النساء ١٩
ترجمه
النساء ١٨ | آیه ١٩ | النساء ٢٠ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«أَن تَرِثُوا النِّسَآءَ»: این که زنان را به ارث ببرید (همان گونه که در جاهلیّت رواج داشت). از زنان ارث ببرید (بدین گونه که آنان را به خاطر ثروت و اموالشان همچون زندانیانی در پیش خود نگاه دارید تا دارائیشان را به ارث ببرید). «کَرْهاً»: ناپسندانه. حال نساء است و به معنی کارِهات یا مُکْرَهات است. این قید برای تقبیح اعمال مردان است؛ نه این که اگر رضایت در میان باشد، چنین عملی حرام بشمار نیاید. «لا تَعْضُلُوهُنَّ»: زنان را از ازدواج باز ندارید. آنان را تحت فشار قرار ندهید و زندانی خویشتن نکنید. این فعل میتواند منصوب بوده و عطف بر «تَرِثُوا» باشد، و یا مجزوم به حساب آید. «فَاحِشَةٍ مُّبَیِّنَةٍ»، گناه آشکار همچون زنا و نشوز.
آیات مرتبط (تعداد ریشههای مشترک)
نزول
محل نزول:
این آیه همچون دیگر آیات سوره نساء در مدینه بر پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله نازل گردیده است. [۱]
شأن نزول:[۲]
«شیخ طوسى» گويند: اين آيه درباره ابوقيس بن سلت نازل گرديد، وقتى كه وفات يافت پسرش خواست زوجه پدر خويش دختر معن بن عاصم (البته مادر او نبوده است) به عقد خويش درآورد. كبشه نزد رسول خدا صلى الله عليه و آله رفت و گفت: يا رسول اللّه، نه از شوهرم چيزى به ارث بردم و نه مرا رها مينمايند كه شوهر ديگرى اختيار كنم. اين موضوع را امام باقر|امام محمدباقر عليهالسلام و ديگران نيز روايت كرده اند.[۳][۴]
تفسیر
تفسیر نور (محسن قرائتی)
يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا يَحِلُّ لَكُمْ أَنْ تَرِثُوا النِّساءَ كَرْهاً وَ لا تَعْضُلُوهُنَّ لِتَذْهَبُوا بِبَعْضِ ما آتَيْتُمُوهُنَّ إِلَّا أَنْ يَأْتِينَ بِفاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ وَ عاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ فَإِنْ كَرِهْتُمُوهُنَّ فَعَسى أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئاً وَ يَجْعَلَ اللَّهُ فِيهِ خَيْراً كَثِيراً «19»
اى كسانى كه ايمان آوردهايد! براى شما حلال نيست كه زنان را به اكراه به ارث بريد و بر آنان سخت نگيريد تا بعضى از آنچه را به آنان بخشيدهايد، خود ببريد، مگر آنكه مرتكب فحشاء آشكار شوند و با آنان به نيكويى رفتار كنيد و اگر از همسرانتان خوشتان نيامد چه بسا شما چيزى را خوش نداشته باشيد، ولى خداوند، خير فراوان در آن قرار داده باشد.
نکته ها
بر خلاف سنّت جاهليّت، كه گاهى زن نيز به ارث برده مىشد، ممكن است آيه اشاره به اين باشد كه تنها اموال قابل ارث است و همسرِ متوفّى، ارثِ كسى نيست. او خودش مىتواند بعد از فوت شوهرش، همسر ديگرى انتخاب كند.
پیام ها
1- اسلام، مدافع حقوق زن است. «لا يَحِلُّ لَكُمْ أَنْ تَرِثُوا النِّساءَ كَرْهاً»
2- بازپسگرفتن مهريه با زور و اجبار، حرام است. «لا تَعْضُلُوهُنَّ لِتَذْهَبُوا بِبَعْضِ ما آتَيْتُمُوهُنَّ»
3- تنها در صورتى كه زن در معرض بىعفّتى باشد، مرد حقّ سختگيرى دارد.
لا تَعْضُلُوهُنَ ... إِلَّا أَنْ يَأْتِينَ بِفاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ
جلد 2 - صفحه 39
4- با زنان بايد خوش رفتارى كرد. «عاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ»
5- مرد، سنگزيرين آسياى زندگى است و بايد با خوشرفتارى، بر سختىها شكيبا باشد. (خطاب آيه به مرد است.) لا تَعْضُلُوهُنَ ... عاشِرُوهُنَ
6- بسيارى از خيرات، در لابلاى ناگوارىهاى زندگى است. يَجْعَلَ اللَّهُ فِيهِ خَيْراً ...
