روایت:من لايحضره الفقيه جلد ۴ ش ۵۷
آدرس: من لا يحضره الفقيه، جلد ۴، كِتَابُ الْحُدُود
و في روايه محمد بن عمرو بن سعيد رفعه :
من لايحضره الفقيه جلد ۴ ش ۵۶ | حدیث | من لايحضره الفقيه جلد ۴ ش ۵۸ | |||||||||||||
|
ترجمه
محمد جواد غفارى, من لا يحضره الفقيه - جلد ۵ - ترجمه على اكبر و محمد جواد غفارى و صدر بلاغى, ۳۶۴
محمّد بن عمرو بن سعيد با وسائطى نقل كرده كه زنى نزد عمر آمد و گفت: يا امير المؤمنين من كار زشت كردهام حدّ الهى را بر من جارى كن، عمر امر كرد او را رجم كنند، و امير المؤمنين عليه السّلام حضور داشت، فرمود: از وى بپرس چگونه اين عمل از وى سر زده است، عمر پرسيد؟ زن گفت من در صحرا بودم و تشنگى بر من غالب شد سخت، از دور خيمهاى ديدم بدان جا رفتم در آن خيمه مردى بيابانى بود از او آب خواستم، وى دريغ كرد بمن آب دهد جز آنكه در برابر آب خود را در اختيار او نهم، من امتناع نموده فرار كردم، تشنگى سخت مرا تحت فشار قرار داد چندان كه چشمانم به كاسه نشست و زبانم از كار بيفتاد، و چون تشنگى كار مرا بدينجا كشانيد ناچار به سوى او شدم و وى مرا سيراب و خود را كامياب نمود، زن كه اين بگفت: امير المؤمنين عليه السّلام فرمود: اين زن مشمول قول خدا است كه فرموده: فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ باغٍ وَ لا عادٍ فَلا إِثْمَ عَلَيْهِ (پس هر كس ناچار شد و ستمكار و متجاوز نبود گناهى بر او نيست) (انعام: ۱۴) اين زن نه ستمكار است و نه متجاوز، عمر چون چنين ديد او را رها كرد و گفت: اگر على نبود عمر هلاك ميشد.