الفرقان ٤٤

از الکتاب
نسخهٔ تاریخ ‏۲۳ مرداد ۱۳۹۶، ساعت ۰۴:۰۶ توسط 127.0.0.1 (بحث) (QRobot edit)


ترجمه

آیا گمان می‌بری بیشتر آنان می‌شنوند یا می‌فهمند؟! آنان فقط همچون چهارپایانند، بلکه گمراهترند!

|آيا گمان مى‌كنى كه بيشترشان مى‌شنوند يا مى‌انديشند؟ آنان جز مانند ستوران نيستند، بلكه گمراه‌ترند
يا گمان دارى كه بيشترشان مى‌شنوند يا مى‌انديشند؟ آنان جز مانند ستوران نيستند، بلكه گمراه‌ترند.
یا پنداری که اکثر این کافران حرفی می‌شنوند یا فکر و تعقلی دارند؟ اینان (در بی‌عقلی) بس مانند چهار پایانند بلکه (نادان‌تر و) گمراه‌ترند.
آیا گمان می کنی بیشتر آنان [سخن حق را] می شنوند، یا [در حقایق] می اندیشند؟ آنان جز مانند چهارپایان نیستند بلکه آنان گمراه ترند!
يا گمان كرده‌اى كه بيشترينشان مى‌شنوند و مى‌فهمند؟ اينان چون چارپايانى بيش نيستند، بلكه از چارپايان هم گمراه‌ترند.
یا گمان می‌کنی که بیشترینه آنان گوش شنوا دارند یا تعقل می‌کنند، آنان جز همانند چارپایان نیستند، بلکه ایشان گمراه‌ترند
يا مگر پندارى كه بيشترشان [حق را] مى‌شنوند يا درمى‌يابند؟! آنها جز مانند چهارپايان نيستند بلكه گمراه‌ترند.
آیا گمان می‌بری که بیشتر آنان (چنان که باید) می‌شنوند یا می‌فهمند؟! (نه! آنان تفکّر و تعقّل ندارند). ایشان همچون چهارپایان هستند، و بلکه گمراه‌تر.
یا گمان داری که بیشترشان می‌شنوند یا خردورزی می‌کنند؟ آنان جز مانند چهارپایان نیستند، بلکه اینان (از آنان هم) گمراه‌ترند.
یا پنداری که بیشترشان می‌شنوند یا بخرد می‌یابند نیستند جز مانند چهارپایان بلکه ایشانند گُمتر در راه‌


الفرقان ٤٣ آیه ٤٤ الفرقان ٤٥
سوره : سوره الفرقان
نزول : ٦ بعثت
اطلاعات آماری
تعداد کلمات : ١٥
تعداد حروف :

معنی کلمات و عبارات

«إِن هُمْ ...»: واژه (إِنْ) حرف نفی است. «کَالأنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ»: (نگا: اعراف / .


تفسیر


تفسیر نور (محسن قرائتی)


أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَكْثَرَهُمْ يَسْمَعُونَ أَوْ يَعْقِلُونَ إِنْ هُمْ إِلَّا كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِيلًا «44»

آيا گمان مى‌كنى كه اكثر كفّار (حقّ را) مى‌شنوند و (در آن) مى‌انديشند؟

آنان جز مانند چهارپايان نيستند، بلكه گمراه‌ترند. (زيرا ارزش انسان به تعقّل و بينش اوست).

نکته ها

قرآن به هنگام انتقاد از كفّار، كلمه‌ى اكثر را به كار مى‌برد تا حساب آن دسته را كه هدايت مى‌شوند از باقى جدا كند.

سؤال: چرا انسان منحرف از چهارپايان بدتر است؟

پاسخ: 1. حيوان نمى‌تواند بيش از آنچه كه هست رشد كند، ولى انسان مى‌تواند و زمينه و امكانات رشد كاملًا براى او فراهم است.

2. حيوان عقل ندارد تا خوب وبد را بفهمد و حقّ و باطل را بشناسد، ولى انسان‌هاى منحرف با داشتن عقل، آن را زير پا گذارده و بر اساس هوس عمل مى‌كنند.

3. حيوان از يك غريزه‌ى ثابت پيروى مى‌كند، ولى انسان منحرف از صدها هوى وهوس.

4. انسان منحرف، هم كج مى‌رود و هم انحراف خود را توجيه مى‌كند.

5. حيوان، نسبت به كسى كه به او محبّت كند رام است، ولى انسان منحرف نسبت به خداى‌

جلد 6 - صفحه 262

مهربان كفر مى‌ورزد و بسيار ناسپاس است.