7- حلّ مشكلات خانواده و داشتن حلم و حوصله، براى سعادت فرزندان، بهتر از جدايى و طلاق است. «فِيهِ خَيْراً كَثِيراً»
8- هميشه خير و شرّ ما همراه با تمايلات ما نيست، چه بسا چيزى را ناخوشايند داريم، ولى خداوند خير زياد در آن قرار داده باشد. زيرا انسان به همهى مصالح خويش آگاه نيست. فَعَسى أَنْ تَكْرَهُوا ... فِيهِ خَيْراً كَثِيراً
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا يَحِلُّ لَكُمْ أَنْ تَرِثُوا النِّساءَ كَرْهاً وَ لا تَعْضُلُوهُنَّ لِتَذْهَبُوا بِبَعْضِ ما آتَيْتُمُوهُنَّ إِلاَّ أَنْ يَأْتِينَ بِفاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ وَ عاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ فَإِنْ كَرِهْتُمُوهُنَّ فَعَسى أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئاً وَ يَجْعَلَ اللَّهُ فِيهِ خَيْراً كَثِيراً «19»
تفسير اثنا عشرى، ج2، ص: 381
شأن نزول: آوردهاند كه رسم جاهليت چنان بود كه چون كسى ميمرد و زوجهاى داشت، پسر متوفى كه از زن ديگر بود، يا كسى از اقربا كه استحقاق ميراث داشتى، به وقت مصيبت جامه بر سر آن زن انداختى و او را بدين عمل در تصرف خود درآوردى. پس اگر خواستى، به همان مهر متوفى او را نكاح كردى، و الّا او را به شوهر دادى و مهر معجل او را خود تصرف كردى. يا او را از تزويج منع كردى و حبس نمودى، تا هر ميراث كه از متوفى بدو رسيده بود، بدين كس دادى و خود را از حبس خلاص كردى؛ و يا بمردى و ميراث او را اين كس بردى، و اگر اين زن قبل از القاى ثوب بر او، با اهل خود پيوستى، وارث زوج متوفى را بر او دستى نبودى؛ حق تعالى اين آيه شريفه نازل فرمود:
يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا يَحِلُّ لَكُمْ: اى كسانى كه ايمان آوردهايد، حلال نيست براى شما، أَنْ تَرِثُوا النِّساءَ كَرْهاً: اينكه ميراث گيريد از زنان، از روى كراهت آنها، يعنى حبس كنيد آنها را به طمع ميراث شوهران آنها؛ و يا نگذاريد كه متزوج شوند، تا بعد از موت ميراث آنها را تصرف كنيد. و گويند:
معنى آنست كه جايز نيست شما را كه به اكراه، نكاح زنان را به ميراث گيريد و نگذاريد به شوهر ديگر متزوج شوند، همچنانكه ميراث را به حوزه تصرف در آريد و غير را از آن منع كنيد. يا جايز نيست زنان را به ميراث گيريد، يعنى تصرف كنيد در آنها بدون عقد نكاح، مانند تصرف در ميراث. و بنابراين تقييد ميراث به كره، دلالت نمىكند بر آنكه به طوع و رغبت، ميراث توان گرفت زنان آنها را، بلكه مطلقا به طوع يا به كره جايز نيست، مگر به عقد نكاح، زيرا تخصيص شىء به ذكر، دلالت بر نفى ماعدا نمىكند، كقوله تعالى: وَ لا تَقْتُلُوا أَوْلادَكُمْ خَشْيَةَ إِمْلاقٍ، چه قتل در وقت عدم خشيت هم جايز نيست.
وَ لا تَعْضُلُوهُنَّ لِتَذْهَبُوا بِبَعْضِ ما آتَيْتُمُوهُنَ: و منع مكنيد اين زنان را از تزويج، يا حبس و منع و تنگ گيرى مكنيد با زنان خود، تا ببريد برخى از آنچه
تفسير اثنا عشرى، ج2، ص: 382
دادهايد از مهر. خطاب به ازواج است كه سختى مىكردند با زنان، تا از سر مهر خود درگذرند، اكثر برآنند كه مخاطب مردانىاند كه زنان را حبس و منع مىكردند از تزويج، تا چون بميرند، ميراث به ايشان رسد نه به شوهران و اولاد زنان. إِلَّا أَنْ يَأْتِينَ بِفاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ: مگر آنكه بيايند به فعل قبيح، ظاهر و آشكار كه آن نشوز و سوء عشرت و عدم تعفف باشد، كه در اين صورت جايز است طلب فديه كند از او.
