الشمس ١٢
کپی متن آیه |
---|
إِذِ انْبَعَثَ أَشْقَاهَا |
ترجمه
الشمس ١١ | آیه ١٢ | الشمس ١٣ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«إنبَعَثَ»: برخاست و روان شد. «أَشْقَی»: بدبختترین (نگا: اعلی / ، لیل / ).
آیات مرتبط (تعداد ریشههای مشترک)
وَ کَانَ فِي الْمَدِينَةِ تِسْعَةُ... (۰) فَنَادَوْا صَاحِبَهُمْ فَتَعَاطَى... (۰) فَنَادَوْا صَاحِبَهُمْ فَتَعَاطَى... (۰)
تفسیر
- آيات ۱ - ۱۵ سوره شمس
- چند وجه درباره مرجع ضمير در «والنّهار إذا جلّها»
- وجه اين كه در آيه: «والسّماء و ما بنيها» از بانى آسمانى تعبير به «ما» شده است
- معناى «فجور» و «تقوى» و مراد از اين كه خداوند فجور و تقواى نفس را به او الهام كرده
- طغيان قوم ثمود و پى كردن ناقه صالح «ع»، نمونه اى از «و خاب من دسّيها»
- رواياتى درباره الهام فجور و تقوى و...
تفسیر نور (محسن قرائتی)
قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاها «9» وَ قَدْ خابَ مَنْ دَسَّاها «10» كَذَّبَتْ ثَمُودُ بِطَغْواها «11» إِذِ انْبَعَثَ أَشْقاها «12» فَقالَ لَهُمْ رَسُولُ اللَّهِ ناقَةَ اللَّهِ وَ سُقْياها «13» فَكَذَّبُوهُ فَعَقَرُوها فَدَمْدَمَ عَلَيْهِمْ رَبُّهُمْ بِذَنْبِهِمْ فَسَوَّاها «14» وَ لا يَخافُ عُقْباها «15»
«9» به راستى رستگار شد، آن كس كه نفس خود را تزكيه كرد. «10» و بى شك محروم و نااميد گشت هر كس كه آن را به پليدى آلود. «11» قوم ثمود از روى سركشى، (پيامبرشان را) تكذيب كردند. «12» آنگاه كه شقىترين آنها (براى كشتن ناقه) به پا خاست. «13» پس پيامبر خدا به آنان گفت: ناقه خدا و آبشخورش را (حرمت نهيد). «14» پس او را تكذيب كردند و ناقه را كشتند و پروردگارشان به خاطر اين گناه، آنان را درهم كوبيد و با خاك يكسانشان كرد. «15» و خداوند از عاقبت كار خود بيم ندارد.
نکته ها
امام باقر و صادق عليهما السلام در تفسير آيه «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاها» فرمودند: «قد افلح من اطاع» «1» يعنى آن كسكه از پيامبر و امامان معصوم، اطاعت كرد، رستگار شد.
در ديد الهى، پاكان رستگارند. «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاها» ولى در نزد فرعونيان، زورمندان رستگارند كه غلبه دارند و به ظاهر پيروزند. «قَدْ أَفْلَحَ الْيَوْمَ مَنِ اسْتَعْلى»
در انجام كارهاى خير، اميد رستگارى است. «وَ افْعَلُوا الْخَيْرَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ» «2» در حالى كه در تزكيه نفس و خودسازى، رستگارى قطعى است. «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاها»
تزكيه نفس، شامل دورى از عقائد و اخلاقيات و رفتارهاى ناپسند و كسب عقائد و اخلاقيات و كردارهاى پسنديده است.
در سوره شعراء، آيه 155 «لَها شِرْبٌ وَ لَكُمْ شِرْبُ يَوْمٍ مَعْلُومٍ» و سوره قمر، آيه 28 «نَبِّئْهُمْ
«1». تفسير نور الثقلين.
«2». حج، 77.
جلد 10 - صفحه 499
أَنَّ الْماءَ قِسْمَةٌ بَيْنَهُمْ كُلُّ شِرْبٍ مُحْتَضَرٌ» مىخوانيم: آب قريه يك روز سهم مردم و يك سهم روز شتر است و هر كدام در روز خود بهره گيرند و كسى مزاحم ناقه نشود كه به عذاب بزرگ گرفتار خواهد شد.