6. حيوانات، تسبيح آگاهانه دارند؛ «كُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلاتَهُ وَ تَسْبِيحَهُ» «1» امّا انسان‌هاى منحرف، اهل ذكر و تسبيح نيستند و از خدا غافل‌اند. 7. حيوانات، استحقاق عذاب الهى را ندارند، ولى انسان منحرف به قهر او گرفتار خواهد شد.

در حديث آمد كه يزدان مجيد

خلق عالم را سه گونه آفريد

يك گروه را جمله عقل و علم و جود

او فرشته است و نداند جز سجود

يك گروه ديگر از دانش تهى‌

همچو حيوان از علف در فربهى‌

اين سوم هست آدمى زاد بشر

نيم از او فرشته و نيمى ز خر

آن دو قوم آسوده از جنگ و خراب‌

وين بشر با دو مخالف در عذاب‌

يك گروه مستغرق مطلق شده‌

همچو عيسى‌ با ملك ملحق شده‌

نقش آدم ليك معنا جبرئيل‌

رسته از خشم و هوا و قال و قيل‌

قسم ديگر با خران ملحق شدند

خشم محض و شهوت مطلق شدند «2»

آدمى‌زاده طرفه معجونى است‌

كز فرشته سرشته وز حيوان‌

گر رود سوى اين، شود به از اين‌

ور رود سوى آن، شود پس از آن‌

پیام ها

1- انسان براى هدايت خود بايد به رهنمودهاى پيامبر درونى، (عقل) و پيامبر بيرونى گوش فرا دهد. «أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَكْثَرَهُمْ يَسْمَعُونَ أَوْ يَعْقِلُونَ»

2- كفر ونپذيرفتن دعوت انبيا، بى‌خردى است. «أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَكْثَرَهُمْ يَسْمَعُونَ أَوْ يَعْقِلُونَ»

3- انسان كه خليفه‌ى خدا مى‌باشد، با ناديده گرفتن فطرت خود از حيوان نيز پست‌تر مى‌شود. «إِنْ هُمْ إِلَّا كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِيلًا»


«1». نور، 41.

«2». مولوى.

تفسير نور(10جلدى)، ج‌6، ص: 263

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَكْثَرَهُمْ يَسْمَعُونَ أَوْ يَعْقِلُونَ إِنْ هُمْ إِلاَّ كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِيلاً (44)


«1». مفردات راغب اصفهانى ص 548، چاپ المكتبة المرتضوية.

«2». اصول كافى، ج 2، باب اتباع الهوى، ص 335، روايت 1.

«3». بحار الانوار، ج 70، ص 75، روايت 3، چاپ جديد به نقل از خصال صدوق.

«4». بحار الانوار، چاپ جديد، ج 70، ص 76، روايت 5، به نقل از معانى الاخبار.

جلد 9 - صفحه 345

أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَكْثَرَهُمْ‌: بلكه گمان مى‌برى اينكه بيشتر مشركان، يَسْمَعُونَ‌: مى‌شنوند به گوش هوش، أَوْ يَعْقِلُونَ‌: يا تعقل مى‌كنند به دلايل توحيد و آيات و حجج هاديه را، و به جهت اين گمان دارى و طمع كنى در ايمان ايشان. مذمت اين آيه اشد از ما قبل است به جهت اضراب از اول به ثانى، و تخصيص اكثر به جهت آنست كه بعضى از ايشان ايمان آوردند و جمعى ديگر طريق حق را تعقل كردند و دريافتند، اما به جهت استكبار يا ترس فوت رياست، ابا و امتناع كردند.

إِنْ هُمْ إِلَّا كَالْأَنْعامِ‌: نيستند ايشان مگر چهارپايان در منتفع نشدن به شنيدن كلام و تدبر ننمودن در ادله قدرت و توحيد ملك علام و آيات و معجزات سيد انام. بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِيلًا: 1- بلكه ايشان گمراه‌ترند از چهارپايان از حيث راه رفتن، زيرا كه آنها كار عهده‌دار خود را بجاى آرند و اينان از عبادت پروردگار خود ابا نمايند.

2- آنكه چهارپايان طالب چيزى هستند كه ايشان را سود آيد، و دورى جويند از آنچه ضرر رساند، اما اينان به ايمان به طاعت كه خير محض است اقدام نكنند، و از شرك و معصيت كه شر و ضرر است احتراز نكنند.

3- آنكه چهارپايان گرچه معتقد به دين حق و موظف به آن نيستند، اما اعتقاد باطل هم ندارند، لكن اينان بامكلف بودن اعتقاد به حق، آن را واگذاشته عقايد باطله پيدا كنند.

4- آنكه چهارپايان جهالت و گمراهى آنان ضررى به هيچكس نرساند، اما جهالت و گمراهى معاندان باعث گمراهى ديگران و منع مردمان است از دين حق.