در مجمع فرمايد: علما را در لا تَعْضُلُوهُنَ چهار قول است: اول- از ابن عباس و قتاده و سدى و ضحاك، مروى از ابى عبد اللّه عليه السّلام مىباشد كه حق تعالى زوج را امر كرد به تخليه زوجه، و هرگاه او را در او حاجتى و رغبتى نباشد. و عدم امساك او جهت ضرر رسانيدن به وى باشد تا به سبب آن خود را به بعضى از مال، باز خرد و از قيد نكاح او خلاص شود. دوم- حسن گفته مراد، وارث است كه حق تعالى نهى او كرده از منع مرثه از تزويج، چنانچه زمان جاهليت بود. سوم- از ابن زيد منقول است كه مراد، مطلق مىباشد، يعنى بايد مطلّق منع مطلّقه نكند از تزويج، مانند زمان جاهليت كه زنان مطلقه را از تزويج منع مىكردند، مگر به اذن ايشان. و خاطب اگر ايشان را عطيه مىداد، خطبه او را قبول مىكردند و الّا منع مىنمودند. چهارم- مجاهد گفته: مراد، ولى است كه منع زن نكند از نكاح. و قول اول اصح و اظهر است.
و در فاحشه نيز دو قول است: اول- حسن و سدى و ابى قلابه بر آنند كه مراد به آن زنا است، يعنى اگر زوج مطلع شود به زناى زوجه، او را جايز است كه اخذ فديه كند از او. دوم- ابن عباس گفته: مراد نشوز است. و اولى حمل آيه است بر همه معصيت، چنانچه از ابى عبد اللّه عليه السّلام نيز مروى است. و نزد معظم مفسرين استثناء از اخذ مال است.
وَ عاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ: و زندگانى كنيد با زنان به نيكوئى در قول و فعل و نصفت در نفقه و مسكن به آن وجه كه حق تعالى شما را به آن امر فرموده،
تفسير اثنا عشرى، ج2، ص: 383
اگر آنها با شما زندگانى نيكو كنند. يا بياموزيد ايشان را احكام شريعت كه هيچ نيكوئى به از آن نيست، چه آن زاجر جميع فواحش و قبايح است. فَإِنْ كَرِهْتُمُوهُنَ: پس اگر نخواهيد ايشان را و از صحبت ايشان كراهت داشته باشيد، براى رضاى الهى مخالفت نفس نمائيد و تحمل آن مكروه را بنمائيد، تا در آخرت به ثواب جميل نائل شويد. فَعَسى أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئاً: پس شايد كه شما كاره باشيد چيزى را، وَ يَجْعَلَ اللَّهُ فِيهِ خَيْراً كَثِيراً: و حال آنكه قرار دهد و پديد آورد براى شما، خداوند متعال در آن مكروه، خير بسيارى، يعنى ثواب عظيم بر تحمل مكاره. يا وجود ولدى كه مرضى شما باشد، يا تبدل كراهت به اراده عطوفت بر آنها. خلاصه معنى آنست كه بايد مفارقت شما از زنان، به جهت كراهت نفس شما نباشد از ايشان، چه نفس گاهى كاره است آن چيزى را كه اصلح است در دين، و خير آن در آن، اكثر باشد. و گاهى محبّ چيزى است كه به خلاف اين است. پس بايد نظر شما به چيزى باشد كه اصلح در دين و اقرب به خير است. حاصل آيه شريفه متضمن حثّ است بر صبر ازواج در مكروهات و ترغيب ايشان در امساك با آنها، با وجود كراهت از ايشان و عجله نكردن در طلاق، چه شايد خير كثير در ضمن آن باشد، گاهى كه خوف ضرر نفس و مال و دين نباشد.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا يَحِلُّ لَكُمْ أَنْ تَرِثُوا النِّساءَ كَرْهاً وَ لا تَعْضُلُوهُنَّ لِتَذْهَبُوا بِبَعْضِ ما آتَيْتُمُوهُنَّ إِلاَّ أَنْ يَأْتِينَ بِفاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ وَ عاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ فَإِنْ كَرِهْتُمُوهُنَّ فَعَسى أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئاً وَ يَجْعَلَ اللَّهُ فِيهِ خَيْراً كَثِيراً «19»
ترجمه
اى كسانيكه ايمان آورديد حلال نيست مر شما را كه ميراث ببريد از زنان باكراه و تنگ نگيريد بر آنان براى آنكه ببريد پاره از آنچه را كه داديد آنها را مگر آنكه بجا آورند كار بد آشكارى را و رفتار نمائيد با آنها بخوبى پس اگر خوش نداشته باشيد آنها را بسا باشد كه خوش نداريد چيزيرا و قرار مىدهد خدا در آن خير زيادى را.
