشت. هر آینه این کنیز در پذیرش آن بر ما سبقت نمىگرفت.[۳]
تفسیر
- آيات ۱ - ۱۴، سوره احقاف
- غرض و مفاد كلى سوره مباركه احقاف
- احتجاج عليه پرستش بت ها و معبودهاى زمينى
- معناى واژه ((اثاره )) و مفاد آيه با توجه به معناى آن
- احتجاج عليه مشركين كه قرآن را افتراء به خدا دانسته رسالت پيامبر (ص ) را منكرشدند
- معنا و مفاد آيه : ((قل ما كنت بدعا من الرسل و ما ادرى مايفعل بى و لا بكم ))
- نفى علم غيب از پيامبر (ص ) در جمله ((و ما ادرى ...)) از جهت بشر بودن او است و بااثبات علم غيب براى آن حضرت از طريق وحى منافات ندارد
- عدم منافات نفى علم غيب از پيامبر در اين آيه با عالم بر غيب بودن ايشان به وسيله وحىالهى
- (درباره عالم بودن پيامبر (ص ) و ائمه (ع ) به غيب ، و اثر و رابطه آن با زندگى ورفتار ايشان )
- بيان اينكه علم غيب اثرى در جريان حوادث خارجى ندارد
- على ملازم با اراده موافق است كه تواءم با التزام قلب نسبت به آن باشد
- مقصود از ((شاهد من بنى اسرائيل )) در آيه :((قل اراءيتم ان كان من عند الله و كفرتم ...))
- وجوه مختلف در معناى آيه : ((و قال الذين كفروا للذين امنوا لو كان خيرا ما سبقونا اليه...))
- رواياتى درباره مراد از ((اثارة من علم )) و راجع بهنزول آيه : ((ام يقولون افتريه ...))
- روايتى در ذيل جمله : ((و ما ادرى ما يفعل بى ولابكم )) و اشكالات آن
- روايتى درباره نزول آيه : ((و شهد شاهد من بنىاسرائيل ...))
تفسیر نور (محسن قرائتی)
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
وَ قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِلَّذِينَ آمَنُوا لَوْ كانَ خَيْراً ما سَبَقُونا إِلَيْهِ وَ إِذْ لَمْ يَهْتَدُوا بِهِ فَسَيَقُولُونَ هذا إِفْكٌ قَدِيمٌ «11»
وَ قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا: و گفتند آنانكه كافر شدند، لِلَّذِينَ آمَنُوا: كسانى را كه ايمان آورده بودند، لَوْ كانَ خَيْراً: اگر بودى ايمان بهتر از كيش ما در نفع عاجل و سعادت آجل، ما سَبَقُونا إِلَيْهِ: پيشى نگرفتى بر ما و مسارعت نكردى به سوى اسلام، بلكه ما در آن سابق بودى، چه رتبه ما از ايشان بيشتر است. نزد بعضى آيه در باره رؤساى يهود، و نزد بعضى در حق فقراى اصحاب مانند عمار و صهيب و ابن مسعود نازل شده. قريش مىگفتند: اگر چيزى در اسلام بودى، اين فقرا بر ما سبقت نكردى. وَ إِذْ لَمْ يَهْتَدُوا بِهِ: و چون راه نيافتند و قبول هدايت ننمودند به قرآن، يا به جميع آنچه پيغمبر آورده، فَسَيَقُولُونَ هذا إِفْكٌ قَدِيمٌ:
پس زود باشد كه گويند اين دروغ كهنه است، يعنى پيشينيان نيز اين افترا كرده و مانند اين دروغ را گفته.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
وَ قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِلَّذِينَ آمَنُوا لَوْ كانَ خَيْراً ما سَبَقُونا إِلَيْهِ وَ إِذْ لَمْ يَهْتَدُوا بِهِ فَسَيَقُولُونَ هذا إِفْكٌ قَدِيمٌ «11» وَ مِنْ قَبْلِهِ كِتابُ مُوسى إِماماً وَ رَحْمَةً وَ هذا كِتابٌ مُصَدِّقٌ لِساناً عَرَبِيًّا لِيُنْذِرَ الَّذِينَ ظَلَمُوا وَ بُشْرى لِلْمُحْسِنِينَ «12» إِنَّ الَّذِينَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا فَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ «13» أُولئِكَ أَصْحابُ الْجَنَّةِ خالِدِينَ فِيها جَزاءً بِما كانُوا يَعْمَلُونَ «14» وَ وَصَّيْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَيْهِ إِحْساناً حَمَلَتْهُ أُمُّهُ كُرْهاً وَ وَضَعَتْهُ كُرْهاً وَ حَمْلُهُ وَ فِصالُهُ ثَلاثُونَ شَهْراً حَتَّى إِذا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ بَلَغَ أَرْبَعِينَ سَنَةً قالَ رَبِّ أَوْزِعْنِي أَنْ أَشْكُرَ نِعْمَتَكَ الَّتِي أَنْعَمْتَ عَلَيَّ وَ عَلى والِدَيَّ وَ أَنْ أَعْمَلَ صالِحاً تَرْضاهُ وَ أَصْلِحْ لِي فِي ذُرِّيَّتِي إِنِّي تُبْتُ إِلَيْكَ وَ إِنِّي مِنَ الْمُسْلِمِينَ «15»
ترجمه
و گفتند آنها كه كافر شدند بآنانكه ايمان آوردند اگر بود بهتر پيشى نميگرفتند بر ما بسوى آن و چون هدايت نشدند بآن پس زود است كه بگويند اين حكايات دروغى است از پيشينيان
و پيش از آن كتاب موسى است كه پيشوا و رحمت بود و اين كتابيست تصديق كننده با آنكه زبانى است عربى تا بيم دهد آنانرا كه ستم كردند و مژده باشد براى نيكوكاران
همانا آنانكه گفتند پروردگار ما خدا است پس ايستادگى كردند پس نيست ترسى بر آنان و نه ايشان اندوهگين ميشوند
آنگروه اهل بهشتند جاودانيان در آن بپاداش آنچه بودند كه ميكردند
و سفارش نموديم انسانرا نسبت به پدر و مادرش به نيكى كردن بارور گرديد او را مادرش بكراهت و دشوارى و نهادش بزحمت و دشوارى و باروريش و از شير گرفتنش سى ماه است تا چون برسد بكمال رشد خود و برسد به چهل سال گويد پروردگارا الهام فرما مرا كه شكر كنم نعمت تو را كه انعام فرمودى بر من و بر پدر و مادرم و اينكه بجا آورم كار نيكى كه بپسندى آنرا و مقرّر فرما صلاح را براى من در اولادم همانا من بازگشتم بسوى تو و همانا من از منقادانم.
تفسير
جماعت يهود يا مشركين مكّه باهل ايمان گفتند يا در باره آنها با خودشان صحبت كردند كه اگر ايمان يا قرآن خوب و مفيد بود مردمان
جلد 4 صفحه 650
فرومايه پست سبقت نميگرفتند بقبول بر ما و گفتهاند مقصود يهود عبد اللّه بن سلام و امثال او بودند كه اسلام آورده بودند و در آيات سابقه ذكر شد و خداوند در ردّ آنها فرموده چون قابل هدايت نبودند اين سخن را گفتند و پس از اين خواهند گفت قرآن بيش از يك افسانه دروغ قديمى نيست با آنكه قبل از قرآن تورية حضرت موسى پيشوا و مقتدا و نور و رحمت براى مردم بود و فعلا اين قرآن اصول معارفش با آن موافق و تصديق كننده است كتب سماوى قبل را و بزبان عربى فصيح نازل شده براى آنكه بيم دهد ستمكاران را از عذاب و مژده دهد نيكوكاران را بثواب و تخصيص تورية بذكر از بين كتب سماوى شايد بملاحظه بودن روى سخن به يهود باشد يا كثرت افرادشان در عربستان با آنكه مشركين مكّه از آن اعراض نمودند و يهود كاملا بآن عمل ننمودند و كسانيكه در مقام علم موحّد و متوكّل بخدا شدند و در وادى عمل استقامت و ثبات قدم بخرج دادند و منحرف از جادّه شرع نشدند گفتهاند در آخرت ترس و بيمى از آتيه و حزن و اندوهى از گذشته ندارند و بنظر حقير در دنيا هم ندارند چون كسيكه ميداند خدا را دارد از كه ترس دارد و از چه غم دارد و كلمه ثمّ براى تراخى رتبه عمل از علم است خدا فرموده آنگروه مصاحب و ملازم و مخلّد و مؤبّد در بهشتند به استحقاق جزاى اعمالشان در چند روز دنيا و در ذيل اين آيه شمهئى در سوره حم سجده گذشت و توصيه و سفارش فرمود خداوند در آيات عديده بفرزندان آدم عليه السّلام كه بپدر و مادر خود احسان و نيكى كنند و در مجمع از امير المؤمنين عليه السّلام نقل نموده كه حسنا قرائت فرموده است يعنى براى آن دو كار خوب انجام دهند و شرح اين قسمت در اوائل سوره بقره و غيره گذشته است و چون حقّ مادر ظاهرا زيادتر و رعايت او لازمتر است خداوند شمهئى از زحمات او را تذكر داده كه مادر بعنف و مشقّت او را از شش ماه تا نه ماه در شكم خود حمل كرده و بعد از آن بزحمت و سختى او را وضع نموده و بعدا شير داده در دو سال كه با مدّت اقلّ حمل سى ماه ميشود و الّا زيادتر تا آنكه چون بحدّ بلوغ و رشد و كمال جسمى برسد و از آن بكمال عقل و ادراك معانى فائز گردد كه چهل سال است از خدا بخواهد كه توفيق شكر نعمت خود را بر او و بر پدر و مادرش باو بدهد و آنكه موفّق فرمايد او را بأعمال صالحه
جلد 4 صفحه 651
كه مرضىّ خدا باشد و بخواهد از خدا كه بر نفع او اولاد صالح باو عنايت فرمايد يا پارهئى از اولاد او را بصلاح و تقوى آراسته فرمايد و از معاصى يا ذكر غير خدا توبه كند و منقاد و مطيع اوامر حق باشد و با خلاص در اين راه قدم بردارد و در چند روايت معتبره اين آيات با ولادت حضرت سيد الشهداء (ع) شش ماهه و مقرّر شدن ائمه عليهم السلام در ذريّه او و محزون شدن حضرت زهرا سلام اللّه عليها در حين حمل و وضع آنحضرت از شنيدن خبر شهادتش تطبيق شده و در بعضى تصريح بنزول در باره آنحضرت شده است و در خصال از امام صادق عليه السّلام بلوغ اشدّ بسى و سه سال و تكميل آن بچهل سال تحديد شده و فرموده از چهل و يك سال شروع بنقص ميشود و از پنجاه ببعد مانند كسى است كه در حال جان كندن باشد.
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
وَ قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِلَّذِينَ آمَنُوا لَو كانَ خَيراً ما سَبَقُونا إِلَيهِ وَ إِذ لَم يَهتَدُوا بِهِ فَسَيَقُولُونَ هذا إِفكٌ قَدِيمٌ «11»
جلد 16 - صفحه 141
و گفتند كساني که كافر شدند بكساني که ايمان آوردند که اگر اينکه دين اسلام خوب بود و اينکه قرآن و رسول از طرف خدا آمده بودند سبقت نميگرفتند بر مادر ايمان باو و چون هدايت نشدند اينکه كفار باين دين و باين قرآن زود باشد که بگويند اينکه افك پيشينيان است.
وَ قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِلَّذِينَ آمَنُوا بنحو تخاطب نيست که بمؤمنين بگويند بلكه پيش خود ميگفتند که اينکه مؤمنين اشتباه و خطاء بزرگي كردند زيرا لَو كانَ خَيراً و از جانب خدا بود و حق بود و فرستاده او بود.
ما سَبَقُونا إِلَيهِ ما سزاوارتر بوديم بايمان باو زودتر ايمان ميآورديم زيرا اينکه پيغمبر از قريش است و خويشاوند ما است، و تعبير بلو امتناعيه براي اينکه است که ميگفتند: هيچگونه خيري در او نيست و اينکه قول كفار و مشركين براي اينکه بود که ديدند از مدينه فوج فوج انصار ميآمدند و بشرف اسلام مشرف ميشدند و اصرار بليغ داشتند که حضرت تشريف ببرد مدينه و حضرت ميفرمود تا دستور الهي نرسد نميتوانم بيايم.
