المائدة ٣٣
ترجمه
المائدة ٣٢ | آیه ٣٣ | المائدة ٣٤ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«یُحَارِبُونَ»: میجنگند. «فَسَاداً»: حال است و به جای (مُفْسِدِینَ) به کار رفته است و یا این که مفعولٌله است. «یُصَلَّبُوا»: به دار زده شوند. «مِنْ خِلافٍ»: عکس یکدیگر؛ یعنی دست راست و پای چپ، و اگر جنایت تکرار شد، دست چپ و پای راستِ باقیمانده. «یُنفَوْا»: تبعید شوند. زندانی شوند. «خِزْیٌ»: خواری. رسوائی.
آیات مرتبط (تعداد ریشههای مشترک)
نزول
محل نزول:
این آیه در مدینه بر پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله نازل گردیده است. [۱]
شأن نزول:[۲]
«شیخ طوسی» گوید: در سبب نزول آيه اختلاف نموده اند: اول، ابن عباس و ضحاك گويند: درباره قومى نازل شد كه بين آنها و رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم عهدى بسته شده بود و آنها نقض عهد نمودند و در روى زمين فساد كردند، خداوند رسول خويش را در كيفيت شكنجه آنان كه در آيه مذكور است، مخير فرمود.
دوم، حسن بصرى و عكرمة گويند: درباره مشركين نازل گرديده است.
سوم، قتادة و انس و سعيد بن جبير و سدى گويند: درباره عرينيين[۳] و عكانيين نازل شده است. هنگامى كه مرتد شده و در روى زمين فساد كرده بودند، پيامبر دستور دستگيرى آنها را صادر فرمود و نيز دستور داد دستها و پاهاى آنها را قطع كنند و به چشم هاى آنها سيخ و ميل فرو نمايند و در بعضى از اخبار چنين آمده كه آنها را سوزانيدند و برخى گويند: پيامبر اراده نمود كه چشم هاى آنها را به سيخ بكشد اين آيه نازل گرديد و از اراده خويش صرفنظر نمود.[۴][۵]
تفسیر
تفسیر نور (محسن قرائتی)
إِنَّما جَزاءُ الَّذِينَ يُحارِبُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ يَسْعَوْنَ فِي الْأَرْضِ فَساداً أَنْ يُقَتَّلُوا أَوْ يُصَلَّبُوا أَوْ تُقَطَّعَ أَيْدِيهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ مِنْ خِلافٍ أَوْ يُنْفَوْا مِنَ الْأَرْضِ ذلِكَ لَهُمْ خِزْيٌ فِي الدُّنْيا وَ لَهُمْ فِي الْآخِرَةِ عَذابٌ عَظِيمٌ «33»
همانا كيفر آنان كه با خداوند و پيامبرش به محاربه برمىخيزند و (با سلاح و تهديد و غارت) در زمين به فساد مىكوشند، آن است كه كشته شوند، يا به دار آويخته شوند، يا دست و پايشان بطور مخالف بريده شود يا آنكه از سرزمين (خودشان) تبعيد شوند. اين كيفر ذلت بار دنيوى آنان است و در آخرت برايشان عذابى عظيم است.
نکته ها
در شأن نزول آيه آمده است كه جمعى از مشركانِ مكّه به مدينه آمده، مسلمان شدند. ولى چون بيمار بودند به فرمان پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله به منطقهى خوش آب و هوايى در بيرون مدينه رفته و اجازه يافتند از شير شترهاى زكات بهره ببرند؛ امّا چون سالم شدند، چوپانهاى مسلمان را گرفته، دست و پايشان را بريدند و چشمانشان را كور كرده، شتران را به غارت بردند و از اسلام هم دست كشيدند. رسول خدا صلى الله عليه و آله دستور داد آنان را دستگير كنند و همان كارى را كه با چوپانان كرده بودند، بر سر خودشان آوردند. آيهى فوق نازل شد.
كيفرهايى كه در آيه آمده، «حقّ اللّه» است و از جانب حكومت يا مردم قابل عفو و تبديل نيست. «1» ودر تفسير الميزان آمده است كه انتخاب يكى از چهار كيفر، با امام مسلمانان است و اگر اولياى مقتول هم عفو كنند، بايد يكى از كيفرها اجرا شود.
«1». تفسير اطيبالبيان.
جلد 2 - صفحه 285
كلمهى «جَزاءُ» به معناى كيفر و پاداش كافى است؛ يعنى حدود و مجازاتهاى چهارگانه براى مجرم عادلانه و كافى است. «1»
براى اصلاح جامعه، هم موعظه و ارشاد لازم است، هم شمشير و برخورد قاطع و انقلابى.
(آيه قبل، پيام و هشدار به قاتل بود و اين آيه، عقوبت افراد محارب و مفسِد را بيان مىكند)
عقوبت بايد همراه با عدالت باشد. چون فسادها و خصوصيّات مفسدان متفاوت است، كيفرها هم يكسان نيست؛ مثلا اگر فساد، فجيعانه بود، كيفرش قتل است؛ ولى اگر سطحى بود، كيفر آن تبعيد است. اين معنا از روايات فهميده مىشود، از جمله آنكه: كيفر قتل، اعدام است، كيفر ارعاب، تبعيد است، كيفر راهزنى و سرقت، قطع دست و پا است و كيفر قتل و راهزنى وسرقت مسلحانه، قطع دست و پا و به دار آويختن است. «2»
اجراى احكام و حدود الهى، در سايهى برپايى نظام و حكومت اسلامى ميسّر است، پس دين از سياست جدا نيست.