تفسير
قمى ره از حضرت باقر (ع) روايت نموده كه در زمان جاهليت و اوائل اسلام معمول بود وقتى يكى از اقارب شخص وفات مينمود و جامه خود را بسر زن او ميانداخت آنزن محكوم ميشد بزينت او بهمان صداق كه متوفى برايش تعيين نموده بود و چنانچه مال او را بارث ميبرد زن او را هم بارث ميبرد و چون أبو قيس بن اشلث وفات نمود فرزند او محص جامه خود را بسر زن پدر خود انداخت كه كبيشه نام داشت و دختر معمر بن معبد بود و نكاح او را وارث شد ولى از او كنارهگيرى نمود و در اداء حقوق او امساك كرد و آنزن بشكايت خدمت حضرت رسول (ص) آمد و قضيه را نقل نمود و حضرت فرمود بر گرد بخانهات اگر از خداوند حكمى در باره تو رسيد اعلام ميدارم پس آيه حرمت نكاح زنان پدران نازل شد و آنزن نزد كسان خود رفت و در مدينه زنان چندى بودند كه مردانى وارث نكاح آنها شده بودند مانند كبيشه جز آنكه آنمردان پسران شوهران آنها نبودند و اين آيه براى حكم آنها نازل شد و عياشى از حضرت صادق (ع) روايت نموده در تفسير اين آيه كه فرمود مرد در حجر او يتيم بود نميگذاشت شوهر كند باو ضرر ميرساند براى آنكه خويش او بود حقير عرض ميكنم شايد ميخواسته شوهر نكند تا وارث منحصر آن زن خودش باشد و در مجمع از حضرت باقر (ع) روايت شده است كه اين آيه نازل شد در باره مرديكه زنى را نگهدارد نزد خود با آنكه حاجتى باو نداشته باشد و منتظر مرگ او باشد كه ارث او را ببرد و معنى اول اقرب بظاهر
جلد 2 صفحه 35
آيه است زيرا كه بنابر آن تفسير خود زن ارث برده شده نه مال او و عياشى از حضرت صادق (ع) روايت نموده كه معمول بود بعضى مردان در مقام اضرار بزنان خود برميآمدند براى آنكه چيزى از آنها بستانند و رها نمايند آنها را و خداوند اين عمل را منع فرمود و قريب باين مضمون را در مجمع از آنحضرت نقل نموده و معلوم است كه اين معنى تفسير جمله دوم آيه است و از اين حكم استثنا شده صورت نشوز و بدرفتارى و بىعفتى زن و در مجمع از حضرت باقر (ع) نقل نموده كه هر معصيتى كه از زن صادر شود همين حال را دارد و در كافى از حضرت صادق (ع) روايت نموده كه وقتى زن بگويد كه من غسل جنابت نميكنم و به تقسيم تو شبها را ما بين زنانت حاضر نيستم و كسى را بفراش تو راه ميدهم كه تو راضى نباشى جائز است براى مرد كه او را طلاق خلع بدهد و آنچه از او بگيرد بر آنمرد حلال است و تحقيق حق و تفصيل اين احكام محوّل بكتب فقهيه است چنانچه تاكنون مكرر اشاره نمودهام كه از شأن تفسير خارج است و معاشرت با زنان لازم است كه بر طبق انصاف و مروت در رفتار و گفتار باشد و چه بسا باشد كه شخص از زن خود راضى نيست بلكه طبعا از او متنفر است و صبر را شعار خود نموده با او سازگارى مينمايد و بخوبى رفتار مىكند و خداوند در دنيا و آخرت او را بخير كثير ميرساند و اخبار در باب فضل و ثواب صبر بر سوء خلق زن بسيار است بلكه شنيده شده است كه بعضى از اولياء اللّه بواسطه اين تحمل و صبر بمقاماتى رسيدهاند كه كرامات و خارق عاداتى از آنها بروز نموده كه ذكرش موجب تطويل كلام است.
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا يَحِلُّ لَكُم أَن تَرِثُوا النِّساءَ كَرهاً وَ لا تَعضُلُوهُنَّ لِتَذهَبُوا بِبَعضِ ما آتَيتُمُوهُنَّ إِلاّ أَن يَأتِينَ بِفاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ وَ عاشِرُوهُنَّ بِالمَعرُوفِ فَإِن كَرِهتُمُوهُنَّ فَعَسي أَن تَكرَهُوا شَيئاً وَ يَجعَلَ اللّهُ فِيهِ خَيراً كَثِيراً «19»
اي كساني که ايمان آوردهايد حلال نيست بر شما که ارث ببريد زنها را از روي كراهت و اجبار و نيز حلال نيست بر شما که از زنهاي خود دوري بجوئيد بطمع اينكه پارهاي از مهريه که بآنها دادهايد ببريد مگر آنكه دوري جستن شما براي اينکه باشد که اتيان بفاحشه نمايند که ثابت و مبين شده باشد نه مجرد تهمت
جلد 5 - صفحه 40
و معاشرت كنيد با زنهاي خود بحسن سلوك و لو قلبا آنها را خوش نداريد و چه بسا چيزي را خوش نداريد لكن در حقيقت و واقع خير بسياري خداوند براي شما در او قرار داده و جعل فرموده.
(توضيح كلام در اينکه آيه شريفه مشتمل است بر چند جمله)
(جمله اولي)
آنچه از اخبار از حضرت باقر و حضرت صادق عليهما السلام که در مجمع و برهان و غير آنها نقل كردهاند اينست که در زمان جاهليت قبل از اسلام مرسوم بوده که اگر كسي از دنيا ميرفت و عيالي داشت و ارث آن ميت يا حميم و صديق او ميآمدند و يك پارچه بر سر زوجه او ميانداختند و او را بدون مهر بهمان مهر سابق بارث ميگرفتند که خود زوجه را جزو تركه ميت ميدانستند و جزو ميراث ميپنداشتند چه آن زن راضي باشد تزويج با اينکه وارث را يا كراهت داشته باشد، خداوند اهل ايمان را از اينکه عمل زشت نهي فرموده و زن را جزو ميراث قرار نداده بلكه بعد از انقضاء عده وفات اگر مانع شرعي نباشد در ازدواج برضايت طرفين تزويج جديد كنند بمهر جديد و اينست مفاد يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا يَحِلُّ لَكُم أَن تَرِثُوا النِّساءَ كَرهاً.
(جمله ثانيه)
اينكه بعضي به بهانه اينكه يك مقداري از مهريه زنهاي خود را پس بگيرند از آنها دوري ميكردند و نزد آنها نميرفتند تا زنها مجبور شوند يا بذل مهر كنند و طلاق خلعي بگيرند يا چيزي از مهريه خود را بآنها بذل كنند تا آنها نزدشان بيايند و الفت گيرند اينکه عمل هم در شريعت مطهره حرام است و يك دينار از مهريه را حق ندارند از آنها بگيرند چنانچه در آيه بعد بيايد و اينست مفاد وَ لا تَعضُلُوهُنَّ لِتَذهَبُوا بِبَعضِ ما آتَيتُمُوهُنَّ.
جلد 5 - صفحه 41
(جمله سوم)
إِلّا أَن يَأتِينَ بِفاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ اينکه استثناء از جمله وَ لا تَعضُلُوهُنَّ است که جايز است عضلت از آنها در صورتي که آنها اتيان بفاحشه كنند براي جلوگيري از فحشاء و نهي از منكر نه براي اخذ مهر كلام ام بعضا، و ظاهر لفظ فاحشة همان زنا است ولي بعضي بنشوز تفسير كردهاند که زن اگر ناشزه شد حق نفقه و كسوه و مواقعه و مراجعه او ساقط ميشود و ميتواند زوج عضلت نمايد، و بعضي بمطلق فعل حرام تفسير كردند لكن بقرينه كلمه (مبينة) و آيه قبل بعيد نيست که مراد همان زنا باشد.
(جمله چهارم)
امر بحسن معاشرت با زنها است و لو قلبا از آنها رنجش پيدا كنند، و مراد از معروف اينست که در حقوق آنها كوتاهي نكنند از نفقه و كسوه و سكني و ساير حقوق آنها و چه بسيار از شوهرها هستند که بواسطه يك امر جزئي بخصوص اموري که حق ندارند مثل اينكه چرا غذا طبخ نكرده يا جاروب نكردهاي يا نحو اينها بهانه ميگيرند و اعتضال ميجويند و در حق آنها كوتاهي ميكنند بلكه بآنها اذيت ميكنند و اينکه مفاد وَ عاشِرُوهُنَّ بِالمَعرُوفِ است.
