عبس ١٢
ترجمه
عبس ١١ | آیه ١٢ | عبس ١٣ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«ذَکَرَهُ»: از قرآن پند و اندرز گرفت. ضمیر (هُ) به قرآن برمیگردد که مشارٌالیه آیات است. بعضیها آن را به خدا برمیگردانند. در این صورت معنی چنین است: هرکه خواهد خدا را یاد کند و به یاد او باشد.
آیات مرتبط (تعداد ریشههای مشترک)
تفسیر
- آيات ۱ - ۱۶، سوره عبس
- اشاره به شان نزول اين آيات و غرض سوره كه عبارتست از عتاب هر كس كه ثروتمندان
- خبرى عتاب آميز حاكى از روى گرداندن يك مرد نابينا و عنايت و توجه به توانگران
- اشاره به اينكه قرآن كريم ((تذكره )) است
- مقصود از اينكه درباره قرآن فرمود: ((فى صحف مكرمة ...))
- اشاره به اينكه ملائكه اى مخصوص سفراى وحى و تحت امرجبرئيل متصدى حمل و ابلاغ آن به پيامبران بوده اند
- روايتى حاكى از اعراض پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) از ابن ام مكتوم ونزول آيات : ((عبس و تولى ...))
- بيان اينكه آيات عتاب به روشنى متوجه پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) نيست ونزول آن در مورد روى گرداندن آن حضرت از ام مكتوم از جهات مختلف مخدوش و مردود است
- روايتى ديگر حاكى از نزول آيات عتاب در مورد مردى از بنى اميه
تفسیر نور (محسن قرائتی)
كَلَّا إِنَّها تَذْكِرَةٌ «11» فَمَنْ شاءَ ذَكَرَهُ «12» فِي صُحُفٍ مُكَرَّمَةٍ «13» مَرْفُوعَةٍ مُطَهَّرَةٍ «14» بِأَيْدِي سَفَرَةٍ «15» كِرامٍ بَرَرَةٍ «16»
چنين نيست (كه آنها مىپندارند)، همانا قرآن وسيله تذكّر است. پس هر كس بخواهد، آن را ياد كند و از آن پند گيرد. در ميان صحيفههايى ارجمند است. كه بلند مرتبه و پاكيزه است. به دست سفيرانى بزرگوار و نيكوكار.
نکته ها
«صُحُفٍ» جمع «صحيفة» به معناى مكتوب است. «سَفَرَةٍ» جمع «سافر» به معناى كاتب است، چنانكه «اسفار» جمع «سفر» به معناى كتاب است. «بَرَرَةٍ» جمع «بار» به معناى نيكو كار است. «1»
مراد از «سَفَرَةٍ»، سفيران و رسولان وحى، يعنى فرشتگانى هستند كه وحى الهى را به پيامبران مىرسانند و اين فرشتگان، ياران جبرئيل و تحت امر او هستند كه قرآن درباره او مىفرمايد: إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ كَرِيمٍ ... مُطاعٍ ثَمَّ أَمِينٍ «2» راه خدا هم آسان است و هم زمينه فطرى و فكرى و فقهى دارد.
پیام ها
1- آيات قرآن مايه تذكّر و عامل بيدارى فطرت بشرى است. «إِنَّها تَذْكِرَةٌ»
2- مقام و مرتبه قرآن برتر از دسترسى نااهلان و تحريف و تغيير آنان است.
«مَرْفُوعَةٍ مُطَهَّرَةٍ»
3- قرآن را بايد در جايگاه بلند قرار داد. «مَرْفُوعَةٍ»
4- قرآن بايد از هر آلودگى حفظ شود. «مُطَهَّرَةٍ»
5- در دعوت قرآن، اكراه و اجبارى نيست و هركس بخواهد با اختيار خودش آن
«1». تفسير مجمعالبيان.
«2». تكوير، 19- 21.
جلد 10 - صفحه 386
را مىپذيرد. «فَمَنْ شاءَ ذَكَرَهُ»
6- آنچه را خداوند تكريم كرده ما نيز بايد تكريم كنيم. «صُحُفٍ مُكَرَّمَةٍ»
7- قرآن كريم را، فرشتگان كرام به پيامبر مىرسانند. صُحُفٍ مُكَرَّمَةٍ ... بِأَيْدِي سَفَرَةٍ كِرامٍ (هم سرچشمه قرآن خداوند كريم است و هم خود قرآن و هم آورندگان آن و هم بر كسى كه نازل شده است.)
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
فَمَنْ شاءَ ذَكَرَهُ «12»
فَمَنْ شاءَ ذَكَرَهُ: پس هر كه خواهد، حفظ كند آن را و فراموش نگرداند. چه زمام اختيار در قبضه اختيار اوست. تذكره در اين آيه دالّ است بر آنكه قادر باشد بر فعل خود و مخير در آن.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
عَبَسَ وَ تَوَلَّى «1» أَنْ جاءَهُ الْأَعْمى «2» وَ ما يُدْرِيكَ لَعَلَّهُ يَزَّكَّى «3» أَوْ يَذَّكَّرُ فَتَنْفَعَهُ الذِّكْرى «4»
أَمَّا مَنِ اسْتَغْنى «5» فَأَنْتَ لَهُ تَصَدَّى «6» وَ ما عَلَيْكَ أَلاَّ يَزَّكَّى «7» وَ أَمَّا مَنْ جاءَكَ يَسْعى «8» وَ هُوَ يَخْشى «9»
فَأَنْتَ عَنْهُ تَلَهَّى «10» كَلاَّ إِنَّها تَذْكِرَةٌ «11» فَمَنْ شاءَ ذَكَرَهُ «12» فِي صُحُفٍ مُكَرَّمَةٍ «13» مَرْفُوعَةٍ مُطَهَّرَةٍ «14»
بِأَيْدِي سَفَرَةٍ «15» كِرامٍ بَرَرَةٍ «16» قُتِلَ الْإِنْسانُ ما أَكْفَرَهُ «17» مِنْ أَيِّ شَيْءٍ خَلَقَهُ «18» مِنْ نُطْفَةٍ خَلَقَهُ فَقَدَّرَهُ «19»
ثُمَّ السَّبِيلَ يَسَّرَهُ «20» ثُمَّ أَماتَهُ فَأَقْبَرَهُ «21» ثُمَّ إِذا شاءَ أَنْشَرَهُ «22» كَلاَّ لَمَّا يَقْضِ ما أَمَرَهُ «23»
ترجمه
چهره ترش نمود و روى گرداند
براى آنكه آمد نزد او آن مرد كور
و چه ميدانى تو شايد او پاكيزه شود
يا پند گيرد پس نفع دهد او را پند
امّا كسيكه توانگر شد
پس تو باو متوجه ميشوى
و باكى ندارى كه پاكيزه نباشد
و امّا كسيكه آيد نزد تو با آنكه كوشش ميكند
و ميترسد
پس تو از او بامر ديگر مشغول ميشوى
نه چنين است همانا آن موجب تذكّر است
پس هر كه خواهد متذكّر ميشود بآن
در صحيفههائى گرامى داشته شده
در مقام بلندى پاكيزه
نگاه داشته شده در دست نويسندگان
گرامى نيكوكار
لعنت بر انسان كافر چه چيز ايجاب نموده كفر او را
از چه چيز آفريده او را
از نطفهاى آفريده او را پس تعيين فرموده اندازه اعضاء او را
پس راه را آسان نموده براى او
پس ميرانده او را پس امر فرموده كه در گورش نهند
پس وقتى كه بخواهد برمىانگيزاند او را
نبايد چنين باشد هنوز بجا نياورده آنچه را امر نموده است او را.