5- آنكه چهارپايان متمكن نيستند بر طلب كمال، پس تقصيرى ندارند و مذمت بر آنها وارد نيست، اما اين جماعت با تمكن، از طلب كمال اعراض نمودند، پس مقصرند با مذمت بى‌شمار و مستحقند عقاب بسيار را.

جلد 9 - صفحه 346

6- آنكه چهار پايان بر نادانى معاقب نيستند، زيرا موظف نيستند؛ به خلاف اين جماعت چون مكلفند، پس معذور نيستند در جهالت.

7- آنكه چهار پايان تسبيح مى‌كنند خالق خود را چنانكه فرمايد: «وَ إِنْ مِنْ شَيْ‌ءٍ إِلَّا يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ» بنابراين گمراهى كفار، اشد و عظم باشد از گمراهى چهارپايان.


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


وَ إِذا رَأَوْكَ إِنْ يَتَّخِذُونَكَ إِلاَّ هُزُواً أَ هذَا الَّذِي بَعَثَ اللَّهُ رَسُولاً (41) إِنْ كادَ لَيُضِلُّنا عَنْ آلِهَتِنا لَوْ لا أَنْ صَبَرْنا عَلَيْها وَ سَوْفَ يَعْلَمُونَ حِينَ يَرَوْنَ الْعَذابَ مَنْ أَضَلُّ سَبِيلاً (42) أَ رَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ أَ فَأَنْتَ تَكُونُ عَلَيْهِ وَكِيلاً (43) أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَكْثَرَهُمْ يَسْمَعُونَ أَوْ يَعْقِلُونَ إِنْ هُمْ إِلاَّ كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِيلاً (44) أَ لَمْ تَرَ إِلى‌ رَبِّكَ كَيْفَ مَدَّ الظِّلَّ وَ لَوْ شاءَ لَجَعَلَهُ ساكِناً ثُمَّ جَعَلْنَا الشَّمْسَ عَلَيْهِ دَلِيلاً (45)

ثُمَّ قَبَضْناهُ إِلَيْنا قَبْضاً يَسِيراً (46) وَ هُوَ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ اللَّيْلَ لِباساً وَ النَّوْمَ سُباتاً وَ جَعَلَ النَّهارَ نُشُوراً (47) وَ هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ الرِّياحَ بُشْراً بَيْنَ يَدَيْ رَحْمَتِهِ وَ أَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً طَهُوراً (48) لِنُحْيِيَ بِهِ بَلْدَةً مَيْتاً وَ نُسْقِيَهُ مِمَّا خَلَقْنا أَنْعاماً وَ أَناسِيَّ كَثِيراً (49) وَ لَقَدْ صَرَّفْناهُ بَيْنَهُمْ لِيَذَّكَّرُوا فَأَبى‌ أَكْثَرُ النَّاسِ إِلاَّ كُفُوراً (50)

ترجمه‌

و چون بينند تو را نميگيرندت مگر باستهزاء آيا اينست آنكه برانگيخت او را خدا برسالت‌

همانا نزديك بود كه گمراه كند ما را از خدايانمان اگر نبود آنكه صبر كرديم بر آنها و زود باشد بدانند وقتى كه بينند عذاب را كه كيست گمراه‌تر

آيا ديدى آنرا كه گرفت خدايش را خواهش نفس خود آيا پس تو ميباشى بر او نگهبان‌

يا مى‌پندارى كه بيشتر آنها ميشنوند يا بعقل در مى‌يابند نيستند آنها مگر مانند چهار پايان بلكه آنها گمراه‌ترند

آيا نظر نكردى بسوى پروردگارت كه چگونه گسترده گردانيد سايه را و اگر خواسته باشد هر آينه بگرداند آنرا ثابت پس قرار داديم آفتاب را بر آن راهنما

پس كشيديم آنرا بسوى خود كشيدنى آسان‌


جلد 4 صفحه 78

و او است آنكه قرار داد براى شما شب را پوشش و خواب را آسايش و قرار داد روز را زمان انتشار

و او است آنكه فرستاد بادها را بشارت دهندگان پيشاپيش رحمتش و فرو فرستاديم از آسمان آبى پاك‌

تا زنده كنيم بآن ديار بائرى را و سيراب كنيم بآن از آنچه آفريديم چهارپايان و مردمان بسيارى را

و هر آينه بتحقيق دوران داديم آنرا ميانشان تا متذكر شوند پس ابا نمودند بيشتر مردم مگر ناسپاسى و كفران را.