(جمله پنجم)
موعظه است که انسان بسا كراهت پيدا ميكنند ولي در باطن براي آنها نفع دارد، و بسا علاقه پيدا ميكند و در باطن براي آنها شر است چنانچه در آيه شريفه ميفرمايد در موضوع جهاد وَ عَسي أَن تَكرَهُوا شَيئاً وَ هُوَ خَيرٌ لَكُم وَ عَسي أَن تُحِبُّوا شَيئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَكُم بقره آيه 216، و البته زن براي مرد بسيار فائده دارد از كمك در امور زندگاني و انيس در تنهايي و آوردن اولاد و توسعه رزق و جلوگيري از بسياري از مفاسد و التذاذ بدفع شهوت و غير اينها و اينکه مفاد جمله فَإِن
جلد 5 - صفحه 42
كَرِهتُمُوهُنَّ فَعَسي أَن تَكرَهُوا شَيئاً وَ يَجعَلَ اللّهُ فِيهِ خَيراً كَثِيراً است.
برگزیده تفسیر نمونه
نکات آیه
۱- حرمت ارث بردن مرد از همسرى که خوشایند او نبوده، ولى تنها به خاطر ارث بردن با او زندگى کرده است. (یا ایّها الّذین امنوا لا یحلّ لکم ان ترثوا النّساء کرهاً) در برداشت فوق «النّساء» به معناى همسران گرفته شده است.
روایات و احادیث
۲- مرد نباید با وجود ناخشنودى از همسر خویش، تنها به منظور ارث بردن، وى را نگاه داشته و رها نسازد.* (یا ایّها الّذین امنوا لا یحلّ لکم ان ترثوا النّساء کرهاً) چون ارث بردن از میّت در اختیار انسان نیست، بنابراین مراد از«ان ترثوا» رها نکردن زنان است تا زمان مرگ به منظور ارث بردن از ایشان، و «کرهاً» به معناى «کارهین» حال براى ضمیر «ان ترثوا» است. مؤیّد برداشت فوق، فرمایشى است که امام باقر (ع) درباره آیه فوق فرمود: هو ان یحبس الرّجل المرأة عنده لا حاجة له الیها و ینتظر موتها حتى یرثها.[۵]
۳- لزوم طلاق همسر در صورتى که وى از زندگى کردن با شوهر خویش ناخشنود است و شوهر نیز هیچ نیازى به زندگى کردن با وى ندارد.* (لا یحلّ لکم ان ترثوا النّساء کرهاً) برداشت فوق مبتنى بر دو امر است: ۱ «اَنْ ترثوا» مسببى باشد که به جاى سبب آمده است (یعنى حرمت نگهدارى زن به منظور ارث بردن) چون در صورتى شوهر از همسر خویش ارث مى برد که وى را نگهدارد و طلاق ندهد.
۲- «کرهاً» به معناى «کارهات»، حال براى «النساء» باشد. گفتنى است که «ان ترثوا» مى رساند که هدف شوهر از زندگى با زن ارث بردن از اوست. یعنى نیاز دیگرى به وى ندارد.
۴- به ارث بردن زنان، حرام و امرى ناخوشایند است.* (لا یحلّ لکم ان ترثوا النّساء کرهاً) در برداشت فوق «النّساء» به معناى زنان، نه همسران، و «کرهاً»، مفعول مطلق براى فعلى مقدّر گرفته شده است ; مثل «اکرهوه کرها». یعنى چنین کارى (به ارث بردن زنان) را ناپسند بشمارید.
۵- حرمت به ارث بردن زنان، به دلیل کراهت آنان (لا یحلّ لکم ان ترثوا النّساء کرهاً) بنابر اینکه «کرهاً» به معناى «کارهات» و حالِ براى «النساء» باشد. یعنى زنان را به ارث نبرید در حالى که آنان از این کار کراهت دارند. لازم به ذکر است که بر این مبنا، «کرهاً» قید توضیحى غالبى است. یعنى زنان غالباً از این کار کراهت دارند.
۶- حرمت منع کردن زنان از ازدواج به طمع ارث بردن از آنان* (لا یحلّ لکم ان ترثوا النّساء کرهاً) این برداشت بر این اساس است که مراد از «النّساء»، مطلق زنان باشد. (مانند دختر و خواهر و ... ) نه همسران. و مقصود از «اَنْ ترثوا» به ارث بردن اموال ایشان باشد. بنابراین معناى آیه، حرمت بازداشتن زنان از ازدواج به طمع ارث بردن از اموال ایشان است. زیرا در صورت ازدواج، اکثر اموال زن با مرگ او، به فرزندان و شوهرش منتقل مى شود.
