زَيْد
ریشه کلمه
- زيد (۶۲ بار)
قاموس قرآن
[احزاب:37]. مراد از زيد در آيه زيد بن حارثه پسر خوانده رسول خدا صلى اللّه عليه و اله و سلم است. حضرت دختر عمّه حويش زينب را بر او تزويج كرد ولى نتوانستند الفت بكنند سرانجام زيد او را طلاق داد و حضرت او را به زنى گرفت و خواست رسم جاهليّت را زن پسر خوانده را بر شخص حرام مىدانستند بشكند. مردم در اين باره داد و بيداد راه انداختند تا آيه نازل شد كه: ما زينب را بعد از طلاق زيد بر تو تزويج كرديم تا مؤمنان را در خصوص ازدواج با زنان پسر خوانده هايشان مشكلى نباشد. و نيز آيه آمد كه خداوند پسر خواندهها را پسران شما نمىداند و زنان آنها مثل زنان پسران صلبى حرام نيستند اين كارى است كه شما در آوردهايد [احزاب:4]. در مجمع نقل شده كه رسول خدا صلى اللّه عليه و اله و سلم زيد را بسيار دوست مىداشت و اگر در امدن پيش رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم تأخير مىكرد حضرت به خانه او مىآمد روزى به منزل زيد آمد. ديد زن او زينب در وسط حجره عطر آماده مىكند حضرت چون او را ديد فرمود «سبحان اللّه خالق النور تبارك اللّه احسن الخالقين» آنگاه بر گشت. ريد به خانه آمد رينب قصّه را به او حكايت كرد، زيد گفت مثل اينكه رسول خدا صلى اللّه عليه و اله و سلم به تو مايل شده حاضرى طلاقت دهم تا او تو را براى خود عقد كند؟ گفت: مىترسم تو طلاقم دهى او هم عقدم نكند زيد پيش آن حضرت آمد... تا آيه «وَ اِذْتَقُولُ لِلَّذى اَنْعَمَ اللّهُ عَلَيْهِ...» نازل شد. زمخشرى آن را با كمى تفاوت نقل مىكند بيضاوى نيز آن را در تفسير خود آورده است ابن كثير بدان اشاره كرده و گويد مطلب ركيكى است خوش نداشتم نقل كنم. در اليمزان از تفسير قمى و دّرمنثور نقل شده. نا گفته نماند: اين نقل بسيار بعيد و از ساحت مقدّس آن بزرگوار به دور است ماجراى زيد و زنش در سوره احزاب از آيه 36 تا 40 نقل شده است علت اين ازدواج آن بود كه مردم زن پسر خوانده را مانند زن پسر صلبى ندانند و آن سنت نا حق بدست آن حضرت از بين برود كه فرموده «زَوَّجْنا كَها لِكَيْلا يَكُونَ عَلَى الْمُؤْمِنُونَ حَرَجٌ فى اَزْواجِ اَدْعَيائِهِمْ». مورد اشتباه بعضى اين جمله است «اَمْسِكَ عَلَيْكَ زَوْجَكَ وَ اَتَّقِ اللّهَ وَ تُخْفى فى نَفْسِكَ مَاللّهُ مُبْديهِ وَ تَخْشَى النّاسَ وَ اللّهُ اَحَقُّ اَنْ تَخْشاهُ...«يعنى به زيد مىگفتى زنت را براى خود نگه دار و از خدا بترس و در دل چيزى پنهان ميداشتى كه خدا مىخواست آشكار شود و از مردم مىترسيدى حال آنكه خدا سزاوارتر است كه بترسى. گفتهاند آنچه در دل پنهان داشت محبت زينب بود ولى آنچه در دل داشت همان اعلام خدا بود كه او را تزويج كند تا رسم جاهليّت از بين برود و نيز از اين كار مىترسيد لذا آيه بعدى مىگويد: ما او را به تو تزويج كرديم. در دل پنهان داشت آن بود كه خدا به آن حضرت فهمانده بود كه زينب از زنان او خواهد بود و زيد او را طلاق خواهد داد، چون زيد آمد و گفت مىخواهم زنم را طلاق بدهم حضرت فرمود: زنت را براى خود نگه دار. خداوند فرمود چرا اينط.ر گفتى حال آنگه به تو خبر دادهايم كه او از زنان تو خواهد بود. اين از على بن الحسين عليهما السلام نقل شده است. الميزان از عيون الاخبار نقل مىكند كه امام رضا عليه السلام در جواب سؤال على بن جهم فرمود: اما محمد صلى اللّه عليه و آله و سلم و قول خدا «وَ تُخْفى فى نَفْسِكَ مَاللّهُ مُبْديه وَ تَخْشَى النّاسَ وَ اللّهُ اَحَقُّ اَنْ تَخْشاهُ» خداوند به آن حضرت نامهاى زنانش را در دنيا و آخرت فهمانده بود كه آنها مادران مؤمنان اند و يكى از آنها زينب دختر جحش بود. آن حضرت نام او را در دل پنهان داشت و آشكار نكرد تا منافقان نگويند: او درباره زنيكه در خانه ديگرى است مىگويد: او يكى از زنان من و از امهات مؤمنين است و از منافقان ترسيد خداوند فرمود «تَخْشَى النّاسَ وَاللّهُ اَحَقُّ اَنْ تَخْشاهُ» يعنى احق است كه از خدا بترسى... خلاصه آنكه حضرت مىدانست كه او بالاخره زن وى خواهد بود و آن را در دل پنهان داشت و از مردم كه تا آن روز چنان كارى نديده بودند مىترسيد. ضمناً ترسش براى دين بود نه بر نفس خود زيرا آيه 42 همين سوره درباره پيامبران گويد: «وَلا يَخْشَوْنَ اَحَداً اِلّا اللّهَ».