در قرآن، چهل مرتبه ماده فلاح به كار رفته كه از بررسى آنها معلوم مىشود رستگارى شامل چه گروههايى مىشود و چه گروههايى از رسيدن به آن محرومند، همچون مجرمان كه مىفرمايد: «لا يُفْلِحُ الْمُجْرِمُونَ» «1»
در قرآن، بعضى مطالب با يك سوگند آمده است. «وَ الْعَصْرِ إِنَّ الْإِنْسانَ لَفِي خُسْرٍ»
گاهى دو سوگند پشت سرهم آمده است. «وَ الضُّحى وَ اللَّيْلِ إِذا سَجى»
گاهى سه سوگند در پى هم آمده است: «وَ الْعادِياتِ ضَبْحاً، فَالْمُورِياتِ قَدْحاً، فَالْمُغِيراتِ صُبْحاً»
گاهى چهار سوگند: «وَ التِّينِ وَ الزَّيْتُونِ وَ طُورِ سِينِينَ وَ هذَا الْبَلَدِ الْأَمِينِ»
گاهى پنج سوگند: «وَ الْفَجْرِ، وَ لَيالٍ عَشْرٍ، وَ الشَّفْعِ وَ الْوَتْرِ، وَ اللَّيْلِ إِذا يَسْرِ»
ولى خداوند در اين سوره، ابتدا يازده سوگند ياد كرده و سپس به اهميّت تزكيه نفس اشاره كرده است.
«خابَ» از مصدر «خيبة» به معناى به هدف نرسيدن است.
«دس» به معناى پنهان كردن و تعبير قرآن دربارهى زنده به گور كردن دختران چنين است:
«يَدُسُّهُ فِي التُّرابِ» آرى خلافكار، به خاطر شرمندگى رويى براى جلوه در جامعه ندارد و سعى مىكند عيبها و خلافكارىهاى خود را پنهان كند. كلمه «دسيسه» نيز به كار زشتى گفته مىشود كه آن را پنهان مىكنند.
«دمدم» به معناى عذاب شكننده و فراگير است كه عذاب شده را قطعه قطعه و پراكنده مىكند.
منظور از «فَسَوَّاها» يا قلع و قمع ساختمانها است كه با خاك يكسان شد و يا خود مردم كه
«1». يونس، 17.
جلد 10 - صفحه 500
با خاك يكسان شدند.
يك فرد تزكيه شده مىتواند منشأ تحول در جامعه شود و به جامعه رشد و شجاعت و شخصيّت و معرفت و وحدت دهد، چنانكه يك نفر تزكيه نشده براى رسيدن به هوسهاى خود امتهايى را به فساد و نابودى و سقوط مىكشاند.
در قرآن، براى رستگارى انسانها دو عامل مطرح شده است: يكى ايمان و ديگرى تزكيه.
«قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاها»، «قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ»
بنابراين حقيقت ايمان و تزكيه يكى است و هر كس مىخواهد خودسازى كند، بايد مؤمن واقعى باشد. آرى مؤمن واقعى كسى است كه خود را تزكيه كند و تزكيه شده واقعى، كسى است كه ايمان داشته باشد و احكام و تكاليف دينى را به دقت انجام دهد كه در آغاز سوره مؤمنون آمده است.
در تفسير اطيبالبيان مىخوانيم، جنايتكاران تاريخ و قاتلان زياد بودند امّا نوعاً به خاطر حفظ حكومت يا گرفتن حكومت يا محو رقيب و يا طمع به رسيدن چيزى، دست به جنايات مىزدند امّا قاتل ناقه صالح و حضرت على عليه السلام مرتكب جنايت عظيم شدند، در حالى كه هيچ يك از انگيزهها و عوامل فوق در كار نبود، فقط و فقط شقاوت بود.
حضرت على عليه السلام در كوفه روى منبر فرمود: شتر صالح را يكى پى كرد ولى خداوند همه را عذاب كرد چون هم راضى بودند و سپس به اين آيه اشاره كرد. «1»
در روايات متعددى از شيعه و اهل سنّت از جمله احمد حنبل، طبرى و قرطبى، آمده كه «اشقى الاولين» عاقر ناقه و «اشقى الاخرين» قاتل علىبن ابيطالب است. «2»
پیام ها
1- سوگند به خورشيد و ماه و شب و روز و زمين و آسمان و روح انسان كه سعادت انسان در گرو رشد معنوى است نه زندگى مادّى. وَ الشَّمْسِ ... قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاها
«1». نهج البلاغه، خطبه 20.