تفسير
قمّى ره نقل فرموده كه نازل شد در شأن عثمان و ابن امّ مكتوم و او مؤذن پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بود و كور بود و آمد نزد آنحضرت در وقتى كه اصحاب در خدمت او بودند و عثمان هم بود پس حضرت او را بر عثمان مقدّم داشت و عثمان عبوس شد
جلد 5 صفحه 344
و روى از او گرداند و در مجمع از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه نازل شد در باره مردى از بنى اميّه كه نزد پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بود پس ابن امّ مكتوم آمد و آنمرد چون ديد او را تنفّر نمود و جمع آورى كرد خود را و روى ترش نمود و اعراض كرد از توجه باو پس حكايت فرمود خدا اين عمل را و انكار كرد بر او و بنابر اين مفاد آيات شريفه آنستكه روى ترش نمود عثمان و گرداند روى خود را براى آنكه آمد نزد او آنمرد نابينا چه ميدانى تو اى عثمان شايد او خود را پاك و پاكيزه نگهدارد يا پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم متذكّر نمايد او را و او از مواعظ آنحضرت بهرهمند گردد اين طرز رفتار تو با فقرا است امّا كسيكه ثروتمند باشد پس تو به او رو ميكنى و متصدّى پذيرائى از او ميگردى و او را احترام مينمائى و باك ندارى از آنكه پاك و پاكيزه باشد يا نباشد وقتى كه ثروتمند باشد و خود را مسئول او نميدانى و امّا كسيكه نزد تو آيد با آنكه ميآيد و سعى ميكند در طلب معارف و احكام الهى و او از خدا ميترسد پس تو از او منصرف و بامر ديگرى مشغول ميشوى چون گفتهاند ابن ام مكتوم براى استماع آيات قرآن آمده بود ولدى الورود اين استدعا را از پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم نمود و البته نبايد مسلمان چنين كارى را بنمايد قرآن موجب تذكّر است پس هر كس بخواهد متذكّر ميشود بآن و ياد ميگيرد آنرا آنچه ذكر شد در مفاد آيات مستفاد از نقل قمّى ره است و پر واضح است كه اين سلوك با فقرا و اغنيا از اخلاق حميده پيغمبر اكرم كه خداوند او را بخلق عظيم در قرآن ستوده دور است ولى عامّه عميا آنچه را در روايت قمّى ره و مجمع نسبت بعثمان داده شده بود به پيغمبر اكرم نسبت دادهاند و خطابات و عتابات را متوجه بآنحضرت دانستهاند و بعضى از مفسّرين ما هم كه بروايات آنها اعتماد نمودهاند تبعيّت از آنها كردهاند با آنكه در قرآن اسمى از آنحضرت برده نشده و ظاهر آنستكه خطابات متوجه بكسى است كه روى ترش نموده و اعراض كرده در وقت آمدن اعمى نزد او غافل از آنكه آنها حاضرند مقام نبوّت و امامت را تنزّل دهند تا برسد بجائى كه منافات با مطاعن و مظالم ائمه خودشان نداشته باشد و ما قائل بعصمت انبيا و اوصياء هستيم بلكه بايد گفت از پيغمبر ما و اوصياء او ترك اولى هم صادر نشده و اين خطابات و عتابات كه
جلد 5 صفحه 345