تفسير

خداوند متعال در تعقيب احوال كفار مكه فرموده كه و چون تو را به بينند فقط وسيله استهزاء و سخريّه براى خودشان قرار ميدهند و بطور تمسخر با يكديگر ميگويند آيا اين مرد فقير آنچنان كسى است كه خدا او را مبعوث به پيغمبرى نمود نزديك بود بسحر بيان و گفتار شيرين و ارائه خوارق عادات ما را از پرستش بتهامان منصرف و از راه آباء و اجدادمان باز دارد و خوب شد ما گول نخورديم و باقى مانديم بدين خودمان و صبر نموديم بر عبادت بتهامان ولى زود باشد كه بدانند وقتى كه عذاب سخت ما را به بينند كه حق با كه بود و چه كسانى در طريق ضلالت و گمراهى مشى مينمودند پيروان تو يا آنها و براى قوّت قلب در انجام وظيفه و تسلّاى خاطر پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله فرموده آيا ديدى تو كسيرا كه فقط دلخواه خود را مانند خدا مطاع و متبوع خود قرار داده يا بدلخواه خود هر چندى خدائى براى خود اتّخاذ ميكند چون گفته‌اند بت‌پرستان مكه چنين بودند تا پيغمبر صلى اللّه عليه و اله اقرار كند كه چنين كسيرا ديده و بعدا فرموده آيا تو ميتوانى او را نگهدارى كنى و مانع شوى از هوا پرستى يا بت‌پرستى او يقينا نميتوانى چون تو چنين قدرتى ندارى و او گوش بحرف حساب نميدهد و فكر نميكند تا چيزى بفهمد وظيفه تو فقط دعوت و موعظه و نصيحت و نتيجه آن اتمام حجّت است و گفته‌اند استفهام اول براى تقرير و تعجب است و استفهام دوم براى انكار ولى بنظر حقير محتمل است أ رأيت بمعناى اخبرنى باشد و يك استفهام انكارى بيش نباشد يعنى بگو بمن كسيكه هواپرست شد و گوش بسخن حق نداد تو ميتوانى بقوه خود او را خداپرست كنى نه چنين است بلكه گمان ميكنى كه‌


جلد 4 صفحه 79

بيشتر آنها گوش بحرف حق ميدهند و تعقل و تفكر مينمايند لذا اهتمام بشأن آنها و طمع بايمانشان دارى ولى آنها مانند چهارپايانند در نشنيدن حق و نداشتن عقل و فكر بلكه گمراه‌ترند از آنها بجهات عديده از آن جمله آنكه آنها مطيع و منقاد مالك و مربّى و ولىّ نعمت خودشانند و اينها مطيع و منقاد پروردگار و منعم خودشان نيستند و آنها تميز ميدهند كسانيرا كه بآنها احسان ميكنند از كسانيكه بآنها اسائه نمايند و اينها اين تميز را هم ندارند و آنها منافع خودشان را جلب مينمايند و مضار خودشان را دفع ميكنند باندك الهامى كه از حق بآنها ميشود و اينها با اين همه آيات بيّنات و معجزات ظاهرات از خدا و پيغمبر او براى بيان مضار و منافع دنيوى و اخروى آنها ابدا اعتنائى نميكنند و متوجه بصلاح و فساد كار خودشان نيستند و آنها قادر بر تحصيل علم و كمال و ترقى و تعالى بمقامات عاليه نيستند لذا طلب نميكنند و اينها با آنكه قادرند خود را ببلندترين مقامات خلق برسانند رو باسفل السافلين ميروند و آنها مرض جهلشان مسرى نيست و بكسى ضرر نميرساند و اينها عالمى را بجهالت و ضلالت و غوايت و گمراهى مياندازند و اينكه خداوند فرموده بيشتر آنها گوش بسخن حق نميدهند و تعقل نميكنند براى آنستكه بعضى از آنها گوش ميدهند و ميفهمند و ميدانند ولى تكبر و عناد و رياست دو روزه دنيا آنها را از قبول حق باز ميدارد و اينها حال و مئالشان بمراتب بدتر از سايرين است چون كفرشان جحودى است كه بدترين اقسام كفر است و قمى ره فرموده نازل شد در باره قريش براى آنكه امر معاش بر آنها سخت شد و از مكه بيرون آمدند و متفرق شدند و چون يكنفر از آنها درخت خوب يا سنگ خوبى را ميديد و خوشش ميآمد پرستش مينمود آنرا و قربانى مينمودند براى آن و بخونش آنرا آلوده ميكردند و چون شتر و گوسفندشان مريض ميشد آنرا براى شفاء بمعبودشان مى‌ماليدند تا روزى مردى شترش را آورد بمالد بچنين سنگى كه آنرا سعد صخره ميناميدندرم كرد و پرت شد و اعضائش متفرق گشت و دو شعر از او نقل نموده كه حاصلش آنستكه ما آمديم بوسيله سعد بسعادت برسيم بشقاوت رسيديم اين سنگ بى ثمرى است كه سعادت و شقاوت را تميز نميدهد و ديگرى براى تبرك آمد ديد روباهى بر سر آن بول ميكند و شعرى از او نقل نموده كه‌