وَ إِذ لَم يَهتَدُوا بِهِ باين قرآن هدايت نشدند فَسَيَقُولُونَ پس ناچار ميگويند.
هذا إِفكٌ قَدِيمٌ يعني اينکه دروغها و افتراها تازگي ندارد پيش از ما هم بسيار آمدند و گفتند ما پيغمبريم و كتاب داريم مثل موسي و عيسي و ساير مدعيان نبوت اينکه پيغمبر هم از آنها ياد گرفته دعوي نبوت ميكند و ميگويد اينکه كتاب خداست و ما بتمام آنها كافر هستيم چنانچه در آيه شريفه است: فَلَمّا جاءَهُمُ الحَقُّ مِن عِندِنا (الي قوله) وَ قالُوا إِنّا بِكُلٍّ كافِرُونَ قصص آيه 48.
برگزیده تفسیر نمونه
]
اشاره
(آیه 11)
شأن نزول:
هنگامی که اسلام از طرف قشرهای فقیر و بادیه نشین و تهیدست بسرعت مورد استقبال قرار گرفت چرا که هم منافع نامشروعی نداشتند که به خطر بیفتد، و هم مغز آنها از باد غرور انباشته نبود، و هم قلبهائی پاکتر از قشر مرفّه و عیّاش و هوسباز داشتند.
مغروران مستکبر گفتند: این چه آئینی است که پیروانش انبوهی بادیه نشین فقیر و تهیدست و کنیزان و بردگانند؟ اگر مکتب معقولی بود هرگز نباید افراد سطح پائین و منحط اجتماع از آن استقبال کنند اما ما که در سطح بالا قرار داریم و چشم و چراغ جامعه هستیم عقب بمانیم! این آیه و سه آیه بعد از آن نازل شد و به آنها پاسخ داد.
تفسیر:
شرط پیروزی، ایمان و استقامت است- قرآن همچنان اعمال و گفتار کافران و انحرافات آنها را مورد بحث و بررسی و نکوهش قرار میدهد، نخست به این گفتار غرور آمیز و دور از منطق آنها اشاره کرده، میگوید: «کافران در باره مؤمنان چنین گفتند: اگر ایمان و اسلام چیز خوبی بود هرگز آنها بر ما پیشی نمیگرفتند»! (وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِلَّذِینَ آمَنُوا لَوْ کانَ خَیْراً ما سَبَقُونا إِلَیْهِ).
اینها یک مشت افراد فقیر و بیسر و پا، روستائی و برده و کم معرفتند! چگونه ممکن است آنها حق را بفهمند و به آن اقبال کنند، ولی ما چشم و چراغهای این جامعه از آن غافل و بیخبر بمانیم؟! لذا در پایان آیه با این تعبیر لطیف به آنها پاسخ داده، میگوید: «چون خود آنها به وسیله قرآن هدایت نشدند به زودی میگویند: این یک دروغ قدیمی است»! (وَ إِذْ لَمْ یَهْتَدُوا بِهِ فَسَیَقُولُونَ هذا إِفْکٌ قَدِیمٌ).
یعنی آنها نخواستهاند به وسیله قرآن هدایت شوند، نه این که هدایت قرآن کمبودی داشت.
نکات آیه
۱- تلاش کافران مکه، براى تحقیر مؤمنان و بى اهمیت جلوه دادن ایمان آنان (و قال الذین کفروا للذین ءامنوا لو کان خیرًا ما سبقونا إلیه)
۲- برخورد تحقیرآمیز کافران، با گرایش محرومان به دین، نمودى از روحیه استکبارى آنان است. (و استکبرتم ... و قال الذین کفروا للذین ءامنوا لو کان)
۳- گرایش محرومان به قرآن، بهانه مستکبران براى تردید در حقانیت آن (و قال الذین کفروا ... لو کان خیرًا ما سبقونا إلیه) تعبیر «لو کان خیراً...»، بیان دلیل است و از محتواى آیه استفاده مى شود که کافران، از طایفه اشراف مستکبر و مؤمنان از طبقه محروم بودند. بدین جهت مستکبران، ابراز مى داشتند اگر قرآن خیرى در برداشت، تهى دستان بى هویت بدان روى نمى آوردند.