بهر مسلمان شريفى متوجه شود افسرده و ملول ميگردد از خداوند بحبيب خود كه هميشه در مقام تسليت خاطر مبارك او است لابدّ بايد در مقابل امر منكرى العياذ باللّه واقع شده باشد و اعتذاراتى كه در اين مقام شده از قبيل آنكه پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم مايل بود باسلام اغنياء از قوم خود براى پيشرفت اسلام لذا بآنها اهميّت داد يا ميخواست ابن ام مكتوم را ادب كند چون بىادبى كرده بود و در بين نجواى پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم با قوم مكرّر مسئلت تلاوت قرآن كرد يا اين سلوك ممنوع نبود و باين آيات ممنوع شد بنظر حقير بىوجه است چون بالاخره يا عتاب خداوند بجا بوده و پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم مستحق آن يا العياذ باللّه بيجا بوده و پيغمبر منزّه از استحقاق و نميشود بهيچ يك قائل شد اين است كه من ميگويم در تفسير قرآن بايد از اقوال اغيار چشم پوشيد و بائمه اطهار مراجعه نمود تو خواه از سخنم پند گير و خواه ملال خداوند بعد از آن فرموده قرآن در صحف و كتب مكرّمه معظّمه است در مقام مرفوع كه لوح محفوظ الهى است و قمّى ره نقل فرموده كه نزد خدا است و منزّه و مطهّر است از ايادى شياطين در دست كرام الكاتبين و ملائكه مقرّبين و انبياء و مرسلين كه سفراء الهى هستند و قمّى ره نقل فرموده در دست ائمه عليهم السلام است و در مجمع از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه حافظ قرآن و عامل بآن باسفراء كرام برره هستند كه مراد از آنها ظاهرا مكرّم از معاصى و نيكوكارانند لعنت بر آدم مشرك و نيست و نابود باد چه قدر كفران نعمت مينمايد كه كافر ميشود يا معلوم نيست چه موجب شده كه از خداى يگانه صرف نظر نموده در مقابل بت سجده ميكند و چرا بايد تكبر كند خوب است ملاحظه كند كه از چه چيز خدا خلق فرموده او را از نطفه پليد پست آفريده پس تقدير فرموده اعضاء و اجزاء و اشكال و اطوار آنرا بر طبق حكمت و مصلحت تا انسان كامل شده پس آسان فرموده بر او به ارائه دادن باو راه خير و سعادت ابدى را بتوسط انبيا و اوليا و علما و صلحا پس ميرانده و حكم بدفن او فرموده براى نيل بنعيم ابدى و محفوظ ماندن جسد او از درندگان و متأذّى نشدن مردمان از بوى او پس هر وقت بخواهد زنده ميكند او را و از قبر بيرون ميآورد براى حساب و جزاى اعمال نبايد آدمى اينطور
جلد 5 صفحه 346
باشد كه شكر نعمتهاى خدا را بجا نياورد از زمان آدم ابو البشر تا حال هنوز شخصى پيدا نشده كه بتمام وظائف خود كاملا عمل نمايد و حقّ شكر نعمت خدا را بجا آورد چون هيچ كس خالى از قصور و تقصير نبوده مگر آنكه خداوند خودش او را حفظ فرموده و بسعادت ابدى رسانده باشد و محتمل است مراد از جمله اخيره فقط آن انسان كافر باشد كه در تمام عمر خود امر الهى را اطاعت ننموده است و اللّه اعلم بمراده.
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
كَلاّ إِنَّها تَذكِرَةٌ «11» فَمَن شاءَ ذَكَرَهُ «12»
هرگز چنين نكن محققا اينکه آيات قرآني تذكره و موعظه و پند و اندرز است پس كسي که بخواهد متذكر ميشود و پند ميگيرد و متعظ ميشود.
كَلّا يعني نبايد چنين كنيد مؤمن را بايد محترم داشت: إِنَّمَا المُؤمِنُونَ إِخوَةٌ حجرات آيه 10،
المؤمن اخ المؤمن
حقوق مؤمن بر مؤمن بسيار است که ميفرمايد:
للمؤمن علي اخيه المؤمن ثلاثون حقا لا برائة له الا بالاداء او العفو
مؤمن نزد خدا و رسول و ائمه هدي بسيار محترم است، اخوت ديني اهميتش از اخوت نسبي زيادتر است.