آنان كه بر امام و رهبر مسلمانان يا حكومت اسلامى خروج كنند، مشمول «يُحارِبُونَ اللَّهَ» مىشوند. «3»
طبق آيهى 279 سورهى بقره، رباخوار، «محارب» خدا و پيامبر است، «فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ» چون امنيّت اقتصادى را به هم مىزند. همچنين در روايات، توهين به مسلمان، محاربهى با خدا به حساب آمده است: «من أهان لى ولياً فقد بارزنى بالمحاربة». «4»
پیام ها
1- وظيفهى نظام و حكومت، حفظ امنيّت شهرها، روستاها، جادهها و برخورد با متخلّفان است. إِنَّما جَزاءُ ...
2- جنگ با خلق خدا، جنگ با خداست وآنكه با مردم طرف شود، گويا با خداوند طرف است. «يُحارِبُونَ اللَّهَ»
«1». تفسير راهنما.
«2». تفسير صافى.
«3». تفسير فىظلالالقرآن.
«4». بحار، ج 4، ص 65.
جلد 2 - صفحه 286
3- نافرمانى از دستورات پيامبر و مبارزه با آنها، جنگ با خداوند است. «يُحارِبُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ»
4- براى آنان كه امنيّت جامعه را بر هم مىزنند، چند نوع كيفر مقرر شده است:
اعدام، تبعيد، قطع دست و پا، به دار آويختن. يُقَتَّلُوا أَوْ يُصَلَّبُوا ...
5- مخالفان ولايت رسول اللّه كه قصد براندازى دارند و با نظام الهى در جنگند، بايد به سختترين كيفر مجازات شوند. يُحارِبُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ ... أَنْ يُقَتَّلُوا
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
إِنَّما جَزاءُ الَّذِينَ يُحارِبُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ يَسْعَوْنَ فِي الْأَرْضِ فَساداً أَنْ يُقَتَّلُوا أَوْ يُصَلَّبُوا أَوْ تُقَطَّعَ أَيْدِيهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ مِنْ خِلافٍ أَوْ يُنْفَوْا مِنَ الْأَرْضِ ذلِكَ لَهُمْ خِزْيٌ فِي الدُّنْيا وَ لَهُمْ فِي الْآخِرَةِ عَذابٌ عَظِيمٌ (33)
شأن نزول- در منهج «1»- سال ششم از هجرت جماعتى از عرينه و عكل خدمت حضرت رسالت صلى اللّه عليه و آله به شرف اسلام معزّز گشته ملازمت آن سرور را اختيار كردند. چون هواى مدينه با مزاج آنها چندان موافقتى نداشت مريض شدند. صورت حال به عرض مبارك پيغمبر صلى اللّه عليه و آله رسانيده.
اذن فرمود به ميان شتران شيردار روند در نزديك جبل العير، تا چند روز آنجا شير شتر آشاميده. مرض آنها مبدل به صحت شد. در صباحى متفقا پانزده شتر خاصه حضرت را رانده، رو به قبيله خود نهادند. يسار، مولى رسول با چند نفر از عقب آنها به ايشان رسيده مقاتله كردند. آخر الامر يسار را گرفته دست و پاى او را بريدند و خار در زبان و چشم او مىزدند تا شهيد شد. حضرت مطلع و كرز بن جابر را با بيست سوار مسلح به عقب ايشان فرستاد. همه را گرفته دست و گردن بسته نزد پيغمبر صلى اللّه عليه و آله آوردند. آيه شريفه در باره آنها نازل شد:
إِنَّما جَزاءُ الَّذِينَ يُحارِبُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ: و اين است و جز اين نيست جزاى آنان كه محاربه كنند با خدا و رسول او. مراد محاربه با اولياى آنها يعنى مسلمانان و اسناد محاربه به خدا و رسول به جهت تعظيم اهل اسلام باشد.
«1» سيره ابن هشام، جلد 2، صفحه 640 (طبع مصر)- طبقات ابن سعد، جلد 2، صفحه 93 (اين داستان، تحت عنوان سريّه «كرز بن جابر» در كتب تاريخ اسلام ثبت شده است)
تفسير اثنا عشرى، ج3، ص: 74
حاصل: كسانى كه محاربه نمايند با مسلمانان و در صدد سلب حيات و مال ايشان شوند، وَ يَسْعَوْنَ فِي الْأَرْضِ فَساداً: و مىشتابند در زمين به جهت فساد كه قتل و غارت و قطع طريق باشد، يا جزاى آنانكه فساد نمايند در زمين فساد كردنى أَنْ يُقَتَّلُوا: اينكه بكشند ايشان را، أَوْ يُصَلَّبُوا: يا بدار زنند ايشان را، أَوْ تُقَطَّعَ أَيْدِيهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ مِنْ خِلافٍ: يا ببرند دستها و پاهاى ايشان را بر خلاف يعنى دست راست و پاى چپ ايشان را قطع كنند أَوْ يُنْفَوْا مِنَ الْأَرْضِ: يا برانند ايشان را از زمين يعنى از شهرى بشهرى بدان حيثيت كه در هيچ موضعى قرار نتوانند گرفت. چون اين آيه نازل شد حضرت امر فرمود تا دست و پاى ايشان را قطع كردند و ميل در چشم ايشان كشيده، آنگاه ايشان را مصلوب ساختند. ذلِكَ لَهُمْ خِزْيٌ فِي الدُّنْيا: اين حدود مذكوره براى ايشان خوارى و رسوائى است در دنيا وَ لَهُمْ فِي الْآخِرَةِ عَذابٌ عَظِيمٌ: و مر ايشان راست در آخرت عذابى بزرگ به جهت بزرگى گناه ايشان.