۴- کافران، مدعى ارزش گرایى و خیرطلبى (لو کان خیرًا ما سبقونا إلیه)
۵- پذیرش امور از سوى طبقه اشراف، ملاک ارزشى بودن آن امور در جامعه جاهلى (لو کان خیرًا ما سبقونا إلیه)
۶- محرومان، نخستین گروندگان به قرآن و پیامبر(ص) (و قال الذین کفروا ... لو کان خیرًا ما سبقونا إلیه) از لحن تحقیرآمیز «ماسبقونا» استفاده مى شود که کافران، از طبقه اشراف و توده مؤمنان، از طبقات محروم و پایین جامعه بودند.
۷- بینش طبقاتى، عامل کفر و حق ناپذیرى (و قال الذین کفروا ... لو کان خیرًا ما سبقونا إلیه) از آیه شریفه استفاده مى شود که کافران، به نوعى روحیه استکبارى ناشى از اشرافیت گرفتار بودند و مؤمنان را از طبقه حقیر و پایین به شمار مى آوردند.
۸- داورى کافران درباره دین، براساس ملاک هاى سطحى و نه متکى بر اندیشه و دانش (و قال الذین کفروا ... لو کان خیرًا ما سبقونا إلیه) کافران، گرایش و عدم گرایش طبقات خاصى را به ایمان، ملاک اصلى داورى خود قرار دادند; بى آن که در متن قرآن و پیام دین خردمندانه بیندیشند.
۹- گرایش به خیر و خوبى، امرى فطرى براى انسان ها (لو کان خیرًا ما سبقونا إلیه) از این که حتى کافران خود را خیرجو دانسته اند، مطلب یاد شده استفاده مى شود.
۱۰- حق ناپذیرى و هدایت گریزى کافران، منتهى به دروغ شمردن پیام راستین وحى (و إذ لم یهتدوا به فسیقولون هذا إفک قدیم) «فاء» در «فسیقولون»، بیانگر ترتّب و نتیجه است; یعنى، اتهام آنان به قرآن، نتیجه حق ناپذیرى و هدایت گریزى آنان است.
۱۱- قرآن، وسیله هدایت و راه یابى انسان به حقیقت (و إذ لم یهتدوا به فسیقولون هذا إفک قدیم)
۱۲- کافران، مدعى دروغ بودن قرآن و پیشینه داشتن آن (فسیقولون هذا إفک قدیم)
۱۳- استکبار و خودبرتربینى، مایه محرومیت از هدایت وحى و تکذیب آن (و استکبرتم ... و قال الذین کفروا ... لو کان خیرًا ما سبقونا إلیه و إذ لم یهتدوا به) با توجه به آیات پیشین و نیز با توجه به صدر و ذیل آیه، استفاده مى شود که بهره مند نشدن کافران از هدایت قرآن و تکذیب آن از سوى ایشان، ناشى از استکبار و خودبرتربینى آنان است.
۱۴- جهل و استکبار، ریشه بسیارى از انکارها و حق ستیزى ها (و إذ لم یهتدوا به فسیقولون هذا إفک قدیم) تعبیر «و إذ لم یهتدوا...»، در حقیقت بیان نمونه اى از این حقیقت کلى است که تکذیب ها و انکارها در بسیارى از موارد متفرع بر زمینه نداشتن، جاهل بودن و برخورد مستکبرانه با حقایق است.
۱۵- پیام انبیا، پیامى پردیرینه و سابقه دار در گذشته تاریخ بشر (فسیقولون هذا إفک قدیم) تعبیر «إفک قدیم» - که اتهام مشرکان به قرآن بود - گویاى این نکته است که محتواى قرآن - که همسو با تعالیم پیامبران گذشته است - داراى پیشینه در طول تاریخ بوده است.
