المائدة ٦٧
ترجمه
المائدة ٦٦ | آیه ٦٧ | المائدة ٦٨ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«بَلِّغْ»: تبلیغ کن. برسان. «یَعْصِمُکَ»: محفوظ و مصونت میدارد. «وَ إِن لَّمْ تَفْعَلْ»: اگر به تمام و کمال تبلیغ نکنی. این تهدید خطاب به پیغمبر و به پیروی از او، خطاب به همه علماء و مسلمانانی است که در کار تبلیغ چه بسا سستی کنند و برخی از حقائق را به خاطر دیگران پنهان دارند.
آیات مرتبط (تعداد ریشههای مشترک)
وَ إِنْ مَا نُرِيَنَّکَ بَعْضَ... (۲) إِنَّا کَفَيْنَاکَ الْمُسْتَهْزِءِينَ (۰) وَ اتْلُ مَا أُوحِيَ إِلَيْکَ مِنْ... (۱)
لَيْسَ عَلَيْکَ هُدَاهُمْ وَ لٰکِنَ... (۱) وَ إِذْ تَقُولُ لِلَّذِي أَنْعَمَ... (۲) إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَ... (۱) يَعْلَمُ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَ... (۰) وَ تَوَکَّلْ عَلَى الْحَيِ الَّذِي... (۰) وَ أَنْذِرْ عَشِيرَتَکَ الْأَقْرَبِينَ (۰) قَالَ سَنَشُدُّ عَضُدَکَ بِأَخِيکَ وَ... (۰) إِلاَّ بَلاَغاً مِنَ اللَّهِ وَ... (۳) وَ لَقَدْ رَآهُ نَزْلَةً أُخْرَى (۱)
نزول
محل نزول:
این آیه در مدینه بر پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله نازل گردیده است. [۱]
شأن نزول:[۲]
«شیخ طوسی» گوید: در سبب نزول آيه پنج قول است:
اول، محمد بن كعب القرظى و ديگران گويند كه يك نفر از اعراب در صدد قتل رسول خدا صلى الله عليه و آله برآمد و خواست پيامبر را با شمشير بكشد شمشير از دست وى افتاد.
دوم، رسول خدا صلى الله عليه و آله از قريش در بيم و هراس بود، خداوند به وسيله اين آيه ترس از قريش را از دل او برداشت.
سوم، رسول خدا صلی الله علیه و آله را نگهبانانى حراست و حفاظت مينمودند وقتى كه اين آيه آمد، پيامبر به نگهبانان مزبور دستور داد كه بروند و فرمود: خداوند مرا حفظ خواهد كرد.[۳]
چهارم، عائشه گويد: مقصود آيه از بين بردن توهم است زيرا پيامبر بعضى از امور وحى را به عنوان تقيه ابراز نمى نمود.
پنجم، امامين امام باقر|باقر و امام صادق|صادق عليهماالسلام روايت نمايند كه خداوند به رسول خويش وحى فرستاد كه على بن ابىطالب عليهالسلام را جانشين خود قرار دهد. پيامبر مى ترسيد كه اين موضوع بر بعضى از صحابه گران آيد لذا خداوند براى تشجيع به آشكار شدن اين امر و تهديد به اين كه اگر آن را انجام ندهد، تبليغ رسالت ننموده است. فرمان عملى ساختن جانشينى على عليهالسلام را صادر فرمود.[۴][۵][۶]
تفسیر
- آيه ۶۷ ، سوره مائده
- مراد از ((ناس )) در آيه شريفه ، يهود نيست و موضوع ماءموريت جديد امرى بسيار مهم وخطير مى باشد.
- خطرى كه رسول الله (ص ) از آن نگران بوده خطر جانى نبوده بلكه پيامبر (ص ) ازخطر اضمحلال دين بيمناك بوده است
- اين احتمال كه آيه در اوايل بعثت نازل شده و مراد از:((ماانزل )) مجموع دين باشد مردود است
- اين چه تكليفى است كه لازمه ابلاغ نكردن آن (به تنهائى ) عدم ابلاغاصل دين و مجموع آن مى باشد؟
- اين تكليف تكليفى بوده حائز كمال اهميت و رسول الله (ص ) در ابلاغ آن از ناحيه مسلمينانديشناك بوده است نه از ناحيه كفار و مشركين
- علت نگرانى رسول الله (ص ) از ابلاغ آنچه بدان ماءمور شده است
- آن امر مهم و خطيرى كه پيامبر (ص ) ماءمور به ابلاغ آن شده است ((ولايت )) و جانشينىاميرالمؤ منين (ع ) است
- نكاتى كه در آيه شريفه : ((يا ايها الرسول بلغ ماانزل اليك من ربك )) مى باشد
- جمله ((و ان لم تفعل فما بلغت رسالته )) گر چه صورت تهديدى دارد ولى در حقيقتمبين اهميت موضوع است
- معناى عصمت در جمله : ((والله يعصمك من الناس ))
- مفهومى كه كلمه ((ناس )) متضمن آنست و مراد از ((ناس )) در: ((والله يعصمك من الناس))
- دو توضيح لازم درباره معناى جمله : ((والله يعصمك من الناس )) و جمله ((ان الله لايهدى القوم الكافرين ))
- (رواياتى در ذيل آيه شريفه : ((يا ايها الرسول بلغ ...)) شاءننزول آن و ابلاغ ولايت على (ع ) در غدير خم
- اشكالات صاحب (المنار) به روايتى در شاءن ولايت اميرالمؤ منين (ع )
- رد اشكالاتى كه صاحب المنار بر روايت فوق الذكر ايراد نموده است
- شاءن نزول(ساءل سائل بعذاب واقع )) به روايت طبرسى در مجمع البيان
- نام جمعى از صحابه رسولالله (ص ) كه حديث غدير را نقل كرده اند
- رواياتى ديگر از طرق عامه كه شاءن نزول آيه شريفه را داستانهايى مختلفنقل مى كنند
تفسیر نور (محسن قرائتی)
يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكافِرِينَ «67»
اى پيامبر! آنچه را از سوى پروردگارت به تو نازل شده است (در مورد ولايت و جانشينى حضرت على) اعلام كن واگر چنين نكنى، رسالت الهى را نرساندهاى و (بدان كه) خداوند تو را از (شرّ) مردم (و كسانى كه تحمّل شنيدن اين پيام مهم را ندارند) حفظ مىكند. همانا خداوند گروه كافران را هدايت نمىكند.
نکته ها
اين آيه به دلايلى كه خواهد آمد مربوط به جانشينى حضرت على عليه السلام و نصب او به ولايت در غدير خم به هنگام برگشت پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله از سفر حج در سال دهم هجرى است. جالب اينكه اين آيه در ميان دو آيهاى قرار گرفته كه مربوط به اقامهى كتاب آسمانى است و شايد اشاره به اين باشد كه ميان رهبر معصوم و اقامهى كتاب آسمانى، پيوند محكمى برقرار است. آرى، امام است كه مىتواند كتاب آسمانى را به پا دارد و اين كتاب خداست كه مىتواند امام واقعى را معرّفى كند.
همهى مفسّران شيعه به اتكاى روايات اهل بيت عليهم السلام و نيز بعضى از مفسّران اهلسنت به عنوان يكى از مصاديق، آيه را مربوط به نصب حضرت على عليه السلام در غدير خم به ولايت و
جلد 2 - صفحه 336
امامت دانستهاند. «1» جالب آنكه صاحب تفسير المنار از مُسند احمد و ترمذى و نسائى و ابن ماجه، حديثِ «مَن كنتُ مولاه فعلىّ مولاه» را با سند صحيح و موثّق بيان كرده است و سپس با دو جمله به خيال خود در آن تشكيك نموده است: اوّل اينكه مراد از ولايت، دوستى است. (غافل از آنكه دوستى نياز به بيعت گرفتن و تبريك گفتن و آن همه تشريفات در غدير خم نداشت) دوم آنكه اگر حضرت على عليه السلام امام و رهبر بعد از رسول اكرم صلى الله عليه و آله بود، چرا فرياد نزد و ماجراى نصب خود را در غدير نگفت؟! (غافل از آنكه در سراسر نهجالبلاغه و كلمات حضرت على عليه السلام نالهها و فريادها مطرح است؛ ولى صاحب المنار گويا آن نالهها و فريادها را نشنيده است). «2»
در تمام قرآن تنها در اين آيه است كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله نسبت به كتمان پيام، تهديد شده كه اگر نگويى، تمام آنچه را كه در 23 سال رسالت گفتهاى هدر مىرود. پس بايد ديد چه پيام مهمى است كه اين گونه بيان مىشود؟
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله به حضرت على عليه السلام فرمود: «لو لم ابلغ ما امرت به من ولايتك لحبط عملى» اگر آنچه درباره ولايت تو است به مردم نرسانم تمام اعمال من محو مىشود. «3»
در اين آيه، چند نكته است كه جهتگيرى محتوايى آن را روشن مىكند:
1. سورهى مائده، در اواخر عمر شريف پيامبر اسلام نازل شده است.
2. در اين آيه، بجاى «يا أيّها النّبى»، تعبير «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ» آمده است، كه نشانهى يك رسالت مهم است.