تنبيه- آيه شريفه عام است نسبت به تمام امت، و هر كه محارب خدا و پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و مفسد در زمين باشد، داخل است در حكم آيه؛ و لذا صاحب كنز العرفان گويد: نزد فقها هر كه سلاح را برهنه كند به جهت ترساندن مردمان در دريا يا در صحرا، در روز يا در شب، خواه ضعيف باشد خواه قوى، از اهل ريبه باشد يا نه، مذكر باشد يا مؤنث، او محارب است؛ و قاطع الطريق و مكابر بر مال يا ناموس، در اين حكم داخلند. «1»
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
إِنَّما جَزاءُ الَّذِينَ يُحارِبُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ يَسْعَوْنَ فِي الْأَرْضِ فَساداً أَنْ يُقَتَّلُوا أَوْ يُصَلَّبُوا أَوْ تُقَطَّعَ أَيْدِيهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ مِنْ خِلافٍ أَوْ يُنْفَوْا مِنَ الْأَرْضِ ذلِكَ لَهُمْ خِزْيٌ فِي الدُّنْيا وَ لَهُمْ فِي الْآخِرَةِ عَذابٌ عَظِيمٌ (33)
ترجمه
جز اين نيست پاداش كسانيكه جنگ ميكنند با خدا و پيغمبرش و ميكوشند در زمين براى فساد كه كشته شوند يا بدار كشيده شوند يا بريده شود دستهاشان و پاهاشان بر خلاف يكديگر يا رانده شوند از زمين اين مر ايشانرا است خوارى در دنيا و از براى ايشان است در آخرت عذابى بزرگ.
تفسير
محاربه با خدا و رسول محاربه با اولياء آندو يعنى مسلمانان است و محارب كسى را گويند كه خود را مهيا براى حرب نموده باشد بتهيه وسائل آن خواه در شهر باشد خواه در طرق و شوارع خارج از شهر چنانچه در مجمع اين معنى را بروايات اهل بيت عليهم السلام نسبت داده است و از حضرت باقر (ع) روايت شده است كه كسيكه در شب حمل سلاح نمايد او محارب است مگر آنكه مردى باشد كه مورد سوءظن نگردد و البته كسانيكه در مقام محاربه با مسلمانان باشند خواه براى قتل و غارت و خواه براى اغراض فاسده ديگر از ساعيان بر فساد در زمين ميباشند زيرا فسادى برتر و بالاتر از قتل نفوس مسلمانان و نهب اموال و هتك اعراض آنها نيست و پاداش اين قبيل اشخاص آنستكه بشمشير كشته شوند يا بدار كشيده شوند يا يك دست و يك پاى آنها از راست و چپ بر خلاف يكديگر بريده شود يا نفى بلد گردند و از حوزه اسلام خارج شوند و گفتهاند بايد دست راست و پاى چپ باشد و از قطع دست اكتفا شود به بريدن چهار انگشت غير از شست و پا بايد طورى بريده شود كه پاشنه باقى بماند و ظاهر آيه و حاصل جمع بين روايات باب بنظر حقير آنستكه حاكم مخير است در اجراء هر يك از اين حدود لكن بمناسبت تقصير محارب و اقتضاء مقام و مصلحت وقت بايد عمل نمايد مثلا اگر فقط مرتكب قتل شده باشند بايد كشته شوند در صورتى كه مصلحت در اعلام حال آنها بر مردم نباشد و الّا
جلد 2 صفحه 205
بايد براى عبرت خلق آنها را بدار بكشند و اگر فقط مرتكب سرقت شده باشند بايد دست و پاى آنها را ببرند و اگر مرتكب قتل و سرقت هر دو شده باشند اول دست و پاى آنها را ببرند بعد بدار بكشند و اگر مرتكب هيچ يك از قتل و سرقت نشده باشند فقط سر راه را بر مردم گرفته باشند و ترسانده باشند مسلمانان را آنها را از بلاد اسلام خارج نمايند اگر مصلحت در اخراج آنها باشد و الا حبس شوند تا اطمينان بتوبه آنها حاصل شود چون حبس هم يك نوع اخراج از حوزه اسلام است چنانچه از حضرت جواد (ع) روايت شده است و ممكن است گاهى مصلحت در آن باشد كه آنها را در دريا بيندازند تا غرق شوند و باين وسيله اخراج از حوزه اسلام شوند چنانچه در كافى روايت شده است كه معناى نفى محارب اين است تا معادل قتل و صلب باشد و شايد غرق و حبس از معانى باطنيه باشد كه ائمه اطهار استفاده نمودهاند و الا متبادر از نفى بلد همان اخراج است كه از ساير روايات استفاده ميشود و باب تفعيل در امثله سه گانه ظاهرا بمعنى مجرد است و شايد براى مبالغه و تاكيد باشد و چون اجراء حدود از وظائف امام يا نائب او است و اخبار در شان نزول آيه و بيان مراد از حدود چهار گانه كه بطور ترتيب است يا تخيير مختلف است و وجه جمع با شاهد روايتى همانستكه عرض شد از ذكر آنها خوددارى ميشود و از ذيل آيه بدست مىآيد كه اين فقط ذلت و رسوائى دنيوى آنها است و عذاب عظيم اخروى آنها بجاى خود محفوظ است بلى اگر در دنيا اجراى حد بر آنها شود ممكن است موجب تخفيف عذاب آنها در آخرت گردد و اللّه اعلم ..
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
إِنَّما جَزاءُ الَّذِينَ يُحارِبُونَ اللّهَ وَ رَسُولَهُ وَ يَسعَونَ فِي الأَرضِ فَساداً أَن يُقَتَّلُوا أَو يُصَلَّبُوا أَو تُقَطَّعَ أَيدِيهِم وَ أَرجُلُهُم مِن خِلافٍ أَو يُنفَوا مِنَ الأَرضِ ذلِكَ لَهُم خِزيٌ فِي الدُّنيا وَ لَهُم فِي الآخِرَةِ عَذابٌ عَظِيمٌ (33)
جز اينکه نيست که سزاي كساني که با خدا و رسول محاربه ميكنند و در زمين كوشش در فساد مينمايند اينكه كشته شوند يا بر دار نصب شوند يا دست و پاي آنها را چپ و راست قطع كنند يا نفي بلد شوند از بلاد اسلامي اينکه خزي دنياي
جلد 6 - صفحه 352
است و در آخرت عذاب عظيم از خصائص اينها است.
كلام در اينکه آيه در چند مقام واقع ميشود
(مقام اول)
در معناي محارب و آن چند قسم است: 1- لصوص که قطاع الطريق باشند و باصطلاح گردنه زن در بعض اخبار او را محارب شمرده و در بعض اخبار حكم محارب بر او جاري فرموده. 2- كساني که با سلاح بيرون ميآيند و با مسلمين حرب ميكنند و مرتكب قتل و اخذ مال ميشوند. 3- مرتكب قتل فقط ميشوند. 4- مرتكب زخم و جراحت ميشوند. 5- فقط اخذ مال ميكنند. 6- فقط موجب اخافه مسلمين ميگردند. 7- مرتكب ضرب و شتم ميشوند.
(مقام دوم)
در حكم محارب و حدّ آن اخبار و فتاواي علماء در اينکه باب مختلف است از پارهاي از اخبار استفاده ميشود و بر طبقش جماعتي فتوي دادند تخيير در اينکه امور مطابق ظاهر آيه شريفه بين قتل و صلب و قطع يد يمني و رجل يسري و نفي بلد و تعيين هر يك طبق نظر مجتهد و امام است و از بسياري از اخبار و فتاوي ترتيب استفاده ميشود که اگر قتل تنها است او را ميكشند قصاصا و اگر وليّ دم عفو كرد يا ديه گرفت ميكشند جدا و اگر قتل و اخذ مال كرده مال را از او ميگيرند عينا يا بدلا و دست راست و پاي چپ آن را قطع ميكنند سپس ميكشند و بدار ميزنند و اگر اخذ مال كرده و نكشته او را قطع يد و رجل ميكنند و نفي بلد و اگر جراحت وارد كرده و اخذ مال نكرده او را تقاص ميكنند يا ديه و نفي بلد و اگر مجرد شهر سلاح و اخافه مسلمين كرده و قتل و جرح و اخذ مالي نشده فقط نفي بلد است و لكن اينکه اخبار از حيث سند خالي از ضعف نيست بواسطه عبد اللّه و عبيدة و محمّد بن سلمان و غير اينها لكن چون اصحاب استناد كردند گفتند خبر مسند ميشود.
جلد 6 - صفحه 353
و تحقيق كلام مطابق اخبار صحيحه بنحوي که مخالف با ظاهر آيه هم نباشد و با اينکه اخبار هم سازش داشته باشد اينست که بگوئيم تخيير و اختيار هم با امام و نائب امام است و البته هم امام و حاكم مراعات مرجحات از حيث اشخاص و محل و زمان و درجات معصيت و غير اينها را بايد بكند و اينکه اخبار هم براي ذكر مرجحات است و الزامي نيست و مؤيدات اينکه دعوي اختلاف اخبار ترتيب است در ذكر مرجحات و دليل بر اينکه مدعي صحيحه حريز است که فرمود
(او في القرآن للتخيير حيث وقع)
و حسنه جميل فرمود
(ذاك الي الامام انشاء قتل و ان شاء صلب و انشاء قطع)
و صحيحه بريد فرمود
(ذاك الي الامام يفعل ما يشاء قلت فمفوض اليه ذلک قال لا و لكن بحق الجناية)
و البته معلوم است كسي که هم قتل هم اخذ مال كرده حق جنايتش بيشتر است از آنكه مجرد لبس سلاح كرده و قتل و اخذ مالي نكرده و كلام در اينکه مقام ابسط از اينکه در باب حدود.
(م) القصاص مقدم علي الحدّ و اگر ولي مقتول عفو كرد كشته ميشود جدا (م) بتوبه حد ساقط ميشود قبل از وصول بآن لكن حق النّاس از قصاص و ديه بجاي خود محفوظ است.
(م) در موضوع دار بعضي گفتند بايد حيّا بدار زد چون صلب مقابل قتل و قطع دست و پا است لكن مستفاد از بعض اخبار است که در بعض موارد قتل و صلب و قطع يد و رجل جمعا ذكر شده و منافي با ظاهر آيه هم نيست زيرا افراد تخييري مانعة الخلوّ است نه مانعة الجمع لذا در بعض اخبار هم دارد قطع با نفي، و تحقيق اينکه است که منوط بنظر امام و حاكم است و نيز گفتند در صورت صلب سه روز بيشتر در بالاي دار نبايد بماند اگر در ظرف سه روز مرد او را بياورند غسل و كفن و نماز و دفن و اگر نمرد پائين آورند و بقتل رسانند و بعضي گفتند باشد تا جان دهد اينکه هم منوط بنظر امام است و بعضي گفتند غسل قبل از صلب باشد چنانچه در ساير
جلد 6 - صفحه 354
موارد قتل ابتداء امر بغسل ميكنند سپس او را بقتل ميرسانند.
(م) در مورد نفي بايد از بلدي که جناية كرده او را نفي بلد كنند و ببلد ديگر و دستور دهند که در آن بلد با او مؤاكله و مراوده و معاشرت نكنند و از آن بلد اخراج كنند و هكذا تا از كليه بلاد اسلامي اخراج كنند و اگر خواست پناه برد ببلاد شرك بآنها دستور دهند که او را پناه ندهند و اگر پناه دادند با آنها مقاتله كنند تا مدت يك سال و بعضي گفتند مطلقا تا بميرد يا توبه كند.