جلد 4 صفحه 80

معناى آن آنستكه خدائى كه روباه بر سرش بول كند ذليل و ناتوان است و در مجمع از سعيد بن جبير نقل نموده كه معمول بت‌پرستان مكه اين بود كه سنگ يا بتى را ميپرستيدند و چون بهتر از آنرا ميديدند آنرا دور ميانداختند و ديگرى را اختيار ميكردند و اين معناى من اتّخذا آلهه هواه است و خداوند بعد از نكوهش كفار بطرز بديعى اظهار قدرت خود را براى مردم نموده بمخاطبه جديدى با پيغمبر خود باين تقريب كه آيا نديدى پروردگارت چگونه كشيد و پهن نمود سايه را كه روشنى خالى از حرارت و زنندگى و ملايم با حس و طبع و واجد روح و صفا است از طلوع فجر تا بعد از طلوع آفتاب چنانچه قمى ره از امام باقر عليه السّلام نقل نموده در اين آيه كه فرمود سايه ما بين طلوع فجر است تا طلوع آفتاب و اگر ميخواست خدا آنرا ثابت و ساكن و بيك منوال بدون كم و زياد شدن قرار ميداد ولى بمقتضاى حكمت و براى آنكه مردم اين نعمت خدا را بشناسند و قدردانى كنند آفتاب را معرّف و مبيّن و دليل بر وجود او قرار داد چون اگر تابش نور آفتاب نبود وجود سايه معلوم نميشد لذا بتبع حركت آفتاب كم و زياد شد و قدر و قيمتش ظاهر گشت پس خداوند گرفت و كشيد آنرا بسوى خود و عالم غيب بارتفاع آفتاب در وسط روز و غروب آن در شب بگرفتن و كشيدنى آسان و ملايم و بتدريج و تبع حركت غير تا باين بسط و قبض و ارتفاع و انخفاض و طلوع و غروب مصالح و منافع بندگان تأمين و امورشان منظم و مرتب گردد و الحق سايه يكى از نعمتهاى بزرگ خدا است كه بيشتر قدرش در هواى گرم مخصوصا مناطق حاره معلوم ميشود لذا ظلّ ممدود جزء نعم بهشت شمرده شده و در برهان از اين شهر آشوب نقل نموده كه پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم در جحفه نزول فرمود در زير درخت كم سايه‌ئى و اصحاب دور آنحضرت جمع شدند و او ناراحت گرديد پس آندرخت كوچك باذن خداوند بلند شد و همه را سايه كرد و نازل شد الم تر الى ربّك كيف مدّالظّلّ و لو شاء لجعله ساكنا و حكماء باين آيه استشهاد براى وجود منبسط نموده‌اند و او است آن خداوندى كه شب را مانند لباس ساتر بندگان و پوشاننده آنها از انظار قرار داد و خواب را راحت ابدان و قاطع اعمال آنها فرمود چون اصل سبت بمعناى قطع است تا استراحت كنند و خستگى آنها رفع شود و روز را