3. به جاى فرمان «أبلغ»، فرمان «بَلِّغْ» آمده كه نشانهى ابلاغ قطعى ورسمى ومهم است.
4. پيامبر نسبت به نرساندن يك پيام مهم تهديد شده كه اگر نگويد، همهى زحماتش به هدر مىرود.
5. رسول خدا صلى الله عليه و آله از عواقب كارى هراس دارد كه خداوند او را دلدارى مىدهد كه ما تو را از شر
«1». تفاسير كبير فخررازى و المنار.
«2». اين سطرها را در شب شهادت حضرت على عليه السلام، نيمه شب 21 ماه رمضان 1380 نوشتم.
«3». تفسير نورالثقلين وامالى صدوق، ص 400.
جلد 2 - صفحه 337
مردم نگه مىداريم.
6. پيامبر، از جان خود نمىترسد. زيرا در روزگار تنهايى كه با بتپرستان مبارزه مىكرد و در جنگهايى كه با مشركان درگيرى نظامى داشت، از خطرها نمىترسيد. (در حالى كه سنگباران مىشد، و يارانش شكنجه مىشدند، حالا در اواخر عمر و در ميان اين همه يار بترسد؟!)
7. در آيه، پيامى است كه به لحاظ اهميّت، با همه پيامهاى دوران نبوّت و رسالت، برابر است كه اگر اين پيام به مردم نرسد، گويا همهى پيامها محو مىشود.
8. محتواى پيام، بايد مسألهاى اساسى باشد، وگرنه در مسائل جزئى و فردى، اين همه تهديد و دلدارى لازم نيست.
9. پيام آيه، مربوط به توحيد و نبوّت و معاد نيست، چون اين اصول، در روزهاى اوّل بعثت در مكّه بيان شده و نيازى به اين همه سفارش در اواخر عمر آن حضرت ندارد.
10. پيام آيه، مربوط به نماز، روزه، حج، زكات، خمس وجهاد هم نيست، چون اينها در طول 23 سال دعوت پيامبر بيان شده و مردم نيز به آن عمل كردهاند و هراسى در كار نبوده است.
پس، محتواى اين پيام مهم كه در اواخر عمر شريف پيامبر صلى الله عليه و آله نازل شده چيست؟
روايات بسيارى از شيعه و سنّى، ما را از تحيّر نجات داده و راه را نشان مىدهد. روايات مىگويد: آيه مربوط به هجدهم ذيحجه سال دهمهجرى در سفر حجةالوداع پيامبر اسلام است، كه آن حضرت در بازگشت به سوى مدينه، در مكانى به نام «غدير خم» به امر الهى فرمان توقّف داد و همه در اين منطقه جمع شدند. مكانى كه هم آب و درخت داشت و در گرماى حجاز، كارساز بود و هم محلّ جداشدن كاروانهاى زائران مكّه بود و اهل يمن، عراق، شام، مدينه و حبشه از هم جدا مىشدند.
در آنجا، پيامبر خدا در ميان انبوه ياران، بر فراز منبرى از جهاز شتران قرار گرفت و خطبهاى طولانى خواند. ابتداى خطبه، توحيد، نبوّت و معاد بود كه تازگى نداشت. سخن تازهاى كه بود اين بود كه پيامبر، خبر از رحلت خود داد و نظر مسلمانان را نسبت به خود جويا شد. همه نسبت به كرامت و عظمت و خدمت و رسالت او در حد اعلا اقرار كردند. وقتى مطمئن شد
جلد 2 - صفحه 338
كه صدايش به همهى مردم، در چهار طرف مىرسد، پيام مهم خود را نسبت به آينده بيان كرد. و فرمود: «مَن كنتُ مولاه فهذا فعلىّ مولاه» هر كه من مولاى اويم، علىّ مولاى اوست و بدين وسيله جانشينى حضرت على عليه السلام را براى پس از خود به صراحت اعلام داشت.
امّا پس از وفاتش، وقتى حضرت زهرا عليها السلام به در خانههاى مردم مىرفت و مىگفت: مگر نبوديد و نشنيديد كه رسول خدا در غدير خم چه فرمود؟ مىگفتند: ما در غدير خم، در فاصله دورى بوديم و صداى پيامبر را نمىشنيديم!! اللّه اكبر از كتمان، از ترس، از بىوفايى و از دروغ گفتن به دختر پيامبر خدا.
آرى، مردم با دو شاهد، حقّ خود را مىگيرند، ولى حضرت على عليه السلام با وجود دهها هزار شاهد، نتوانست حقّ خود را بگيرد. امان از حبّ دنيا، حسادت و كينههاى بدر و خيبر و حنين كه نسبت به حضرت علىّ عليه السلام در دل داشتند.
امام باقر عليه السلام فرمودند: «بُنى الاسلام على خمس على الصلاة و الزّكاة و الصوم و الحج و الولاية و لم يناد بشىء كما نودى بالو لاية فاخذ النّاس بارباع و تركوا هذه»، اسلام بر پنج چيز استوار است: بر نماز، زكات، روزه، زكات و ولايت اهلبيت و چيزى به اندازهى ولايت مورد توجّه نبود، امّا مردم چهارتاى آن را پذيرفتند و ولايت را ترك كردند! «1»
امام رضا عليه السلام فرمود: بعد از نزول اين آيه كه خداوند ضامن حفظ رسول اكرم صلى الله عليه و آله شد، «وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ» پيامبر هر نوع تقيّه را از خود دور كرد. «2»
پیام ها
1- نوع خطاب، بايد با نوع هدف، هماهنگ باشد. چون هدف، رسالت و پيام رسانى است، خطاب هم «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ» است.
2- انتخاب رهبر اسلامى (امام معصوم) بايد از سوى خداوند باشد. «بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ»
3- گاهى ابلاغ پيام الهى بايد در حضور مردم و در مراسم عمومى و با بيعتگرفتن
«1». كافى، ج 2، ص 18.
«2». تفسير نورالثقلين و عيون اخبارالرضا، ج 2، ص 130.
جلد 2 - صفحه 339
همراه باشد، ابلاغ ولايت با سخن گفتن تنها كافى نيست؛ بلكه بايد با عمل همراه باشد. «وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ» به جاى «ان لم تبلغ»
4- احكام و پيامهاى الهى، همه در يك سطح نيست. گاهى كتمان يك حقيقت، با كتمان تمام حقايق برابر است. «وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ»
5- اگر رهبرى صحيح نباشد، مكتب نابود و امّت گمراه مىشود. «فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ»
6- ركن اصلى اسلام، امامت و حكومت است. «وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ»
7- انكار ولايت، نوعى كفر است. «إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكافِرِينَ»
8- عنصر زمان و مكان، دو اصل مهم در تبليغ است. (با توجّه به اينكه اين آيه در هجدهم ذىالحجّه و در محل جدا شدن كاروانهاى حج نازل شد)
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكافِرِينَ (67)
بعد از آن پيغمبر صلى اللّه عليه و آله خود را امر فرمايد به تبليغ و وعده عصمت و نصرت:
يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ: اى فرستاده به حق، تبليغ نما و برسان و ادا كن به كافّه مردمان. ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ: آنچه نازل شده به تو از جانب پروردگار تو از احكام شريعت. وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ: و اگر چنين نكنى و تمام آن را نرسانى، پس تبليغ نكردهاى رسالتها و پيغامهاى او را، زيرا كتمان بعضى ضايع نمايد آن چيز را كه رسانيدهاى، چنانچه ترك بعضى از اركان نماز مبطل نماز است، چه غرض دعوت به آن منقص مىشود، يا اگر نرسانى آن را، پس گويا تو تبليغ هيچ چيز از آن نكردهاى، چه كتمان بعض و كلّ يكسان است در شناعت و جلب عقوبت. وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ: و خداى تعالى نگاه مىدارد تو را از شر مردمان، اين وعده ضمان است از خدا به عصمت آن حضرت از تعرض اعادى و حفظ جان او از آنها و تنبيه بر ازاحه معاذير. خلاصه معنى آنكه: هيچكس را بر قتل تو دست نخواهد بود، پس در تبليغ خود جد و جهد تمام نما و آنچه نهايت وسع و طاقت است در آن سعى كن. إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكافِرِينَ: بدرستى كه خداى تعالى هدايت نفرمايد كافران را به استيلا و تسلط بر تو، و ايشان را تمكين ندهد بر اهلاك تو، يا ايشان را هدايت نفرمايد به ايمان، زيرا معرض شدند و قبول ننمودند ايمان را به سوء اختيار خود.
نزول آيه شريفه- باتفاق خاصه و عامه اين آيه مباركه در شأن حضرت امير المؤمنين عليه السّلام در غدير خم نازل شد:
تفسير اثنا عشرى، ج3، ص: 135
1- سيد بن طاوس در كتاب اقبال گفته: نص حضرت رسول صلى اللّه عليه و آله بر حضرت امير عليه السّلام در روز غدير به امامت از آن واضحتر است كه احتياج به بيان داشته باشد.
2- مسعود بن ناصر سجستانى از ثقات علماء عامه در كتاب ولايت كه هفده جزو است، حديث غدير را از صد و بيست نفر صحابه روايت نموده.
3- محمّد بن جرير طبرى صاحب تاريخ در كتاب الرّدّ على الحرقوصيه «1»، به هفتاد و پنج طريق روايت نموده.