«2». تفسير نمونه.
جلد 10 - صفحه 501
2- اگر نفس را رها كنيم، انسان را به سقوط مىكشاند. لذا نفس را بايد كنترل كرد.
«زَكَّاها»
3- تزكيه و خودسازى، محروم كردن نيست، رشد دادن است. «زَكَّاها»
4- هر كس نفس خود را در لابلاى عادات و رسوم و پندارها مخفى كند و غافلانه دنبال تأمين خواستههاى نفسانى رود، محروميّت بزرگى خواهد داشت. «قَدْ خابَ مَنْ دَسَّاها»
5- طغيان و گناه، مقدّمه كفر و تكذيب است. «كَذَّبَتْ ثَمُودُ بِطَغْواها» ( «تقوا» يعنى پاكى و «طغوى» يعنى طغيان در گناه)
6- در شيوه تبليغ، بعد از بيان اصول كلّى، نمونههايى نقل كنيد. قَدْ خابَ ... كَذَّبَتْ ثَمُودُ
7- شكستن قداستها نشانه شقاوت است و هر چه قداست بيشتر باشد، شكستن آن قساوت بيشترى مىخواهد. «اشقى»
8- اگر انسان به فكر تزكيه نباشد، در ابتدا پيروى از نفس را مخفيانه انجام مىدهد «دَسَّاها» و سپس علنى. «إِذِ انْبَعَثَ أَشْقاها»
9- در انجام كار بد، آن كس كه شقىتر است زودتر تحريك مىپذيرد. «انْبَعَثَ أَشْقاها» «1»
10- هر چه به خدا منسوب باشد، مقدّس است و بايد مورد احترام قرار گيرد و اهانت به آن، كيفر الهى را به دنبال دارد. «ناقَةَ اللَّهِ، فَعَقَرُوها، فَدَمْدَمَ»
11- زدودن علفهاى هرز كافى نيست، بارور كردن هم لازم است. ( «زَكَّاها» به معناى رشد است.)
12- به كاميابىهاى زودگذر نفس مغرور نشويد كه عاقبتش محروميّت است. «وَ قَدْ خابَ» (كلمه «خاب» يعنى محروم شد و به آنچه مىخواست نرسيد.)
«1». «بعثَ» يعنى برانگيخت و «انبعثَ» يعنى برانگيخته شد.
جلد 10 - صفحه 502
13- هر كس به گناه ديگرى راضى باشد شريك جرم است. شتر را يك نفر كشت ولى قرآن مىفرمايد: جمعى آن را كشتند. «فَعَقَرُوها»
14- خداوند بر هر چيز مسلط است و از نابود كردن ستمگران هيچ پروائى ندارد. «وَ لا يَخافُ عُقْباها»
15- رضايت و تشويق و تحريك به گناه نيز گناه است. انْبَعَثَ أَشْقاها ... بِذَنْبِهِمْ
16- كيفرهاى الهى جلوهاى از ربوبيّت اوست. (مربّى بايد موانع تربيت را برطرف سازد.) «فَدَمْدَمَ عَلَيْهِمْ رَبُّهُمْ»
17- قهر الهى در دنيا نيز سخت است. «فَدَمْدَمَ عَلَيْهِمْ رَبُّهُمْ بِذَنْبِهِمْ فَسَوَّاها»
«والحمد للّه ربّ العالمين»
جلد 10 - صفحه 504
سوره ليل
اين سوره بيست و يك آيه دارد و در مكّه نازل شده است.
نام سوره، برگرفته از آيه اول است كه با سوگند به شب هنگام آغاز شده است.
سوگند با تأكيد به تفاوت تلاشها و انگيزههاى بشرى آغاز و با بيان قانون مكافات عمل ادامه مىيابد. قانونى كه احسان به ديگران را اساس گشايش در كارها و بخل و بزرگىطلبى را عامل دشوار شدن امور انسان معرفى مىكند.
ادامه سوره به سنّت عام هدايت الهى اشاره داشته و سرانجام آنان را كه به انذار الهى توجّه نمىكنند، آتش دوزخ و فرجام اهل تقوا را آزادى از آن بيان مىكند. البتّه متّقيانى كه اهل زكات هستند و انگيزهاى جز رضاى الهى ندارند، كه خداوند نيز اسباب خشنودى آنان را فراهم مىسازد.