جلد 4 صفحه 81

وقت حشر و نشر براى اداره معاش قرار داد و از اينجا است كه خواب و بيدارى را نمونه‌ئى از مرگ و حشر قرار داده‌اند و در حديث نبوى است كه چنانچه ميخوابيد ميميريد و چنانچه بيدار ميشويد برانگيخته ميگرديد و او است آن خداوندى كه فرستاد بادها را در حاليكه بشارت دهندگان يا پراكنده كنندگان ابرند چون نشرا بنون جمع نشور بمعناى ناشر نيز قرائت شده است پيش از نزول باران رحمت خود و نازل نموديم ما از جانب بالا آبيرا كه پاك و پاكيزه و پاك كننده هر چيزى است كه بآن اصابت نمايد براى تكميل نعمت و تتميم منّت در احياء اراضى موات بروئيدن نبات و ابقاء بساتين معموره بمايه حيات و براى آنكه بياشامانيم آنرا ببسيارى از مخلوقاتمان از جنس شتر و گاو و گوسفند و افراد بشر و چون از بلدة بلد و مكان اراده شده موصوف بصفت مذكّر كه ميّت باشد گرديده و ما ذكر اين نعمت بزرگ را در قرآن و ساير كتب به بيانات مختلفه نموديم يا باران را در بلاد مختلفه و اوقات متغايره با صفات متفاوته از ريز و درشت و تند و كند و غيرها نازل نموديم تا مردم متذكر شوند بوفور نعمت و كمال قدرت ما و شكرگزار و فرمانبردار باشند يا بدانند كه ما ميتوانيم آنرا طورى و وقتى و جائى نازل نمائيم كه براى آنها نافع باشد يا مضر و ميتوانيم آنرا از بلد آنها ببلد غير و از بلد غير ببلد آنها و از بيابان ببلد و از بلد به بيابان منتقل نمائيم خلاصه آنكه تمام اختياراتش بدست ما است و بر طبق حكمت و اقتضاء مصلحت گردش ميكند و در فقيه از پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم روايت نموده كه فرمود هيچ روزى نيامده است بر اهل دنيا از بدو آفرينش مگر آنكه آمده است در آنروز باران و خواهد آمد پس قرار ميدهد خدا آنرا در هر جا كه بخواهد و نيز از آنحضرت روايت شده كه هيچ سالى بارانش بيشتر از سال ديگر نيست ولى چون گروهى گنه كار شوند خدا باران آنها را بر گروه ديگر نازل فرمايد و اگر همه گناه كار باشند بارانشان در بيابان و كويرها ببارد و با اين همه موجبات شكر گذارى از طرف خداوند باز بيشتر مردم كارى نكردند جز كفران نعمت به ناشكرى و معصيت و انكار و استكبار و نسبت دادن باران را بنزول يا طلوع كواكب كه گفته‌اند معمول عرب بوده اگر بقصد استقلال باشد از مراتب‌


جلد 4 صفحه 82

كفران بلكه كفر است و اگر بقصد وساطت و مسخّر بودن آنها باراده الهى باشد ظاهرا عيبى ندارد و اگر مراد بيان اماره نزول آن باشد خالى از اشكال نيست و بهتر آنستكه هر وقت امرى نسبت بوسائط داده شود اسمى از اراده الهى ببرند كه به ادب نزديكتر است.

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


أَم‌ تَحسَب‌ُ أَن‌َّ أَكثَرَهُم‌ يَسمَعُون‌َ أَو يَعقِلُون‌َ إِن‌ هُم‌ إِلاّ كَالأَنعام‌ِ بَل‌ هُم‌ أَضَل‌ُّ سَبِيلاً (44)

آيا گمان‌ مي‌كني‌ اينكه‌ اكثر ‌اينکه‌ كفار و مشركين‌ مي‌شنوند فرمايشات‌ تو ‌را‌ ‌ يا ‌ تعقل‌ و درك‌ مي‌كنند نيستند اينها مگر مثل‌ انعام‌ حيوانات‌ خر و گوسفند بلكه‌ اينها گمراه‌ترند ‌از‌ انعام‌ ‌در‌ راه‌ هدايت‌.

همين‌ نحوي‌ ‌که‌ ‌خدا‌ ‌از‌ ‌براي‌ بدن‌ قواي‌ ظاهريه‌ قرار داده‌ ‌از‌ چشم‌ و گوش‌ و زبان‌ و دماغ‌ و حس‌ لمس‌ و سردي‌ و گرمي‌ و نرمي‌ و زبري‌ همين‌ نحو ‌هم‌ ‌براي‌ روح‌ همين‌ قوي‌ ‌را‌ مقرر فرموده‌ ‌به‌ چشم‌ قلب‌ ‌که‌ روح‌ انساني‌ ‌باشد‌ ‌به‌ بينند حق‌ و باطل‌ زشت‌ و زيبا، نفع‌ و ضرر، خوب‌ و بد، خير و شر ‌را‌ و بگوش‌ قلب‌ بشنود مواعظ و نصايح‌ ‌را‌ و احكام‌ و دستورات‌ ‌را‌ و ‌بر‌ ‌او‌ اثر بگذارد و ‌به‌ زبان‌ قلب‌ اعتراف‌ نمايد و ‌به‌ دماغ‌ عقل‌ عطر و طيب‌ واجبات‌ الهيه‌ ‌را‌ و گند و تعفن‌ معاصي‌ ‌را‌ استشمام‌ كند و ‌به‌ احساس‌ قلب‌ حس‌ كند نعم‌ الهيه‌ و بلاها و عذاب‌هاي‌ دنيوي‌ و اخروي‌ ‌را‌.

(أَم‌ تَحسَب‌ُ أَن‌َّ أَكثَرَهُم‌ يَسمَعُون‌َ أَو يَعقِلُون‌َ) تعبير ‌به‌ اكثر ‌براي‌ اينست‌ ‌که‌ قليلي‌ ‌از‌ ‌آنها‌ ‌که‌ عناد و عصبيت‌ ندارند درك‌ مي‌كنند و حق‌ ‌را‌ ‌به‌ دست‌ مي‌آورند

جلد 13 - صفحه 627

ولي‌ اكثر (صُم‌ٌّ بُكم‌ٌ عُمي‌ٌ فَهُم‌ لا يَرجِعُون‌َ) بقره‌ آيه 17 (صُم‌ٌّ بُكم‌ٌ عُمي‌ٌ فَهُم‌ لا يَعقِلُون‌َ) بقره‌ آيه 266.