4- ابو القاسم حسكانى به طرق بسيار روايت نموده.
5- ابن عقده، حافظ در كتاب الولايه، به صد و پنج طريق.
6- ثعلبى نيز بحذف اسانيد در تفسير خود از ابن عباس نقل كرده كه اين آيه كريمه در شأن على بن ابى طالب عليه السّلام نازل شده.
7- ابن مغازلى شافعى در كتاب مناقب بعد از نقل حديث غدير گفته: هذا حديث صحيح و صد نفر آن را روايت نمودهاند.
8- خطيب خوارزمى به چندين سند.
9- ابن عقده به صد و پنج طريق.
10- مالك بن انس از صحيح مسلم، و صحيح بخارى و صحيح ابى داود سجستانى، و صحيح ترمذى، و صحيح نسائى از حضرت رسول صلى اللّه عليه و آله روايت نموده كه فرمود: من كنت مولاه فعلىّ مولاه. «2» قضيه غدير- بطور اجمال آنكه: سال حجة الوداع چون حضرت به عرفات رسيد، جبرئيل نازل و گفت: يا محمّد صلى اللّه عليه و آله خداوند جليل تو را سلام مىرساند و مىفرمايد: اجل تو نزديك و من تو را تكليف مىنمايم به امرى كه چارهاى ندارى، و البته مقدم دار وصيت را و آنچه نزد توست از علم الهى و ميراث
«1» طايفهاى از خوارج و از پيروان حرقوص بن سعد بن زهير (در باره شرح حال او و كتاب فوق الذكر به كتب رجال مراجعه شود.)
«2» براى آشنائى با مدارك حديث غدير به كتب ارزشمند الغدير، احقاق الحقّ، غاية المرام و ساير كتابهايى كه عالمان فداكار و خدمتگزار تأليف كردهاند، رجوع شود.
تفسير اثنا عشرى، ج3، ص: 136
انبيا همه را تسليم كن به وصى و خليفه بعد از خود على عليه السّلام كه حجت كامله من است. پس او را بر پا دار تا نشانه راه هدايت باشد، و تازه كن عهد و پيمان و بيعت او را كه در روز «الست» از خلايق گرفتم كه ولىّ من، على عليه السّلام مولاى هر مؤمن و مؤمنه است؛ زيرا هيچ پيغمبرى را از دنيا نبردهام مگر بعد از كامل كردن اتمام نعمت به دوستى دوستان و دشمنى دشمنان خود، و اين كمال يگانه پرستى من است كه متابعت كنند ولىّ مرا. پس امروز كامل گردانم دين را و تمام نمايم نعمت را و پسنديدم براى شما دين اسلام را به ولىّ خود و مولاى هر مؤمن و مؤمنه، يعنى على عليه السّلام بنده خالص من، و وصىّ پيغمبر من، و خليفه من بعد از او، و حجت بالغه من بر خلق. مقرون است طاعت او به طاعت محمّد نبى من، و طاعت هر دو به طاعت من. هر كه على را اطاعت كند مرا اطاعت كرده. مقرّ به امامت او، مؤمن، و منكر امامت او، كافر، و هر كه ديگرى را در امامت شريك گرداند مشرك است. با ولايت او داخل بهشت و با دشمنى او داخل جهنم شوند. پس يا محمّد صلى اللّه عليه و آله على را به مردم معرفى و عهد و پيمان مرا تازه كن. حضرت ترسيد منافقان كفر خود را ظاهر، و پراكنده شوند. از خدا خواست او را از شرّ آنها نگاه دارد؛ لذا تأخير كرد اظهار امامت آن سرور را تا مسجد خيف. باز جبرئيل نازل و تأكيد كرد و چون ما بين مكه و مدينه به كراع الغيم رسيد باز جبرئيل نازل و مبالغه نمود. حضرت فرمود:
مىترسم تكذيب من كنند و سخن مرا در حق على عليه السّلام قبول ننمايند.
چون به غدير خم يك فرسخى جحفه رسيد، پنج ساعت از روز گذشته، جبرئيل نازل و با شدت خطاب: يا محمّد صلى اللّه عليه و آله خداى تعالى تو را سلام مىرساند و مىفرمايد «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ» حذيفه يمانى گويد: وقتى آيه نازل شد، كه به غدير خم رسيديم. هوا به مرتبهاى گرم بود كه گوشت را به زمين مىگذاشتند بريان مىشد. فرمود: ندا كنند مردم جمع شوند.
هفتاد هزار نفر مجتمع و پيغمبر صلى اللّه عليه و آله امر نمود تا جهاز شترها را بالاى هم نهاده منبرى ترتيب داده حضرت به بالاى آن برآمده خطبه مفصل بليغى انشاء فرمود.
تفسير اثنا عشرى، ج3، ص: 137
شمهاى از خطبه- فرمود: اقرار مىكنم براى خدا بر نفس خود به بندگى، و گواهى مىدهم به خداوندى او، و ادا مىكنم آنچه وحى فرموده از ترس نزول بلاى عظيم در عدم تبليغ، و وحى فرمود: «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ» (الخ) اى گروه مردم، تقصير نكردم در رسالت، و بيان مىكنم كه جبرئيل مكرر بر من نازل و امر نمود از جانب خدا اعلام كنم در حضور مردم سفيد و سياه كه: على بن ابى طالب عليه السّلام برادر من و خليفه من و امام است بعد از من. ايها الناس علم من محيط است بر منافقانى كه مىگويند به زبانهاى خود آنچه نيست در دلهاى آنها، و اين را سهل شمارند و در نزد خدا عظيم است؛ و مرا آزار بسيار كردند در باب على، و گفتند او گوش است، يعنى هر چه مىگويند او قبول مىكند بسبب آنكه مىديدند على هميشه با من است و من توجه به او دارم تا آيه نازل شد: «وَ مِنْهُمُ الَّذِينَ يُؤْذُونَ النَّبِيَّ وَ يَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ» «1» و اگر گويندگان را خواهم نام برم مىتوانم، بدانيد خداوند نصب فرموده على عليه السّلام را براى شما ولىّ و صاحب اختيار و امام مفترض الطاعه بر مهاجر و انصار و صحرانشينان و شهريان و هر عجمى و هر عربى و بر آزاد و بنده، صغير و كبير، سياه و سفيد.
پس او حكمش بر همه روا و گفتارش بر همه نافذ، و امرش جارى است.
ملعون است هر كه مخالفت او كند، و مرحوم است هر كه تصديق او نمايد. اى گروه مردم، تدبر كنيد در قرآن و بفهميد آيات محكمات آن را و عمل نمائيد، و پيروى نكنيد متشابهات آن را به خدا قسم واضح نمىگرداند تفسير قرآن را مگر على عليه السّلام اى گروه مردم، بدرستى كه على عليه السّلام و طيبين از ذريه من كه از صلب او بهم رسند، ثقل اصغر، و قرآن ثقل اكبر است جدا نمىشوند تا حوض كوثر. نيست امارت و پادشاهى مؤمنان بعد از من براى احدى به غير على عليه السّلام. پس به دست مبارك بازوى على عليه السّلام را گرفت برد بالا يك درجه پائينتر از خود، و دست او را بلند. فرمود: كيست اولى بشما از جانهاى شما؟ صحابه گفتند: خدا و رسول. فرمود: هر كه من مولاى اويم على مولاى
«1» توبه، آيه 61.
تفسير اثنا عشرى، ج3، ص: 138
اوست: «اللّهمّ وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله» حاضران به غايبان برسانيد، و بگوئيد: شنيديم و اطاعت كرديم و راضى هستيم به آنچه رسانيدى به ما از جانب خدا، و بيعت مىكند در اين امر دلها و زبانهاى ما و بر اين عقيده زنده و مرده و مبعوث خواهيم شد و تغيير و تبديل و شك و ريبى نداريم و آنچه فرمودى خواهيم رسانيد. پس مردم همه صدا بلند كردند: بلى بلى، شنيديم و اطاعت كرديم امر خدا و رسول را. و هجوم آورند به بيعت كردن، تا حضرت نماز ظهر و عصر را در يك وقت بجا آورد؛ باقى روز مشغول بيعت بودند تا نماز مغرب و عشا را نيز در يك وقت بجا آورد از كثرت شغل بيعت و تنگى وقت. از جمله كسانى كه در تهنيت مبالغه به حد اطناب رسانيد عمر بن خطاب بود. نزد امير المؤمنين عليه السّلام آمد و به آن حضرت خطاب نمود: «بخّ بخّ لك يا علىّ، اصبحت مولاى و مولا كلّ مؤمن و مؤمنة.» «1» اعجاز- ثعلبى از سفيان بن عيينه پرسيد از تفسير آيه «سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ» كه در باره كى نازل شد. گفت: از حضرت صادق عليه السّلام شنيدم از پدرانش روايت فرمود كه: چون حضرت رسول صلى اللّه عليه و آله به غدير خم رسيدند، ندا فرمود مردم جمع، و دست على عليه السّلام را گرفت و گفت «من كنت مولاه فعلىّ مولاه» و اين امر شايع شد. خبر به شهرها رسيد. حارث بن نعمان فهرى آمد به نزد پيغمبر صلى اللّه عليه و آله در ميان صحابه و از ناقه فرود آمد و ناقه را خوابانيد. به حضرت گفت: يا محمّد صلى اللّه عليه و آله ما را امر نمودى از جانب خدا كه شهادت دهيم به وحدانيت خدا و رسالت تو، پس قبول كرديم آن را از تو. و امر كردى به پنج نماز، قبول نموديم. و امر به روزه ماه رمضان نمودى و حج خانه كعبه، قبول كرديم. به اينها راضى نشدى تا دست پسر عمّ خود گرفتى و بر ما زيادتى دادى و گفتى هر كه من مولاى اويم على مولاى اوست، اين از جانب تو باشد يا از جانب خدا؟ حضرت فرمود: سوگند ياد مىكنم به حق خدائى كه بجز او خدائى نيست كه تفضيل او بر شما از جانب
«1» شرح داستان و متن كامل خطبه در كتاب احتجاج طبرسى، جزء اوّل، صفحه 66 تا 89 آمده است.