جلد 10 - صفحه 505
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند بخشنده مهربان
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
إِذِ انْبَعَثَ أَشْقاها «12»
إِذِ انْبَعَثَ أَشْقاها: زمانى كه برخاست شقىترين و بدبختترين قبيله ايشان كه آن قدّار بن سالف بود، بر قصد پى كردن ناقه. مراد اشقى جماعتى باشند، يعنى برخاستند به قصد ناقه جماعتى از ايشان كه شقىترين آن قبيله بودند، و قدار از جمله آن جماعت بود.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
وَ الشَّمْسِ وَ ضُحاها «1» وَ الْقَمَرِ إِذا تَلاها «2» وَ النَّهارِ إِذا جَلاَّها «3» وَ اللَّيْلِ إِذا يَغْشاها «4»
وَ السَّماءِ وَ ما بَناها «5» وَ الْأَرْضِ وَ ما طَحاها «6» وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها «7» فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها «8» قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاها «9»
وَ قَدْ خابَ مَنْ دَسَّاها «10» كَذَّبَتْ ثَمُودُ بِطَغْواها «11» إِذِ انْبَعَثَ أَشْقاها «12» فَقالَ لَهُمْ رَسُولُ اللَّهِ ناقَةَ اللَّهِ وَ سُقْياها «13» فَكَذَّبُوهُ فَعَقَرُوها فَدَمْدَمَ عَلَيْهِمْ رَبُّهُمْ بِذَنْبِهِمْ فَسَوَّاها «14»
وَ لا يَخافُ عُقْباها «15»
ترجمه
سوگند بخورشيد و انبساط نورش
و بماه وقتى كه در پى در آيد آنرا
و بروز وقتى كه جلوه دهد آنرا
و بشب وقتى كه بپوشاند آنرا
و بآسمان و آنكه بنا نموده آنرا
و بزمين و آنكه گسترده آنرا
و بجان آدمى و آنكه راست و درست نمود او را
پس الهام نمود باو كارهاى بد او و پرهيزكارى او را
بتحقيق رستگار شد كسيكه پاك كرد آنرا
و بتحقيق بىبهره ماند كسيكه آلوده كرد آنرا
تكذيب نمودند قوم ثمود براى طغيانشان
در وقتى كه برانگيخته شد بدبختترين آنها
پس گفت بآنها پيغمبر خدا واگذاريد شتر خدا و آبخورش را
پس تكذيب نمودند او را پس پى نمودند آنرا پس فرو پوشاند بر آنها عذاب را پروردگارشان براى گناهشان پس با خاك يكسان نمود آنها را
و نميترسد از عاقبت كار خود.
تفسير
خداوند متعال در اين سوره مباركه قسم ياد فرموده بآفتاب عالمتاب و امتداد شعاع و انبساط نورش و قبلا گوشزد شد كه خداوند بهر چه خواسته باشد قسم ياد ميفرمايد ولى بندگان بايد بنام خدا قسم بخورند و البتّه آنچه خداوند بآن قسم ياد ميفرمايد شريف و محترم است و نيز سوگند ياد فرموده بماه منير وقتى كه در پى در آيد آفتاب را بطلوعش بعد از غروب آن و اكتسابش از نور آن و نيز قسم ياد نموده بروز وقتى كه جلوه دهد و آشكارا نمايد قرص خورشيد را به
جلد 5 صفحه 394
انبساط خود و ارتفاع آن و بشب وقتى كه بپوشاند بخورشيد لباس سياه تاريكى را و بآسمان و قدرت قادريكه بنا نموده است آنرا با اين عظمت و بزمين و اراده صانعى كه گسترده است آنرا با اين وسعت و بجان آدمى و امر خداوندى كه تسويه و تعديل نموده قوى و اجزاء او را و متناسب و متعادل قرار داده اعضاء و جوارح و اندام او را و منقوش و مزيّن فرموده صورت او را پس الهام و اعلام فرموده باو بتوسط عقل و شرع محرّمات و واجبات او را كه كارهاى بد و كارهاى خوب است و اين يازده قسم براى آنست كه بنده بداند بتحقيق رستگار شده و بسعادت ابدى رسيده كسيكه پاك نموده نفس و جان خود را از عقائد فاسده و اخلاق رذيله و آثار اعمال قبيحه و بتحقيق محروم از خير و سعادت شده و بىبهره مانده كسيكه جان خود را غرق در شهوات و پنهان در كثافات عقائد و اخلاق فاسده نموده و در حديثى از امام صادق عليه السّلام از براى من زكّيها بامير المؤمنين عليه السّلام مثال آورده شده و از