۱۶- موضع منفى مشرکان مکه در برابر تعالیم پیامبران پیشین (و إذ لم یهتدوا به فسیقولون هذا إفک قدیم) تعبیر به «إفک قدیم»، نمایانگر باور کافران مکه به دیرینه بودن پیام وحى و کذب بودن آن از ابتداى تاریخى آن است. به دیگر بیان قرآن در نظر ایشان، همچون تعالیم دیگر پیامبران تاریخ، افترا است.
۱۷- انکار حقایق دین از سوى کافران، در قالب روشن فکرى و ارزش گرایى (و قال الذین کفروا ... لو کان خیرًا ما سبقونا إلیه ... فسیقولون هذا إفک قدیم) کافران با دعوى «لو کان خیراً» خود را ارزش خواه و با اتهام «هذا إفک قدیم» خود را روشن فکر و ضد ارتجاع معرفى مى کنند و با این ادعاها، بدون تأمّل در حقایق قرآن (إذ لم یهتدوا به) به کفر و انکار مى پردازند.
روایات و احادیث
۱۸- «عن سمرة بن جندب، إنّ رسول اللّه(ص) قال: بنو غفار و أسلم کانوا الکثیر من الناس فتنة یقولون لو کان خیراً ما جعلهم اللّه أوّل الناس فیه;[۴] سَمُرة بن جُنْدُب مى گوید: رسول خدا(ص) فرمود: بین مردم، قبیله بنى غفار و قبیله اسلم بودند که زیاد فتنه مى کردند. مشرکان مى گویند: اگر [اسلام] چیز خوبى بود خداوند آنان (قبیله بنى غفار و اسلم) را، اولین مردمان در اسلام قرار نمى داد [و ما در آن بر آنان پیشى مى گرفتیم]».
موضوعات مرتبط
- ادعا: ادعاى خیرطلبى ۴; ادعاى روشنفکرى ۱۷
- استکبار: آثار استکبار ۱۳، ۱۴
- افترا: زمینه افترا به وحى ۱۰
- انبیا: تاریخ انبیا ۱۵; تعالیم انبیا ۱۵; موضعگیرى علیه انبیا ۱۶
- انسان: فطریات انسان ۹
- ایمان: ایمان به قرآن ۳، ۶; ایمان به محمد(ص) ۶
- بنى اسلم: توطئه گرى بنى اسلم ۱۸
- بنى غفار: توطئه گرى بنى غفار ۱۸
- تفکر: آثار تفکر طبقاتى ۷
- جاهلیت: تفکر طبقاتى در جاهلیت ۵; ملاک ارزشها در جاهلیت ۵
- جهل: آثار جهل ۱۴
- حق: عوامل حق ناپذیرى ۷; منشأ حق ستیزى ۱۴
- خیرطلبى: فطریت خیرطلبى ۹
- دین: آسیب شناسى دینى ۷; تکذیب دین ۱۷; قضاوت درباره دین ۸
- فقرا: آثار ایمان فقرا ۳; ایمان فقرا ۶; تحقیر فقرا ۲
- قرآن: ادعاى پیشینه براى قرآن ۱۲; اولین مؤمنان به قرآن ۶; شک در حقانیت قرآن ۳; نقش قرآن ۱۱; هدایتگرى قرآن ۱۱
- کافران: آثار استکبار کافران ۲; آثار حق ناپذیرى کافران ۱۰; آثار هدایت ناپذیرى کافران ۱۰; ادعاهاى کافران ۴، ۱۲، ۱۷; روش برخورد کافران ۲، ۱۷; سطحى نگرى کافران ۸; ملاک قضاوت کافران ۸
- کافران مکه: روش برخورد کافران مکه ۱
- کفر: عوامل کفر ۷
- مؤمنان: تحقیر مؤمنان ۱، ۲
- محمد(ص): اولین مؤمنان به محمد(ص) ۶
- مستکبران: زمینه بهانه جویى مستکبران ۳; شک مستکبران ۳
- مشرکان مکه: موضعگیرى مشرکان مکه ۱۶
- وحى: زمینه تکذیب وحى ۱۳
- هدایت: ابزار هدایت ۱۱; زمینه محرومیت از هدایت ۱۳
منابع