تفسير اثنا عشرى، ج3، ص: 139
خدا است. پس حارث روانه شد و گفت: خداوندا اگر آنچه مىگويد حق است، پس سنگى از آسمان بر ما ببار يا بياور به سوى ما عذابى درد آورنده. پس هنوز به راحله خود نرسيده بود كه سنگى از آسمان بر سرش فرود و از دبرش بيرون آمد. حق تعالى آيه شريفه نازل فرمود. «1» تبصره- لفظ «مولى» به حسب لغت به شانزده معنى آمده: 1- به معنى مالك. 2- رب. 3- معتق يعنى آزاد كننده. 4- معتق يعنى آزاد شده 5- جار و همسايه 6- خلف و قدام يعنى پشت سر و پيش رو 7- تابع 8- ضامن جريره هم سوگند كه پيمان با او بسته باشند. 9- داماد 10- ابن عم 11- منعم يعنى انعام كننده 12- منعم عليه يعنى انعام كرده شده. 13- دوست و محب 14- ياور و ناصر. 15- به معنى مطاع و سيد. 16- اولى به تصرف در امور و ولىّ امر. و اشكالى نيست كه دوازده معنى اوليه غير مرتبط به حديث، بلكه اكثر آن كذب و غير صحيح است، و معنى سيزدهم كه دوست و محب باشد استعمال لفظ مولا به اين معنى غير معلوم و غير محقق، بلكه مجرد احتمال در استعمال است با آنكه اين معنى هم اختصاص به حضرت رسول صلى اللّه عليه و آله و امير المؤمنين عليه السّلام نداشت، بلكه همه مؤمنين و ملائكه هم شريكاند در اين معنى به جهت فرمايش خدا «وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ» و معنى چهاردهم كه يار و ناصر باشد، اختصاص به آن حضرت وجهى ندارد، زيرا همه اصحاب و انصار و مؤمنين ناصر و ياور و معين يكديگرند و معنى پانزدهم و شانزدهم متقارب المفاد و لفظ «مولى» در اكثر استعمالات عرب راجع به اين دو معنى اخير است به دليل آيه «مَأْواكُمُ النَّارُ هِيَ مَوْلاكُمْ. «2» اى: اولى بكم» و ابو عبيده و ابن قتيبه كه از اعاظم اهل لغت و عربيت باشند تصريح نموده كه لفظ «مولى» در آيه شريفه به معنى «اولى» باشد و نيز ابن اثير در نهايه لفظ «مولى» را در كلام عمر كه گفت «اصبحت مولاى و مولا كلّ مؤمن و مؤمنة» بر اولى به
«1» به كتاب شريف الغدير، جلد اوّل، صفحه 218 تا 225 رجوع شود (طبع نجف اشرف)
«2» حديد، آيه 15.
تفسير اثنا عشرى، ج3، ص: 140
تصرف حمل نموده. «1» تكميل- گذشته از اينها قرائنى باشد كه مطلب را مبين سازد:
1- فرمايش حضرت در حديث شريف كه اكثر مفسرين عامه نقل نموده:
«الست اولى بكم من انفسكم» و بعد از آن تصريح فرمود به اين كلام «من كنت مولاه فعلىّ مولاه» زيرا حمل لفظ مولى بر غير معنى اولى و تفريع آن بر فرمايش «ا لست اولى بكم من انفسكم» غير صحيح، و صادر نشود چنين كلامى از پستترين فصحا، چه برسد صدور آن از افصح الفصحا و سيد الانبيا.
2- بر هيچ عاقلى مخفى نيست كه خصوصيات واقعه غدير كه زياده از هفتاد هزار نفر و متفرق در سير بودند و اقلا پيش و پس لشگر زياده از چهار فرسخ مىشد در وقت ظهر در عين شدت گرما و حرارت هوا، به قسمى كه مردم عباهاى خود را به پا پيچيده و ردا بر سر افكنده تا بتوانند تحمل وقوف نمايند، در چنين موقعى امر فرمايد منبر از سنگ و جهاز شتر ترتيب و نزول قافله در مكانى كه هيچ وقت معهود نبود كه قافلهاى نزول كند و حضرت رسول صلى اللّه عليه و آله على بن ابى طالب عليه السّلام را بالاى منبر، بلند به قسمى كه سفيدى زير بغل مبارك پيدا شود و تمام خلق او را ببينند و بفرمايد: «ا لست اولى بالمؤمنين من انفسهم» و تصديق خواستن از آنها به قول «بلى يا رسول اللّه» و فرمودن «فليبلّغ الشّاهد الغايب بانّ من كنت مولاه فعلىّ مولاه» و دعا نمودن؛ اين همه قرائن عقليه، دليل واضحند كه مقصود حضرت نبود مگر نصب نمودن على عليه السّلام به امامت و خلافت. و از شخص عاقل اين همه تكلفات صادر نمىشود در بيان امر واضحى كه هيچ اختصاصى ندارد و خود و مردم را به زحمت اندازد براى گفتن به مردم هر كه من دوست اويم فلان هم دوست اوست و هر كه ياور اويم او هم ياور اوست، چه برسد به رسول خدا كه سيد انبياء و عقل كل باشد. پس عقل سليم حكم نمايد كه مراد، امر عظيم و جليلى است كه اهتمام آن اشد و اعظم باشد در شريعت از جميع امور شرعيه كه اتميت و
«1» نهايه، ابن اثير، جلد پنجم، صفحه 228 (ذيل لغت ولا)
تفسير اثنا عشرى، ج3، ص: 141
اكمليت رسالت منوط به آن است، كه اگر آن نباشد تبليغ رسالت نباشد، و آن امر نيست مگر امامت و خلافت و وصايت، لا غير.
3- تهنيت عمر حضرت على عليه السّلام را به لفظ بخّ بخّ لك يا علىّ اصبحت مولاى و مولا كلّ مؤمن و مؤمنة» كه در اكثر اخبار حديث غدير علماء عامه نقل نمودهاند. چه اين تهنيت با لفظ مولا بر ناصر و ياور و دوست و محب جمع نمىشود، زيرا اين مطلب اختصاص به امير المؤمنين عليه السّلام ندارد، بلكه تمام مؤمنين و اصحاب و انصار و مهاجر شريكند. پس ثابت و محقق شود كه تهنيت عمر، قرينه صريحه است به آنكه مراد مولى اولى به تصرف است.
4- اتفاق و اعتراف جمهور علماى عامه كه آيه «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ» (الخ) در روز غدير نازل شده مانند: فخر رازى، ثعلبى، سيوطى، حاكم ابو القاسم، ابن مردويه، ابن عساكر، ناصر سيستانى، احمد بصرى، ابو عبد اللّه شيرازى، مهدى بن نزار، جرجانى، حموينى، خوارزمى، ابو نعيم حافظ مالكى و غيره.
«ايّها الخصم تذكّر سندا
مدحه صحّ بنصّ و خبر»
«اذ اتى احمد فى خمّ غدير
بعلىّ و على الرّحل نبر»
«قال من كنت انا مولاته
فعلىّ له مولا و امر»
«قبل تعيين وصىّ و وزير
من راى فات نبىّ و هجر»
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكافِرِينَ (67)
ترجمه
اى پيغمبر برسان آنچه فرستاده شد بتو از پروردگارت و اگر بجا نياورى پس نرساندى پيغمبرى او را و خدا حفظ ميكند تو را از مردم همانا خداوند هدايت نمىكند گروه كافرانرا.