براى من دسّيها باوّلى و دوّمى در بيعت با آن حضرت و لامى كه معمولا در جواب قسم ميآورند براى طول كلام حذف شده و بعضى جواب قسم را مقدّر دانستهاند براى دلالت معامله خداوند با قوم ثمود بر معامله او با كفّار مكّه چون هر دو قوم تكذيب پيغمبر مرسل بر خودشان را نمودند و بنظر حقير خلاف ظاهر است با آنكه اصل عدم تقدير است و در هر حال قوم ثمود تكذيب نمودند پيغمبر خودشان را كه حضرت صالح بوده است براى تجاوز و طغيان از حدّ خودشان وقتى كه منبعث شد به بعث آنها و برخاست شقىترين آن قوم كه قدّار نام داشت براى عقر ناقهاى كه حضرت صالح از كوه به اعجاز براى آنها بيرون آورده بود و شرح آن در سور سابقه مفصّلا گذشته است و در روايت نبوى عاقر ناقه معرّفى به اشقى الاوّلين شده و ابن ملجم مرادى قاتل امير المؤمنين عليه السّلام باشقى الاخرين پس حضرت صالح بآنها فرمود بگذاريد بحال خود شتر خدا را و تعدّى ننمائيد بنوبتى كه براى آن از رودخانه مقرّر شده بامر خداوند و در صورت تخلّف بدانيد كه عذاب بر شما نازل خواهد شد و اضافه آن بخدا ظاهرا تشريفى باشد چون بامر خداوند بدون اسباب ظاهرى بوجود آمده بود و آيت بزرگى بوده از آيات الهى براى قوم پس باور نكردند
جلد 5 صفحه 395
قول آنحضرت را و تكذيب نمودند وعده نزول عذاب را پس پى نمودند و كشتند آن حيوان پر خير و بركت را پس فرود آورد و احاطه داد بر آنها عذاب را پروردگارشان براى گناهشان پس يكسان نمود صغير و كبيرشان را در شمول عذاب و احدى را از آنها باقى نگذارد يا همه را با خاك يكسان فرمود و خدا از عاقبت معاملهاى كه با قومى ميكند نميترسد و باكى ندارد چون ميداند كسى قدرت معارضه با او را ندارد و قمى ره نقل فرموده كه مراد آنست كه كسيكه بعد از اين قوم هلاك شده ميباشد از عاقبت آنها نميترسد و آنكه فلا يخاف عقبيها قرائت شده و در مجمع آنرا از امام صادق عليه السّلام نقل نموده و بمصاحف اهل مدينه و شام نسبت داده است و بنابر اين ظاهرا مراد بعضى از كفّار جسور مكه باشند كه از وعده عذاب خدا نميترسيدند در ثواب الاعمال و مجمع از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه كسى كه زياد قرائت نمايد سوره الشمس و اللّيل و الضّحى و الم نشرح را در روز يا شب هر چه نزد او باشد و تمام اعضاء و جوارح آن حتّى مو و پوست و گوشت و خون و عروق و اعصاب و استخوانهايش شهادت ميدهند براى او در روز قيامت و خدا ميفرمايد قبول نمودم شهادت شما را براى بنده خود و مؤثر كردم آنرا براى او و ميفرمايد ببريد او را ببهشت من هر جا ميخواهد اختيار نمايد بدون منّت بمقتضاى فضل و رحمت من و گوارا باد آن بر بنده من و الحمد للّه ربّ العالمين و الصلوة و السّلام على سيّدنا محمد و آله الطاهرين.
جلد 5 صفحه 396
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
إِذِ انبَعَثَ أَشقاها «12»
شقيترين ثمود را وادار كردند و منبعث نمودند و او منبعث شد بر پي كردن ناقه که در اخبار بسياري داريم که شقيترين امم سابقه همين عاقر ناقه بوده حتي از نمرود و شداد و فرعون و اشباه آنها چنانچه در حديث معتبر دارد که پيغمبر (ص) پرسيدند از امير المؤمنين: كيست شقيترين اولين!- عرض كرد: عاقر الناقه. فرمود:
صدقت فمن اشقي الاخرين!- قال: لا أعلم يا رسول اللّه. قال: الذي يضربك علي هذه
و اشاره فرمود بفرق سر. و در حديث ديگر دارد پيغمبر فرمود:
(الا احدثكم باشقي النّاس رجلين!- قلنا: بلي. قال: الذي عقر الناقة و الذي يضربك بالسيف يا علي علي هذه- و وضع يده علي قرنه- حتي تبل منها هذه- و اخذ بلحيته
و عاقر ناقه گفتند: نامش قدار بن سالف بوده.