(إِن‌ هُم‌ إِلّا كَالأَنعام‌ِ) ‌که‌ ‌اگر‌ كسي‌ ‌با‌ انعام‌ تكلم‌ كند فقط يك‌ صدايي‌ مي‌ شنوند اما چه‌ ‌گفت‌ درك‌ نمي‌كنند چنانچه‌ مي‌فرمايد:

(وَ مَثَل‌ُ الَّذِين‌َ كَفَرُوا كَمَثَل‌ِ الَّذِي‌ يَنعِق‌ُ بِما لا يَسمَع‌ُ إِلّا دُعاءً وَ نِداءً) بقره‌ آيه 266.

(بَل‌ هُم‌ أَضَل‌ُّ سَبِيلًا) زيرا بسا حيوانات‌ بعض‌ كلمات‌ ‌را‌ درك‌ مي‌كنند ‌به‌ مرغ‌ بگويي‌ كيش‌ و ‌به‌ گربه‌ بگويي‌ پيش‌ و ‌به‌ خر بگويي‌ هش‌ ‌به‌ سگ‌ بگويي‌ چخ‌ و امثال‌ اينها درك‌ مي‌كنند.

توضيح‌ كلام‌ اينكه‌ كفر و شرك‌ و معاصي‌ و عناد و كبر و عصبيت‌ و حب‌ دنيا و معايب‌ ديگر ‌در‌ چشم‌ و گوش‌ و دهان‌ و دماغ‌ و قلب‌ ‌را‌ محكم‌ بسته‌ ديگر نمي‌شنود و نمي‌بيند و استشمام‌ نمي‌كند و نمي‌گويد بلكه‌ بسا ‌از‌ شدت‌ بستن‌ روح‌ خفقان‌ پيدا مي‌كند و مي‌ميرد ‌که‌ اصلا عقلش‌ زايل‌ مي‌شود لذا ميفرمايد:

(فَهُم‌ لا يَعقِلُون‌َ) و ‌در‌ همين‌ ‌آيه‌ ميفرمايد (أَو يَعقِلُون‌َ).

برگزیده تفسیر نمونه


]

(آیه 44)- بالاخره سومین پاسخی که قرآن به این گروه گمراه می‌دهد این است که می‌گوید: «آیا تو گمان می‌کنی که بیشتر آنها می‌شنوند یا می‌فهمند»؟! (أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَکْثَرَهُمْ یَسْمَعُونَ أَوْ یَعْقِلُونَ).

«آنها تنها مانند چهار پایانند، بلکه آنان گمراه‌ترند»! (إِنْ هُمْ إِلَّا کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِیلًا).

یعنی سخریه‌ها و سخنان زننده و غیر منطقی آنها هرگز تو را ناراحت نکند چون آدمی یا باید خود دارای عقل باشد و آن را به کار گیرد و مصداق «یَعْقِلُونَ» گردد و یا اگر از علم و دانش بر خوردار نیست از دانایان سخن بشنود و مصداق «یَسْمَعُونَ» باشد اما این گروه نه آنند و نه این، و به همین دلیل با چهار پایان تفاوتی ندارند، و روشن است که از چهار پا نمی‌توان توقعی داشت، جز نعره کشیدن و لگد زدن، و کارهای غیر منطقی انجام دادن.

بلکه اینها از چهار پایان نیز بد بخت‌تر و بینواترند که آنها امکان تعقل و اندیشه ندارند، و اینها دارند و به چنان روزی افتاده‌اند!

نکات آیه

۱ - پندار حق شنوى و خرد ورزى بیشتر هواپرستان، پندارى بس واهى و به دور از واقعیت (من اتّخذ إلهه هویه ... أم تحسب أنّ أکثرهم یسمعون أو یعقلون) برداشت یاد شده، با توجه به این نکته است که «أم» در آیه شریفه، از نوع منقطعه و براى اضراب (مانند «بل») و متضمن معناى استفهام انکارى است. گفتنى است مقصود از «یسمعون» شنیدن ظاهرى نیست; بلکه مراد شنیدن با گوش دل و حرف شنوى است.