تفسير
ظاهر آيه شريفه آنستكه خداوند مأمور فرمود پيغمبر خود را بعد از تمام شدن احكام بابلاغ امرى كه مهمّتر از همه و شرط آنها بوده بطوريكه بدون اين امر ساير احكام فائده نداشته و آن امر مركّب بوده از ابلاغ و عمل زيرا بدوا فرموده ابلاغ كن و بعدا فرموده اگر بجا نياورى اداء رسالت خود را ننمودى و نفرموده اگر ابلاغ ننمودى اداء رسالت نكردى و بعضى رسالاته قرائت نمودهاند در هر حال آيه دلالت واضح دارد بر آنكه بقدرى اين امر مهم بوده كه خداوند پيغمبر خود را تهديد بخلع از نبوت فرموده يا ترك ابلاغ آن را بمنزله ترك ابلاغ تمام احكام قرار داده است و معلوم ميشود اين امرى بوده كه سابقا هم پيغمبر (ص) مأمور بابلاغ آنشده بوده است ولى بملاحظه مردم خوددارى فرموده باين جهت خداوند او را در امان حفظ خود قرار داده است و چنين امرى با اين خصوصيّات كه از ظاهر آيه استفاده ميشود در شأن نزول اين آيه از احدى از مفسرين عامّه و خاصه نقل نشده است جز ولايت امير المؤمنين (ع) و اولاد اطهار او كه شرط قبول تمام اعمال است و هيچ حكمى از احكام الهى نيست مگر آنكه بايد به بيان آنها تمام شود و آداب و شرائط و موانعش معلوم گردد و از علامه حلّى قدس سره در نفحات نقل نموده كه نسبت بعموم مفسرين داده كه اين آيه در روز عيد غدير در شأن امير المؤمنين (ع) نازل شد و پيغمبر (ص) دست امير المؤمنين على (ع) را گرفت و فرمود آيا من اولى از شما نيستم بخودتان گفتند بلى اى پيغمبر خدا فرمود هر كس من صاحب اختيار او هستم پس اين على صاحب اختيار او است خدايا دوست بدار هر كس او را دوست دارد و دشمن بدار هر كس او را دشمن بدارد و يارى كن هر كس او را يارى كند و مخذول كن هر كس او را مخذول كند و بگردان حق را با او هر گونه بگردد و قاضى نور اللّه قدس سره اين روايت را از صحاح اهل سنت نقل نموده و فضل بن روزبهان هم كه از اكابر علماء
جلد 2 صفحه 244
آنها است تصديق كرده و در صافى و برهان و منهج و غيرها روايات متعدده از طرق عامه و خاصه در اين باب نقل شده است كه بنظر حقير بحد تواتر رسيده است و جاى شبهه نيست و خلاصه آنها آنستكه احكام يك يك و بتدريج بر پيغمبر (ص) نازل شد و آنحضرت ابلاغ فرمود تا سال دهم هجرت كه مأمور شد بحج براى تعليم احكام و بيان مناسك آن و باين جهت قريب هفتاد هزار نفر همراه آنحضرت بحج مشرف شدند و چون بموقف رسيدند جبرئيل نازل شد كه اجل تو نزديك شده بايد وليعهد و جانشين خود را كه على بن ابى طالب است و در آيه انّما وليكم اللّه تصريح شد بمردم معرفى نمائى تا بعد از تو مردم مولى و صاحب اختيار خود را بشناسند و متحير و گمراه نباشند و بدانند اطاعت كه بر آنها در امور واجب و متابعت كه در بيان احكام قرآن بر آنها لازم است آنحضرت بملاحظه آنكه ميدانست كه اكثر اصحاب با امير المؤمنين (ع) عداوت دارند و از باب حسد يا جهات ديگر حاضر نيستند قبول ولايت عهد او را نمايند از ابلاغ اين امر خوددارى فرمود و ترسيد از آنكه تصور كنند آنحضرت ميخواهد بعد از خودش برادر و پسر عم و داماد خود و بعد از او اولاد او و خود را بر مردم سلطنت دهد و باين جهت كافر شوند تا در مسجد خيف مرتبه دوم جبرئيل نازل شد و تأكيد امر سابق را نمود و پيغمبر (ص) امان خواست و جبرئيل عروج نمود و مردم براى نماز جماعت حاضر شدند پيغمبر (ص) خبر ثقلين را بيان فرمود يعنى فرمود من از دنيا ميروم و دو چيز سنگين در ميان شما ميگذارم كه آندو از يكديگر جدا نميشوند تا در لب حوض كوثر بمن برسند و دو انگشت سبّابه خود را بيكديگر متصل نمود و فرمود آندو مانند ايندو هستند يعنى بر يكديگر مزيت ندارند و ثانيا بانگشت سبابه و وسطى اشاره نمود و فرمود آندو مانند ايندو نيستند كه يكى بر ديگرى مزيّت داشته باشد يكى از آندو كتاب خدا است و ديگرى عترت من جمعى از اصحاب گفتند پيغمبر (ص) ميخواهد امامت را در اهل بيت خود قرار دهد و چهار نفر از آنها رفتند مكه در خانه كعبه متحد شدند و عهدنامه نوشتند كه نگذارند اين امر انجام يابد و خداوند به پيغمبر خود خبر داد و آنحضرت منتظر امان بود كه برسد و تصريح بخلافت مولى نمايد تا رسيدند بمنزل غدير خم و آنجائى بود كه مردم از آنجا متفرق ميشدند جبرئيل نازل شد و اين آيه را آورد و حجت تمام شد و پيغمبر فرمود اين تهديد و وعيد است ديگر جاى ملاحظه و تأمل نيست و امر فرمود تمام مردم را در آن صحرا توقيف نمودند و سنگها
جلد 2 صفحه 245
را جمع كردند و صورت منبرى تشكيل دادند و آنحضرت بالاى آن منبر تشريف بر دو بعد از حمد و ثناى الهى و بيانات مفصّلى در اطراف اهميّت اين امر و احتياج مردم بوجود امام دست امير المؤمنين (ع) را گرفت و بلند كرد بحدّيكه سفيدى زير بغل پيغمبر (ص) نمودار شد و همه امير المؤمنين عليه السّلام را ديدند و پس از آن عبارات منقوله از علامه ره را كه مورد اتفاق همه روايات است بيان فرمود و در آنحال عمر برخاست عرض كرد يا رسول اللّه اين حكم از خدا است فرمود بلى از خدا است او امير مؤمنان و امام متقيان است در روز قيامت بر پل صراط جاى مىگيرد دوستان خود را داخل بهشت و دشمنان خود را وارد جهنّم مينمايد پس از آن خدا را شاهد گرفت بر أداء رسالت و ابلاغ امر ولايت و از منبر بزير آمد و چون وقت نماز ظهر بود اداء فريضه فرمود و پس از آن خيمه در مقابل خيمه حضرت رسول (ص) براى امير المؤمنين (ع) بپا نمودند و مقرر گرديد كه تمام اصحاب بيايند و با آنحضرت بيعت نمايند بولايت عهد و امارت مؤمنان و اوّلى و دومى و سومى و چهارمى و باقى مهاجر و انصار و تمام حاضرين تك تك و دسته دسته آمدند و بيعت نمودند و تهنيت گفتند و تهنيت دومى اين بود كه گفت به به آفرين بر تو اى على شب را بروز آوردى با آنكه مولى و صاحب اختيار من و هر مرد مؤمن و زن مؤمنه شدى و اين امر بطول انجاميد تا شب كه نماز مغرب و عشا را در آن سرزمين با يكديگر جمع نمودند و كوچ كردند پس از آن چهارده نفر از اصحاب با يكديگر متفق شدند بر قتل پيغمبر (ص) و شبانه در گردنه كوهى كه در راه بود مخفى شدند كه ناقه حضرت رسول (ص) را رم دهند و بمقصود نائل شوند پيغمبر (ص) از عسكر جلو افتاده بود و حذيفة بن اليمان در پشت سر او بود كه جبرئيل نازل شد و آنحضرت را از مكر آنها خبر داد و حذيفه شنيد و پيغمبر (ص) او را امر بكتمان فرمود و آنها را آواز داد آنها خودشان را داخل در جمعيت مردم نمودند ولى چون شترهاشان را عقال كرده بودند كه فرار نكنند و خودشان پياده آمده بودند سر راه مردم آنها را شناختند و رسوا شدند و پيغمبر (ص) معاهده مكه آنها را گوشزدشان فرمود و آنها قسم ياد نمودند و خودشان را از آن عمل و اين قصد تبرئه كردند و پيغمبر (ص) اغماض فرمود و خداوند در شأن آنها آيه فرستاد كه جرم سابق و لا حق و كفر باطنى آنها را ظاهر فرمود و حسّان بن ثابت و ساير شعراء صدر اسلام در اين باب قصائد و مدائحى سرودند كه يكى از كرامات ادبى والد بزرگوار ما قدس سرّه در كتاب شفاء الصدور آنستكه بآنها اثبات تسلّم و
جلد 2 صفحه 246