تنبيه- قاتل امير المؤمنين (ع) اشقي بوده از عاقر ناقه از جهت فرق و تفاوت بين امير المؤمنين آيت كبراي الهي و بين ناقه صالح، و بواسطه فرمايش حضرت رسول (ص) که بامير المؤمنين (ع) فرمود:
(انبعث اشقي الاشقياء من الاولين و الاخرين شقيق عاقر ناقة صالح يضربك علي قرنك حتي تخضب لحيتك)
و لذا بعض اصحاب بامير- المؤمنين (ع) عرض كردند: چرا شما خضاب نميكني!- فرمود: انتظار خضابي دارم که پيغمبر بمن خبر داده.
اشكال: در ميانه آخرين اشقياي بسيار بودند و ظلم و شقاوت خود را بمنتهي درجه رساندند مثل خلفاء و معاويه و يزيد و پسر مرجانه و عمر بن سعد و شمر و بني اميه و بني عباس که با ائمه اطهار چه كردند وجه اينكه إبن ملجم مرادي اشقي از همه آنها شد چيست!
جواب: اينها اينکه همه ظلم و تعدي که كردند يا بطمع رياست و سلطنت و حكومت بودند و اينکه خانواده را مزاحم خود ميديدند يا خيال ميكردند يا بطمع جايزه بودند مثل قتله ابي عبد اللّه (ع) يا جزو قشون آنها بودند و مأموريت داشتند و خائف بودند از تخلف اوامر رؤساء و اكابر، اما پسر مرادي نه طمع رياست داشت نه
جلد 18 - صفحه 133
بطمع جايزه بود نه مأموريت داشت از اكابر و رؤساء فقط شقاوت بود چنانچه عاقر ناقه هم از تمام اشقياء اولين مثل نمرود و شداد و فرعون و اشباه آنها شقيتر بود براي همين جهت زيرا آنها انبياء را مخالف رياست و سلطنت خود ميپنداشتند و اما عاقر ناقه نه طمع رياست داشت و نه ناقه صالح مزاحم او بود بلكه از او كاملا استفاده ميكردند فقط شقاوت او باعث شد بر عقر ناقه که حضرت رسول (ص) فرمود:
شقيق عاقر ناقه صالح
، و اينکه پسر مرادي از خوارج نهروان بود که با امير المؤمنين جنگ كردند و حضرت باصحابش فرمود: در اينکه جنگ ده نفر از شما كشته نميشوند و ده نفر از آنها باقي نميمانند، فقط از اصحاب امير المؤمنين نه نفر كشته شدند و از خوارج نه نفر فرار كردند و اينکه ملعون از آن نه نفر بود، و امير المؤمنين هم دستور داد که اگر فرار كردند يا دست از جنگ كشيدند يا امان خواستند يا اسلحه كنار گذاشتند متعرض آنها نشويد، و اينکه ملعون آزاد بود و احدي متعرض او نبود چنانچه شمر هم يكي از آن نه نفر بود و كرد آنچه كرد در كربلا.
برگزیده تفسیر نمونه
]
(آیه 12)- سپس به یکی از نمونههای بارز طغیان این قوم پرداخته، میافزاید: «آنگاه که شقیترین آنها به پا خاست» (اذ انبعث اشقاها).
«اشقی» (شقیترین) اشاره به همان کسی است که ناقه ثمود را به هلاکت رساند.
در بعضی از روایات آمده است که پیغمبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله به علی علیه السّلام فرمود:
«سنگدلترین افراد اقوام نخستین که بود؟» علی علیه السّلام در پاسخ عرض کرد: «آن کسی که ناقه ثمود را به هلاکت رساند» پیامبر فرمود: «راست گفتی، شقیترین افراد اقوام اخیر چه کسی است؟» علی علیه السّلام میگوید: «عرض کردم نمیدانم ای رسول خدا!».