(مقام سوم)
در شرح مفاد آيه شريفه إِنَّما جَزاءُ الَّذِينَ يُحارِبُونَ اللّهَ وَ رَسُولَهُ انما از ادات حصر است و جزاء پاداش عمل است و محاربه با خدا و رسول محاربه با اولياء خدا و امّة رسول خدا است يعني اهل ايمان و مسلمين چه در شهرستانها باشد و چه در براري و صحاري که بلصّ تعبير ميشود يعني نيست جزاي آنها مگر مذكورات.
وَ يَسعَونَ فِي الأَرضِ فَساداً عطف تفسيريست يعني محارب مفسد در ارض است و معني فساد قتل و غارت و ايذاء و اضرار بمسلمين است جانا و مالا و عرضا، دينا و دنياءا مقابل مصلح.
أَن يُقَتَّلُوا از باب حق اللّه که حدّ شرعي است و اينکه غير حق النّاس است از قصاص و ديه که قابل عفو است از اولياء مقتول و حدّ قابل عفو نيست.
أَو يُصَلَّبُوا صلب در ازمنه سابقه اينکه بود که او را بريسمان ميبستند تا بالاي دار جان دهد غير از معمولي اينکه ازمنه است که بگردن بيندازند که در ظرف چند دقيقه جان بسپارد.
أَو تُقَطَّعَ أَيدِيهِم دست راست و ارجلهم پاي چپ چنانچه در اخبار تفسير شده (من خلاف) يعني مخالف يكديگر که هر دو از راست يا چپ نباشد
جلد 6 - صفحه 355
و همين كلمه من خلاف قرينه است بر اينكه مراد هر دو دست و هر دو پا نيست که ظاهر ايدي و ارجل است أَو يُنفَوا مِنَ الأَرضِ مطلق ارض است که در هيچ شهرستان و قري و آبادانيها راه ندهند تا بيابان مرگ شود يا توبه كند.
ذلِكَ لَهُم خِزيٌ فِي الدُّنيا اينکه جمله دليل است بر اينكه اقامه حدود در دنيا باعث رفع عقوبت اخروي نيست بلكه رفع عقوبت اخروي منوط بتوبه است.
وَ لَهُم فِي الآخِرَةِ عَذابٌ عَظِيمٌ.
(اشكال)
در بعض اخبار داريم که خداوند اجلّ از اينست که بنده را در دو عالم عقوبة فرمايد اگر در دنيا عقوبت نمود در آخرت نجات ميبخشد.
(جواب)
اينکه اخبار راجع ببليات وارده بر مؤمنين است مثل فقر و مرض و گرفتار ظالم و تلف اموال و نفوس که كفاره گناهان است مربوط باقامه حدود و نزول عذاب نيست چنانچه بر قوم نوح، هود، صالح، لوط، شعيب، موسي وارد شد که در آخرت هم باشد عذاب گرفتار هستند أَدخِلُوا آلَ فِرعَونَ أَشَدَّ العَذابِ مؤمنون آيه
برگزیده تفسیر نمونه
نکات آیه
۱- محاربین و ستیزه جویان با خدا و رسول یا باید کشته شوند و یا به دار آویخته گردند و یا دست و پایشان از جهت مخالف بریده شود و یا تبعید گردند. (انما جزؤا الذین یحاربون اللّه و رسوله ... او ینفوا فى الارض)
۲- محاربین در صورت فسادانگیزى در جامعه ایمانى، محکوم به یکى از حدود چهارگانه (قتل، به دار آویختن، قطع دست و پا و تبعید) (انما جزؤا الذین یحاربون اللّه و رسوله ... او ینفوا فى الارض) برداشت فوق بر این مبناست که واو عاطفه در «و یسعون» واو جمع باشد. یعنى حد ذکر شده از آن محاربى است که فسادگر باشد. تکرار نشدن «الذین» در «یسعون» مؤید این معناست.
۳- حدود چهارگانه (قتل، به دار آویختن، قطع دست و پا و تبعید)، کیفرى مناسب براى محاربان فسادگر (انما جزؤا الذین یحاربون اللّه و رسوله و یسعون فى الارض فساداً) «جزاء» در لغت به معناى کیفر و پاداشى است که کافى باشد.
۴- گناه محاربه با پیامبر (ص)، همسان با گناه محاربه با خدا. (انما جزؤا الذین یحاربون اللّه و رسوله)
۵- تبهکاران و فسادانگیزان جامعه ایمانى، محکوم به یکى از حدود چهارگانه (قتل، به دار آویختن، قطع دست و پا و تبعید)* (انما جزؤا الذین یحاربون اللّه و رسوله و یسعون فى ... او ینفوا من الارض) کلمه «فى الارض» بیانگر این است که مراد از «فساد»، فساد در جامعه است، نه فسادهاى فردى. گفتنى است که در برداشت فوق «فسادگرى» عنوانى مستقل از محارب گرفته شده است.
۶- فسادگرى در زمین، گناهى برابر با گناه محاربه با خدا و رسول* (انما جزؤا الذین یحاربون اللّه و رسوله و یسعون فى الارض فساداً) جزاى مساوى براى محاربان و مفسدان، حکایت از برابرى گناه آنان دارد. گفتنى است که برداشت فوق مبتنى بر این است که مفسدان، عنوانى مستقل از محاربان نسبت به کیفرهاى چهارگانه باشد.
۷- ضرورت اعمال حتمى کیفر محاربان و مفسدان و پرهیز از کوتاهى در اجراى حدود الهى بر ایشان (انما جزؤا الذین ... ان یقتلوا او یصلبوا او تقطع ایدیهم و ارجلهم) فعل «یقتلوا» و «یصلبوا» و «تقطع» از باب تفعیل است و دلالت بر تأکید اجراى حدود یاد شده دارد.