۲ - هواپرستى، مانع حق شنوى و خردورزى است. (من اتّخذ إلهه هویه ... أم تحسب أنّ أکثرهم یسمعون أو یعقلون)

۳ - حق شنوى و خردورزى، دو عنصر تعیین کننده و اساسى براى شناخت حق و پیمودن راه آن (أم تحسب أنّ أکثرهم یسمعون أو یعقلون) از این که خداوند براى هواپرستان، دو صفتى را ذکر مى کند که آنان فاقد آن دو بودند، حکایت از آن دارد که آن دو، نقش تعیین کننده در شناخت و پذیرش راه پیامبر(ص) و تعالیم قرآن داشته است.

۴ - بیشتر مشرکان مکّه، مردمانى حق نشنو و نابخرد (إذا رأوک إن یتّخذونک ... أم تحسب أنّ أکثرهم یسمعون أو یعقلون) برداشت فوق، با توجه به نزول آیه شریفه در مکه است; چرا که بیشتر مشرکان آن شهر در نیمه نخست بعثت داراى چنین خصلتى بودند.

۵ - رعایت انصاف و واقع نگرى از سوى قرآن در ارزیابى اندیشه و عمل مخالفان تعالیم خود (أنّ أکثرهم یسمعون أو یعقلون) برداشت فوق، با توجه به این نکته است که خداوند حرف نشنوى و نابخردى را - که از اوصاف ناپسند است - به بیشتر هواپرستان و مشرکان نسبت داد و نه به همه آنان; زیرا اکثریت آنان چنین بودند نه تمامى آنان.

۶ - مردمان هواپرست را، در حق نشنوى و بى خردى، جز به چهارپایان (شتر، گاو و گوسفند) نمى توان تشبیه کرد. (إن هم إلاّ کالأنعم) «أنعام» نامى است که شامل سه نوع حیوان مى شود: شتر و گاو و گوسفند.

۷ - تعقل و اندیشه، حق شنوى و درس آموزى، از ویژگى هاى انسان و فارق میان او و حیوان است. (أنّ أکثرهم یسمعون أو یعقلون إن هم إلاّ کالأنعم)

۸ - حرف شنوى و خردورزى، از ملاک هاى ارزیابى شخصیت و ارزش انسان ها (أم تحسب أنّ أکثرهم یسمعون أو یعقلون إن هم إلاّ کالأنعم)

۹ - تعالیم قرآن و پیامبراسلام(ص)، متکى بر یک سلسله برهان ها و دلایل سمعى و عقلى (أم تحسب أنّ أکثرهم یسمعون أو یعقلون) سرزنش هواپرستان و مشرکان از سوى خداوند به خاطر حرف نشنوى و تعقل نکردن آنان در قرآن و کلام رسول خدا(ص)، حاکى از مطلب یاد شده است.

۱۰ - هواپرستان، در شناخت راه آدمیت و سعادت و گام زدن در آن، بسى ناتوان تر و گمراه تر از چهارپایان (إن هم إلاّ کالأنعم بل هم أضلّ سبیلاً)

۱۱ - هواپرستى و شرک، موجب سقوط انسان از منزلت انسانى خویش (أرءیت من اتّخذ إلهه هویه ... إن هم إلاّ کالأنعم بل هم أضلّ سبیلاً)

موضوعات مرتبط

  • ارزیابى: انصاف در ارزیابى ۵; ملاک ارزیابى ۸; واقع بینى در ارزیابى ۵
  • انسان: تعقل انسان ۷; عوامل انحطاط انسان ۱۱; ویژگیهاى انسان ۷
  • تشبیهات قرآن: تشبیه به چهارپایان ۶; تشبیه هواپرستان ۶
  • تعقل: آثار تعقل ۸; اهمیت تعقل ۳; موانع تعقل ۲
  • حق: آثار حق شنوى ۸; اهمیت حق شناسى ۳; موانع حق شنوى ۲
  • حیوانات: بى عقلى حیوانات ۷; ویژگیهاى حیوانات ۷
  • شخصیت: آسیب شناسى شخصیت ۱۱
  • شرک: آثار شرک ۱۱
  • شناخت: عوامل شناخت ۳
  • قرآن: تشبیهات قرآن ۶; ویژگیهاى قرآن ۹
  • محمد(ص): عقلانیت تعالیم محمد(ص) ۹; ویژگیهاى تعالیم محمد(ص) ۹
  • مخالفان: ارزیابى از مخالفان ۵
  • مشرکان مکه: اکثریت مشرکان مکه ۴; بى عقلى مشرکان مکه ۴; حق ناشنوایى مشرکان مکه ۴
  • هواپرستان: اکثریت هواپرستان ۱; بى عقلى هواپرستان ۱، ۶; جهل هواپرستان ۱۰; حق ناشنوایى هواپرستان ۱، ۶; عجز هواپرستان ۱۰
  • هواپرستى: آثار هواپرستى ۲، ۱۱

منابع