۷- به ارث بردن زنان، از سنن جاهلى (لا یحلّ لکم ان ترثوا النّساء کرهاً) با توجّه به شأن نزول در مجمع البیان، ذیل آیه.
۸- حرمت سختگیرى مرد بر همسر خویش به انگیزه پس گیرى حتى بخشى از مهریه (و لا تعضلوهنّ لتذهبوا ببعض ما اتیتموهنّ) «لا تعضلوهنّ» از «عضل» به معناى سختگیرى است. مراد از «ما اتیتموهنّ»، مهریه اى است که مردان به همسران خویش مى دهند.
۹- ارتکاب زن به فحشاى آشکار (زنا و ... )، مجوّز سختگیرى شوهرش براى پس گیرى برخى از مهریّه او به هنگام طلاق (و لا تعضلوهنّ ... الّا ان یأتین بفاحشة مبیّنة)
۱۰- وجوب معاشرت پسندیده مردان با همسرانشان (و عاشروهنّ بالمعروف)
۱۱- مرد نباید با همسر خویش، هر چند مورد پسند او نباشد، بدرفتارى کند. (و عاشروهنّ بالمعروف فان کرهتموهن) جواب جمله شرطیه «فان کرهتموهن» حذف شده و «عسى ان تکرهوا» جانشین آن شده است. یعنى «فان کرهتموهنّ فایضاً عاشروهنّ بالمعروف عسى ... ».
۱۲- عُرف (نظر عموم مردم) تعیین کننده معاشرتهاى پسندیده (و عاشروهنّ بالمعروف) مراد از «معروف»، امرى است که مردم در اجتماع خویش به نیکى مى شناسند و مورد انکار قرار نمى دهند.
۱۳- تشویق مردان به نگاهدارى همسران خویش، هر چند که آنان مورد پسندشان نباشند. (و عاشروهنّ بالمعروف فان کرهتموهنّ فعسى ان تکرهوا شیئاً و یجعل اللّه فیه خیراً کثیراً)
۱۴- اساس زندگى خانوادگى و مصالح آن، نباید دستخوش تمایلات مرد قرار گیرد. (فان کرهتموهنّ فعسى ان تکرهوا شیئاً و یجعل اللّه فیه خیراً کثیراً)
۱۵- خداوند در بعضى از امور ناخوشایند انسان، خیر بسیار قرار داده است. (فعسى ان تکرهوا شیئاً و یجعل اللّه فیه خیراً کثیراً)
۱۶- عدم آگاهى انسان به تمامى مصالح و مفاسد خویش (فعسى ان تکرهوا شیئاً و یجعل اللّه فیه خیراً کثیراً)
۱۷- احتمال وجود خیر فراوان، در تداوم زندگى با زنانى که ناخوشایند انسان هستند. (فان کرهتموهنّ فعسى ان تکرهوا شیئاً و یجعل اللّه فیه خیراً کثیراً)
۱۸- حرمتِ نگهداشتن و آزار رساندن به همسرى که براى ادامه زندگى مورد نیاز مرد نیست، به منظور گرفتن بخشى از اموال وى. (و لا تعضلوهنّ لتذهبوا ببعض ما اتیتموهنّ) امام صادق (ع) درباره آیه فوق فرمود: انّه الزّوج امره اللّه بتخلیة سبیلها اذا لم یکن له فیها حاجة و ان لا یُمسکها اضراراً بها حتى تفتدى ببعض ما لها.[۶]
موضوعات مرتبط
- احکام:۱، ۲، ۳، ۴، ۵، ۶، ۸، ۹، ۱۰، ۱۸ فلسفه احکام ۱، ۲، ۳، ۴، ۵، ۶، ۸، ۹، ۱۰، ۱۸ ۵
- ارث: احکام ارث ۱، ۲، ۴، ۵، ۶ ; ارث در جاهلیت ۷ ; حاجب ارث ۱
- ارزش: ملاک ارزش ۱۲
- ازدواج: احکام ازدواج ۱، ۲، ۶
- امور ناپسند: فلسفه امور ناپسند ۱۷ ; مصالح امور ناپسند ۱۵
- انسان: جهل انسان ۱۶
- جاهلیت: رسوم جاهلیت ۷
- خانواده: اهمیّت روابط خانوادگى ۱۴، ۱۷
- خیر: منشأ خیر ۱۵
- زن: حقوق زن ۳، ۴، ۵، ۶، ۸، ۱۸ ; زن در جاهلیت ۷
- زنا: آثار زنا ۹
- طلاق: احکام طلاق ۳
- عرف: نقش عرف ۱۲
- محرمات:۱، ۴، ۵، ۶، ۸، ۱۸
- مصالح: جهل به مصالح ۱۶
- معاشرت: پسندیده ۱۲
- مفاسد: جهل به مفاسد ۱۶
- مهریه: احکام مهریه ۸، ۹ ; استرداد مهریه ۸
- واجبات:۱۰
- همسر: اذیّت به همسر ۱۸ ; اهمیّت همسر دارى ۱۷ ; تشویق به همسر دارى ۱۳ ; حقوق همسرى ۱۱، ۱۴ ; معاشرت با همسر ۱۰، ۱۱
منابع
- ↑ طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج ۳، ص ۳.