تواتر ولايت و وصايت حضرت امير (ع) را در زمان پيغمبر (ص) بين اهل اسلام نموده است و بنظر حقير اين آيه سه مرتبه نازل شده است دفعه اول روز عرفه بوده است در عرفات تا من ربك دفعه دوم آخر ايام تشريق كه سه روز بعد از عيد قربان است تا رسالته دفعه سوم روز عيد غدير است تا آخر آيه و بقدرى لحن آيه تند است كه از بعضى روايات استفاده ميشود كه پيغمبر (ص) ترسيد اگر تأخير در امتثال امر نمايد عذاب نازل شود و عمده جهت تأخير پيغمبر (ص) در اعلان آن بود كه موقع مناسب پيدا شود چون بآيه انما وليكم اللّه ابلاغ ولايت كليّه شده بود و مقصود از اين ابلاغ رسميّت و معرفى بعامه خلايق بود و فقط صرف ابلاغ نبود بلكه ميبايست افعالى هم در ضمن بنمايد مانند بلند كردن آنحضرت امام را در مرئى و منظر عامه خلق و معرفى كامل و اخذ بيعت از عموم اهل اسلام و امثال آنها كه سابقا اشاره شد كه از لفظ و ان لم تفعل استفاده ميشود و منظور خداوند هم از خطاب تهديد آميز اثبات اهميت بموضوع بود و آنكه كسانيكه انتظار اين منصب را از پيغمبر (ص) داشتند و باين طمع اسلام اختيار نموده بودند رفع توقعشان از آنحضرت شود نه آنكه العياذ باللّه امر از براى فور بوده و ترك اولى از مقام ختمى مرتبت صادر شده است ميان حبيب و محبوب اسراريست كه جز اهل راز بر آن واقف نشوند حال از خوانندگان محترم انصاف ميطلبم كه صرف نظر كرده از روايات و اتفاقات منقوله آيا امرى غير از اين امر سراق دارند و ميشود تصور نمود كه جامع تمام خصوصياتى كه در صدر كلام از آيه شريفه بيان شد كه استفاده ميشود بوده باشد كه آنها اجمالا عبارتند از اهميت موضوع و شرطيت آن براى اداء رسالت و ساير احكام و تأخر آن از آنها و تركيب از قول و عمل و در خطر بودن نفس نبوى از ابلاغ آن اگر نيافتند بدانند كه نفهمترين يا معاندترين خلق كسانى هستند كه شأن نزولهائى براى آيه بافتهاند كه طبع از ذكر آنها منزجر است و ما بنا نداريم هفوات قوم را درين تفسير ذكر و خود را مشغول بردّ آنها نمائيم و عنودتر از همه آنستكه آيه را حمل نموده بر تامين پيغمبر (ص) از يهود و نصارى با آنكه هر ذى شعورى مىداند كه پيغمبر (ص) از صدر اسلام با آنها طرف بود و از آنها ملاحظه نداشت چه رسد بسال آخر كه مسلّما وقت نزول اين آيه بوده است كه پيغمبر (ص) تمام جزيرة العرب را متصرف شده بود و يهود و نصاراى آن حدود را مخذول و منكوب فرموده بود علاوه بر آنكه اين حمل فقط كافى براى بيان خصوصيت اخيره است باقى خصوصيات را يا نفهميده يا
جلد 2 صفحه 247
خودش را بنفهمى زده و بروى مبارك نياورده است ولى انصاف آنستكه استفاده اين دقايق و نكات از كلام الهى و تطبيق روايات ائمه اطهار با ظواهر آيات از مزاياى اين تفسير است و خداوند اين انعام را مخصوص به اين بنده فرموده است و الحمد للّه على الائه و ذيل آيه را گفته اند اشاره بآنستكه كفار موفق بمرام خودشان نميشوند و خداوند آنها را مسلط بر تو نمينمايد و بنظر حقير اين معنى مناسب با لفظ هدايت نيست و اشاره است بآنكه اگر تأخير در ابلاغ براى آنستكه بتدريج ولايت را گوشزد منافقان اصحاب نمائى و آنها را راضى باين امر كنى بدانكه خدا هدايت نمىكند كافران را آنها بايد بحال كفر و نفاق بميرند مقصود اتمام حجت است بر خلق نه هدايت شدن آنها با آنكه قابل هدايت نيستند و پس از تماميت اين مقدمات معلوم شد تقدير آيه آنستكه بلغ ما انزل اليك من ربك فى على يا انّ عليا مولى المؤمنين چنانچه از روايات ائمه معصومين استفاده ميشود و از عبد اللّه بن مسعود نقل شده است و صريح است در اثبات ولايت آنحضرت و بطلان اعمال و كفر واقعى اهل خلاف و الحمد للّه على ظهور الحق و الحجة عليه ..
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغ ما أُنزِلَ إِلَيكَ مِن رَبِّكَ وَ إِن لَم تَفعَل فَما بَلَّغتَ رِسالَتَهُ وَ اللّهُ يَعصِمُكَ مِنَ النّاسِ إِنَّ اللّهَ لا يَهدِي القَومَ الكافِرِينَ (67)
اي پيغمبر محترم برسان آنچه که بر تو نازل شده از پروردگارت و اگر بجا نياوردي پس تبليغ رسالت او را نكردهاي و خداوند تو را حفظ ميفرمايد از ناس محققا خدا هدايت نميكند قومي را که كافر باشند.
كلام در اينکه آيه شريفه در چند مقام واقع ميشود:
(مقام اول)
در شأن نزول اينکه آيه شريفه و آيه اليَومَ أَكمَلتُ لَكُم دِينَكُم الاية که در اوائل سوره بيان شد، اخبار متواتره از ائمه عليهم السلام و اجماع علماء شيعه بر اينکه است که اينکه دو آيه در غدير خم 18 ذي الحجه سال آخر عمر حضرت رسالت صلي اللّه عليه و آله و سلّم در باره ولايت علي امير المؤمنين عليه السلام نازل شده و اينکه آيه قبل از تبليغ ولايت و كلام نبي اكرم (ص)
(من كنت مولاه فهذا علي مولاه تا آخر حديث)
بوده و آيه اليَومَ أَكمَلتُ بعد از ابلاغ بوده و منافقين اينکه دو را از هم جدا كرده يكي را در اول سوره و در وسط آيه حُرِّمَت عَلَيكُمُ المَيتَةُ وَ الدَّمُ و ديگري را در اينکه موقع تا امر مشتبه گردد و از عامه كساني که اعتراف كردند باين موضوع و اخباري نقل كردند بسيار هستند که ما در كلم الطيب مجلد دوم صفحه 190 مفصلا ذكر كردهايم و اينجا بطور فهرست اشاره ميكنيم:
1- ثعلبي امام المفسرين بسه سند از إبن عباس و حضرت باقر (ع) و حضرت
جلد 6 - صفحه 423
صادق (ع) روايت كرده در كتاب الكشف و البيان.
2- حمويني در فرائد السمطين از ابي هريره روايت كرده.
3- صاحب مناقب الفاخرة از ابي اسحق. 4- حافظ ابي نعيم در نزول القرآن از ابي رافع. 5- همين حافظ ابو نعيم از عطية. 6- مالكي در فصول المهمه از ابي سعيد خدري. 7- صدر الأئمه اخطب خوارزمي از ابي هريره. 8- حمويني از ابي سعيد. 9- حاكم ابو القاسم در شواهد التنزيل از ابي صالح و إبن عباس.
10- ابو بكر جرجاني از ابي سعيد. 11- ابو عبد اللّه شيرازي از ابي سعيد 12- ابو احمد مهدي بن بزاز از ابي هارون. 13- ابو احمد بصري از ابي سعيد.
14- مسعود بن ناصر در كتاب درايه از رسول اكرم صلي اللّه عليه و آله و سلّم. 15- إبن عبد البر در كتاب استيعاب از بريده و ابي هريره و براء بن عازب و زيد بن ارغم.
16- صاحب كتاب مشكاة از صحيح ترمذي. 17- سيوطي در در المنثور از ابي سعيد و ابي هريره. 18- إبن مردويه در مناقب از ابي سعيد و ابي هريره.
19- إبن عساكر در تاريخ خود از ابي سعيد و ابي هريره. 20- فخر رازي در تفسير كبير و غير اينها از كساني که از پيغمبر صلي اللّه عليه و آله و سلّم باسناد خود يا بنحو ارسال نقل كردهاند. و بالجمله شأن نزول اينکه دو آيه در موضوع ولايت امير المؤمنين عليه السلام از متواترات بين الفريقين است و ما عين عبارات احاديث منقوله را در كلم الطيب متذكر شدهايم که بعد از نزول اينکه آيه پيغمبر صلي اللّه عليه و آله و سلّم فرمود
(الست اولي بالمؤمنين من انفسهم قالوا بلي فقال من كنت مولاه فهذا علي مولاه الخبر)
و اينکه جمله را در غدير خم از پيغمبر اكرم صلي اللّه عليه و آله و سلّم در غاية المرام از طريق عامه 89 حديث و از طريق خاصه 43 حديث روايت كرده و در سفينه جلد دوم صفحه 307 از قاضي نور اللّه صاحب احقاق الحق از إبن كثير شامي در احوالات محمّد بن جرير الطبرسي ميگويد) اني رأيت كتابا جمع فيه احاديث غدير خم في مجلدين
جلد 6 - صفحه 424
ضخيمتين) و از ابي المعالي جويني نقل فرموده که در بغداد نزديك صحافي كتابي ديدم که در نقل روايات غدير خم ظهر كتاب نوشته بود که اينکه مجلد 28 در ذكر حديث غدير خم و يتلوه مجلد 29 و ابسط از اينها عبقات مير حامد حسين هندي و الغدير اميني.
(المقام الثاني)
در دلالت و استدلال باين دو آيه بر اثبات خلافت بلافصل امير المؤمنين عليه السلام بپنج وجه ميتوان استدلال كرد:
وجه اول- در آيه منوط فرموده عدم تبليغ آن را بعدم تبليغ رسالت كلية و معلوم است امري که تمام احكام اسلامي و دستورات ديني منوط باوست جز ولايت چيزي نيست که روح ايمان است و بقيه بمنزله جسد است.