۸- تلاش براى فساد و تباهى جامعه ایمانى، ستیزه جویى با خدا و رسول (ص) است. (انما جزؤا الذین یحاربون اللّه و رسوله و یسعون فى الارض فساداً) برداشت فوق بر این مبناست که «واو» در «و یسعون» تفسیریه باشد. یعنى فسادگرى در جامعه ایمانى، مصداقى از محاربه با خدا و رسول است.
۹- محاربان با خدا و رسول (ص) به دلیل فسادگرى در زمین محکوم به کیفرى سنگین (انما جزؤا الذین یحاربون اللّه و رسوله و یسعون فى الارض فساداً ان یقتلوا) بنابر اینکه «یسعون فى الارض» عطف تفسیرى براى «الذین یحاربون» باشد، مى توان گفت داعى بر تفسیر محاربان به فسادگران در زمین، بیان علت کیفرى است که براى آنان ذکر شده است.
۱۰- اجراى حدود الهى، روشى براى مبارزه با فساد اجتماعى و پاسدارى از امنیت جامعه (انما جزؤا الذین یحاربون اللّه و رسوله و یسعون فى الارض فساداً ان یقتلوا)
۱۱- ضرورت پاسدارى از امنیت و سلامت جامعه ایمانى با سرکوب آشوبگران و فسادانگیزان (انما جزؤا الذین یحاربون اللّه و رسوله و یسعون فى الارض فساداً ان یقتلوا)
۱۲- کیفرهاى ویژه محاربان مفسد، کیفرهایى خوار کننده و ذلت آور (ذلک لهم خزى فى الدنیا)
۱۳- ضرورت رسوا ساختن محاربان و فسادگران در جامعه (ذلک لهم خزى فى الدنیا) جمله «ذلک لهم خزى» مى رساند که ضرورت رسوا ساختن محاربان و مفسدان، مفروض گرفته شده و اجراى حد، وسیله اى براى رسوا کردن آنان است.
۱۴- ضرورت برگزیدن شیوه اى ذلت آفرین و اهانت آمیز در اجراى حد بر محارب مفسد (ذلک لهم خزى فى الدنیا) «لهم خزى» مى تواند ارشاد به چگونگى اجراى حد محاربان باشد. یعنى به گونه اى حدود الهى را بر آنان جارى کنید که به خوارى آنان منجر گردد.
۱۵- عذاب بزرگ اخروى پیامد و کیفر ستیزه جویى با خدا و رسول (ص) و فسادگرى در زمین (و لهم فى الاخرة عذاب عظیم)
۱۶- مجازات دنیوى محاربان و فسادانگیزان در مقایسه با مجازات اخروى آنان، بسى اندک و ناچیز است. (ذلک لهم خزى فى الدنیا و لهم فى الاخرة عذاب عظیم) تصریح به بزرگى عذاب محاربان در آخرت در مقابل کیفر دنیوى آنان، گویاى برداشت فوق است.
۱۷- اجراى حدود و مجازاتهاى دنیوى، مستلزم رهایى از عذاب اخروى نیست. (لهم خزى فى الدنیا و لهم فى الاخرة عذاب عظیم)
۱۸- هشدار خداوند به یهود نسبت به فرجام شوم ستیزه جویى با پیامبر (ص) و فسادانگیزى در زمین (من اجل ذلک کتبنا على بنى اسرءیل ... انما جزؤا الذین یحاربون) چون در آیه پیش روى سخن با بنى اسرائیل بود، این آیه مى تواند تعریض به اهداف و اعمال آنان در برابر پیامبر (ص) داشته باشد.
روایات و احادیث
۱۹- گرفتن مال مردم به زور، همراه با زدن آنان در کشور اسلامى، محاربه با خدا و رسول است. (انما جزؤا الذین یحاربون اللّه) از امام صادق (ع) درباره کسانى که در کشور اسلامى با زدن مردم به غارت اموالشان بپردازند، روایت شده: هولاء من اهل هذه الایة «انما جزؤا الذین ... »[۶]
۲۰- سلاح بر گرفتن و ایجاد ناامنى در راهها همراه با قتل ، محاربه با خدا و رسول و کیفر آن اعدام است. (انما جزؤا الذین یحاربون اللّه ... ان یقتلوا) از امام جواد (ع) روایت شده که در پاسخ از سؤال حکم فسادگرانى که راه بر مردم بسته اند فرمود: ... و ان کانوا اخافوا السبیل و قتلوا النفس امر بقتلهم ... .[۷]
۲۱- حاکم اسلامى، وظیفه دار برگزیدن یکى از مجازاتهاى چهارگانه محارب، با رعایت تناسب بین مجازات و جنایت وى (انما جزؤا الذین یحاربون اللّه ... او ینفوا من الارض) از امام صادق (ع) در پاسخ سؤال از معناى آیه فوق روایت شده: ذلک الى الامام یفعل به ما یشاء، قلت: فمفوض ذلک الیه؟ قال: لا، و لکن نحو الجنایة.[۸]
۲۲- اعدام، مجازات محارب فسادگر در زمین در صورت ارتکاب قتل (انما جزؤا الذین یحاربون اللّه ... ان یقتلوا) از امام رضا (ع) درباره آیه فوق روایت شده: اذا حارب اللّه و رسوله و سعى فى الارض فساداً فقتل قتل به ... .[۹]