- ↑ محمدباقر محقق، نمونه بینات در شأن نزول آیات از نظر شیخ طوسی و سایر مفسرین خاصه و عامه، ص ۱۸۶.
- ↑ صاحب مجمع البيان پس از شرح قضيه كبيشه آن را از مقاتل نقل نموده، چنين افزايد. ابوالجارود نيز از امام محمدباقر عليهالسلام روايت نموده و نيز حسن بصرى و مجاهد گويند: كه در جاهليت رسم چنين بود اگر مردى از دنيا ميرفت. پس او زن پدر خود را (در صورتى كه غيرمادر مى بود) به ارث مى برد و جامه بر سر او مى افكند و اگر ميخواست او را به عقد خويش درمى آورد و اگر ميخواست به عقد ديگرى درمى آورد و صداق و مهر او را خودش مى گرفت. سپس با نازل شدن اين آيه نهى گرديد و نيز از امام محمدباقر عليهالسلام و زهرى چنين روايت گرديده كه مردان، زنان خويش را زندانى مى كردند و منتظر مرگ او مى شدند تا از او ارث ببرند سپس اين آيه نازل گشت و از اين عمل جلوگيرى به عمل آمد.
- ↑ صاحب كشف الاسرار گويد: اين آيه در شأن قيس بن ابىقيس الانصارى و زن پدرش كبيشه دختر معن الانصاريه نازل گرديده چون ابوقيس از دنيا رفت كبيشه از وى ماند و قيس پيش از آن كه كبيشه به خانه پدرش برود، جامه به روى او افكند و گفت: من تو را به ارث ميبرم. (عادت بر اين جارى بود كه وارث شوهر جامه اى به روى زن مى افكند پيش از آن كه به اهل خويش برگردد و اگر نزد اهل خويش برمى گشت پيش از آن كه جامه اى به روى او افكنده شود اين حق از وى سلب مى گرديد.) بعد از اين جريان كبيشه را به ارث برد ولى مراعات نفقه دادن را به وى نمى نمود و در عين حال او را از حباله خويش رها نمى كرد به طمع اين كه كبيشه خودش را از قيس بخرد و آزاد بشود كبيشه شكايت نزد پيامبر برد. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: برو خانه بنشين تا حكم خداوند فرارسيد. بعد از اين قضيه جماعتى از زنان مدينه چون قضيه كبيشه را شنيدند، نزد پيامبر آمدند و گفتند: كبيشه را پسر شوهر او به ارث برده و ما را پسرعموى شوهر ما به ارث برده اند سپس اين آيه نازل گرديد، در تفاسير طبرى و ابن ابىحاتم از ابوامامة به سهل بن حنيف و نيز در تفسير فريابى و طبرانى و باز در تفسير ابن ابىحاتم از عدى بن ثابت او از مردى انصارى و همچنين ابن سعد از محمد بن كعب القرظى روايت نموده اند، بخارى و ابوداود و نسائى از ابن عباس نقل نمايند كه اگر كسى ميمرد. اولياء او خود را نسبت به زوجه او صاحب حق ميديدند. اگر ميخواستند براى خود به زوجيت درمى آوردند و اگر ميخواستند خودشان او را شوهر ميدادند و خود را سزاوارتر از ديگران نسبت به زن او مى دانستند تا اين كه اين آيه نازل گرديد.
- ↑ تفسیر تبیان، ج ۳، ص ۱۴۹ ; نورالثقلین، ج ۱- ، ص ۴۵۹، ح ۱۳۹.
- ↑ مجمع البیان، ج ۳، ص ۴۰ ; نورالثقلین، ج ۱- ، ص ۴۵۹، ح ۱۳۹.