وجه دوم- اينكه اينکه امري بوده که پيغمبر صلي اللّه عليه و آله و سلّم خوف شديد داشته از ابلاغ و خداوند وعده عصمت داده و اينکه جز ولايت علي عليه السلام نيست زيرا منافقين و جديد الاسلاميها با علي (ع) خوش بين نبودند يا از جهت اينكه پدران و بستگان آنها بدست آن حضرت كشته شدند يا از جهت اينكه پيغمبر (ص) علي را در همه جا بر ديگران تقدم ميداشت موجب حسد و عداوت آنها با علي بود يا از جهت اينكه عايشه بسيار حسد ميبرد که پيغمبر با علي و فاطمه و حسنين عليهم السلام چه نحو رفتار ميكند که ريشه فساد همين بود و پدرش را و رفيق او را بر ضد علي ميگماشت و البته با اينکه مطالب پيغمبر صلي اللّه عليه و آله و سلّم كمال خوف را داشت.
وجه سوم- اهميتي که پيغمبر (ص) باين موضوع داده و در بيابان متجاوز از ده دوازده هزار نفر با آن حرارت آفتاب حجاز ميخواسته گوشزد تمام بشود مجرد محبت يا فضيلتي براي علي (ع) نبوده زيرا آنها را مكرر فرموده بود و اينکه جز ولايت و خلافت نيست ديديد در موضوع تعيين ولايت عهد چه جشنهاي مفصلي در مملكت گرفته شد.
جلد 6 - صفحه 425
وجه چهارم- در آيه اليَومَ أَكمَلتُ الاية معلوم ميشود که اينکه امر مهم موجب كمال دين و تماميت نعمت اسلام است و بدون او دين ناقص و نعمت ناتمام است و اينکه جز ولايت چيز ديگري نيست.
وجه پنجم- اسلام بدون اينکه امر مرضي خداوند نبوده و نيست زيرا جسد بيروح است و بوسيله اينکه تبليغ اسلام مرضي خداوند شده و اينکه جز ولايت چيز ديگري باين اهميت نيست.
(مقام سوم)
در شرح الفاظ آيه شريفه يا أَيُّهَا الرَّسُولُ ايها خطاب ببعيد است و در اينجا بمناسبت مقام منيع پيغمبر صلي اللّه عليه و آله و سلّم است و تعبير بالرسول اشاره بمقام رسالت که وظيفه بزرگ شما رسالت و تبليغ است نبايد كوتاهي و مسامحه نمود.
بَلِّغ ما أُنزِلَ إِلَيكَ مِن رَبِّكَ در اخبار داريم که در چند موضع در عرفات مكه، جحفه امر بابلاغ باين موضوع شده بود لكن فوري نبود و پيغمبر صلي اللّه عليه و آله و سلّم ميديد و ميدانست که منافقين در اطراف و كنار هستند و كاملا با اينکه موضوع مخالف سر سخت هستند و ميترسيد موجب انبعاث فتنه و تشتت مسلمين و منجر باتلاف نفوس و قتل آن سرور شود و منتظر تأميني از پروردگار بود تا در غدير خم اينکه امر اكيد تهديد آميز رسيد که فرمود (وَ إِن لَم تَفعَل فَما بَلَّغتَ رِسالَتَهُ) که اصلا تبليغ رسالت نشده زيرا شرط صحت كليه عبادات ايمان، و رستگاري در آخرت و نيل بسعادت و بهشت و نجات از عذاب منوط بايمان است چنانچه سر تا سر قرآن باين ناطق است و يكي از اركان مهمه ايمان ولايت است و بدون او ايمان نيست و با عدم ايمان خلود در عذاب و بطلان كليه اعمال است پس بانتفاء جزء اخير علة معلول منتفي ميشود و دستگاه رسالت لغو و باطل ميگردد.
وَ اللّهُ يَعصِمُكَ مِنَ النّاسِ اينکه وعده قلب مبارك پيغمبر صلي اللّه عليه و آله و سلّم را آرام و اينکه
جلد 6 - صفحه 426
تهديد موجب تشجيع آن سرور شد، ابلاغ فرمود و از تمام اخذ بيعت گرفت حتي از نساء و تا سه روز در اينکه محل ماند تا بيعت تمام شد.
إِنَّ اللّهَ لا يَهدِي القَومَ الكافِرِينَ از آن قساوت قلب و سياهي دل و عناد و حسد و عصبيت از قابليت هدايت افتادند و كردند آنچه كردند که در بعض اخبار دارد که مردم بدو شاهد حق خود را ميگيرند و علي عليه السلام با دوازده هزار شاهد نتوانست حق خود را بگيرد.
برگزیده تفسیر نمونه
نکات آیه
۱- ابلاغ کامل وحى الهى به مردم، وظیفه پیامبر (ص) (یایها الرسول بلغ ما أنزل إلیک من ربک و إن لم تفعل فما بلغت رسالته)
۲- پیامبر (ص) فرستاده خدا و واسطه ابلاغ وحى به مردم (یایها الرسول بلغ ما أنزل إلیک)
۳- رسالت الهى پیامبر (ص) براى ابلاغ وحى، جلوه اى از ربوبیت خداوند (یایها الرسول بلغ ما أنزل إلیک من ربک) گزینش اسم «رب» نشانه ارتباط رسالت و وحى با ربوبیت الهى است.
۴- پیامبر (ص) مأمور ابلاغ پیام ویژه اى از سوى خداوند براى مردم (بلغ ما أنزل ... و إن لم تفعل فما بلغت رسالته) مراد از «ما انزل ...» نمى تواند تمامى احکام و معارف دینى باشد، زیرا معنا ندارد که گفته شود: اگر همه آنچه بر تو نازل شده ابلاغ نکنى، رسالت الهى را به انجام نرسانده اى ; بنابراین مقصود از «ما انزل» پیامى خاص بوده که به منزله تمامى رسالت محسوب مى شده است. که بنابر شأن نزولهاى متعدد و روایات فراوان، آن پیام ویژه، اعلام ولایت امیرالمؤمنین (ع) بوده است.
۵- نصب على (ع) به امامت و ولایت بر اهل ایمان، حکم نازل شده به رسول خدا (ص) در آیه تبلیغ (بلغ ما أنزل إلیک) بر اساس شأن نزولهاى متعدد و روایات فراوان، مراد از «ما انزل الیک»، امامت و ولایت امیرالمؤمنین على ابن ابى طالب (ع) است.
۶- پیام مهم و ویژه خداوند در آیه تبلیغ (ولایت على (ع))، داراى ارزشى هم طراز با تمامى رسالت (بلغ ما أنزل ... و إن لم تفعل فما بلغت رسالته)
۷- انجام وظیفه رسالت الهى از سوى پیامبر (ص)، در گرو ابلاغ پیام ویژه خداوند (اعلام ولایت على (ع)) به مردم (بلغ ما أنزل ... و إن لم تفعل فما بلغت رسالته)
۸- پیوستگى و انسجام میان تمامى معارف و احکام نازل شده بر پیامبر (ص)* (و إن لم تفعل فما بلغت رسالته)
۹- ابلاغ پیام ویژه الهى در آیه تبلیغ، در گرو انتخاب شیوه اى عملى از سوى پیامبر (ص) براى انجام آن (بلغ ... و إن لم تفعل فما بلغت رسالته) تعبیر قرآن در جمله «و ان لم تفعل» به جاى «و ان لم تبلغ» و یا «و الا ...» مى رساند که آن پیام، پیامى بوده که پیامبر (ص) وظیفه داشت آن را عملا به مردم ابلاغ کند و مجرد گفتن کفایت نمى کرده است، چنانچه آن حضرت در غدیر خم با معرفى على (ع) وى را براى امامت نصب کرد.
۱۰- پیامبر (ص)، داراى اختیار تکوینى در انجام مسؤولیتهاى الهى خویش (و إن لم تفعل فما بلغت رسالته) جمله «و ان لم تفعل» مى رساند که پیامبر (ص) تکویناً مجبور به ابلاغ رسالت نبوده و توان آن ترک آن را داشته است.
۱۱- احساس خطر پیامبر (ص) از ناحیه برخى مردم جهت انجام رسالت ویژه خویش (ابلاغ ولایت على (ع)) (بلغ ما أنزل ... و اللّه یعصمک من الناس)
۱۲- خداوند، تضمین کننده حفاظت پیامبر (ص) از خطر احتمالى ابلاغ پیام ویژه الهى (ولایت على (ع)) (بلغ ما أنزل ... و اللّه یعصمک من الناس)
۱۳- ضرورت بى اعتنایى مبلغان دین به خواسته هاى انحرافى مردمان به هنگام اجراى فرمانهاى الهى و تبلیغ احکام دین (بلغ ... و اللّه یعصمک من الناس)
۱۴- کافران همواره محروم از هدایت الهى (إنّ اللّه لایهدى القوم الکفرین)
۱۵- منکران و مخالفان پیام ویژه خداوند در «آیه تبلیغ»، مردمانى کافر (بلغ ما أنزل إلیک ... إنّ اللّه لایهدى القوم الکفرین) از مصادیق مورد نظر براى کافران به قرینه صدر آیه کسانى هستند که آن پیام ویژه را که به منزله تمامى رسالت الهى است، منکر شوند.