پیامبر صلّی اللّه علیه و آله فرمود: «کسی که شمشیر را بر این نقطه از سر تو وارد میکند» و پیامبر صلّی اللّه علیه و آله اشاره به قسمت بالای پیشانی آن حضرت کرد.
هیچ یک از این دو خصومت شخصی نداشتند، بلکه هر دو میخواستند نورحق را خاموش کنند، و معجزه و آیتی از آیات الهی را از میان بردارند.
نکات آیه
۱ - بدبخت ترین فرد قوم ثمود، به طغیان در برابر رسول الهى تحریک شد. (بطغویها . إذ انبعث أشقیها) «بعث»، به معناى برانگیختن چیزى و جهت دادن به آن است (مفردات). «انبعاث» مطاوعه آن و به معناى تحریک شدن و ارسال و روانه شدن است. «شقاوة» نقطه مقابل «سعادة» است و مانند آن به «اخروى و دنیوى» و «نفسانى و بدنى و خارجى» تقسیم مى شود. (مفردات)
۲ - قوم ثمود، گرفتار تیره بختى و شقاوت (إذ انبعث أشقیها) «أشقى»، اسم تفضیل و نشانه وجود رگه هاى شقاوت در دیگر افراد قوم ثمود است.
۳ - قوم ثمود، وادار سازنده شقى ترین فرد خود، به طغیان در برابر فرستاده الهى (انبعث أشقیها) «انبعاث»، تأثیرپذیرى از «بعث» و ارسال دیگران است و نشان مى دهد که فرد «اشقى»، از سوى دیگران تحریک شده بود. ظرف بودن «إذ انبعث...» براى آیه قبل و نیز ضمیرهاى جمع در «فعقروها» و «بذنبهم» (در آیات بعد) بیانگر این است که قوم ثمود، محرک اصلى بوده اند.
۴ - شقاوت، داراى مراتب است. (أشقیها)
۵ - شقاوت افزون تر، مایه آمادگى بیشتر براى طغیان در برابر رسولان الهى و تکذیب آنان (بطغویها . إذ انبعث أشقیها)
۶ - آمادگى شقى ترین فرد قوم ثمود، براى مقابله با رسول الهى، نمودار طغیانگرى و مصداق بارز تکذیب گرى آنان بود. (کذّبت ثمود بطغویها . إذ انبعث أشقیها) «إذ»، ظرف براى «کذّبت» و بیانگر زمان تکذیب قوم ثمود است; یعنى، زمانى تکذیب گرى و طغیان گرى قوم ثمود عملى شد که شقى ترین فرد آنان تحریک شد.
روایات و احادیث
۷ - «عن عبد اللّه بن زَمعَة قال: خطب رسول اللّه(ص) فذکر الناقة و ذکر الذى عقرها فقال: «إذ انبعث أشقاها» قال: انبعث لها رجل عارم عزیز منیع فى رهطه;[۱] عبداللّه بن زَمعة روایت کرده که رسول خدا(ص) خطبه خواند و از ناقه [ثمود]و کسى که آن را پى کرد، سخن گفت و فرمود: [خداوند فرموده] «إذ انبعث أشقاها» مردى براى پى کردن ناقه [صالح] تحریک شد که زشت خو و مردم آزار و در قبیله خود عزیز و مورد حمایت بود».
موضوعات مرتبط
- رسولان خدا: دشمنان رسولان خدا ۶; زمینه تکذیب رسولان خدا ۵; طغیان علیه رسولان خدا ۳، ۵
- شقاوت: آثار اصرار بر شقاوت ۵; مراتب شقاوت ۱، ۴، ۷
- صالح(ع): دشمنى با صالح(ع) ۱; عقر شتر صالح(ع) ۷
- طغیان: زمینه طغیان ۵
- قوم ثمود: تاریخ قوم ثمود ۱، ۳، ۶، ۷; تحریک شقى ترین فرد قوم ثمود۱، ۳، ۷; حامیان شقى ترین فرد قوم ثمود ۷; شقاوت قوم ثمود ۲; دشمنى شقى ترین فرد قوم ثمود ۶; نشانه هاى تکذیبگرى قوم ثمود ۶; نشانه هاى طغیانگرى قوم ثمود ۶; نقش قوم ثمود ۳
منابع
- ↑ الدرالمنثور، ج ۸، ص ۵۳۱.