۲۳- اعدام و بدار آویختن، مجازات محارب فسادگر در زمین در صورت ارتکاب قتل و غارت (انما جزؤا الذین یحاربون اللّه ... او یصلبوا) از امام رضا (ع) درباره آیه فوق روایت شده: اذا حارب اللّه و رسوله و سعى فى الارض فساداً ... و ان قتل و اخذ المال قتل و صلب ... .[۱۰]
۲۴- قطع یک دست و یک پا از جهت مخالف، مجازات محارب فسادگر در زمین، در صورت غارت نمودن اموال بدون ارتکاب قتل (انما جزؤا الذین یحاربون اللّه ... او تقطع ایدیهم و ارجلهم من خلف) از امام رضا (ع) درباره آیه فوق روایت شده: اذا حارب اللّه و رسوله و سعى فى الارض فساداً ... و ان اخذ المال و لم یقتل قطعت یده و رجله من خلاف ... .[۱۱]
۲۵- تبعید محارب (از محل ارتکاب جرم به شهرى دیگر) و قطع معاشرت وى با مردم، کیفر سلاح بر کشیدن بدون قتل و غارت (انما جزؤا الذین یحاربون اللّه ... او ینفوا من الارض) از امام رضا (ع) درباره آیه فوق روایت شده: ... و ان شهر السیف فحارب اللّه و رسوله و سعى فى الارض فساداً و لم یقتل و لم یأخذ المال ... ینفى من المصر الذى فعل فیه ما فعل الى مصر غیره و یکتب الى اهل ذلک المصر انه منفى فلا تجالسوه و لا تبایعوه و لا تناکحوه و لا تواکلوه و لا تشاربوه ... .[۱۲]
۲۶- زندانى کردن، کیفر ایجاد ناامنى در راهها، بدون قتل و غارت (انما جزؤا الذین یحاربون اللّه ... او ینفوا من الارض) از امام جواد (ع) روایت شده که در پاسخ سؤال از حکم فسادگرانى که راه بر مرم بسته اند فرمود: ... فان کانوا اخافوا السبیل فقط و لم یقتلوا احداً و لم یأخذوا مالا امر بایداعهم الحبس فان ذلک معنى نفیهم من الارض ... .[۱۳]
۲۷- بریدن یک دست و یک پا از جهت مخالف و سپس به دار آویختن، کیفر ایجاد ناامنى در راهها به همراه قتل و غارت اموال (انما جزؤا الذین یحاربون اللّه و رسوله ... و ارجلهم من خلف) از امام جواد (ع) روایت شده که در پاسخ سؤال از حکم فسادگرانى که راه بر مردم بسته اند فرمود: ... و ان کانوا اخافوا السبیل و قتلوا النفس و اخذوا المال امر بقطع ایدیهم و ارجلهم من خلاف و صلبهم بعد ذلک ... .[۱۴]
موضوعات مرتبط
- احکام:۱، ۳، ۵، ۲۲، ۲۳، ۲۵
- افساد: فرجام افساد ۱۸ ; کیفر افساد ۹، ۱۵ ; گناه افساد ۶
- افشاگرى: جایز ۱۳
- امنیّت: حفظ امنیّت ۱۱
- پا: قطع پا ۱، ۲، ۳، ۵، ۲۴، ۲۷
- جامعه: افساد در جامعه ۲، ۸ ; اهمیت امنیت جامعه ۱۰ ; جامعه دینى ۸، ۱۱
- حدود: احکام حدود ۲۲ ; فلسفه اجراى حدود ۱۰
- خدا: جنگ با خدا ۴، ۶، ۸، ۹، ۱۵، ۱۹، ۲۰ ; هشدار خدا ۱۸
- دزدى: کیفر دزدى ۲۳
- دست: قطع دست ۱، ۲، ۳، ۵، ۲۴، ۲۷
- رهبرى: مسؤولیت رهبرى ۲۱
- ظلم: کیفر ظلم ۲۱
- عذاب: مراتب عذاب ۱۵ ; نجات از عذاب ۱۷
- غارت: کیفر غارت ۲۴، ۲۷
- فساد: مبارزه با فساد اجتماعى ۱۰
- قتل: کیفر قتل ۲۲، ۲۳
- کیفر: اخروى ۱۷ ; کیفر دنیوى ۱۷ ; مراتب کیفر ۱۲، ۱۶
- مال: غصب مال ۱۹
- محارب: احکام محارب ۱، ۲، ۳، ۲۳، ۲۴ ; اعدام محارب ۱، ۲، ۳، ۲۰، ۲۲، ۲۳، ۲۷ ; افساد محارب ۳ ; افشاى محارب ۱۳ ; اقسام حد محارب ۲۱ ; تبعید محارب ۱، ۲، ۳، ۲۵ ; حبس محارب ۲۶ ; حد محارب ۱، ۲، ۳، ۷، ۲۵ ; فرجام محارب ۱۸ ; کیفر اخروى محارب ۱۵، ۱۶ ; کیفر دنیوى محارب ۱۶ ; کیفر محارب ۱، ۲، ۳، ۷، ۹، ۱۲، ۱۴، ۲۰، ۲۱، ۲۲، ۲۳، ۲۴، ۲۵، ۲۶، ۲۷ ; گناه محارب ۴، ۶
- محاربه: موارد محاربه ۱۹، ۲۰
- محمّد (ص): جنگ با محمّد (ص) ۴، ۶، ۸، ۹، ۱۵، ۱۸، ۱۹، ۲۰
- مردم: اذیّت به مردم ۱۹ ; ظلم به مردم ۱۹
- مفسدان: احکام مفسدان ۵ ; اعدام مفسدان ۵، ۲۲، ۲۳ ; افشاى مفسدان ۱۳ ; تبعید مفسدان ۵ ; حد مفسدان ۵ ; کیفر اخروى مفسدان ۱۶ ; کیفر دنیوى مفسدان ۱۶ ; کیفر مفسدان ۵، ۷، ۱۲، ۱۴، ۲۳، ۲۴ ; مبارزه با مفسدان ۱۱ ; مفسد فى الارض ۵
- ناامنى: حدّ ناامنى ۱۶، ۲۷ ; کیفر ناامنى ۲۰، ۲۵، ۲۶، ۲۷
- نظام جزایى:۱، ۷، ۲۱
- یهود: افساد یهود ۱۸ ; هشدار به یهود ۱۸ ; یهود و محمّد (ص) ۱۸
منابع
- ↑ طبرسی، مجمع البيان في تفسير القرآن، ج ۳، ص ۲۳۱.
- ↑ محمدباقر محقق، نمونه بينات در شأن نزول آيات از نظر شیخ طوسی و ساير مفسرين خاصه و عامه، ص ۲۸۱.
- ↑ صاحب منتهى الارب گويد: عرينة بضم عين و فتح راء و سكون ياء بطنى است از بجيلة كه از زمره آنها عرينيون اند كه در زمان رسول خدا صلی الله علیه و آله مرتد شدند.
- ↑ در تفسير برهان از محمد بن يعقوب كلينى بعد از چند واسطه از ابوصالح او از امام صادق عليهالسلام نقل نموده كه درباره قومى از بنىضبة نازل شده كه پيامبر صلی الله علیه و آله به آنها فرموده بود، نزد من بمانيد كه هر وقت مقتضى گرديد. شما را به سريه روانه كنم. اينان گفتند: ما در مدينه نمى توانيم اقامت كنيم. پيامبر آنها را به جائى فرستاد كه شتران مربوط به صدقات جاى داشتند و فرمود: از شير و بول شتر تغذيه كنند، اينان بعد از چندى مرتكب قتل سه نفر از چوپانان شتران شدند. پيامبر على را براى سركوبى آنها فرستاد و امام على عليهالسلام آنها را اسير كرده، نزد پيامبر آورد. سپس اين آيه نازل گرديد، چنان كه شيخ بزرگوار ما نيز در تهذيب نظير اين حديث را هم ذكر نموده است و صاحب مجمع البيان گويد: بعضى معتقدند كه اين آيه درباره قطاع الطريق يعنى راهزنان نازل شده همچنانى كه اكثر مفسرين را عقيده بر آن است و نيز عمده فقهاء هم به همين عقيده معتقدند.
- ↑ صاحب كشف الاسرار به نقل از مقاتل و ابن جبير گويد: اين آيه درباره طايفه عرينيان آمده كه با رسول خدا صلی الله علیه و آله بيعت كردند ولى در دل نفاق و كفر داشتند و به پيامبر گفتند: در شهر مدينه نمى توانيم اقامت كنيم زيرا از مرض وباء آن مى ترسيم و نيز آب و هواى آن براى ما سازگار نيست. پيامبر ايشان را به صحرائى كه جايگاه شتران مربوط به صدقات بود، فرستاد و فرمود: از شير و بول شتران مزبور تغذيه كنيد. اينان از موقعيت سوء استفاده كرده چوپانهاى شتران را كشتند و شتران را به غارت بردند و مرتد شدند. خبر به رسول خدا صلی الله علیه و آله رسيد، دستور فرمود: بر آنها تاختن كنند و دستگيرشان نمايند. پس از دستگيرى دستور داد دست و پاى آنها را قطع كنند و چشمهاى آنها را داغ نمايند و در آفتاب گرم نگهدارند تا بميرند. جبرئيل در آن حال اين آيه را نازل نمود و گفت: كيفر آنها دستورى است كه در اين آيه است و آنها را نبايد مثله نمود. سپس پيامبر از مثله كردن آنها نهى فرمود و شرب بول شتر نيز منسوخ گشت، كلبى گويد: اين آيه در شأن ابوبريدة الاسلمى هلال بن عويمر نازل شده كه با پيامبر عهد بسته بود كه نه او را يارى كند و نه به دشمنان او كمك نمايد و كسى كه به قصد اسلام آوردن باشد راه را بر او نگيرد. بعد از اين عهدنامه قومى از بنىكنانه براى مسلمان شدن نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله مى آمدند. ياران هلال بر آنها شوريدند و آنها را كشتند و خود هلال در اين قتال شركت نداشت سپس اين آية نازل گرديد، طبرى صاحب جامع البيان از يزيد بن ابىحبيب نقل كند كه عبدالملك بن مروان براى انس نامه نوشت و از اين آيه سؤال كرد، انس قضيه عرينيين را براى عبدالملك درباره نزول اين آيه نوشت چنان كه عبدالرزاق نيز در تفسير خود نظير آن را از ابوهريرة روايت نموده است.
- ↑ کافى، ج ۷، ص ۲۴۵، ح ۲; تفسیر برهان، ج ۱، ص ۴۶۵- ، ح ۳.
- ↑ تفسیر عیاشى، ج ۱، ص ۳۱۵، ح ۹۱; تفسیر برهان، ج ۱، ص ۴۶۷، ح ۱۶.
- ↑ کافى، ج ۷، ص ۲۴۶، ح ۵; نورالثقلین، ج ۱، ص ۶۲۲- ، ح ۱۶۴.
- ↑ کافى، ج ۷، ص ۲۴۷، ح ۸; نورالثقلین، ج ۱، ص ۶۲۳- ، ح ۱۶۵.
- ↑ کافى، ج ۷، ص ۲۴۷، ح ۸; نورالثقلین، ج ۱، ص ۶۲۳- ، ح ۱۶۵.
- ↑ کافى، ج ۷، ص ۲۴۷، ح ۸; نورالثقلین، ج ۱، ص ۶۲۳- ، ح ۱۶۵.
- ↑ کافى، ج ۷، ص ۲۴۷، ح ۸; نورالثقلین، ج ۱، ص ۶۲۳- ، ح ۱۶۵.
- ↑ تفسیر عیاشى، ج ۱، ص ۳۱۵، ح ۹۱; تفسیر برهان، ج ۱، ص ۴۶۷، ح ۱۶.
- ↑ تفسیر عیاشى، ج ۱، ص ۳۱۵، ح ۹۱; تفسیر برهان، ج ۱، ص ۴۶۷، ح ۱۶.