۱۶- خداوند هرگز به مخالفان پیام ویژه الهى (ولایت و امامت على (ع)) مجال توطئه علیه پیامبر (ص) را نخواهد داد. (بلغ ... إنّ اللّه لایهدى القوم الکفرین) بدان احتمال که متعلق حذف شده از فعل «یهدى» به قرینه (و اللّه یعصمک من الناس) توطئه هاى کافران باشد، یعنى خداوند کافران را به توطئه علیه پیامبر (ص) موفق نخواهد کرد.
۱۷- نافرجامى برنامه و تلاشهاى مخالفت خواست الهى (و اللّه یعصمک من الناس إنّ اللّه لایهدى القوم الکفرین) جمله «ان اللّه لایهدى ...» تعلیل است براى «و اللّه یعصمک من الناس» و بیانگر این است که مصونیت پیامبر (ص) از خطر دشمنان، برخاسته از این اصل کلى است که خداوند هیچگاه کافران و ستیزگران با دین را موفق نخواهد ساخت.
۱۸- هدایت انسانها، تنها در اختیار خداوند است. (إنّ اللّه لایهدى القوم الکفرین)
روایات و احادیث
۱۹- اعلام ولایت على (ع) در روز غدیر خم توسط پیامبر (ص) به امر خداوند (یایها الرسول بلغ ما أنزل إلیک من ربک) امام باقر (ع): ... فاوحى اللّه عزوجل الیه «یایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک ...» ... فقام بولایة على (ع) یوم غدیر خم ... .[۷]
۲۰- اعلان نکردن ولایت على (ع) از سوى رسول خدا (ص) موجب حبط عمل آن حضرت (و إن لم تفعل فما بلغت رسالته) از رسول خدا (ص) روایت شده که بعد از خواندن آیه فوق خطاب به على (ع) فرمود: و لو لم ابلغ ما امرت به من ولایتک لحبط عملى ... .[۸]
۲۱- پرهیز پیامبر (ص) از تقیه، پس از تضمین خدا نسبت به حفظ ایشان از شر مردم (و اللّه یعصمک من الناس) از امام رضا (ع) روایت شده است که در مورد تقیه نمودن رسول خدا (ص) فرمود: اما بعد قول اللّه عزوجل «یایها الرسول بلغ ما انزل ... و اللّه یعصمک من الناس» فانه ازال کل تقیة بضمان اللّه عزوجل و بین امر اللّه ... .[۹]
موضوعات مرتبط
- آیه تبلیغ:۵ اعلام آیه تبلیغ ۵ ۷، ۹، ۱۲ ; اهمیّت آیه تبلیغ ۵ ۶
- احکام: عمل به احکام ۱۳
- امام على(ع): ارزش ولایت امام على(ع) ۶ ; اعلام ولایت امام على(ع) ۷، ۱۱، ۱۲، ۱۹ ; امامت امام على(ع) ۱۶ ; انتصاب امام على(ع) ۵ ; اهمیّت ولایت امام على(ع) ۲۰ ; منشأ امامت امام على(ع) ۵ ; منشأ ولایت امام على(ع) ۵ ; ولایت امام على(ع) ۱۶
- انسان: هدایت انسان ۱۸
- تبلیغ: روش تبلیغ ۱۳
- تقیّه: اجتناب از تقیّه ۲۱
- خدا: اختصاصات خدا ۱۸ ; اوامر خدا ۶، ۱۹ ; ربوبیّت خدا ۳ ; مشیت خدا ۱۷ ; هدایت خدا ۱۲، ۱۸ نورالثقلین، ج ۱، ص ۶۵۳، ح ۲۹۳.
- دین: پیوستگى تعالیم دین ۸ ; تبلیغ دین ۱۳
- عید غدیر:۱۹
- کافران:۱۵ گمراهى کافران ۱۵ ۱۴
- مبلغان: مسؤولیت مبلغان
- محمّد (ص): اختیارات تکوینى محمّد (ص) ۱۰ ; اندوه محمّد (ص) ۱۱ ; رسالت محمّد (ص) ۲، ۳، ۱۱، ۲۰ ; محافظت از محمّد (ص) ۱۲، ۲۱ ; محمّد (ص) و آیه تبلیغ ۷، ۹، ۱۱، ۱۹، ۲۰ ; محمّد (ص) و تقیّه ۲۱ ; مسؤولیت محمّد (ص) ۱، ۲، ۳، ۴، ۷، ۹
- مخالفان: شکست مخالفان مخالفان آیه تبلیغ ۱۶ ; شکست مخالفان خدا ۱۷ ; مخالفان آیه تبلیغ ۱۵ ; مخالفان آیه تبیلغ و محمّد (ص) ۱۶
- مردم: خواسته مردم ۱۳
- منکران آیه تبلیغ:۱۵
- وحى: ابلاغ وحى ۱، ۲، ۳، ۴
- هدایت: محرومیت از هدایت ۱۴ ; منشأ هدایت ۱۸
منابع
- ↑ طبرسی، مجمع البيان في تفسير القرآن، ج ۳، ص ۲۳۱.
- ↑ محمدباقر محقق، نمونه بينات در شأن نزول آيات از نظر شیخ طوسی و ساير مفسرين خاصه و عامه، ص ۳...
- ↑ حاكم و ترمذى از عائشه نقل نمايند كه عده اى از پيامبر حفاظت و حراست مى كردند وقتى كه آيه «وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ» نازل گرديد، دستور داد كه از آن پس كسى از وى حراست ننمايد و نيز طبرانى از ابوسعيد الخدرى روايت كند كه عباس عموى پيامبر از زمره كسانى بود كه از پيامبر حراست مينمود وقتى كه اين آيه آمد به دستور پيامبر ترك حراست نمود و نيز ابن مردويه در تفسير خود و طبرانى از ابن عباس روايت كنند كه به دستور ابوطالب عموى رسول خدا صلی الله علیه و آله عده اى پيامبر را حراست مى كردند بعد از نزول آيه «وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ» خواست نگهدارى و حراست او را ادامه بدهد. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: اى عمّ، خداوند مرا از گزند جن و انس محفوظ ميدارد.
- ↑ صاحب مجمع البيان گويد: عياشى در تفسير خود از ابن عمير او از ابن اذينه او از كلبى او از ابوصالح او از ابن عباس و جابر بن عبدالله نقل نموده كه گفته اند: خداوند به رسول خود امر كرد كه على بن ابىطالب را به جانشينى خود منصوب نمايد و پيامبر از اين موضوع مى ترسيد. از اين كه پسرعموى خود را به اين مقام منصوب نمايد، مورد طعن قرار گيرد. خداوند طى انزال اين آية وحى فرستاد و رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم در روز غدير خم به ولايت على عليهالسلام قيام نمود و نيز ابوالحمد از حاكم ابوالقاسم الحسكانى در كتاب شواهد التّنزيل لقواعد التفصى والتأويل طى اسنادى از ابوعمير و نيز در همين كتاب به سندى از حيان بن على العلوى او از ابوصالح او از ابن عباس روايت كرده كه گفته اند: اين آيه در شأن على عليهالسلام نازل شده و رسول خدا على بن ابىطالب را بر روى دست بلند كرد و فرمود: (من كنت مولاه فعلىّ مولاه اللّهمّ وال من والاه و عاد من عاداه).
- ↑ در تفسير ثعلبى كه از علماء عامّه است از جعفر بن محمدالصادق و محمد بن على الباقر در معنى اين آيه روايت شده كه فرمودند معنى آن چنين است: (يا ايّها الرّسول بلّغ ما انزل اليك في فضل علىّ)، چنان كه ابن شهر آشوب نيز از تفسير ثعلبى نقل كرده است چنان كه در تفاسير ابن جريج و عطا و ثورى كه از علماء عامه اند نقل شده كه درباره على بن ابىطالب نازل گرديده است.
- ↑ صاحب كشف الاسرار از مفسرين عامه گويد: اين آيه درباره على عليهالسلام نازل شده و منظور از آيه «بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ من فضل) على بن ابىطالب بوده است، براء بن عازب گويد: چون اين آيه نازل شد موقعى بود كه رسول خدا از حجةالوداع بازگشته بود ياران خود را در موضعى فرود آورد كه به آن غدير خم مى گفتند. پيامبر فرمود تا ندا كنند (الصّلوة جامعة) در اين جا دست على عليهالسلام را بگرفت و بفرمود: (الست اولى بالمؤمنين من انفسهم فقالوا بلى يا رسول اللّه) و فرمود: (الست اولى بكلّ مؤمن من نفسه قالوا بلى)، سپس فرمود: (هذا مولى من انا مولاه اللّهمّ وال من والاه و عاد من عاداه) در اين جا عمر بن الخطاب با وى ملاقات كرد و گفت: (هنيئا لك يابن ابى طالب اصبحت و امسيت مولى كلّ مؤمن و مؤمنة).
- ↑ کافى، ج ۱، ص ۲۸۹، ح ۴; نورالثقلین، ج ۱، ص ۶۵۲- ، ح ۲۹۱.
- ↑ امالى صدوق، ص ۴۰۰، ح ۱۳، مجلس ۷۴; نورالثقلین، ج ۱، ص ۶۵۴، ح ۲۹۶.
- ↑ عیون اخبار الرضا، ج ۲، ص ۱۳۰، ح ۱۰، ب ۳۵;