إِنَّها تَذكِرَةٌ ضمير انها آيات شريفه است که از اول سوره بيان فرموده، و نزول اينکه آيات براي تذكر بندگان است که با مؤمن بايد چه نحوه رفتار كرد خواه غني باشد يا فقير، بصير باشد يا اعمي، صحيح يا مريض، خويش يا غريبه، شهري يا دهاتي، عرب يا عجم هر که هست و هر چه هست.
فَمَن شاءَ ذَكَرَهُ قلوبي که قابليت هدايت داشته باشند و موانعي جلوگير آنها نباشد متذكر ميشوند و پند ميگيرند، اما قلوب قاسيه که بكلي از قابليت افتاده مثل هسته گنديده و دانه فاسد شده که ديگر قابل اينكه سبز شود و دانه و ميوه دهد يا موانع جلوگير است مثل حب جاه و هواهاي نفساني و شياطين انسي و جني و كبر و نخوت و بغض و عداوت و سياهي قلب و مفاسد ديگر ابدا متذكر نميشود و اثر بر آيات شريفه قرآن بار نميكند با اينكه قرآن مجيد:
برگزیده تفسیر نمونه
]
(آیه 12)- سپس میافزاید: «و هر کس بخواهد از آن پند میگیرد» (فمن شاء ذکره).
این تعبیر هم اشارهای است به این که اکراه و اجباری در کار نیست، و هم دلیلی است بر آزادی اراده انسان که تا نخواهد و تصمیم بر قبول هدایت نگیرد نمیتواند از آیات قرآن بهره گیرد.
نکات آیه
۱ - تنها کسانى توان فراگیرى معارف قرآن و به خاطر سپردن آن را دارند که طالب آن بوده و یادگیرى آن را بر خود تحریم نکرده باشند. (فمن شاء ذکره) «ذکر» یعنى شناختى که در ذهن حاضر باشد(بر گرفته از مفردات راغب). و ضمیر مفعولى در «ذکره» به «تذکرة» بازمى گردد. مذکر بودن آن که آخر آیات را هماهنگ ساخته به این اعتبار است که «تذکرة» و «ذکر» به یک معناست.
۲ - آشنایى با معارف قرآن، امرى ضرورى و مورد ترغیب از سوى خداوند (فمن شاء ذکره)
۳ - ابن ام مکتوم، خواهان فراگیرى معارف قرآن بود. (فمن شاء ذکره) آیه شریفه تلویحاً حاضران مجلس پیامبر(ص) را به دو دسته تقسیم مى کند و - به قرینه آیات پیشین - عبارت «من شاء» به ابن ام مکتوم نظر دارد.
۴ - اشراف حاضر در مجلس پیامبر(ص) در ماجراى ابن ام مکتوم، بر اثر بى رغبتى خود، از آموختن و به خاطر سپردن معارف قرآن محروم بودند. (فمن شاء ذکره)
۵ - انسان، در انتخاب دین، داراى اختیار تکوینى است. (فمن شاء ذکره)
۶ - همه انسان ها، استعداد شناخت معارف قرآن را دارند. (فمن شاء ذکره)
موضوعات مرتبط
- اسلام: تاریخ صدر اسلام ۴
- اشراف: محرومیت اشراف صدر اسلام ۴
- انسان: اختیار انسان ۵; استعداد انسان ها ۶
- خدا: تشویقهاى خدا ۲
- دین: آزادى در دین ۵; زمینه تعلیم دین ۶; محرومان از تعلیم دین ۴
- عبدالله بن ام مکتوم: خواسته هاى عبدالله بن ام مکتوم ۳; قصه عبدالله بن ام مکتوم ۴
- علایق: آثار علاقه به قرآن ۱
- قرآن: اهمیت تعلیم قرآن ۲; تشویق به تعلیم قرآن ۲; تعلیم قرآن ۳; زمینه تعلیم قرآن ۱; زمینه حفظ قرآن ۱
- محمد(ص): اشراف در مجلس محمد(ص) ۴