روایت:من لايحضره الفقيه جلد ۳ ش ۳۳۵
آدرس: من لا يحضره الفقيه، جلد ۳، بَابُ الِارْتِدَاد
قال ابو جعفر ع :
من لايحضره الفقيه جلد ۳ ش ۳۳۴ | حدیث | من لايحضره الفقيه جلد ۳ ش ۳۳۶ | |||||||||||||
|
ترجمه
محمد جواد غفارى, من لا يحضره الفقيه - جلد ۴ - ترجمه على اكبر و محمد جواد غفارى و صدر بلاغى, ۱۹۵
امام محمّد باقر عليه السّلام فرمود: هنگامى كه امير المؤمنين عليه السّلام از مبارزه اهل بصره (جمل) فارغ گشت هفتاد تن از زطّىها (يعنى سودانى و يا هندىها) نزد او آمده و سلام كردند و به زبان خود با او سخن گفتند تا اينكه آن حضرت فرمود: من آنچنان كه شما پنداشتهايد نيستم من بنده خدا و مخلوق او هستم، فرمود: آنها ابا كردند،- و خدا لعنتشان كند- گفتند: نه تو خودت او (يعنى خدا) هستى، آن حضرت فرمود: اگر از اين عقيده و گفتارتان دست برنداريد و توبه نكنيد و بسوى خدا باز نگرديد شما را خواهم كشت، فرمود: باز هم ابا كرده و نپذيرفتند كه توبه كنند و به توحيد بازگردند. پس امام عليه السّلام دستور فرمود كه چاههايى براى آنان حفر كنند و پارهاى را به پاره ديگر اتّصال دادند (نقب زدند) سپس آنها را در آن حفرهها ريختند و در حفرهاى كه كسى نبود آتش افروختند و سر آن چاهها را پوشانيدند تا دود از آن نقبها عبور و همه را خفه كرد و بقتل رسانيد و هلاك گشتند. نويسنده اين كتاب- رحمه اللَّه عليه- گويد: غلات- كه لعنت خدا بر آنها باد- مىگويند: اگر على پروردگار نبود پس با آتش آنها را عذاب نمىكرد، از اين رو پيداست كه او خود ربّ و پروردگار آنها بوده است. در جواب چنين گوئيم: اگر پروردگار آنها بود ديگر چه احتياج داشت به حفر چاه و به آن طريق مجازات كردن؟ خود آتشى در جان و پيكر آنها مىافروخت و همه را مىسوخت، امّا چون بنده بود و مخلوق ناگزير از حفر چاه و انجام آن كارها بود تا آنكه حكم خداى خود را در آنها جارى سازد و ايشان را به سزاى كفرشان هلاك سازد، و اگر بنا باشد كه هر كس با آتش مجرم را عذاب كند و حدّ را با آن جارى سازد خدا باشد، پس بايد هر كس هم كه به غير آتش عذاب كند پروردگار نباشد ولى مىبينيم كه خداوند جماعتى را به غرق كردن عذاب كرده است و جماعتى را با باد و عدّهاى را با طوفان و سيل و قومى را با ملخ و يا پشّه و كنه و قورباغه و خون و طايفهاى را با سنگ گلين. و جز اين نيست كه امير المؤمنين عليه السّلام آنان را براى اينكه او را به پروردگارى معرّفى كردند به آتش اين چنين عذاب فرمود نه براى غير آن و شايد در اين حكمتى بليغ باشد و آن اين باشد كه خداوند متعال آتش را بر اهل توحيد حرام ساخته، و امير المؤمنين عليه السّلام نظرش اين بوده كه اگر من پروردگار شما بودم شما را به آتش عذاب نمىكردم با اينكه شما به پروردگارى من إذعان مىنمائيد لكن از جانب من مستوجب اين عذاب گشتيد براى ستمى كه نموديد و ناروايى كه گفتيد بر خلاف آنچه را كه موحّدين و اهل توحيد مستوجب آن از خداوند خويشند امّا من به إذن او اختياردار دوزخ اويم و چنانچه بخواهم در آن شتاب مىكنم همچنان كه در باره شما كردم و اگر بخواهم تأخير مىكنم و جايگاه شما آتش است و مولاى شما آتش خواهد بود- يعنى آن به شما سزاوارتر است و بسيار بد سرانجامى خواهيد داشت و من مولاى شما نيستم و البتّه مطلب اين چنين بود كه امير المؤمنين عليه السّلام آنان را در اين گفتار كه او را ربّ دانستند مانند آن كس قرار داد كه خدا را رها كرده بتى را بپرستد و آن بدين صورت است كه: